ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام حسین(ع): هرکه گرفتارى مؤمنى را برطرف کند، خداوند گرفتاریهاى دنیا و آخرتش را برطرف میکند.
بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۲۲، ح۵
بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۲۲، ح۵
محمودرضا تخشید: «احضار» چشم و گوش مردم را در بازار کلاهبرداریها باز کرد
چرا میگویید سریال «احضار» در مقایسه با سریالهایی مثل «او یک فرشته بود»عقبتر است؟ این سریال داستانی جدید در فضایی جدید است و مخاطب دائم در حال حدس زدن بود و داستان با رعایت ابعاد دراماتیک به دقت جلو رفت، بیننده را درگیر کرد و حرف خود را درباره روح، احضار روح و مسائل و مشکلات پیرامون آن بیان کرد و تا آخرین روز ما نظرات مردمی پیرامون سریال را رصد کردیم. حتی به نظرم این سریال به لحاظ نگارش و تولید نسبت به کارهای ماورایی قبلی سختتر بود و من میگویم از همان آثار خیلی جلوتر بوده است. این را هم بگویم خود من خیلی از نکاتی را که در این سریال بیان شد نمیدانستم. آیا شما میدانستید احضار روح حرام است؟ یا میدانستید در جلسات احضار روح ممکن است با جن مواجه شوید و با فریبکاری پیش رود.۹۰ درصد مردم اینها را نمیدانند و به این موضوعات اشراف پیدا کردند و امیدواریم افراد دیگر چشم و گوش بسته سراغ این محافلی که میتواند برای زندگی آنها مشکلات ایجاد کنند نروند. این حرف با روایتی جذاب و تعلیقدار هم بیان شد که بفهمید در دفاتر احضار روح چه کلاهبرداریهایی انجام میگیرد و چه اتفاقاتی رخ میدهد و آنچه شما میخواهید ممکن است نباشد و شما را فریب میدهند.»
بخشی از صحبتهای تهیهکننده سریال «احضار» در گفتوگو با مهر
بخشی از صحبتهای تهیهکننده سریال «احضار» در گفتوگو با مهر
به بهانه فرارسیدن روز بزرگداشت حکیم عمر خیام
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
خسرو شافعی
شاعر، نویسنده و پژوهشگر ادبی
خیام، یکی از پنج شاعر برتر ادبیات کهن فارسی است؛ فردوسی، خیام، سعدی، مولانا و حافظ. این پنجتن هستند که بیشترین اثر را در شعرمان بهجای گذاشتهاند. حکیم عمرخیام خالق آثار متعددی است منتها بیش از همه رباعیات او شهرت یافتهاند. اشعاری که بهرغم ظاهر ساده، بینش پیچیده و بسیار عمیقی را طرح کردهاند. صحبت از اینکه خیام چه گفته راحت نیست؛ بااینحال به گمانم مهمترین پیام خیام به این بازمیگردد که همهچیز گذراست و از همه مهمتر اینکه چه بخواهیم و چه نخواهیم زندگی در حرکت است. مصداق گفته خیام در عرصه تاریخ نیز مشهود است؛ در سرنوشت شکوهمندترین حکومتها و عاقبت انسانهای بزرگی که بهرغم شرایط خاص و ویژهشان درنهایت رو به نیستی رفتند. به گفته او، ما در این جهان نقش توهمات خود را میبینیم و خیام تأکید دارد که حتی ادراک ما از اتفاقات و نگاهمان به ماجراها افسانهای بیش نیست. جهان در نگاه او همچون خوابوخیالی است که زمانی کوتاهی به هر یک از ما فرصت بودن میدهد. خیام شعر را از نقطه پوچی شروع میکند، آنهم با نگاهی حیرتآور به جهان هستی. با وجوداین برداشتهای عدهای که تأکید دارند گفتههای او نشأت گرفته از ناامیدی و پوچی است بههیچوجه حقیقت ندارد. او مخاطبان خود را از این پوچی ظاهری بهسوی هوشیاری هدایت میکند. نگاه و بینش هوشیارانه خیام به جهان هستی بسیار فراتر از ادراک انسانهای عادی است. خیام انسان سرگشته را، فارغ از اینکه در دوره او زیسته باشد یا در زمانه فعلی یا حتی در آینده، به این دعوت کرده که از فرصت کوتاه زندگی نهایت استفاده را کنند؛ به گمانم اگر خیام در روزگار ما زندگی میکرد، حتی در این اوضاع و احوال نابسامان که از یکسو گرفتار مسائل اقتصادی هستیم و از سوی دیگر نگرانیها از بیماری کرونا گریبانمان را گرفته از این میگفت که همین امروزمان را غنیمت بشماریم. به خودمان نگوییم که باید صبر کرد تا اوضاع بهبود پیدا کند بلکه تلاش کنیم در این شرایط فعلی راهی برای بهبود حال و زندگیمان پیدا کنیم. همانطور که خیام هم در اشعار خود بارها تأکید کرده، عمر توقف نمیکند و با سرعت بسیاری در عبور است. به قول خیام: «ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم/ وین یکدم عمر را غنیمت شمریم/ فردا که ازین دیر فنا درگذریم/ با هفت هزار سالگان سر بسریم» اما اینکه چرا در میان شاعران کلاسیک ایرانی، خیام در زمره چند شاعری است که جهانی شدهاند در همین نگاه خاص او به هستی بازمیگردد. این نگاه جهانی، فراتر از هر عقیده و اعتقاد به هر آیینی به روح آدمی رسوخ میکند؛ تفکری جهانشمول که رباعیات خیام را به ترجمه «ادوارد فیتزجرالد»، نویسنده و شاعر بریتانیایی به پرواز درآورد. آنچنان که امروز خیام چهرهای شناختهشده میان همه علاقهمندان به ادبیات جهان است.
شاعر، نویسنده و پژوهشگر ادبی
خیام، یکی از پنج شاعر برتر ادبیات کهن فارسی است؛ فردوسی، خیام، سعدی، مولانا و حافظ. این پنجتن هستند که بیشترین اثر را در شعرمان بهجای گذاشتهاند. حکیم عمرخیام خالق آثار متعددی است منتها بیش از همه رباعیات او شهرت یافتهاند. اشعاری که بهرغم ظاهر ساده، بینش پیچیده و بسیار عمیقی را طرح کردهاند. صحبت از اینکه خیام چه گفته راحت نیست؛ بااینحال به گمانم مهمترین پیام خیام به این بازمیگردد که همهچیز گذراست و از همه مهمتر اینکه چه بخواهیم و چه نخواهیم زندگی در حرکت است. مصداق گفته خیام در عرصه تاریخ نیز مشهود است؛ در سرنوشت شکوهمندترین حکومتها و عاقبت انسانهای بزرگی که بهرغم شرایط خاص و ویژهشان درنهایت رو به نیستی رفتند. به گفته او، ما در این جهان نقش توهمات خود را میبینیم و خیام تأکید دارد که حتی ادراک ما از اتفاقات و نگاهمان به ماجراها افسانهای بیش نیست. جهان در نگاه او همچون خوابوخیالی است که زمانی کوتاهی به هر یک از ما فرصت بودن میدهد. خیام شعر را از نقطه پوچی شروع میکند، آنهم با نگاهی حیرتآور به جهان هستی. با وجوداین برداشتهای عدهای که تأکید دارند گفتههای او نشأت گرفته از ناامیدی و پوچی است بههیچوجه حقیقت ندارد. او مخاطبان خود را از این پوچی ظاهری بهسوی هوشیاری هدایت میکند. نگاه و بینش هوشیارانه خیام به جهان هستی بسیار فراتر از ادراک انسانهای عادی است. خیام انسان سرگشته را، فارغ از اینکه در دوره او زیسته باشد یا در زمانه فعلی یا حتی در آینده، به این دعوت کرده که از فرصت کوتاه زندگی نهایت استفاده را کنند؛ به گمانم اگر خیام در روزگار ما زندگی میکرد، حتی در این اوضاع و احوال نابسامان که از یکسو گرفتار مسائل اقتصادی هستیم و از سوی دیگر نگرانیها از بیماری کرونا گریبانمان را گرفته از این میگفت که همین امروزمان را غنیمت بشماریم. به خودمان نگوییم که باید صبر کرد تا اوضاع بهبود پیدا کند بلکه تلاش کنیم در این شرایط فعلی راهی برای بهبود حال و زندگیمان پیدا کنیم. همانطور که خیام هم در اشعار خود بارها تأکید کرده، عمر توقف نمیکند و با سرعت بسیاری در عبور است. به قول خیام: «ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم/ وین یکدم عمر را غنیمت شمریم/ فردا که ازین دیر فنا درگذریم/ با هفت هزار سالگان سر بسریم» اما اینکه چرا در میان شاعران کلاسیک ایرانی، خیام در زمره چند شاعری است که جهانی شدهاند در همین نگاه خاص او به هستی بازمیگردد. این نگاه جهانی، فراتر از هر عقیده و اعتقاد به هر آیینی به روح آدمی رسوخ میکند؛ تفکری جهانشمول که رباعیات خیام را به ترجمه «ادوارد فیتزجرالد»، نویسنده و شاعر بریتانیایی به پرواز درآورد. آنچنان که امروز خیام چهرهای شناختهشده میان همه علاقهمندان به ادبیات جهان است.
انتخابات بینارسانهای
حسین سرفراز
عضو هیأت علمی دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی(ره)
اگر 10سال پیش از من میپرسیدید که آیا تلویزیون بهعنوان رسانه ارتباطات جمعی در کیفیت برگزاری انتخابات ریاست جمهوری کشور اثرگذار است، قطعاً پاسخ میدادم بله! تردید نکنید. و در این پرسش از قدرت مؤثر تلویزیون، معنای ارزشی مثبتی به کارکرد این رسانه الصاق شده است. اما امروز با قاطعیت گذشته، به قدرت یگانه تلویزیون در جریان انتخاب مردم و جریان برگزاری یک انتخابات مهم و قدرتمند همچون انتخابات ریاستجمهوری در این کشور نمیشود اذعان کرد. در اینجا متکی به دو دلیل تردید خود را با شما در میان میگذارم:
نخستین واقعیت به خود ماهیت تلویزیون و هر فناوری ارتباطی دیگری باز میگردد. با وامگیری از دانشمند ارتباط شناس نیل پُستمن، با ظهور و بروز هر فناوری، هر فرهنگی بهایی میپردازد. این عبارت بهظاهر ساده، مسائل پیچیدهتری را پنهان و همزمان آشکار میسازد. یکی از مهمترین آن مسائل، رابطه بغرنج میان فرهنگ یک جامعه و فناوری ارتباطی و در اینجا تلویزیون است. ساده انگاری است اگر تصور کنیم که تلویزیون همچون پنجره شفاف یک کلبه ساحلی، نگاه خیره طالب دریا را به مقصود خویش رهنمون میشود. تلویزیون بخشی از فرهنگ ما انسانها است و صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز بخشی از فرهنگ ما ایرانیها است. میتوانیم بپرسیم فرهنگ با ما چه میکند؟ فرهنگ به زندگی ما معنا میبخشد و ما را از طبیعت دور میکند. تلویزیون نیز به زندگی ما معنا میدهد و در حقیقت زندگی ما را به شیوه بازنمایانه، این بار یا مکرر بر صفحههای رنگی خود میسازد. ظاهراً تا به اینجا این قدرت سازنده تلویزیون است که تأیید میشود؛ اما همه قضیه این نیست، بلکه در تحلیل نهایی، این ما انسانها هستیم که شبکهای از معنا و دلالت را بهشکل تاروپود فرهنگ دور خودمان میتنیم. ما انسانها هستیم که تلویزیون را بهعنوان بخشی از زندگی خود و فرهنگ خود میپذیریم و نسبت به آن فعالانه واکنش نشان میدهیم. در این معنی، شکست رادیو و تلویزیون ملی ایران در زمان پهلوی دوم در برابر رسانههای کوچکی که اتفاقاً در کتابهای درسی ارتباطات جمعی یا در حاشیه بحث هستند یا اساساً از فهرست رسانهها، حذف میشوند، مثلاً همان نوارکاستهای حاوی سخنرانیهای حضرت امام خمینی(ره) و غیره، قابل فهم و تفسیر است. در این معنی است که به هنگام ورود حضرت امام(ره) به ایران، عدهای از خانوادههای ایرانی مخالف تلویزیون ملی، فقط و فقط برای تماشای زنده چهره امام، نگاه خود را صرفاً برای لحظاتی به صفحه تلویزیون خیره دوختند. واقعیت نخست من این است که نقش و کارکرد تلویزیون را نمیتوان جدای از فرهنگ ما تلقی کرد و کمترین بهای فرهنگ ما در مواجهه با این رسانه مهم و مؤثر، به چالش کشیدن و ایجاد الگوهای متضاد با هنجارهای ارتباطی است که تلویزیون سعی بر استقرار و تثبیت آنها درون فرهنگ دارد.
دلیل دوم به واقعیت میدان بازمیگردد! تلویزیون جمهوری اسلامی ایران البته در مرکز میدان کارکرد و کار رسانهها در فرهنگ ماست. اما آیا این به آن معناست که میدان خالی از رسانه است؟ آیا مطابق با تلقی سنتی، یک طرف تلویزیون است و یک طرف مردم یا مثلاً رأی دهندگان؟ نمیتوان از پدیدهای سخن گفت که میشود آن را رقابت بین رسانهای یا نزاع بینارسانهای خواند؟ از این منظر در برابر «تلویزیونیشدن انتخابات»، میتوان از «رسانهای شدن انتخابات» و دقیقتر «بینارسانهای شدن انتخابات» یا به تعبیر دیگر، از «انتخابات بینارسانهای» سخن گفت. در این معناست که میتوان سیاستهای بازنمایی تلویزیون را بهتر فهمید. فعالیت تلویزیون در واکنش به فعالیت رسانههای رقیب رقم میخورد: رسانههایی اعم از رادیو و تلویزیونهای ماهوارهای معاند، بیگانه و رسانههای جدید و اجتماعی. اگر به برخی از گزارشهای انتخاباتی مهمترین بخشهای خبری تلویزیون در این روزها دقت کنیم، آنچه بیش از هر چیز به چشم میخورد بازنمایی کارناوالی انتخابات است. منطق کارناوال، وارونگی است. قیاس رقابت انتخابات با بازی دربی برخاسته از همان منطق است: با آبزورد شدن نزاع بینارسانهای، نیازهای مخاطب یا مردم فراموش میشود و کارناوال تنها فرصتی است تا در آن نیازهای فراموش شده یا چه بسا فروخفته، این بار بهشکل وارونه تجلی یابد. البته اگر روانکاو قهاری چون فروید ناظر این تجلیات باشد، شورمندانه دست به ترسیم ناخودآگاه جمعی میزند. به تاریخ نیز رجوع میکنیم: میتوان به انتخاباتی اشاره کرد که بشدت به توان تلویزیون متکی بود. چه بسا پس از مناظرههای ایدئولوژیکی اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، این اولین تجربه ورود صریح تلویزیون به سپهرسیاست، یا شاید هم ورود صریح سیاسیون به سپهرتلویزیون بود. تلویزیون تلاش میکرد خود را نماینده افکارعمومی نشان دهد. برخی از داوطلبان مردم را مستقیماً مورد خطاب قرار میدادند. با این همه میدان، آلترناتیوهای دیگری داشت که اتفاقاً بهدلیل درحاشیه قرار گرفتن، چابکی و انعطافپذیری بالاتری نسبت به رسانه بزرگ نشان میدادند. بخشی از جنگ چریکی نشانه شناختی میان داوطلبان ریاستجمهوری در آن ایام، در میدانی به وقوع میپیوست که قواعد و تاکتیکهایش را نه فقط تلویزیون جمهوری اسلامی، بلکه رسانههای کوچک تعیین میکرد یا به تعبیر دیگر، با تخطی از هنجارهای ارتباطی تلویزیون جمهوری اسلامی، خود قاعدههای تازهای میگذاشت. اکنون به رشد وسیع رسانههای اجتماعی در میان مخاطبان تلویزیون امروز توجه کنیم: دادههای پیمایشی و میدانی نشان میدهد میزان دسترسی به اینترنت بهعنوان بستر کنشگری همان رسانههای کوچک، از 10 سال گذشته، بیش از 70 درصد افزایش یافته است. اگر زمانی در توسعه روستایی اولین نشانهها حضور قدرتمند دکلهای تلویزیون بود، امروز بیشترین توسعه در بخش روستایی متعلق به رشد دسترسی خانوادههای روستایی به اینترنت است. در آخرین پیمایش مصرف فرهنگی ایرانیان (موج سوم) در سال 1398، بیش از 90 درصد افراد تماشاگر تلویزیون ایران و بیش از 90 درصد مخاطبان تلویزیون دارای گوشی تلفن همراه هستند. مستند بههمین آمار کافی است تا متوجه تغییراتی شویم که در میدان رخ داده است.
عضو هیأت علمی دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی(ره)
اگر 10سال پیش از من میپرسیدید که آیا تلویزیون بهعنوان رسانه ارتباطات جمعی در کیفیت برگزاری انتخابات ریاست جمهوری کشور اثرگذار است، قطعاً پاسخ میدادم بله! تردید نکنید. و در این پرسش از قدرت مؤثر تلویزیون، معنای ارزشی مثبتی به کارکرد این رسانه الصاق شده است. اما امروز با قاطعیت گذشته، به قدرت یگانه تلویزیون در جریان انتخاب مردم و جریان برگزاری یک انتخابات مهم و قدرتمند همچون انتخابات ریاستجمهوری در این کشور نمیشود اذعان کرد. در اینجا متکی به دو دلیل تردید خود را با شما در میان میگذارم:
نخستین واقعیت به خود ماهیت تلویزیون و هر فناوری ارتباطی دیگری باز میگردد. با وامگیری از دانشمند ارتباط شناس نیل پُستمن، با ظهور و بروز هر فناوری، هر فرهنگی بهایی میپردازد. این عبارت بهظاهر ساده، مسائل پیچیدهتری را پنهان و همزمان آشکار میسازد. یکی از مهمترین آن مسائل، رابطه بغرنج میان فرهنگ یک جامعه و فناوری ارتباطی و در اینجا تلویزیون است. ساده انگاری است اگر تصور کنیم که تلویزیون همچون پنجره شفاف یک کلبه ساحلی، نگاه خیره طالب دریا را به مقصود خویش رهنمون میشود. تلویزیون بخشی از فرهنگ ما انسانها است و صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز بخشی از فرهنگ ما ایرانیها است. میتوانیم بپرسیم فرهنگ با ما چه میکند؟ فرهنگ به زندگی ما معنا میبخشد و ما را از طبیعت دور میکند. تلویزیون نیز به زندگی ما معنا میدهد و در حقیقت زندگی ما را به شیوه بازنمایانه، این بار یا مکرر بر صفحههای رنگی خود میسازد. ظاهراً تا به اینجا این قدرت سازنده تلویزیون است که تأیید میشود؛ اما همه قضیه این نیست، بلکه در تحلیل نهایی، این ما انسانها هستیم که شبکهای از معنا و دلالت را بهشکل تاروپود فرهنگ دور خودمان میتنیم. ما انسانها هستیم که تلویزیون را بهعنوان بخشی از زندگی خود و فرهنگ خود میپذیریم و نسبت به آن فعالانه واکنش نشان میدهیم. در این معنی، شکست رادیو و تلویزیون ملی ایران در زمان پهلوی دوم در برابر رسانههای کوچکی که اتفاقاً در کتابهای درسی ارتباطات جمعی یا در حاشیه بحث هستند یا اساساً از فهرست رسانهها، حذف میشوند، مثلاً همان نوارکاستهای حاوی سخنرانیهای حضرت امام خمینی(ره) و غیره، قابل فهم و تفسیر است. در این معنی است که به هنگام ورود حضرت امام(ره) به ایران، عدهای از خانوادههای ایرانی مخالف تلویزیون ملی، فقط و فقط برای تماشای زنده چهره امام، نگاه خود را صرفاً برای لحظاتی به صفحه تلویزیون خیره دوختند. واقعیت نخست من این است که نقش و کارکرد تلویزیون را نمیتوان جدای از فرهنگ ما تلقی کرد و کمترین بهای فرهنگ ما در مواجهه با این رسانه مهم و مؤثر، به چالش کشیدن و ایجاد الگوهای متضاد با هنجارهای ارتباطی است که تلویزیون سعی بر استقرار و تثبیت آنها درون فرهنگ دارد.
دلیل دوم به واقعیت میدان بازمیگردد! تلویزیون جمهوری اسلامی ایران البته در مرکز میدان کارکرد و کار رسانهها در فرهنگ ماست. اما آیا این به آن معناست که میدان خالی از رسانه است؟ آیا مطابق با تلقی سنتی، یک طرف تلویزیون است و یک طرف مردم یا مثلاً رأی دهندگان؟ نمیتوان از پدیدهای سخن گفت که میشود آن را رقابت بین رسانهای یا نزاع بینارسانهای خواند؟ از این منظر در برابر «تلویزیونیشدن انتخابات»، میتوان از «رسانهای شدن انتخابات» و دقیقتر «بینارسانهای شدن انتخابات» یا به تعبیر دیگر، از «انتخابات بینارسانهای» سخن گفت. در این معناست که میتوان سیاستهای بازنمایی تلویزیون را بهتر فهمید. فعالیت تلویزیون در واکنش به فعالیت رسانههای رقیب رقم میخورد: رسانههایی اعم از رادیو و تلویزیونهای ماهوارهای معاند، بیگانه و رسانههای جدید و اجتماعی. اگر به برخی از گزارشهای انتخاباتی مهمترین بخشهای خبری تلویزیون در این روزها دقت کنیم، آنچه بیش از هر چیز به چشم میخورد بازنمایی کارناوالی انتخابات است. منطق کارناوال، وارونگی است. قیاس رقابت انتخابات با بازی دربی برخاسته از همان منطق است: با آبزورد شدن نزاع بینارسانهای، نیازهای مخاطب یا مردم فراموش میشود و کارناوال تنها فرصتی است تا در آن نیازهای فراموش شده یا چه بسا فروخفته، این بار بهشکل وارونه تجلی یابد. البته اگر روانکاو قهاری چون فروید ناظر این تجلیات باشد، شورمندانه دست به ترسیم ناخودآگاه جمعی میزند. به تاریخ نیز رجوع میکنیم: میتوان به انتخاباتی اشاره کرد که بشدت به توان تلویزیون متکی بود. چه بسا پس از مناظرههای ایدئولوژیکی اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، این اولین تجربه ورود صریح تلویزیون به سپهرسیاست، یا شاید هم ورود صریح سیاسیون به سپهرتلویزیون بود. تلویزیون تلاش میکرد خود را نماینده افکارعمومی نشان دهد. برخی از داوطلبان مردم را مستقیماً مورد خطاب قرار میدادند. با این همه میدان، آلترناتیوهای دیگری داشت که اتفاقاً بهدلیل درحاشیه قرار گرفتن، چابکی و انعطافپذیری بالاتری نسبت به رسانه بزرگ نشان میدادند. بخشی از جنگ چریکی نشانه شناختی میان داوطلبان ریاستجمهوری در آن ایام، در میدانی به وقوع میپیوست که قواعد و تاکتیکهایش را نه فقط تلویزیون جمهوری اسلامی، بلکه رسانههای کوچک تعیین میکرد یا به تعبیر دیگر، با تخطی از هنجارهای ارتباطی تلویزیون جمهوری اسلامی، خود قاعدههای تازهای میگذاشت. اکنون به رشد وسیع رسانههای اجتماعی در میان مخاطبان تلویزیون امروز توجه کنیم: دادههای پیمایشی و میدانی نشان میدهد میزان دسترسی به اینترنت بهعنوان بستر کنشگری همان رسانههای کوچک، از 10 سال گذشته، بیش از 70 درصد افزایش یافته است. اگر زمانی در توسعه روستایی اولین نشانهها حضور قدرتمند دکلهای تلویزیون بود، امروز بیشترین توسعه در بخش روستایی متعلق به رشد دسترسی خانوادههای روستایی به اینترنت است. در آخرین پیمایش مصرف فرهنگی ایرانیان (موج سوم) در سال 1398، بیش از 90 درصد افراد تماشاگر تلویزیون ایران و بیش از 90 درصد مخاطبان تلویزیون دارای گوشی تلفن همراه هستند. مستند بههمین آمار کافی است تا متوجه تغییراتی شویم که در میدان رخ داده است.
«روزی روزگاری آبادان»، روزی روزگاری جنگ
محدثه واعظیپور
روزنامهنگار
در سیونهمین جشنواره فیلم فجر که بهدلیل شیوع ویروس کرونا کمی با دورههای قبل تفاوت داشت، فیلمی روی پرده رفت که میشد بخشی از زندگی و احوال انسان، نه فقط در ایران و خاورمیانه که این روزها غرق در خشونت، جنگ و خونریزی است که وضعیت انسان در جهان امروز را در آن به تماشا نشست. «روزی روزگاری آبادان» نخستین فیلم سینمایی حمیدرضا آذرنگ، تصویری تکان دهنده، هولناک و دقیق از واقعیت جنگ ارائه میدهد. آذرنگ که از تئاتر به سینما آمده، در کارنامه حرفهایاش بهعنوان نویسنده و کارگردان تئاتر آثار مربوط به جنگ و آدمهای درگیر و متأثر از آن بسیار دارد. «روزی روزگاری آبادان» در ادامه همان نگاه و رویکرد، اما عمیقتر و انسانیتر است. داستان در مقطعی حساس روایت میشود که در ایران به استقبال سال نو میرویم و در کشور همسایه، آتش جنگ روشن است؛ در دل قصه خانوادهای که پدرش درگیر اعتیاد است (محسن تنابنده)، روابطی ساده و زندگی معمولی را شاهدیم و گمان نمیبریم که حادثه، پایش را داخل خانه مصیب بگذارد. فیلم، پایانی غافلگیرکننده و دور از انتظار دارد که باعث میشود در ذهن بماند و به حیاتش در قلب تماشاگر ادامه دهد. در این یادداشت قرار نیست قبل از اکران عمومی، رازهای جذابیت فیلم را فاش کنم، اما میتوانم بگویم «روزی روزگاری آبادان» از معدود فیلمهای سینمای ایران است که حرف زمانه را میزند و شبیه امروز ماست.
فیلم آذرنگ، قصه همه قربانیان خشونت و جنگ است، قربانیانی که در سالهای اخیر بسیاری از آنها در خاورمیانه و کشورهای مسلمان زندگی را بدرود گفتهاند. کافی است اخبار این سالهای خاورمیانه را مرور کنیم تا به حجم این ویرانی پی ببریم، جانهای پرشماری به قربانگاه رفته، زندگیهای فراوانی ویران شده و رؤیاهای بسیاری پرپر شدهاند. گویا آتش جنگ و کینهورزی قرار نیست در این منطقه خاموش شود. سرزمینها در خاورمیانه به تلی از خاک تبدیل میشوند، کودکان در آتش کینهورزی میسوزند و مهاجرتهای ناخواسته، بسیاری را سرگردان و آواره میکند؛ از همه این جنگها و خشونتها چه ساخته میشود؟ تیترهای دهان پرکن، شعارهای حقوق بشری که ضمانت اجرایی ندارد و بیشتر بر آتش جنگ میدمند. رسانهها کار میکنند، خبر پوشش میدهند و هر روز یک عکس و خبر را درشت میکنند. متأسفانه در این ساختار آنچه قداست ندارد، جان انسان است. زندگی، زیر تل این ویرانیها، زیر فشار این آتش افروزیها و در سیل این مهاجرتها و جلای وطنها فراموش میشود. آمارها عادی میشوند و تماشاگران این بازیها، به اعداد کشتهشدگان، به تصویر کودکانی که تیر خوردهاند و به دیدن پیکرهای به خون نشسته عادت میکنند؛برای ما که تجربه سالهای جنگ را داشتهایم، برای ما که بهترین فرزندان این آب و خاک را خفته بر خاک دیدهایم، برای من که غربت خرمشهر و اروندرود و مردم خونگرم و پرامید آبادان را دیدهام. خاطرات روزهای جنگ در غرب ایران را از زبان دوستانم شنیدهام و هراس کودکان را در جنگ میشناسم، جنگ از جنس «روزی روزگاری آبادان» است؛ ناگهان از راه میرسد و پیش از آنکه متوجه شوی، همه چیز را با خودش به یغما میبرد.
روزنامهنگار
در سیونهمین جشنواره فیلم فجر که بهدلیل شیوع ویروس کرونا کمی با دورههای قبل تفاوت داشت، فیلمی روی پرده رفت که میشد بخشی از زندگی و احوال انسان، نه فقط در ایران و خاورمیانه که این روزها غرق در خشونت، جنگ و خونریزی است که وضعیت انسان در جهان امروز را در آن به تماشا نشست. «روزی روزگاری آبادان» نخستین فیلم سینمایی حمیدرضا آذرنگ، تصویری تکان دهنده، هولناک و دقیق از واقعیت جنگ ارائه میدهد. آذرنگ که از تئاتر به سینما آمده، در کارنامه حرفهایاش بهعنوان نویسنده و کارگردان تئاتر آثار مربوط به جنگ و آدمهای درگیر و متأثر از آن بسیار دارد. «روزی روزگاری آبادان» در ادامه همان نگاه و رویکرد، اما عمیقتر و انسانیتر است. داستان در مقطعی حساس روایت میشود که در ایران به استقبال سال نو میرویم و در کشور همسایه، آتش جنگ روشن است؛ در دل قصه خانوادهای که پدرش درگیر اعتیاد است (محسن تنابنده)، روابطی ساده و زندگی معمولی را شاهدیم و گمان نمیبریم که حادثه، پایش را داخل خانه مصیب بگذارد. فیلم، پایانی غافلگیرکننده و دور از انتظار دارد که باعث میشود در ذهن بماند و به حیاتش در قلب تماشاگر ادامه دهد. در این یادداشت قرار نیست قبل از اکران عمومی، رازهای جذابیت فیلم را فاش کنم، اما میتوانم بگویم «روزی روزگاری آبادان» از معدود فیلمهای سینمای ایران است که حرف زمانه را میزند و شبیه امروز ماست.
فیلم آذرنگ، قصه همه قربانیان خشونت و جنگ است، قربانیانی که در سالهای اخیر بسیاری از آنها در خاورمیانه و کشورهای مسلمان زندگی را بدرود گفتهاند. کافی است اخبار این سالهای خاورمیانه را مرور کنیم تا به حجم این ویرانی پی ببریم، جانهای پرشماری به قربانگاه رفته، زندگیهای فراوانی ویران شده و رؤیاهای بسیاری پرپر شدهاند. گویا آتش جنگ و کینهورزی قرار نیست در این منطقه خاموش شود. سرزمینها در خاورمیانه به تلی از خاک تبدیل میشوند، کودکان در آتش کینهورزی میسوزند و مهاجرتهای ناخواسته، بسیاری را سرگردان و آواره میکند؛ از همه این جنگها و خشونتها چه ساخته میشود؟ تیترهای دهان پرکن، شعارهای حقوق بشری که ضمانت اجرایی ندارد و بیشتر بر آتش جنگ میدمند. رسانهها کار میکنند، خبر پوشش میدهند و هر روز یک عکس و خبر را درشت میکنند. متأسفانه در این ساختار آنچه قداست ندارد، جان انسان است. زندگی، زیر تل این ویرانیها، زیر فشار این آتش افروزیها و در سیل این مهاجرتها و جلای وطنها فراموش میشود. آمارها عادی میشوند و تماشاگران این بازیها، به اعداد کشتهشدگان، به تصویر کودکانی که تیر خوردهاند و به دیدن پیکرهای به خون نشسته عادت میکنند؛برای ما که تجربه سالهای جنگ را داشتهایم، برای ما که بهترین فرزندان این آب و خاک را خفته بر خاک دیدهایم، برای من که غربت خرمشهر و اروندرود و مردم خونگرم و پرامید آبادان را دیدهام. خاطرات روزهای جنگ در غرب ایران را از زبان دوستانم شنیدهام و هراس کودکان را در جنگ میشناسم، جنگ از جنس «روزی روزگاری آبادان» است؛ ناگهان از راه میرسد و پیش از آنکه متوجه شوی، همه چیز را با خودش به یغما میبرد.
مروری بر کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات خواهید کرد، اثر میچ آلبوم، ترجمه ودود جوانی
در سرزمین آرزوها
خاطره مدرسنیا
نویسنده
«هر کسی بر دیگری تأثیر میگذارد و دیگری و دیگری بر بعدی تأثیر میگذارند و جهان پر است از قصه، اما همه قصهها یکی است.»
این پاراگرافِ انتهایی و از طلاییترین جملات کتاب «پنج نفری که در بهشت ملاقات خواهید کرد» اثر میچ دیوید آلبوم نویسنده امریکایی است که آثارش از جمله رمان مشهور «سهشنبهها با موری» در سالهای اخیر با اقبال بسیاری مواجه بوده است. «پنج نفری که در بهشت ملاقات خواهید کرد» از ساعات پایانی زندگی مردی به نام «اِدی» که تعمیرکار وسایل بازی پارک است، شروع میشود و با حادثهای که منجر به مرگ او در ۸۳ سالگی میگردد، وارد بخش اصلی داستان میشود. او در بهشت با پنج نفری که بیشترین تأثیر را در زندگی او داشتهاند، دیدار میکند و ملاقات با آنها و درک تأثیر و تغییر شگرفی که در مسیر زندگیاش ایجاد کرده، دچار شگفتی میشود. نویسنده میگوید این نگاه به جهان دیگر تنها میتواند یک آرزو باشد که خود او دوست دارد محقق شود. کتاب از شخصیتپردازی محکم و شیوه روایت عالی برخوردار است و بهرغم مضمون فلسفی و تم خیالی، خواننده را دچار کسالت نکرده و جذابیت خود را تا انتها حفظ میکند. نویسنده با به خدمت گرفتن ماهرانه شخصیتهای اصلی و فرعی و ماجراهای زندگیشان به ما میآموزد که هیچ اتفاقی در این دنیا تصادفی و بدون دلیل نیست و زندگی همه ما چون رشتههای درهم تنیدهای به هم متصلاند و از هم تأثیر میگیرند. ضمن اینکه مفاهیمی چون فداکاری، بخشش و عشق به عنوان ارکان اساسی رهایی روح، به زیبایی در قالب شخصیتهای کتاب گنجانده و روایت شده است. کتاب در ۲۲۸ صفحه توسط نشر خوزان و با ترجمه «ودود جوانی» به چاپ رسیده است. با اینکه مترجم اولین ترجمه خود را راهی بازار کتاب کرده، آنچه در کتاب آمده، فراتر از نوشتار کسی است که دست به اولین ترجمه میزند. تسلط و آشنایی کامل با هر دو زبان مبدأ و مقصد را میتوان در خلال کتاب و مقایسه اجمالی با کتاب مبدأ دریافت. با پیشنهاد مطالعه این اثر، بخشی از کتاب را با هم خواهیم خواند:
همه پدر و مادرها به بچههایشان آسیب میزنند و کاری نمیشود کرد.
جوانی آدمها مانند آیینه صاف و بیخط و خش است که نقش تأثیر مربیان و آموزش دهندگان را در خودش نشان میدهد. برخی پدر و مادرها این آیینه را لکهدار میکنند و برخی بر آن ترک میاندازند و عده معدودی هم آن را میشکنند و خرد میکنند و کودکی آدم را به تکههای کوچک تیز غیرقابل ترمیم مبدل میکنند. آسیبی که پدر ادی به او زد، در وهله اول غفلت از او بود. ندیده گرفتن او. در نوزادی خیلی کم او را بغل کرده بود و وقتی کودک بود، دست او را بیشتر با ناراحتی میگرفت تا با عشق و محبت. او بیشتر محبت را از مادرش میدید و حضور پدر بیشتر برای این بود که نظم و انضباط را برقرار کند.
نویسنده
«هر کسی بر دیگری تأثیر میگذارد و دیگری و دیگری بر بعدی تأثیر میگذارند و جهان پر است از قصه، اما همه قصهها یکی است.»
این پاراگرافِ انتهایی و از طلاییترین جملات کتاب «پنج نفری که در بهشت ملاقات خواهید کرد» اثر میچ دیوید آلبوم نویسنده امریکایی است که آثارش از جمله رمان مشهور «سهشنبهها با موری» در سالهای اخیر با اقبال بسیاری مواجه بوده است. «پنج نفری که در بهشت ملاقات خواهید کرد» از ساعات پایانی زندگی مردی به نام «اِدی» که تعمیرکار وسایل بازی پارک است، شروع میشود و با حادثهای که منجر به مرگ او در ۸۳ سالگی میگردد، وارد بخش اصلی داستان میشود. او در بهشت با پنج نفری که بیشترین تأثیر را در زندگی او داشتهاند، دیدار میکند و ملاقات با آنها و درک تأثیر و تغییر شگرفی که در مسیر زندگیاش ایجاد کرده، دچار شگفتی میشود. نویسنده میگوید این نگاه به جهان دیگر تنها میتواند یک آرزو باشد که خود او دوست دارد محقق شود. کتاب از شخصیتپردازی محکم و شیوه روایت عالی برخوردار است و بهرغم مضمون فلسفی و تم خیالی، خواننده را دچار کسالت نکرده و جذابیت خود را تا انتها حفظ میکند. نویسنده با به خدمت گرفتن ماهرانه شخصیتهای اصلی و فرعی و ماجراهای زندگیشان به ما میآموزد که هیچ اتفاقی در این دنیا تصادفی و بدون دلیل نیست و زندگی همه ما چون رشتههای درهم تنیدهای به هم متصلاند و از هم تأثیر میگیرند. ضمن اینکه مفاهیمی چون فداکاری، بخشش و عشق به عنوان ارکان اساسی رهایی روح، به زیبایی در قالب شخصیتهای کتاب گنجانده و روایت شده است. کتاب در ۲۲۸ صفحه توسط نشر خوزان و با ترجمه «ودود جوانی» به چاپ رسیده است. با اینکه مترجم اولین ترجمه خود را راهی بازار کتاب کرده، آنچه در کتاب آمده، فراتر از نوشتار کسی است که دست به اولین ترجمه میزند. تسلط و آشنایی کامل با هر دو زبان مبدأ و مقصد را میتوان در خلال کتاب و مقایسه اجمالی با کتاب مبدأ دریافت. با پیشنهاد مطالعه این اثر، بخشی از کتاب را با هم خواهیم خواند:
همه پدر و مادرها به بچههایشان آسیب میزنند و کاری نمیشود کرد.
جوانی آدمها مانند آیینه صاف و بیخط و خش است که نقش تأثیر مربیان و آموزش دهندگان را در خودش نشان میدهد. برخی پدر و مادرها این آیینه را لکهدار میکنند و برخی بر آن ترک میاندازند و عده معدودی هم آن را میشکنند و خرد میکنند و کودکی آدم را به تکههای کوچک تیز غیرقابل ترمیم مبدل میکنند. آسیبی که پدر ادی به او زد، در وهله اول غفلت از او بود. ندیده گرفتن او. در نوزادی خیلی کم او را بغل کرده بود و وقتی کودک بود، دست او را بیشتر با ناراحتی میگرفت تا با عشق و محبت. او بیشتر محبت را از مادرش میدید و حضور پدر بیشتر برای این بود که نظم و انضباط را برقرار کند.
عکس نوشت
راجر وارتز نوازنده مشهور انگلیسی گروه پینک فلوید از حامیان فلسطین است و این بار میخواهد در حمایت از وزلی فوفانا و حمزه چودوری دو بازیکن لسترسیتی انگلستان که پس از قهرمانی پرچم فلسطین را در حمایت از مردم غزه در دست گرفتند، طوماری علیه رژیم صهیونیستی تهیه کند.
او گفت: اگرما هر شنبه علیه نژادپرستی زانو میزنیم، چرا نباید برای جلوگیری از این کار به این کمپین ملحق شویم تا بتوانیم عمل رژیم صهیونیستی علیه فلسطین را که بسیار نژادپرستانه است، متوقف کنیم؟
او گفت: اگرما هر شنبه علیه نژادپرستی زانو میزنیم، چرا نباید برای جلوگیری از این کار به این کمپین ملحق شویم تا بتوانیم عمل رژیم صهیونیستی علیه فلسطین را که بسیار نژادپرستانه است، متوقف کنیم؟
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#غزه
حملات رژیم صهیونیستی به غزه ادامه دارد و کاربران ایرانی هم مانند بسیاری از کاربران دیگر کشورهای جهان درباره شرایط مردم غزه مینویسند. این روزها عکسهای زیادی از کودکان غزه در شبکههای اجتماعی میبینیم و اخبار مربوط به راهپیماییها علیه رژیم صهیونیستی در کشورهای مختلف بازنشر میشود: «توجیه اسرائیل برای ویران کردن ساختمان، خانههای مردم فلسطین، اغذیهفروشی و قتل عام کودکان فلسطینی: در همه آنها پایگاه حماس وجود داشت حتی در مغز کودکان غزه»، «دارم میرم پرچم فلسطین رو با هزینه شخصی خودم، روی بنر چاپ کنم و سردر کارگاه به نشانه همدلی با مردم فلسطین نصب کنم. این کار من به هیچ عنوان حکومتی نیست و فقط به شمایی که این متن را میخوانی میخواهم بگویم که مسأله فلسطین یک مسأله انسانی و آزادیخواهانه است»، «حملات اردوی اسرائیل بر سرزمین فلسطینیها در غزه واکنشهای مردم در سراسر جهان را برانگیخته است. حملات وارد هفتمین روز شده و در پی آن حدود ۲۰۰ فلسطینی شهید شدهاند. شهروندان کشورهای مختلف جهان با شعارهای «کشتن کودکان را متوقف کنید این حملات را محکوم کردند»، «شما در آلمان و فرانسه مجاز هستید علیه هر کس تجمع بکنید، علیه هر کس کاریکاتور بکشید، بجز اسرائیل!»، «مسأله فلسطین قبل از هر چیزی یک مسأله انسانی است؛ هر کسی که از کشتار کودکان و زنان بیگناه فلسطینی قلبش آزرده نشود و از آنان حمایت نکند، قطعاً انسان نیست!»، «من فقط یه بچهام... حتی نمیدونم باید چکار کنم... من هر کاری واسه مردمم انجام میدم. اما نمیدونم باید چکار کنم. من فقط ۱۰ سالمه... من فقط ۱۰ سالمه...پ.ن: کودکان فلسطین چقدر زود پیر میشوند، چقدر زود»، «سخنگوی وزارت خارجه اتریش گفته وقتی حماس بیش از ٢٠٠٠ موشک به سمت اسرائیل شلیک کند ما ساکت نمیمانیم. تا این لحظه آمار شهدای حملات جنایتکارانه هفت روزه ارتش رژیم کودککش، ٢٠٩ شهید از جمله ۵٨ کودک و ٣۴ زن اعلام کردند همچنین یک هزار و ۲۳۵ نفر نیز زخمی شدهاند»، «یونیسف اعلام کرده اوضاع وحشتناکی است. تنها ظرف پنج روز دستکم ۴۰ کودک در غزه کشته شدهاند و بیش از ۳۰ مدرسه آسیب دیده است. هیچ کجا برای کودکان در غزه امن نیست»، «تعداد زیادی از کاربران در اعتراض به سانسور شدید فیسبوک درباره اوضاع غیرانسانی در غزه و جنایتهای رژیم صهیونیستی، در اقدامی هماهنگ به قسمت نظرات گوگلپلی رفته و با دادن تکستاره و نوشتن نظرات، علیه دیکتاتوری جانبدارانه ضد انسانی این شرکت اعتراض کردند.»
خاطرات واکسن
داستانهای واکسن زدن ادامه دارد و این روزها شبکههای اجتماعی پر از عکس پدربزرگها و مادربزرگها و پدران و مادرانی است که واکسن زدهاند. خیلیها از خاطرات بامزه تزریق واکسن مینویسند و از شرایطی که در مراکز تزریق واکسن دارند تعریف میکنند: «آقا آقا، یه پیرمرده واکسن زد همسرش از این طرف کل کشید»، «پیامک آمد و پیرمرد واکسن زد، آرام گفت شکر اما کاش جوانان زودتر واکسن بزنند ما که آرزویی نداریم جز خوشبختی شما»، «اومدم برای پدر نوبت واکسن بگیرم. خیلی تمیز، خنک، مرتب و خوش اخلاق.»، «بوستان ولایت این روزها فقط به متولدین ١٣٢٥ به پایین واکسن مىزند ولی متولدین دهه ۳۰، ۴۰ و ۵۰ تشریف میبرند ۴ ساعت در صف و وقتی بهشان واکسن نمیزنند شروع به دعوا میکنند. تا ردهسنیتان اعلام نشده تشریف نبرید. واکسن نمیزنند. نمیزنند. نمیزنند»، «چقدر پیرمرد پیرزن تو خیابونا زیاد شده یعنی واکسن زدن؟»، «از بین این سه نفر زیبایی که تو خانواده ما این هفته واکسن زدن، فقط یه مامان بزرگم درد در محل تزریق داشته دیروز. بعد الان اون دوتای دیگه معترضن که ما چرا علائم نداشتیم؟ این یدونهام شاکیه که چرا من باید علائم داشته باشم بقیه نه؟»، «من تا مامانم واکسن نزنه آروم نمیشم. همش استرس دارم نکنه نوبت گروه سنیش بشه و تماس نگیرن. نکنه باید میرفتیم مراکز بهداشت اسم مینوشتیم. نکنه فقط به کسایی که اسم نوشتن زنگ بزنن! سایت سلامت هم که بقیه گروههای سنی رو نزده»، «کجا واکسن زدی؟ چی زدی؟ اون بهتر بودا؟ اینرو چرا زدی؟ اشتباه کردی؟ کار درستی کردی؟ ولی صبر میکردی. هموطن اینقدر دخالت نکن... هموطن اینقدر متخصص نباش... یک ایول بگو و رد شو...»، «حالا هی بگید جوون و پیر و اینا ولی من وقتی میبینم مادربزرگ و پدربزرگ، پدر و مادرها اینطوری با ذوق به دوربین نگاه میکنن میگن «من بعد یک سال و نیم تازه اومدم بیرون، به خدا مینشستم گریه میکردم ولی بالاخره واکسن زدم و میتونم بچههام رو ببینم.» اصلاً قند تو دلم آب میشه.»، «مامان بزرگ منم واکسن زد منتها چون که موقع واکسیناسیون ازش عکس نگرفتن نمیتونم استوری کنم و امتیاز این مرحله رو از دست دادم»، «پدر ما که 45 روز مانده به موعد تزریق واکسن با بیماری کرونا برای همیشه از پیش ما رفت. چقدر خوشحالم برای همه کسانی که والدین شون کنارشون هستند و بردن برای واکسن و خیالشون راحت شد.»
#غزه
حملات رژیم صهیونیستی به غزه ادامه دارد و کاربران ایرانی هم مانند بسیاری از کاربران دیگر کشورهای جهان درباره شرایط مردم غزه مینویسند. این روزها عکسهای زیادی از کودکان غزه در شبکههای اجتماعی میبینیم و اخبار مربوط به راهپیماییها علیه رژیم صهیونیستی در کشورهای مختلف بازنشر میشود: «توجیه اسرائیل برای ویران کردن ساختمان، خانههای مردم فلسطین، اغذیهفروشی و قتل عام کودکان فلسطینی: در همه آنها پایگاه حماس وجود داشت حتی در مغز کودکان غزه»، «دارم میرم پرچم فلسطین رو با هزینه شخصی خودم، روی بنر چاپ کنم و سردر کارگاه به نشانه همدلی با مردم فلسطین نصب کنم. این کار من به هیچ عنوان حکومتی نیست و فقط به شمایی که این متن را میخوانی میخواهم بگویم که مسأله فلسطین یک مسأله انسانی و آزادیخواهانه است»، «حملات اردوی اسرائیل بر سرزمین فلسطینیها در غزه واکنشهای مردم در سراسر جهان را برانگیخته است. حملات وارد هفتمین روز شده و در پی آن حدود ۲۰۰ فلسطینی شهید شدهاند. شهروندان کشورهای مختلف جهان با شعارهای «کشتن کودکان را متوقف کنید این حملات را محکوم کردند»، «شما در آلمان و فرانسه مجاز هستید علیه هر کس تجمع بکنید، علیه هر کس کاریکاتور بکشید، بجز اسرائیل!»، «مسأله فلسطین قبل از هر چیزی یک مسأله انسانی است؛ هر کسی که از کشتار کودکان و زنان بیگناه فلسطینی قلبش آزرده نشود و از آنان حمایت نکند، قطعاً انسان نیست!»، «من فقط یه بچهام... حتی نمیدونم باید چکار کنم... من هر کاری واسه مردمم انجام میدم. اما نمیدونم باید چکار کنم. من فقط ۱۰ سالمه... من فقط ۱۰ سالمه...پ.ن: کودکان فلسطین چقدر زود پیر میشوند، چقدر زود»، «سخنگوی وزارت خارجه اتریش گفته وقتی حماس بیش از ٢٠٠٠ موشک به سمت اسرائیل شلیک کند ما ساکت نمیمانیم. تا این لحظه آمار شهدای حملات جنایتکارانه هفت روزه ارتش رژیم کودککش، ٢٠٩ شهید از جمله ۵٨ کودک و ٣۴ زن اعلام کردند همچنین یک هزار و ۲۳۵ نفر نیز زخمی شدهاند»، «یونیسف اعلام کرده اوضاع وحشتناکی است. تنها ظرف پنج روز دستکم ۴۰ کودک در غزه کشته شدهاند و بیش از ۳۰ مدرسه آسیب دیده است. هیچ کجا برای کودکان در غزه امن نیست»، «تعداد زیادی از کاربران در اعتراض به سانسور شدید فیسبوک درباره اوضاع غیرانسانی در غزه و جنایتهای رژیم صهیونیستی، در اقدامی هماهنگ به قسمت نظرات گوگلپلی رفته و با دادن تکستاره و نوشتن نظرات، علیه دیکتاتوری جانبدارانه ضد انسانی این شرکت اعتراض کردند.»
خاطرات واکسن
داستانهای واکسن زدن ادامه دارد و این روزها شبکههای اجتماعی پر از عکس پدربزرگها و مادربزرگها و پدران و مادرانی است که واکسن زدهاند. خیلیها از خاطرات بامزه تزریق واکسن مینویسند و از شرایطی که در مراکز تزریق واکسن دارند تعریف میکنند: «آقا آقا، یه پیرمرده واکسن زد همسرش از این طرف کل کشید»، «پیامک آمد و پیرمرد واکسن زد، آرام گفت شکر اما کاش جوانان زودتر واکسن بزنند ما که آرزویی نداریم جز خوشبختی شما»، «اومدم برای پدر نوبت واکسن بگیرم. خیلی تمیز، خنک، مرتب و خوش اخلاق.»، «بوستان ولایت این روزها فقط به متولدین ١٣٢٥ به پایین واکسن مىزند ولی متولدین دهه ۳۰، ۴۰ و ۵۰ تشریف میبرند ۴ ساعت در صف و وقتی بهشان واکسن نمیزنند شروع به دعوا میکنند. تا ردهسنیتان اعلام نشده تشریف نبرید. واکسن نمیزنند. نمیزنند. نمیزنند»، «چقدر پیرمرد پیرزن تو خیابونا زیاد شده یعنی واکسن زدن؟»، «از بین این سه نفر زیبایی که تو خانواده ما این هفته واکسن زدن، فقط یه مامان بزرگم درد در محل تزریق داشته دیروز. بعد الان اون دوتای دیگه معترضن که ما چرا علائم نداشتیم؟ این یدونهام شاکیه که چرا من باید علائم داشته باشم بقیه نه؟»، «من تا مامانم واکسن نزنه آروم نمیشم. همش استرس دارم نکنه نوبت گروه سنیش بشه و تماس نگیرن. نکنه باید میرفتیم مراکز بهداشت اسم مینوشتیم. نکنه فقط به کسایی که اسم نوشتن زنگ بزنن! سایت سلامت هم که بقیه گروههای سنی رو نزده»، «کجا واکسن زدی؟ چی زدی؟ اون بهتر بودا؟ اینرو چرا زدی؟ اشتباه کردی؟ کار درستی کردی؟ ولی صبر میکردی. هموطن اینقدر دخالت نکن... هموطن اینقدر متخصص نباش... یک ایول بگو و رد شو...»، «حالا هی بگید جوون و پیر و اینا ولی من وقتی میبینم مادربزرگ و پدربزرگ، پدر و مادرها اینطوری با ذوق به دوربین نگاه میکنن میگن «من بعد یک سال و نیم تازه اومدم بیرون، به خدا مینشستم گریه میکردم ولی بالاخره واکسن زدم و میتونم بچههام رو ببینم.» اصلاً قند تو دلم آب میشه.»، «مامان بزرگ منم واکسن زد منتها چون که موقع واکسیناسیون ازش عکس نگرفتن نمیتونم استوری کنم و امتیاز این مرحله رو از دست دادم»، «پدر ما که 45 روز مانده به موعد تزریق واکسن با بیماری کرونا برای همیشه از پیش ما رفت. چقدر خوشحالم برای همه کسانی که والدین شون کنارشون هستند و بردن برای واکسن و خیالشون راحت شد.»
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
محمودرضا تخشید: «احضار» چشم و گوش مردم را در بازار کلاهبرداریها باز کرد
-
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
-
انتخابات بینارسانهای
-
«روزی روزگاری آبادان»، روزی روزگاری جنگ
-
در سرزمین آرزوها
-
عکس نوشت
-
شهروند مجـــازی
اخبارایران آنلاین