ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام سجاد(ع): خدایا بهتو پناه مىبرم... از اینکه ظالمى را یارى کنیم و یا مظلوم و دلسوختهاى را بىیاور گذاریم و یا آنچه حقما نیست بخواهیم.
صحیفه سجادیه، از دعاى ۸
صحیفه سجادیه، از دعاى ۸
کودکان در برابر تأثیرات کرونا آسیبپذیرتر هستند
فرهاد حسنزاده: ما فعلاً تبعات شکلی و ظاهری کرونا را میبینیم مثل آمارهای تلفات و تأثیرات آنی که این بیماری بر جسم آدمها میگذارد. اما آنچه دیده نمیشود و پنهان است، آسیبهای روحی و روانی آن است که تا سالهای سال در ذهن و روح و روان مردم و در خاطرات جمعی این سرزمین میماند. بعضی از عواقب این بیماری سالهای سال با ما و در رفتارهای عمومی ما خواهد ماند؛ مثل عواقبی که جنگ بر ما تحمیل کرد. یعنی با گذشت سالهای سال از جنگ هشتساله ایران و عراق سایه تأثیرات روحی و روانی آن بر سلسله اعصاب جامعه حاکم است و خودمان خبر نداریم؛ بنابراین کرونا هم این تأثیرات را خواهد گذاشت. در این میان بزرگترها بهگونهای خود را تخلیه میکنند. آنها درگیر کار و روزمرگی هستند و تجربه بیشتری در مواجهه با بحرانها دارند، اما کودکان دوران رشد خود را طی میکنند و این دوران زمان یادگیری و تکامل شخصیت آنهاست. بنابراین کودکان دیگر رشد طبیعی نخواهند داشت و گویی در گلخانه بزرگ میشوند. محصولات گلخانهای هم همانطور که میدانید با محصولات طبیعی و ارگانیک تفاوت زیادی دارند.
بخشی از گفتوگوی این نویسنده با ایسنا
موسیقی گیلان را حمایت کنید
ناصر وحدتی
خواننده موسیقی گیلان و پژوهشگر موسیقی
ازتوقف ونیمه تعطیل بودن برنامههای فرهنگی وهنری ماههای بسیاری میگذرد و در این مدتزمان کرونا صدمات بسیار و حتی جبرانناپذیری بر مشاغل مختلف، بخصوص حوزه فرهنگ و هنر وارد کرد و این مسأله موجب شد کنسرتهای موسیقی و برنامههای آموزشی مسیر دیگری را در پیش بگیرند و هنرمندان بهصورت آنلاین میزبان مخاطبان خود در فضای مجازی باشند. اجراهایی که درتهران به همت ارگانهایی چون شهرداری تهران و همچنین بنیاد رودکی برگزار شد و مورد استقبال مردم هم قرار گرفت.
اجرای این برنامه هم فرصت خوبی برای تماشاگران است و هم برای هنرمندان؛ به عنوان مثال جشنواره نوای نواحی که نوروز1400 برگزار شد.
در این رویداد هنری نزدیک به 40 گروه موسیقی از شمالیترین تا جنوبیترین خطه ایران شرکت داشتند که بسیار مورد توجه و استقبال مردم قرار گرفت. بهطور مثال گروه موسیقی از جزیره لاوان استان هرمزگان آمده بودند به نام خماس (فرید جزایری) که از دورافتادهترین مناطق ایران است و در دیداری که با این گروه داشتم اظهار کردند برای اولینبار است به تهران میآیند و این برنامه فرصت بسیار خوبی برای شرکت چنین گروههای موسیقی است که امکان حضور و اجرا در پایتخت را ندارند. جالب است بدانید با وجود کرونا و نگرانی مردم از تجمع بسیار، انتظار به گونهای دیگر شد طبیعتاً ما فکر میکردیم استقبال چندانی صورت نگیرد اما توانستیم با حمایت شهرداری تهران و تلاش هنرمندان انرژی مثبتی در روحیه مردم ایجاد کنیم و با برگزاری کنسرتهایی بهصورت آنلاین در همان ماههای ابتدایی ورود این بیماری کمی حال مردم کشورمان را خوب کنیم و محیطی شاد برای آنها ایجاد گردد. اما جای تأسف است که باید بگویم در این سالها و حتی پیش ازکرونا هیچ جشنوارهای در بخش تئاتر و موسیقی در استانی چون گیلان برگزار نشده است. درواقع ارگانهایی چون شهرداری یا اداره کل فرهنگ و ارشاد این استانها هیچگونه حمایت و همکاری نداشتهاند تا هنرمندان موسیقی نواحی را به دور هم جمع کنند و برای مردم اجرای برنامه داشته باشند و گروههای موسیقی فعال در این استانها در این سالها تنها به دعوت از شهرهای دیگری، جز خاستگاه و زادگاه خود موسیقی فولک گیلان و مازندران را اجرا کردهاند.
باید بگویم ما داوطلب هستیم اما حمایتی وجود ندارد و هدف ما مادیات و درآمدزدایی نبوده و نیست و تنها به فکر شاد کردن روحیه مردم هستیم و از شهرداری رشت خواهش داریم فضایی فراهم کند تا گروههای مختلف موسیقی این استان در همین محیطهای شهری و فضای سرباز برای مردم اجرای کنسرت داشته باشند. در حال حاضر هم شرایط اجرای کنسرتها بهصورت آنلاین است که با وجود امکانات حاضر میتواند اتفاق خوبی باشد.
خواننده موسیقی گیلان و پژوهشگر موسیقی
ازتوقف ونیمه تعطیل بودن برنامههای فرهنگی وهنری ماههای بسیاری میگذرد و در این مدتزمان کرونا صدمات بسیار و حتی جبرانناپذیری بر مشاغل مختلف، بخصوص حوزه فرهنگ و هنر وارد کرد و این مسأله موجب شد کنسرتهای موسیقی و برنامههای آموزشی مسیر دیگری را در پیش بگیرند و هنرمندان بهصورت آنلاین میزبان مخاطبان خود در فضای مجازی باشند. اجراهایی که درتهران به همت ارگانهایی چون شهرداری تهران و همچنین بنیاد رودکی برگزار شد و مورد استقبال مردم هم قرار گرفت.
اجرای این برنامه هم فرصت خوبی برای تماشاگران است و هم برای هنرمندان؛ به عنوان مثال جشنواره نوای نواحی که نوروز1400 برگزار شد.
در این رویداد هنری نزدیک به 40 گروه موسیقی از شمالیترین تا جنوبیترین خطه ایران شرکت داشتند که بسیار مورد توجه و استقبال مردم قرار گرفت. بهطور مثال گروه موسیقی از جزیره لاوان استان هرمزگان آمده بودند به نام خماس (فرید جزایری) که از دورافتادهترین مناطق ایران است و در دیداری که با این گروه داشتم اظهار کردند برای اولینبار است به تهران میآیند و این برنامه فرصت بسیار خوبی برای شرکت چنین گروههای موسیقی است که امکان حضور و اجرا در پایتخت را ندارند. جالب است بدانید با وجود کرونا و نگرانی مردم از تجمع بسیار، انتظار به گونهای دیگر شد طبیعتاً ما فکر میکردیم استقبال چندانی صورت نگیرد اما توانستیم با حمایت شهرداری تهران و تلاش هنرمندان انرژی مثبتی در روحیه مردم ایجاد کنیم و با برگزاری کنسرتهایی بهصورت آنلاین در همان ماههای ابتدایی ورود این بیماری کمی حال مردم کشورمان را خوب کنیم و محیطی شاد برای آنها ایجاد گردد. اما جای تأسف است که باید بگویم در این سالها و حتی پیش ازکرونا هیچ جشنوارهای در بخش تئاتر و موسیقی در استانی چون گیلان برگزار نشده است. درواقع ارگانهایی چون شهرداری یا اداره کل فرهنگ و ارشاد این استانها هیچگونه حمایت و همکاری نداشتهاند تا هنرمندان موسیقی نواحی را به دور هم جمع کنند و برای مردم اجرای برنامه داشته باشند و گروههای موسیقی فعال در این استانها در این سالها تنها به دعوت از شهرهای دیگری، جز خاستگاه و زادگاه خود موسیقی فولک گیلان و مازندران را اجرا کردهاند.
باید بگویم ما داوطلب هستیم اما حمایتی وجود ندارد و هدف ما مادیات و درآمدزدایی نبوده و نیست و تنها به فکر شاد کردن روحیه مردم هستیم و از شهرداری رشت خواهش داریم فضایی فراهم کند تا گروههای مختلف موسیقی این استان در همین محیطهای شهری و فضای سرباز برای مردم اجرای کنسرت داشته باشند. در حال حاضر هم شرایط اجرای کنسرتها بهصورت آنلاین است که با وجود امکانات حاضر میتواند اتفاق خوبی باشد.
درباره برنامههای گفتوگو محور
ترکتازی تاکشوها
رضا صائمی
منتقد
هر شبکهای را که میزنی چه در تلویزیون چه شبکه اجتماعی و رسانههای اینترنتی، یک میز و صندلی میبینی که یک سوی آن مجری نشسته و سوی دیگرش میهمان که اغلب یا سلبریتی هستند یا چهرههای آشنایی که بارها و بارها مخاطب شاهد گفتوگوی آنها بوده و حتی گاهی حرفهایشان را از بر است. این تاکشوها دستکم دو مؤلفه تکراری دارد که در کانون نقد قرار میگیرد.
یکی بازیگرانی که در کسوت مجری نشستهاند و دیگری حرفهای تکراری چهرههای تکراری! مخاطب مدام باید پاپی خاطرات شخصی زندگی میهمانان باشد و لابد از شنیدن آنها باید لذت ببرد! تعدد ساخت چنین برنامههایی با توجه به محتوای مشابه و تکراری، تولید تاکشوها را به یک اشباع رسانهای رسانده و از جذابیت آنها کاسته است. مگر چقدر میتوان پای صحبت دو چهره آشنا نشست و تماشاگر معاشرت آنها بود! از سوی دیگر با یک هجمه عجیب و غریب در مجری شدن بازیگرها مواجه هستیم و گویی دیگر هیچ مرز حرفهای و هویتی میان آنها وجود ندارد.
بازیگرانی که اغلب دانش و مهارت لازم در اجرا ندارند و صرفاً به دلیل چهره و شهرت و به اصطلاح سلبریتی بودن برای اجرا انتخاب میشوند. بهزعم آنها اجرا نوعی بازیگری است که متکی به فن بیان است و آنها در مقام بازیگر واجد این مهارتها هستند. اما واقعیت این است که مجریگری نه طفیلی بازیگری است نه صرفاً مهارت کلامی.
ژانر مستقلی است که اصول و قواعد خود را دارد، نیازمند آموزش و تربیت است و صرف بازیگر بودن یا راحت بودن مقابل دوربین دلیل کافی برای مجریگری نیست. افزایش بازیگران مجری در مقطعی حتی صدای مجریان حرفهای را درآورد که آن را تعرض به حوزه تخصصی خود و بیاعتباری حرفه خود دانستهاند. این اتفاق در اغلب مشاغل ارتباطی رخ میدهد چنانکه در اغلب سازمانها نیروهای مازاد یا فردی که تخصص ویژهای ندارد را به روابط عمومی آن سازمان و نهاد میفرستند بیآنکه بدانند روابط عمومی در جهان امروز یک تخصص و حرفه تخصصی است.
از سوی دیگر شاهد حضور برخی ژورنالیستها و روزنامه نگاران در مقام مجری هستیم که ابتدا از مجری کارشناس شروع میکنند و بعد به مجریگری عمومی میرسند و در برنامههای غیرتخصصی هم اجرا میکنند. مسأله این است که اجرا به مثابه یک حرفه تخصصی به رسمیت شناخته نشده و آموزش داده نمیشود. به نظر میرسد تربیت مجری باید به یک فرایند و اتفاق درون سازمانی بدل شود و مجریان حرفهای و شناخته شده بتوانند مجریان تازهای تربیت کنند. با توجه به گسترش و توسعه شبکههای تلویزیون و بالطبع افزایش تولید برنامه هم به مجریان بیشتری نیاز است هم مجریان خلاقی که توانایی نوآوری و تازگی در اجرا را داشته باشند.
این خلاقیت و نوآوری نه فقط در اجرا که در ساختار برنامه هم باید لحاظ شود؛ طراحی آیتمهای جدید و متفاوت، کم رنگ شدن بخش گفتوگو یا تغییر رویکرد آن که از خاطرهگویی و گپزدنهای متعارف عبور کرده و حرف تازهای در پس حرفزدنها ارائه کند. در شرایط حاضر تلویزیون مثل برنامه های تاک شویی شابلون زده که ردپای آن به برنامههای اینترنتی هم کشیده که جز تکثیر یک تکرار نیست. به جای این تکثیر نیازمند تنوع در تولید برنامههای تاکشویی هستیم تا هرکدام امضای خاص خود را داشته و در شمایل و فرم متفاوتی عرضه شوند. حرفهای تکراری و تکرار حرفها راه به جایی نمیبرد!
منتقد
هر شبکهای را که میزنی چه در تلویزیون چه شبکه اجتماعی و رسانههای اینترنتی، یک میز و صندلی میبینی که یک سوی آن مجری نشسته و سوی دیگرش میهمان که اغلب یا سلبریتی هستند یا چهرههای آشنایی که بارها و بارها مخاطب شاهد گفتوگوی آنها بوده و حتی گاهی حرفهایشان را از بر است. این تاکشوها دستکم دو مؤلفه تکراری دارد که در کانون نقد قرار میگیرد.
یکی بازیگرانی که در کسوت مجری نشستهاند و دیگری حرفهای تکراری چهرههای تکراری! مخاطب مدام باید پاپی خاطرات شخصی زندگی میهمانان باشد و لابد از شنیدن آنها باید لذت ببرد! تعدد ساخت چنین برنامههایی با توجه به محتوای مشابه و تکراری، تولید تاکشوها را به یک اشباع رسانهای رسانده و از جذابیت آنها کاسته است. مگر چقدر میتوان پای صحبت دو چهره آشنا نشست و تماشاگر معاشرت آنها بود! از سوی دیگر با یک هجمه عجیب و غریب در مجری شدن بازیگرها مواجه هستیم و گویی دیگر هیچ مرز حرفهای و هویتی میان آنها وجود ندارد.
بازیگرانی که اغلب دانش و مهارت لازم در اجرا ندارند و صرفاً به دلیل چهره و شهرت و به اصطلاح سلبریتی بودن برای اجرا انتخاب میشوند. بهزعم آنها اجرا نوعی بازیگری است که متکی به فن بیان است و آنها در مقام بازیگر واجد این مهارتها هستند. اما واقعیت این است که مجریگری نه طفیلی بازیگری است نه صرفاً مهارت کلامی.
ژانر مستقلی است که اصول و قواعد خود را دارد، نیازمند آموزش و تربیت است و صرف بازیگر بودن یا راحت بودن مقابل دوربین دلیل کافی برای مجریگری نیست. افزایش بازیگران مجری در مقطعی حتی صدای مجریان حرفهای را درآورد که آن را تعرض به حوزه تخصصی خود و بیاعتباری حرفه خود دانستهاند. این اتفاق در اغلب مشاغل ارتباطی رخ میدهد چنانکه در اغلب سازمانها نیروهای مازاد یا فردی که تخصص ویژهای ندارد را به روابط عمومی آن سازمان و نهاد میفرستند بیآنکه بدانند روابط عمومی در جهان امروز یک تخصص و حرفه تخصصی است.
از سوی دیگر شاهد حضور برخی ژورنالیستها و روزنامه نگاران در مقام مجری هستیم که ابتدا از مجری کارشناس شروع میکنند و بعد به مجریگری عمومی میرسند و در برنامههای غیرتخصصی هم اجرا میکنند. مسأله این است که اجرا به مثابه یک حرفه تخصصی به رسمیت شناخته نشده و آموزش داده نمیشود. به نظر میرسد تربیت مجری باید به یک فرایند و اتفاق درون سازمانی بدل شود و مجریان حرفهای و شناخته شده بتوانند مجریان تازهای تربیت کنند. با توجه به گسترش و توسعه شبکههای تلویزیون و بالطبع افزایش تولید برنامه هم به مجریان بیشتری نیاز است هم مجریان خلاقی که توانایی نوآوری و تازگی در اجرا را داشته باشند.
این خلاقیت و نوآوری نه فقط در اجرا که در ساختار برنامه هم باید لحاظ شود؛ طراحی آیتمهای جدید و متفاوت، کم رنگ شدن بخش گفتوگو یا تغییر رویکرد آن که از خاطرهگویی و گپزدنهای متعارف عبور کرده و حرف تازهای در پس حرفزدنها ارائه کند. در شرایط حاضر تلویزیون مثل برنامه های تاک شویی شابلون زده که ردپای آن به برنامههای اینترنتی هم کشیده که جز تکثیر یک تکرار نیست. به جای این تکثیر نیازمند تنوع در تولید برنامههای تاکشویی هستیم تا هرکدام امضای خاص خود را داشته و در شمایل و فرم متفاوتی عرضه شوند. حرفهای تکراری و تکرار حرفها راه به جایی نمیبرد!
تجدید چاپ متون نمایشی و یادآوری گذشته
رضا آشفته
منتقد
نمایشنامه این ویژگی را دارد که بارها و بارها در هر جا و زمانی میتواند اجرا شود بنابراین تجدید چاپ نمایشنامههایی که پیش از این نوشته و چاپ شدهاند؛ این فرصت را به وجود میآورد که ضمن یادآوری متنهای برگزیده از گذشته همچنان میتوان با خواندن و اجرای آنها لذت متعارفی را برای افراد جامعه تأمین کرد.
همین یکی، دو ماه پیش بود که مجموعهای از نمایشنامههای تک پردهای یوجین اونیل با برگردان صفدر تقیزاده و محمدعلی صفریان از سوی نشر نریمان منتشر شد؛ مجموعهای که 63 سال پیش در انتشارات نیل منتشر شده بود و حالا این تجدید چاپ بیانگر چند نکته اساسی است. اینکه جریان ترجمه متون مدرن در ایران از تاریخچه ای برخوردار است و چه متون تراز اولی در این دوران منتشر شده و مترجمان از چه قدرت قلم و بیانی برخوردار بودهاند؛ بویژه مترجمان آبادانی، مسجد سلیمانی و خوزستانی که در صنعت نفت مشغول به کار بوده اند و در ارتباط با مردمان انگلیسی زبان و دیدن فیلمهای سینماییهالیوود، بهتر در جریان زبان خارجه قرار گرفته اند و حالا با آشنایی مطلوب از دو زبان مبدأ و مقصد به درستی توانستهاند ترجمان بهتری را در اختیار مخاطبان فارسی زبان قرار دهند. چنانچه ترجمه متون اونیل که به زبان ملوانان و جاشوهای بینالمللی نوشته شده و این خود برخوردار از دایره واژگان متفاوت است، خبر از ترجمهای سخت و نافرمان میدهد که به راستی تقی زاده و صفریان به درستی از پس این برگردان برآمدهاند و این خود تنها پیامد حضور نزدیک در دل زبان بیگانه دارد که این سختی را توانسته هموار گرداند.
به هر تقدیر میدانیم که یوجین اونیل از آغازگران نمایشنامه نویسی مدرن در امریکاست که تقریباً متون بسیار مهمش در ایران بارها ترجمه و اجرا شده و هنوز هم این متون پتانسیل لازم را برای ترجمهها و اجراهای پس از این نیز خواهد داشت و چه بهتر برای استقرار یک وضعیت مطلوب همچنان تأکید بر ترجمان داشتههای مهم جهان در سرزمین مان داشته باشیم که این خود یک راه مواجهه برای گسترش فرهنگی است و ما در دیدن و خواندن این متون است که قابلیتهای تکنیکی بهتری را وارد ادبیات و هنر معاصر مان خواهیم کرد و این نوع ترجمههای ماندگار نیز نباید از دور خارج شود که بودن و یادآوری شان برای نسل نو یک آزمون و مطالعه کارآمد خواهد شد که بتواند با تکیه بر همین گذشته ناب امروز را نابتر و شفافتر گردانند و میدانیم که در کتمان و فراموشیاش ما دچار تکرار مکررات و به اصطلاح در جا زدنهای بی نتیجه خواهیم شد که سودی برای یک وضعیت فراگیر و پیشرفته نخواهد بود.
بنابراین بهتر است که چنین نمونههایی همچنان در دسترس قرار بگیرد و ما برخوردار از یک ارتباط و پیوستگی معنادار برای استقرار فرهنگی مفید باشیم چنانچه از نجف دریابندری نیز ترجمانی از متون نمایشی ساموئل بکت نویسنده جهانی، ایرلندی و فرانسوی، از دهه 40 و 50 به یادگار مانده که به دلایلی در زمان حیات این مترجم تجدید چاپ نشده که البته ایشان چنین قصدی داشتند. شاید یک دلیلش ترجمههای متنوع از متون بکت باشد و دلیل دیگرش نقد و نظرهای تند و البته گاهی بی پایه بر ترجمههای پیش از این باشد، که مانع از تصمیم قطعیتر برای این یادآوریها شده است اما همچنان این امتیاز محفوظ است و نباید از چنین امتیازی چشمپوشی کرد بلکه باید چشم امید بست به آیندهای که در همین دایرههای به هم پیوسته با فصلهای مشترک ناب و درهم تنیده ما را دچار یک وضعیت بهتر خواهند کرد و نبودن همین دور تسلسل و پیوستگیهاست که ما را در پابرجایی نابخردیها و کمبودها نگه خواهد داشت. حالا متون نمایشی دیگری هم هستند که با شناخت و تأکید انتشاراتیها، نهادهای فرهنگی و دانشگاهها میتوان در درازمدت یک به یک آنها را در اختیار مخاطبانش قرار داد.
منتقد
نمایشنامه این ویژگی را دارد که بارها و بارها در هر جا و زمانی میتواند اجرا شود بنابراین تجدید چاپ نمایشنامههایی که پیش از این نوشته و چاپ شدهاند؛ این فرصت را به وجود میآورد که ضمن یادآوری متنهای برگزیده از گذشته همچنان میتوان با خواندن و اجرای آنها لذت متعارفی را برای افراد جامعه تأمین کرد.
همین یکی، دو ماه پیش بود که مجموعهای از نمایشنامههای تک پردهای یوجین اونیل با برگردان صفدر تقیزاده و محمدعلی صفریان از سوی نشر نریمان منتشر شد؛ مجموعهای که 63 سال پیش در انتشارات نیل منتشر شده بود و حالا این تجدید چاپ بیانگر چند نکته اساسی است. اینکه جریان ترجمه متون مدرن در ایران از تاریخچه ای برخوردار است و چه متون تراز اولی در این دوران منتشر شده و مترجمان از چه قدرت قلم و بیانی برخوردار بودهاند؛ بویژه مترجمان آبادانی، مسجد سلیمانی و خوزستانی که در صنعت نفت مشغول به کار بوده اند و در ارتباط با مردمان انگلیسی زبان و دیدن فیلمهای سینماییهالیوود، بهتر در جریان زبان خارجه قرار گرفته اند و حالا با آشنایی مطلوب از دو زبان مبدأ و مقصد به درستی توانستهاند ترجمان بهتری را در اختیار مخاطبان فارسی زبان قرار دهند. چنانچه ترجمه متون اونیل که به زبان ملوانان و جاشوهای بینالمللی نوشته شده و این خود برخوردار از دایره واژگان متفاوت است، خبر از ترجمهای سخت و نافرمان میدهد که به راستی تقی زاده و صفریان به درستی از پس این برگردان برآمدهاند و این خود تنها پیامد حضور نزدیک در دل زبان بیگانه دارد که این سختی را توانسته هموار گرداند.
به هر تقدیر میدانیم که یوجین اونیل از آغازگران نمایشنامه نویسی مدرن در امریکاست که تقریباً متون بسیار مهمش در ایران بارها ترجمه و اجرا شده و هنوز هم این متون پتانسیل لازم را برای ترجمهها و اجراهای پس از این نیز خواهد داشت و چه بهتر برای استقرار یک وضعیت مطلوب همچنان تأکید بر ترجمان داشتههای مهم جهان در سرزمین مان داشته باشیم که این خود یک راه مواجهه برای گسترش فرهنگی است و ما در دیدن و خواندن این متون است که قابلیتهای تکنیکی بهتری را وارد ادبیات و هنر معاصر مان خواهیم کرد و این نوع ترجمههای ماندگار نیز نباید از دور خارج شود که بودن و یادآوری شان برای نسل نو یک آزمون و مطالعه کارآمد خواهد شد که بتواند با تکیه بر همین گذشته ناب امروز را نابتر و شفافتر گردانند و میدانیم که در کتمان و فراموشیاش ما دچار تکرار مکررات و به اصطلاح در جا زدنهای بی نتیجه خواهیم شد که سودی برای یک وضعیت فراگیر و پیشرفته نخواهد بود.
بنابراین بهتر است که چنین نمونههایی همچنان در دسترس قرار بگیرد و ما برخوردار از یک ارتباط و پیوستگی معنادار برای استقرار فرهنگی مفید باشیم چنانچه از نجف دریابندری نیز ترجمانی از متون نمایشی ساموئل بکت نویسنده جهانی، ایرلندی و فرانسوی، از دهه 40 و 50 به یادگار مانده که به دلایلی در زمان حیات این مترجم تجدید چاپ نشده که البته ایشان چنین قصدی داشتند. شاید یک دلیلش ترجمههای متنوع از متون بکت باشد و دلیل دیگرش نقد و نظرهای تند و البته گاهی بی پایه بر ترجمههای پیش از این باشد، که مانع از تصمیم قطعیتر برای این یادآوریها شده است اما همچنان این امتیاز محفوظ است و نباید از چنین امتیازی چشمپوشی کرد بلکه باید چشم امید بست به آیندهای که در همین دایرههای به هم پیوسته با فصلهای مشترک ناب و درهم تنیده ما را دچار یک وضعیت بهتر خواهند کرد و نبودن همین دور تسلسل و پیوستگیهاست که ما را در پابرجایی نابخردیها و کمبودها نگه خواهد داشت. حالا متون نمایشی دیگری هم هستند که با شناخت و تأکید انتشاراتیها، نهادهای فرهنگی و دانشگاهها میتوان در درازمدت یک به یک آنها را در اختیار مخاطبانش قرار داد.
بازنویسی هنرمندانهای از داستان قدیمی ایتالیایی
غلامرضا امامی
نویسنده و مترجم
طی یکی - دو هفته اخیر ترجمه تازهام از «امبرتو اکو» با همکاری نشر پرتقال به کتابفروشیها راه یافته؛ «دلدادگان»، داستان مشهوری که اکو به زیبایی آن را بازنویسی کرده است. «دلدادگان»، روایتی نو و هنرمندانه از داستانی قدیمی است. «آلساندرو مانزونی»، شاعر مشهور ایتالیایی بیست سال زمان صرف این داستان میکند؛ سال 1821 میلادی آن را آغاز کرد و سال 1840 هم به اتمام رساند. «دلدادگان» نخستین داستان بلند مهم ایتالیایی است که بر نویسندگان بعد از «مانزونی» تأثیر بسیاری گذاشت. اما قدری هم از خود کتاب بگویم، این کتاب در سالهایی نوشته شده که ایتالیا برخلاف امروز، کشوری یکپارچه نبوده و میلان، جغرافیای داستان، تحت حاکمیت اسپانیاییها قرار داشته است. ماجرای این کتاب به دو جوان دلداده بازمیگردد که تصمیم به ازدواج میگیرند اما حاکم زورگو و خشن اسپانیولی آن روزگار میلان مانع پیوند آنان میشود. زمان وقوع این ماجرا در سالهای همهگیری بیماری طاعون است و دربردارنده روایتهایی تلخ از آن دوران. با اینحال سرانجام قصه این دو جوان، پایانی خوش پیدا میکند، آنان درنهایت از غمها و سختی رهایی پیدا میکنند و... اما چرا خواندن آن را به مخاطبان ایرانی پیشنهاد میدهم؟ دلدادگان برای ایتالیاییها شاید همچون «هزار و یکشب» برای ما ایرانیان باشد، این را گفتم که بدانید با اثری جذاب روبهرو هستید که حتی به کتابهای درسی آنان هم راهیافته است. شهرت این نوشته با ترجمهاش به اغلب زبانهای زنده جهان، تنها به سرزمین زادگاه خالق آن محدود نشده است. چرایی ترجمهام از این داستان به علاقهای بازمیگردد که به «امبرتو اکو» دارم، نخستین مرتبه با کسب رخصت از وی، کتاب «سه قصه» اکو را و بعدتر هم «چگونه با ماهی قزلآلا سفر کنیم؟» با پرداخت حق کپیرایت به ناشر ایتالیایی از زباناصلیاش به فارسی بازگرداندم. «دلدادگان» کتابی است برای همه. به گروه سنی خاصی محدود نمیشود. از نوجوان 10 ساله تا پیرمرد و پیرزن 90 ساله میتوانند آن را بخوانند و لذت ببرند، بویژه همانطور که اشاره شد شباهتهایی با روزگارمان دارد و از طرفی عاقبت داستان آن ختم به خوشی میشود، پایان آن پیروزی دانش و داد است بر نادانی و ستمگری. آن را بخوانید که برای این روزها خوب است.
دلدادگان
بازنویسی: امبرتو اکو
ترجمه: غلامرضا امامی
نشر: پرتقال
نویسنده و مترجم
طی یکی - دو هفته اخیر ترجمه تازهام از «امبرتو اکو» با همکاری نشر پرتقال به کتابفروشیها راه یافته؛ «دلدادگان»، داستان مشهوری که اکو به زیبایی آن را بازنویسی کرده است. «دلدادگان»، روایتی نو و هنرمندانه از داستانی قدیمی است. «آلساندرو مانزونی»، شاعر مشهور ایتالیایی بیست سال زمان صرف این داستان میکند؛ سال 1821 میلادی آن را آغاز کرد و سال 1840 هم به اتمام رساند. «دلدادگان» نخستین داستان بلند مهم ایتالیایی است که بر نویسندگان بعد از «مانزونی» تأثیر بسیاری گذاشت. اما قدری هم از خود کتاب بگویم، این کتاب در سالهایی نوشته شده که ایتالیا برخلاف امروز، کشوری یکپارچه نبوده و میلان، جغرافیای داستان، تحت حاکمیت اسپانیاییها قرار داشته است. ماجرای این کتاب به دو جوان دلداده بازمیگردد که تصمیم به ازدواج میگیرند اما حاکم زورگو و خشن اسپانیولی آن روزگار میلان مانع پیوند آنان میشود. زمان وقوع این ماجرا در سالهای همهگیری بیماری طاعون است و دربردارنده روایتهایی تلخ از آن دوران. با اینحال سرانجام قصه این دو جوان، پایانی خوش پیدا میکند، آنان درنهایت از غمها و سختی رهایی پیدا میکنند و... اما چرا خواندن آن را به مخاطبان ایرانی پیشنهاد میدهم؟ دلدادگان برای ایتالیاییها شاید همچون «هزار و یکشب» برای ما ایرانیان باشد، این را گفتم که بدانید با اثری جذاب روبهرو هستید که حتی به کتابهای درسی آنان هم راهیافته است. شهرت این نوشته با ترجمهاش به اغلب زبانهای زنده جهان، تنها به سرزمین زادگاه خالق آن محدود نشده است. چرایی ترجمهام از این داستان به علاقهای بازمیگردد که به «امبرتو اکو» دارم، نخستین مرتبه با کسب رخصت از وی، کتاب «سه قصه» اکو را و بعدتر هم «چگونه با ماهی قزلآلا سفر کنیم؟» با پرداخت حق کپیرایت به ناشر ایتالیایی از زباناصلیاش به فارسی بازگرداندم. «دلدادگان» کتابی است برای همه. به گروه سنی خاصی محدود نمیشود. از نوجوان 10 ساله تا پیرمرد و پیرزن 90 ساله میتوانند آن را بخوانند و لذت ببرند، بویژه همانطور که اشاره شد شباهتهایی با روزگارمان دارد و از طرفی عاقبت داستان آن ختم به خوشی میشود، پایان آن پیروزی دانش و داد است بر نادانی و ستمگری. آن را بخوانید که برای این روزها خوب است.
دلدادگان
بازنویسی: امبرتو اکو
ترجمه: غلامرضا امامی
نشر: پرتقال
عکس نوشت
این کتاب یکی از نسخ خطی بسیار نادر از شعرهای امیلی برونته است که با اصلاحاتی که خواهرش شارلوت با مداد روی آنها انجام داده، قرار است در ماه جولای به نمایش دربیاید.
این مجموعه توسط آرتور بل نیکولز، همسر شارلوت برونته، جمعآوری شد و بعد آنها را به کتابخانه برادران لاو در هارسفیلد هاوث سپرد اما این کتابخانه و نسخه هایش در سال ۱۹۳۹ با مرگ صاحب آن از دسترس عموم خارج شد.
این مجموعه توسط آرتور بل نیکولز، همسر شارلوت برونته، جمعآوری شد و بعد آنها را به کتابخانه برادران لاو در هارسفیلد هاوث سپرد اما این کتابخانه و نسخه هایش در سال ۱۹۳۹ با مرگ صاحب آن از دسترس عموم خارج شد.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#قطعی_برق
چند روزی از قطعی برق خبری نبود اما با آغاز موج گرما گفته میشود این هفته دوباره خاموشی خواهیم داشت و دیروز برق در بعضی شهرها هم قطع شد. به بهانه اطلاعیههای اداره برق شهرها و وزارت نیرو کاربران درباره قطعی برق مینوشتند: «بعد از چند روز، قطعی برق از سر گرفته شد»، «دوستم کافه داره، بر اساس جدول قطعی برق و اوج شلوغی پنجشنبه شب حساب کرده بود برقا قطع میشه. رفته شمع گرفته و خواننده و گیتاریست آورده که فضا رو شیک کنه برقا نرفته»، «دادستان همدان فرموده به شرکت برق کتباً ابلاغ کردم هرگونه قطع برق ممنوع است و مرتکب بازداشت میشود. مجهولات و معجوبات حقوقی این دستور به کنار، استدعا داریم مشکلات دیگر مملکت مانند تورم، بیکاری گرانی و... را نیز با چرخش قلم معجزه گر خود به طرفة العینی حل بفرمایید»، «دو روزه برقمون نرفته میخوام زنگ بزنم اداره برق ببینم مشکل چیه. توی گرما زیر کولر حال میکنن ملت، بالاخره مسئولان باید رسیدگی کنن»، «متأسفانه از امروز ظهر که برنامه قطعی برق اعلام شده، سرقت سیم و کابل افزایش پیدا کرده، کارکنان اداره برق امروز در دشتستان بیش از ده کیلومتر سیم سرقتی را ترمیم کردن و برق را وصل کردن، ولی امروز عصر جلسه اضطراری تو اداره تشکیل شده و احتمالاً برنامه قطعی را کنسل کنند و برنامه اعلام نشه، چون سارقین مطمئن شدن کدام مسیر در چه ساعتی قطع میشود اقدام به سرقت کردند»، «خدارو شکر دو روزیه قطعی برق نداشتیم درست بعد از دستور منع استخراج، درسته دوستان ماینر ناراحت میشن، ولی خودتون قضاوت کنید کل برق این مملکت بره بهخاطر اینکه بیت کوین ماین کنید، حتی یک درصد از ماینی که تو ایران میشه مال مردم نیست و ما فقط قطعی برقشو داریم! اون بیمار تنفسی که ریه هاش اکسیژن لازمه داره و جون میده بهخاطر نبود برق رو نباید از ماین واجبتر بدونیم؟»، «شرایط طوری شده قبل اینکه بری حمام یا دستشویی، باید از اداره برق و آب استعلام بگیری که بعداً دچار مشکل نشی»، «فصل گرما و قطعی آب و برق شروع شده و مثل هر سال آبی که به فضای سبز پارکها و بلوارها داده میشه و سرریز میشه تو خیابونا و شهرداری شیراز به این مسأله توجه نمیکنه.»، «دارم فیلم جیب برها به بهشت نمیروند میبینم که برای سال ۷۲ هست. توی فیلم سارقان با استفاده از زمان قطعی برق طبق لیست اعلامی میخوان از بانک سرقت کنند. درست مثل الان»، « خداروشکر چند روزه قطعی برق نداشتیم. + اداره برق: همین ترس از رفتن برق براتون کافیه».
دورهمی دوستان
پنجشنبه و ۱۷ سال پس از پایان سریال پرطرفدار «دوستان» یک قسمت ویژه با حضور بازیگران و چهرههایی چون دیوید بکهام و کیت هرینگتون منتشر شد که حسابی طرفداران این سریال را سر ذوق آورد. هم پنجشنبه و هم دیروز نوشتههای زیادی درباره این سریال دیدیم و خیلیها از اینکه با دیدن این قسمت ویژه احساساتی شدهاند نوشتند. البته طبق معمول دعوا و بحث میان طرفداران سریال فرندز (دوستان) و مخالفانش ادامه داشت: «یه مقدار بین طرفدارها و مخالفان سریال فرندز آرامش برقرار شده بود که این قسمت جدیدش دوباره آتیش کینه و نفرت رو شعلهور میکنه»، «دورهمی فرندز رو دیدم و قلبم تیکه تیکه شد برای چندلر. چقدر داغون شده. از همه هم کمتر حرف زد. اشکمون رو درآوردن لعنتیا.»، «لعنت به تو روزگار...چی بر سر چندلر آوردی؟»، «درسی که فرندز امروز به همه ما داد: بوتاکس و ژل مل نزنید عزیزان. از پیری راه فراری نیست، مثل مرگ. اجازه بدید مثل آدم پیر بشید.»، «قسمت ویژه فرندز غم زیادی داره نه واسه خود سریال و بازیگراش بیشتر به این فکر میکنم 10- 15 سال دیگه که پیرتر شدیم با دوستامون کجا هستیم و چیکار میکنیم حتی ممکنه چند سال یکبار هم همدیگه رو نبینیم یا اصلاً کی مرده و کی زنده است»، «جدا از تمام تنفری که از فرندز دارید، من واقعاً گریه کردم از اینکه چقد خوبه آدم رفیقایی داشته باشه که پیر شه باهاشون.»، «آقا من فقط از همون اول قسمت جدید فرندز بغض کردم یا شمام اینطور بودین؟»، «مطمئنم هیچ روانکاوی تو دنیا به اندازه فرندز آدما رو از افسردگی نجات نداده...قسمتِ ویژه دورهمی بازیگرانِ فرندز بعد از ۱۷ سال، بهترین اتفاق برای فرندزبازها بود. معجونی از خنده و اشک و خاطرهبازی...»، «فرندز فقط یک سیتکام نبود یک روش دوستداشتن و زندگی بود، امشب بعد از دیدن فرندز رییونیون حسدلتنگی داره خفهام میکنه، دلتنگی برای آدمهای خوب و حسهای خوب زندگیام»، «گردهمایی فرندز رو دیدم و خب، غیر از یکی دو لحظه، از انتظارم پایینتر بود»، «تجدید دیدار فرندز رو دیدیم و با چشمانی اشکبار خندیدیم. مرسی از همتون خاطره سازان دوران جوانی»، «این قسمت جدید فرندز اومد افسردگی اون قسمت آخرو چندبرابر باز نصیبمون کنه»، «فرندز سریال نیست، یک پکیج کامل درمانیه!»، «+چیکار کنم خیلی کول و خاص بنظر برسم؟ -بگو فرندز مزخرفه و اصلاً خنده دار نیست.»، «دوتا چیز از مصاحبه فرندز فهمیدم ۱. آدما واقعاً پیر میشن ۲. هیچ چیز قشنگی خارج از سریال وجود نداشت»، «کاش همه بازیگرای فرندز تو همون سن و قیافه ناپدید میشدن. دیدنشون با این قیافههای پیر و تغییر کرده خیلی سخته»، «فرندز عزیزم توی سختترین شرایط زندگیم باعث شدی همه بغض هام از بین بره ولی امشب با هر دقیقه ات بغض کردم.»
#قطعی_برق
چند روزی از قطعی برق خبری نبود اما با آغاز موج گرما گفته میشود این هفته دوباره خاموشی خواهیم داشت و دیروز برق در بعضی شهرها هم قطع شد. به بهانه اطلاعیههای اداره برق شهرها و وزارت نیرو کاربران درباره قطعی برق مینوشتند: «بعد از چند روز، قطعی برق از سر گرفته شد»، «دوستم کافه داره، بر اساس جدول قطعی برق و اوج شلوغی پنجشنبه شب حساب کرده بود برقا قطع میشه. رفته شمع گرفته و خواننده و گیتاریست آورده که فضا رو شیک کنه برقا نرفته»، «دادستان همدان فرموده به شرکت برق کتباً ابلاغ کردم هرگونه قطع برق ممنوع است و مرتکب بازداشت میشود. مجهولات و معجوبات حقوقی این دستور به کنار، استدعا داریم مشکلات دیگر مملکت مانند تورم، بیکاری گرانی و... را نیز با چرخش قلم معجزه گر خود به طرفة العینی حل بفرمایید»، «دو روزه برقمون نرفته میخوام زنگ بزنم اداره برق ببینم مشکل چیه. توی گرما زیر کولر حال میکنن ملت، بالاخره مسئولان باید رسیدگی کنن»، «متأسفانه از امروز ظهر که برنامه قطعی برق اعلام شده، سرقت سیم و کابل افزایش پیدا کرده، کارکنان اداره برق امروز در دشتستان بیش از ده کیلومتر سیم سرقتی را ترمیم کردن و برق را وصل کردن، ولی امروز عصر جلسه اضطراری تو اداره تشکیل شده و احتمالاً برنامه قطعی را کنسل کنند و برنامه اعلام نشه، چون سارقین مطمئن شدن کدام مسیر در چه ساعتی قطع میشود اقدام به سرقت کردند»، «خدارو شکر دو روزیه قطعی برق نداشتیم درست بعد از دستور منع استخراج، درسته دوستان ماینر ناراحت میشن، ولی خودتون قضاوت کنید کل برق این مملکت بره بهخاطر اینکه بیت کوین ماین کنید، حتی یک درصد از ماینی که تو ایران میشه مال مردم نیست و ما فقط قطعی برقشو داریم! اون بیمار تنفسی که ریه هاش اکسیژن لازمه داره و جون میده بهخاطر نبود برق رو نباید از ماین واجبتر بدونیم؟»، «شرایط طوری شده قبل اینکه بری حمام یا دستشویی، باید از اداره برق و آب استعلام بگیری که بعداً دچار مشکل نشی»، «فصل گرما و قطعی آب و برق شروع شده و مثل هر سال آبی که به فضای سبز پارکها و بلوارها داده میشه و سرریز میشه تو خیابونا و شهرداری شیراز به این مسأله توجه نمیکنه.»، «دارم فیلم جیب برها به بهشت نمیروند میبینم که برای سال ۷۲ هست. توی فیلم سارقان با استفاده از زمان قطعی برق طبق لیست اعلامی میخوان از بانک سرقت کنند. درست مثل الان»، « خداروشکر چند روزه قطعی برق نداشتیم. + اداره برق: همین ترس از رفتن برق براتون کافیه».
دورهمی دوستان
پنجشنبه و ۱۷ سال پس از پایان سریال پرطرفدار «دوستان» یک قسمت ویژه با حضور بازیگران و چهرههایی چون دیوید بکهام و کیت هرینگتون منتشر شد که حسابی طرفداران این سریال را سر ذوق آورد. هم پنجشنبه و هم دیروز نوشتههای زیادی درباره این سریال دیدیم و خیلیها از اینکه با دیدن این قسمت ویژه احساساتی شدهاند نوشتند. البته طبق معمول دعوا و بحث میان طرفداران سریال فرندز (دوستان) و مخالفانش ادامه داشت: «یه مقدار بین طرفدارها و مخالفان سریال فرندز آرامش برقرار شده بود که این قسمت جدیدش دوباره آتیش کینه و نفرت رو شعلهور میکنه»، «دورهمی فرندز رو دیدم و قلبم تیکه تیکه شد برای چندلر. چقدر داغون شده. از همه هم کمتر حرف زد. اشکمون رو درآوردن لعنتیا.»، «لعنت به تو روزگار...چی بر سر چندلر آوردی؟»، «درسی که فرندز امروز به همه ما داد: بوتاکس و ژل مل نزنید عزیزان. از پیری راه فراری نیست، مثل مرگ. اجازه بدید مثل آدم پیر بشید.»، «قسمت ویژه فرندز غم زیادی داره نه واسه خود سریال و بازیگراش بیشتر به این فکر میکنم 10- 15 سال دیگه که پیرتر شدیم با دوستامون کجا هستیم و چیکار میکنیم حتی ممکنه چند سال یکبار هم همدیگه رو نبینیم یا اصلاً کی مرده و کی زنده است»، «جدا از تمام تنفری که از فرندز دارید، من واقعاً گریه کردم از اینکه چقد خوبه آدم رفیقایی داشته باشه که پیر شه باهاشون.»، «آقا من فقط از همون اول قسمت جدید فرندز بغض کردم یا شمام اینطور بودین؟»، «مطمئنم هیچ روانکاوی تو دنیا به اندازه فرندز آدما رو از افسردگی نجات نداده...قسمتِ ویژه دورهمی بازیگرانِ فرندز بعد از ۱۷ سال، بهترین اتفاق برای فرندزبازها بود. معجونی از خنده و اشک و خاطرهبازی...»، «فرندز فقط یک سیتکام نبود یک روش دوستداشتن و زندگی بود، امشب بعد از دیدن فرندز رییونیون حسدلتنگی داره خفهام میکنه، دلتنگی برای آدمهای خوب و حسهای خوب زندگیام»، «گردهمایی فرندز رو دیدم و خب، غیر از یکی دو لحظه، از انتظارم پایینتر بود»، «تجدید دیدار فرندز رو دیدیم و با چشمانی اشکبار خندیدیم. مرسی از همتون خاطره سازان دوران جوانی»، «این قسمت جدید فرندز اومد افسردگی اون قسمت آخرو چندبرابر باز نصیبمون کنه»، «فرندز سریال نیست، یک پکیج کامل درمانیه!»، «+چیکار کنم خیلی کول و خاص بنظر برسم؟ -بگو فرندز مزخرفه و اصلاً خنده دار نیست.»، «دوتا چیز از مصاحبه فرندز فهمیدم ۱. آدما واقعاً پیر میشن ۲. هیچ چیز قشنگی خارج از سریال وجود نداشت»، «کاش همه بازیگرای فرندز تو همون سن و قیافه ناپدید میشدن. دیدنشون با این قیافههای پیر و تغییر کرده خیلی سخته»، «فرندز عزیزم توی سختترین شرایط زندگیم باعث شدی همه بغض هام از بین بره ولی امشب با هر دقیقه ات بغض کردم.»
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
کودکان در برابر تأثیرات کرونا آسیبپذیرتر هستند
-
موسیقی گیلان را حمایت کنید
-
ترکتازی تاکشوها
-
تجدید چاپ متون نمایشی و یادآوری گذشته
-
بازنویسی هنرمندانهای از داستان قدیمی ایتالیایی
-
عکس نوشت
-
شهروند مجـــازی
اخبارایران آنلاین