آینده تئاتر و چالشهایش در گفتوگوی «ایران» با امیر دژاکام
کسی دوبار از یک رودخانه رد نمیشود
محسن بوالحسنی
خبرنگار
امیر دژاکام متولد 1341 در کرمان، بازیگر، کارگردان و مدرس است و «ایوب خان» تازهترین کاری بود که او روی صحنه برد، آنهم در شرایطی که کرونا همچنان میتازید و چالشهای بسیاری بر سر راه کارگردان و هنرمندان عرصههای مختلف هنری به وجود آورده بود. دژاکام کارگردان و نویسندهای تجربهگراست که از این تجربهها طی یکسال اخیر و کار روی نمایش
«ایوب خان» هم بهرههای بسیار برد و در نهایت آن را روی صحنه برد تا از جمله نمایشهایی باشد که با وجود شرایط خاص، با استقبال خوبی روبهرو شود. نگاه او به تئاتر، برخلاف بسیاری دیگر، نگاه منفعل و صرفاً آمیخته با تئوری نیست و عقیده دارد که تئاتر را باید شکل و فصلی از همزیستی در دل زندگی دانست و این مهمترین چالشی است که امروز و آینده با آن روبهرو هستیم. دژاکام در گفتوگوی پیشرو، تغییر در تئاتر را نه بهدلیل کرونا، که در هسته و ماهیت گذر از زمان حال تعریف میکند.
امیر دژاکام سال 99 را چگونه تجربه کرد و زندگی شخصی و حرفهای و اجتماعیاش با وجود ویروس کرونا دست بهگریبان چه چالشهایی بود؟
نکته اول تلخیهای بسیاری بود که مردمم در این یکسال متحمل شدند و بیشک در این بین و در حوزه کاری و حرفهای هنرمندان تئاتری و درصد بالایی از بچههای سینما بشدت روزگار سختی را گذراندند. سال 99 سالی پر از رنج، سختی، تنهایی و بغضهای فروخورده بود و توأمان سالی بود که با تمام این تلخیها و رنجهای فردی و اجتماعی و حرفهای میباید با تمام قدرت روی پای خود میایستادیم و تحمل میکردیم و نمیگذاشتیم کرونا و تمام متعلقاتش ما را شکست بدهد. شرح واضحات است که در این یکسال لطمههای اقتصادی بزرگی به بدنه تئاتر وارد شد و نمونهاش را باید در ورشکستگی بسیاری از مؤسسات و تماشاخانهها و مراکز فرهنگی خصوصی دید که متأسفانه نتوانستند دوام بیاورند و از چرخه و حیات هنری، حداقل فعلاً کنار رفتند. به هر صورت سال، سال سادهای نبود و مهم این بود که نباید میترسیدیم و دست روی دست میگذاشتیم تا کاملاً مرعوب کرونا شویم. ما هم چنین کردیم و تا حدی که توان داشتیم و نفس، به این عهد ماندیم.
ریسک کار کردن را پذیرفتید و کار کردید و با چالشهای مالی و غیر مالی درگیر شدید. آنهم زمانی که این سؤال مطرح بود که آیا حتی اگر سالنی باشد و اجرایی، تماشاگری در کار خواهد بود یا نه... آنهم برای تئاتر که نفس به نفس تماشاگر زنده است.
حرف اینجاست که کرونا برای من یک آورده بزرگ داشت. بیهیچ تعارفی من در زمان همهگیری ویروس کرونا به این معنا رسیدم که باید زندگی کرد. پیش از شیوع ویروس انگلیسی با این باور زندگی میکردم که شاید هفته دیگر زنده نباشم و به همین دلیل هم کارهایم را با جدیت تمام پیش میبردم و از ساعت 5 صبح بلند میشدم و پی کارهایم بودم تا ساعت 11 شب که میخوابیدم. هم فیلم بازی کردم هم سریال و هم کار روی صحنه بردم، هم کتاب نوشتم و هم کلاسهایم را به صورت آنلاین برگزار کردم. ویروس انگلیسی هم که آمد این یک هفته را بیست و چهار ساعت کار کردم و گفتم شاید بعد از این مدت زنده نباشم پس نباید بیکار بنشینم. البته این را هم بگویم که در این مدت، بدون ذرهای نگرانی و استرس و ترس، کارم را پیش بردم و به آن قول معروف میخواستم با تمام دردها و زخمهایم تا دم مرگ دودستی به زندگی بچسبم و مدام این شعر سیاوش کسرایی که میگوید: «زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست» را در ذهن خود داشتم. چون معتقدم که زندگی بسیار با ارزش است و همین که نوهام را میبینم و با او بازی میکنم، کیف میکنم که زندهام یا وقتی کاری را روی صحنه میبرم و چشمم به چشم مردم سرزمینم میافتد.
بسیاری معتقدند که زیست تئاتر در دوران کرونا متحول شد و بعد از کرونا ما با تعریفی علیحده از تئاتر روبهرو خواهیم بود؛ تعریفی که سرچشمه گرفته از اتفاقات و چالشهای دوران گذشته خواهد بود... دورانی که در کرونا تجربه شد.
به عنوان یک فرد آکادمیک این منطق را باور ندارم و میتوانم از داعیان این فرضیه بخواهم تعریفی که به نظر آنها بهوجود آمده و تازه است را ارائه کنند. چنین چیزی نیست. تئاتر در وجوه مختلف فلسفیاش، چه کلاسیک، چه مدرن و چه پست مدرن، فصل مشترکی است بین مخاطب و اجرا کننده که هر کجا این گروههای تئاتری به صورت زنده با هم مواجه شوند آنجا تئاتر تحقق پیدا کرده و اجراکننده عمل نمایش را روایت یا برای مخاطب اجرا میکند و مخاطب را به فهم جدیدی میرساند. هنوز همین است و همین نیز خواهد بود، نمایش از این سه گونه و شیوه اجرایی خارج نیست. حال گیریم که تعریف فلسفی ما از تئاتر از شکل کلاسیکاش طی ادوار مختلف به تئاتر مدرن و سپس به تئاتر پست مدرن رسیده ولی اصل و اساس موضوع تغییری نکرده است. پس اگر امروز مثلاً تلهتئاتر یا فیلمتئاتر به دلیل شرایط موجود رونق گرفته، این باعث تغییر و تحول نخواهد شد. نکتهای که میتوان اما به آن اشاره کرد چالش اقتصادی است که تئاتر با آن دستبهگریبان شده و وضع را برایش بغرنجتر از گذشته کرده است؛ چالشی که باعث شده کسانی در بزنگاههای مختلف، صرفاً به خاطر درآمدزایی و کسب سودهای آنچنانی پا بهعرصه تئاتر بگذارند و میلیاردها تومان از این راه کسب درآمد کنند و جیب تئاتریهای اصیل اما همچنان خالی بماند. البته که طبیعتاً آینده سرشار از تغییر است و به قول یکی از فلاسفه هرگز کسی دوبار از یک رودخانه رد نمیشود. پس حتی اگر کرونایی هم در کار نبود ما از دورانی به دورانی دیگر میرفتیم و میرویم و هرگز به گذشته بازنخواهیم گشت و طبیعی است که همه چیز در حال تغییر باشد. از فهم ما به حیات و زندگی بگیرید تا تمام چیزهای دیگری که باعث میشود رفتار و مناسبات ما در جهان هستی تغییر کند. در فهم ما نسبت به زندگی یک تغییر بزرگ حادث شده و یقین داشته باشیم که بعد از کرونا، ما تغییرات بسیاری در همه چیز خواهیم داشت.
«ایوبخان» در طول اجراها مورد استقبال قرار گرفت و این مسأله خیلی حائز اهمیت بود که بسیاری با وجود خطرات بسیار، آمدند و به تماشای کار نشستند. از منظر شخصی به عنوان کارگردان و از منظر دید و نگاه تحلیلی چطور میشود با این طیف از مخاطبان تئاتر روبهرو شد و تعریفی برای آنها در نظر گرفت...
نکته مهمی در این سؤال وجود دارد که همانطور که گفتید از دو منظر میشود به آن نگاه کرد. در طول اجرای «ایوب خان» جوان و پیر و بزرگ و کوچک و... آمدند و نمایش را دیدند و من به جرأت میتوانم بگویم در طول سالهای سال فعالیت، هرگز با چنین انرژی خالص و عجیبی در سالن روبهرو نبودم. بگذارید مثالی از گذشتهها بزنم: زمانی که من «لیلی و مجنون» را روی صحنه بردم، تقریباً هر شب مردم حتی روی پلههای سالن هم نشسته بودند و جای سوزن انداختن نبود، یا در چهلمین شب «شهرزاد» ازدحام جمعیت باعث شد که در سالن اصلی شکسته شود، یا در نمایش «یک دامن ماه و ستاره» هم هر شب تمامی بلیتها به فروش میرفت و حضور مردم چشمگیر بود اما میخواهم بگویم برای منی که سابقه شکستها و پیروزیها و روزهای خوب و بد بسیاری در تئاتر دارم، این چهلپنجاه نفری که روزهای کرونا به دیدن «ایوبخان» میآمدند چیز دیگری بود و هر شب ضمن تقدیر و تشکر از مردم این نکته را به تأکید به آنها میگفتم که حضورشان چقدر برایم بزرگ و باشکوه است. از منظری دیگر باید بگویم چنین مسألهای، بروز و ظهور یک باور مشترک است. گویی ما و تماشاگران به مثابه انسانهایی امروزی در دل جامعهای بحرانزده، تئاتر را یک فعل و فصل مشترک میدانستیم که برای رسیدن به فهم مشترک، برای حرمت گذاشتن به زندگی، برای کم کردن از آلام هم به آن نیاز داشتیم و دور آن جمع شدیم و چیز دیگری جز زندگی برایمان مهم نبود. ما اگر چه شاید این نکته را با کلمات به زبان نیاوردیم اما قطعاً خواستیم بگوییم که ما زندهایم و نفس میکشیم. تماشاگران ما با چشمهایشان به ما میگفتند در روزگاری که جبر اقتصادی همه را مجبور میکند که به نان فکر کنند ما به اندیشیدن هم بها میدهیم و آن را از چرخه زندگی خود حذف نمیکنیم.
چشمانداز و خواست شخصی و قلبی امیر دژاکام برای بعد از کرونا چیست و چگونه است؟
اجازه بدهید از این فرصت استفاده کنم و از وزیرمحترم فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاون و مدیرکل، تقاضایی داشته باشم که فکر میکنم باید تقاضای تمامی دلسوزان عرصه فرهنگ و هنر از مطبوعات تا مجامع هنری و فرهنگی باشد. خواسته من این است که ترتیبی اتخاذ کنند تا تمام هنرمندانی که در دوران کرونا با به جان خریدن تمام خطرات، کار روی صحنه بردند، بعد از کرونا هم شرایطی برایشان بهوجود بیاید که بتوانند آثار خود را روی صحنه ببرند و در این راه، خواسته زیاد و آنچنانی هم وجود ندارد و صرفاً به اختصاص سالن اجرا محدود میشود. کسانی مانند حمیدرضا نعیمی، کهبد تاراج، میکائیل شهرستانی و مرتضی شاهکرم از جمله این چهرهها بودند که چراغ تئاتر را هرطور که بود روشن نگهداشتند و اجراهای درخور توجه و خوبی را هم روی صحنه بردند. بعد از کرونا خواسته من این است که بهجای حمایت از کاسبان تئاتر، که بیشک به محض طبیعی شدن وضعیت سروکلهشان پیدا میشود، این دلسوزهای واقعی را دریابند و از آنها برای اجراهای مجددی که بیشک بسیار مورد استقبال قرار خواهد گرفت، حمایت کنند.
در باب تئاتر در دوران همهگیری
کرونا علیه اجتماع تئاتری
محمدحسن خدایی
منتقد
تئاتر در این روزهای همهگیری بدل به امری ناممکن شده است. اجتماع انسانی که ذیل اجراهای تئاتری شکل مییافت تا اطلاع ثانوی به محاق رفته و در انتظار ایمنی جمعی از طریق واکسیناسیون نشسته است. براستی که در این وانفسای جان و نان، حیات اغلب گروهها به مخاطره افتاده و نفس شان بهشماره. حتی اجراهایی که با هزار اما و اگر در سالنهای دولتی و خصوصی بر صحنه رفتند با دوران رونق فاصلهها داشت و ضرورت به اجرا درآمدنشان محل بحث و جدل. براستی که هر اجتماع انسانی در این دوران پاندمی میتواند مسبب مرگ باشد و از دست رفتن عزیزی و از دست دادن رفیقی. بنابراین همچنان مهمترین پرسش بیپاسخ این خواهد بود که در مقابل این وانفسا «چه باید کرد؟» و اصولاً چه میتوان کرد. دولت و نهادهای مسئولی چون مرکز هنرهای نمایشی، در این وضعیت کرونا و تحریمهای بینالمللی، امکان چندانی برای یاری رساندن به اقشار مختلف هنرمندان را ندارند، انسانهایی آبرومند که بعضی از آنان نزدیک به یک سال است خانهنشین شده و درآمدی نداشتهاند. از یاد نبریم که حتی کمپانیهای معتبر تئاتری در سراسر دنیا از این وضعیت آسیب دیده و گرفتار مشکلات متعددی شدهاند. وقتی اقتصاد کلان با رشد منفی مواجه میشود جای تعجب نخواهد بود که کسب و کارهای کوچک و بزرگ از پا درآیند. اما با تمامی نکات منفی دوران کرونا، یک نکته مثبت را نمیتوان فراموش کرد و آن حضور جوانانی است که امکان یافتند به شکل عملی نمایشی را روی صحنه اجرا کنند. با آنکه اغلب این اجراها چنگی به دل نمیزد اما همین حضور محدود هم گاه نویدبخش بود و شاید طلیعه حضور نسل تازهای از اهالی تئاتر. جوانانی که با نوعی مخاطره و دل به دریا زدن، جان بر کف نهاده و تلاش کردند چراغ تئاتر خاموش نشود. بههر حال اجرای تئاتر در این وضعیت همچنان امری است پرسشبرانگیز که چرا یک گروه نمایشی، خطر کرده و ما را به تماشای جهان مخلوق خویش دعوت نموده. آیا قرار است به منفعت مالی گروه ختم شود یا آنکه زخمهای جسم و روان مردمان خسته از کرونا را شفا دهد. پاسخی وجود ندارد اما میتوان از اهمیت مسأله فرم سخن گفت و در باب مکان اجرا در این دوره به تأمل نشست. مکانهای نامتعارف، فرمهای تجربهنشده و صد البته پیشنهادهای تازه، گشودن مسیرهای نامکشوف است و تمنای عبور از ناملایمات. از یاد نبریم که مسائل شناختاری انسان بعد از ویروس نوپدید، در حال تغییر است و لاجرم فهم او از مناسبات عالم هستی دستخوش فراز و فرود. بنابراین تفکر در باب آینده تئاتر در مقابل تأمل در رابطه با «تئاتر آینده» مسألهای است فرعی. قرن تازه میتواند محملی باشد برای شکل دیگری از تئاتر که تنها به گیشه فکر نکند و در پی خلق یک سوژه انسانی باشد در کشاکش با مصایب و در آغوش کشیدن خوشیها. تئاتری از دل سنتهای گذشته که به آینده چشم دوخته و بشارت دهنده انسان تراز نوین است. تجربه سال 1399 برای اجتماع تئاتری ما، گاه محنتافزا و گاه تذکار دهنده بود. هنرمندانی درجه یک از میان رفتند و جهان ما را از حضور خویش محروم کردند. آنان که برای چندین نسل خاطره مشترک ساختند و از طریق ژستها و بازیهایشان شخصیتهایی ماندگار خلق کردند. ویروس نوپدید به ما این نکته را گوشزد کرد که زندگی همچنان مهمترین سرمایه ماست و سلامتی ارزندهترین دارایی ما. تئاتر آینده میبایست به زندگی بیش از مرگ بپردازد و از یاد نبرد که حتی ثانیهها مهم هستند و نباید با اجراهای ناشیانه و بیمحتوا، عمر انسانها را هدر دهد. امید است در سال جدید بار دیگر اجتماع انسانی شکل یابد و مردم بتوانند در کنار هم و بدون هراس، باهم بودن را تجربه کنند. دیگر نمیتوان با مناسبات قدیم به تولید تئاتر پساکرونایی پرداخت. فرمی تازه لازم است مبتنی بر شیوه دیگری از تولید مادی تئاتر که علاوه بر سرگرمی، رسالتی تاریخی در باب عدالت، محیط زیست و مبارزه با فساد برای خویش متصور باشد. اجراهایی در مکانهای تازه که تمامی کالبد شهر و روستا را مخاطب خود بداند. خروج از سالنهای متعارف و رفتن به میان مردمی که دیرزمانی است از یاد بردهاند که میتوان به میانجی تئاتر، نوع دیگری از زیستن را تجربه کرد.
کهبد تاراج
کارگردان تئاتر
بدون تردید بیماری و ویروس مهلکی که یکسال گذشته تمام مناسبات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و هنری تمام جهان را دستخوش تغییرات کرده و روی تمامی اشکال زندگی بشر تأثیر گذاشته، در حوزه و بخشی مثل تئاتر، هم اثرات مخرب بسیاری را به جا گذاشته که به نظر میرسد تا مدتها بعد از خلاصی از این ویروس، باز با این تأثیرات دست به گریبان باشیم. ویروسی که مشاغل بسیاری را از بین برد و حوزههای حرفهای و کاری بسیاری در بخش فرهنگ و هنر را با چالشهایی جدی به لحاظ انسانی روبهرو کرد. یکسال زندگی با این ویروس، برای همه درسهای بسیاری البته داشت و برخی از این درسها استفاده کردند و میکنند و برخی دیگر ساده از کنار آن رد شدند و به انتظار روزهای بیکرونا دست روی دست گذاشتند؛ آنهم در شرایط و مقطعی که هیچکس بدرستی و دقیق نمیدانست و نمیداند که چه زمانی از شر این ویروس خلاص میشویم. اولین چالشی که بخشی مثل تئاتر با شیوع کرونا با آن درگیر و بعد از چندی تبعاتش مشخص شد بستهشدن سالنهای خصوصی بود که در این روزگار میتوانستند 10 سالگی خود را جشن بگیرند ولی اینچنین نشد. یکی از مهمترین و معتبرترین این تماشاخانهها، تماشاخانه «تئاتر مستقل» بود که بهطور کامل بسته شد و ملک آن تحویل داده شد. متأسفانه بهنظر میرسد که در کشور ما بحرانها گاه میتوانند عادیسازی شوند و این عادیسازی یعنی اینکه فاجعهای را ساده ببینیم و حالا سؤال اینجاست که آیا بعد از گذشت بیش از یکسال دردناک باید آینده را روشن دید؟ باید امید داشت!؟ باید واقعیت را نادیده گرفت!؟ به زعم من تئاتر هیچ چارهای ندارد جز مقاومت و تئاتریها هم طبیعتاً هیچ چارهای جز جهاد ندارند.
اگر فقط با گذاشتن چند استوری و پست اینستاگرامی بخواهیم دلتنگی خود را برای صحنه و تئاتر اعلام کنیم قافیه را باختهایم و اصل ماجرا این است که باید به جنگ این ویروس برویم و نباید منتظر بمانیم. از زاویهای دیگر میتوان موضوع را اینطور نگاه کرد که با وجود کرونا خوشبختانه تا همین امروز چراغ تئاتر سرزمین ما خاموش نشده و امیدوارم که هرگز هم خاموش نشود. در این بین نمیتوانم از حمایتها و حضور مدیران فرهنگی گلهای نداشته باشم و مجبورم بگویم مدیران ما برای فرهنگ و هنر بخصوص نمایش و تئاتر به غیر از مقدار کمی کمک مالی آنچنان که باید و شاید تلاشی نتیجه بخش نداشتند. شاید می خواهند به ما یاد بدهند که روی پای خودمان باشیم و کمکم خصوصی بشویم ولی بیتعارف باید گفت اگر تئاتر حمایت نشود، هر روز لاغرتر و نحیفتر خواهد شد تا آن زمان که چیزی از آن باقی نخواهد ماند. در همه جای دنیا هم تئاتر وضعیتی اینچنینی دارد و بدون کمک و حمایت بخش خصوصی و دولتی نمیتواند روی پای خود بماند و هنری نیست که مثل سینما در صنعتی پولساز زیست داشته باشد و بتواند صدها برابر از آنچه تولید و اکران می کند، درآمدزایی داشته باشد. آنطور که من میبینم و چشماندازی از آینده را گاه در تصور خود ترسیم میکنم به نظر تئاتر پسا کرونا را باید دورهای پر ترافیک دید چرا که هنرمندان بسیاری در این پاندمی یا بیکار بودهاند یا صرفاً در پروژههای تصویری حضور داشتهاند و این دلتنگی و دوری از صحنه و اجرا باعث میشود که بعد از ختم این پاندمی، شاهد حضور بسیار زیادی از هنرمندان به روی صحنه باشیم که این مهم را اگر مدیریت نکنیم با یک دوره بسیار شلوغ و بدون خروجی مناسب روبهرو خواهیم بود. در هر صورت تنها میتوانم بگویم نباید منتظر بمانیم و باید کار کنیم و بس.
آینده و هشدار حذف تماشاخانههای خصوصی
شهروز دلافکار
کارگردان تئاتر
اولین نکتهای که بهذهنم میرسد به آن اشاره کنم این است که سال 1399 سال بسیار عجیبی بود و واقعاً تجربه من، برای روی صحنه بردن نمایش «اتول سورون»، چیزی کم از تجربه جنگ نداشت. در طول تمرین، بارها بچههای گروه به کرونا مبتلا شدند و بهناچار از چرخه کار و تمرین حذف میشدند و همین مسأله اساس کار را به هم میریخت و مجبور بودم مسیر را طور دیگری پیش ببرم. واقعاً از این جهت میگویم دقیقاً جنگ بود که ما مثل سربازها به تیر بلای کرونا گرفتار میشدیم و هر روز و هر هفته تا اجرای جشنواره تئاتر فجر با مشکل و مسألهای روبهرو بودیم. دوستانی که در این اجرا کنار من بودند، همگی از بچههای کارگاه نمایش هستند و من از اوایل سال به آنها قول داده بودم که هرطوری هست کار را روی صحنه میبریم و آنها بشدت مشتاق رفتن روی صحنه بودند و برای چنین روزی هم زحمات و سختیهای زیادی را تحمل کرده بودند و آرزو داشتند که روی صحنه باشند. بههر صورت این تجربه عجیب بود و چالشهایی که ما و تئاتر ایران با آن روبهرو بودیم، بهنظرم، نه در گذشته آنچنان نظیری دارد و نه در آینده شاید با چنین نظایری روبهرو شود که ترس از اجرا و آمدن و نیامدن تماشاگر یک طرف و درگیر بیماری شدن گروه و تغییر و تحولات فیالساعه در اجرا از عوض کردن نقشها تا جایگزینی بازیگران از سوی دیگر فقط یک نمونهاش بود. با اینهمه چه در جشنواره تئاتر فجر امسال و چه در اجراهایی که داشتیم و تا پایان سال ادامه داشت، اما توجه و لطف مردم و منتقدین به نمایش «اتول سورون» بخشی از خستگی ما را به در کرد و استقبال مردم هم واقعاً مرا شرمنده خود کرد. شوخی نبود که در چنین شرایطی، مردم عاشق تئاتر قدم برمیدارند و به سالن نمایش میآیند تا تئاتر ببینند. این مردم عزیز از نظر من عاشقان تئاتر هستند و هیچ حرفی نمیشود در برابر این همه عشق زد. این وضعیت ما بهعنوان یک گروه تئاتری در سال 99 بود و احتمالاً گروههای دیگر نیز وضعیتی بهتر از ما نداشتند و آنها هم مثل ما مجبور بودند کار کنند. کرونا تجربهای علیحده بود که باعث شد عوامل هر نمایشی به اندازه دهها کار تجربه کسب کنند و خانه نشستن برای امثال ما که درآمدی جز تئاتر نداریم و کاری جز این بلد نیستیم راه دیگری وجود ندارد و در آینده هم همین مسیر را پیش خواهیم گرفت و با چالشها روبهرو میشویم. یکی از نکتههایی که برخی میگویند این است که کرونا باعث میشود تئاتر در آینده با چالشهایی ماهوی روبهرو شود و تغییراتی داشته باشد اما من چنین اعتقادی ندارم. باور من این است همه این روشهایی که در دوران کرونا روی کار آمد، مثل فیلمبرداری از آثار نمایشی و پخش آن، صرفاً میتواند امکانی برای آینده باشد اما اینکه از اساس تئاتر را با تغییرات جدی روبهرو کند به نظر من چنین اتفاقی نخواهد افتاد. بالاخره این ویروس از بین خواهد رفت و دیر یا زود، همه بهشرایط طبیعی بازخواهیم گشت و از گذشتهای که به سختی پشت سر گذاشتیم، درسهایی خواهیم گرفت و این درسها به کولهبار تجربه ما اضافه خواهد کرد. نکته نهایی اینکه در یکسالی که کرونا تاخت و خسارتهای بسیار به بار آورد، چند تماشاخانه خصوصی تعطیل شدند که این اتفاق واقعاً اتفاق نگرانکنندهای است که این پیام و هشدار را به ما میدهد که حذف چنین مکانهایی ما را به گذشتهای خواهد برد که جوانها علیالخصوص برای در اختیار گرفتن سالن، باید مدتها منتظر بمانند و پشت در این سالن و آن سالن، معطل شوند. طی سالهای گذشته این سالنها و تماشاخانههای خصوصی نقش بسیار مهمی را در معرفی و خلق فضا برای بروز و ظهور جوانهای مستعد و تازهنفس تئاتری باز کردند که کمبود و فقدان و حتی کمشدنشان میتواند به وضوح به چشم بیاید.