پس از قتل زن تنها در خانه
قاتل 4 بار به محل جنایت برگشت
گروه حوادث / مرد مکانیک که به طمع سرقت 2 میلیون تومان تراول چک، زن تنها را به قتل رسانده بود پس از این جنایت 4 بار دیگر به خانه مقتول رفت تا وسایلش را سرقت کند.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، 27 بهمن، مرد جوانی به اداره پلیس رفت و از ناپدید شدن عمه 62 سالهاش خبر داد. وی گفت: از سال 72 که شوهرعمهام فوت کرد عمهام بهنام حمیده به تنهایی در خانه ویلایی دو طبقهاش در ده ونک زندگی میکرد. چند روزی است هر چه با او تماس میگیرم تلفن همراهش خاموش است و تلفن خانهاش را نیز جواب نمیدهد. حتی چندین بار به مقابل خانهاش رفتم اما بیفایده بود.
با شکایت مرد جوان تحقیقات برای یافتن زن گمشده آغاز شد. همزمان با این شکایت زنی که در همسایگی خانه حمیده زندگی میکرد نیز با پلیس تماس گرفت و از بوی تعفنی که از خانه همسایهاش به مشام میرسید، خبر داد. او گفت: در همسایگی ما زن میانسال و تنهایی بهنام حمیده ساکن است، چند روزی است که از خانهاش بوی عجیبی میآید. اما امروز این بو شدیدتر شده و واقعاً تحمل آن برایمان سخت است.
پس از این تماس احتمال وقوع جنایت قوت گرفت و کارآگاهان پلیس راهی خانه ویلایی شدند اما به محض ورود با خانهای بهم ریخته و جسد بدون سر زن میانسال در حمام رو به رو شدند.
با گزارش این جنایت، بازپرس محمد جواد شفیعی و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل جنایت شدند. سالم بودن درهای خانه و سرقت وسایل نشان از قاتلی آشنا میداد.
بدین ترتیب تحقیقات کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت برای یافتن قاتل ادامه یافت و در تحقیقات میدانی مشخص شد که پسر یکی از همسایهها که مکانیک است این اواخر زیاد به خانه مقتول رفت و آمد داشته است.
با این احتمال که مکانیک جوان بهنام شایان دراین جنایت نقش دارد تحقیقات روی او متمرکز شد و بررسیها نشان میداد شایان به اتهام سرقت و مواد مخدر چندین بار دستگیر شده و سابقه کیفری دارد. مدارک و سرنخهای بهدست آمده فرضیه جنایت از سوی شایان را مطرح کرد و مشخص شد مرد جوان ساکن کرج است، بدین ترتیب کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پس از هماهنگی با بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی تهران، یکشنبه 2 اسفند راهی خانه متهم شدند. زمانی که مأموران در محل حاضر شدند با خودروی 206 مقتول مقابل خانه متهم مواجه شده و در نهایت شایان را دستگیر کردند.
سرهنگ مرتضی نثاری، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی پایتخت در رابطه با این خبر گفت: شایان که ابتدا منکر جنایت بود، زمانی که با مدارک پلیسی مواجه شد به قتل اعتراف کرد و انگیزهاش را از جنایت، سرقت اموال مقتول عنوان کرد. او همچنین گفت که سر مقتول را در نزدیکی محل جنایت و در باغچهای دفن کرده است.
گفتوگو با متهم
مقتول را از کجا میشناختی؟
حمیده همسایه قدیمی پدرم بود. از کودکی او را میشناختم. او مدتی قبل به سراغم آمد و از من خواست که گیربکس ماشینش را درست کنم. به خاطر آشنایی که با خانوادهام داشت، خودروی 206 خود را در اختیارم گذاشت تا تعمیر کنم و من هم فردای آن روز ماشین را برای او تعمیر شده برگرداندم.
چه شد که تصمیم به قتل گرفتی؟
اشتباه کردم؛ یک لحظه وسوسه شدم و همین مسأله باعث شد که دست به جنایت بزنم. وقتی فردای آن روز رفتم ماشین را تحویل بدهم، از من خواست که وارد خانه بشوم تا دستمزدم را بدهد. اشتباه اول را او مرتکب شد که مرا به خانهاش راه داد اما زمانی که بسته تراول چکها را در دستانش دیدم وسوسه شدم. زمانی که به سمت آشپزخانه رفت او را از پشت سر گرفتم و روی زمین انداخته و با بالش خفهاش کردم. بعد از قتل فهمیدم تراولها 2 میلیون تومان بوده و من به خاطر 2 میلیون تومان زندگیام را نابود کردم.
بعد از قتل چه کردی؟
آن روز با دو میلیون تومان تراول و سرقت خودرو خانه را ترک کردم. حدود 6 روز تراولها را خرج مواد مخدر خودم کردم. پول هایم که تمام شد، دوباره به خانه حمیده برگشتم و با کلیدی که بعد از قتل از خانه برداشته بودم وارد خانهاش شدم. من بعد از قتل 4 بار به خانه حمیده رفتم. هربار بخشی از وسایل خانه از جمله 3 تخته قالیچه، تلویزیون، قابلمه و آخرین بار هم چند دست ظروف چینی و جاروبرقی را از خانهاش سرقت کردم. اوایل میخواستم وسایل را بفروشم، اما چون مشخص بود معتادم کسی از من وسایل را نخرید و مجبور شدم آنها را به حیاط خانه پدرم ببرم و به ضایعاتیها به قیمت سه میلیون تومان بفروشم.
چرا سر مقتول را بریدی؟
روز آخری که به آنجا رفتم متوجه بوی تعفن جسد شدم. برای اینکه کسی متوجه نشود تصمیم گرفتم تا تکه تکه جسد را از خانه خارج کنم. جسد را به داخل حمام بردم اول سرش را جدا کردم و داخل کیسه گذاشتم و در همان نزدیکی خانهاش در باغچهای دفن کردم. از شانسم همان روز همسایهها مرا دیدند و از طرفی هم پسر برادرمقتول شکایت کرد که عمهاش گمشده است. ترسیدم و دیگر به آن خانه نرفتم.
خانواده ات از جنایت با خبر بودند؟
نه. حتی وقتی با خودروی مقتول به خانه رفتم گفتم آن را قسطی خریدهام.
چه مدت است مواد مصرف میکنی؟
سالهاست که هروئین و شیشه میکشم.
قصـــاص مــــادر با درخــواست دختـــر
گروه حوادث/ رسیدگی به پرونده زن میانسالی که متهم است در پی اختلاف با همسرش، وی را به قتل رسانده، در حالی در شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد که متهم به درخواست دخترش به قصاص محکوم شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از سال 96 با تماس تلفنی یک راننده تاکسی به مرکز فوریتهای پلیسی آغاز شد. وی در توضیح ماجرا به مأموران گفت: زن میانسالی که بار سنگینی همراه خود داشت، خودروام را بهصورت دربست کرایه کرد.
وقتی قصد داشتم تا برای بلند کردن باری که همراه مسافرم بود به او کمک کنم به یکباره دست خون آلودی را دیدم و همان موقع تصمیم گرفتم موضوع را به پلیس اطلاع دهم.
پس از اظهارات راننده تاکسی مأموران به محل رفتند و زن میانسال به نام شیلا را دستگیر کردند. او پس از دستگیری بلافاصله به قتل شوهرش شهرام اعتراف کرد و گفت: من و شهرام 20 سال پیش از هم جدا شدیم. او دخترم را از من گرفت و من به ناچار هفتهای یکبار به خانه شهرام میرفتم تا دخترم را ببینم. بعد از سالها که دخترم سیما بزرگ شده بود یک روز که برای انجام کارهای خانه و ملاقات با دخترم به خانه شهرام رفته بودم او به من پیشنهاد داد دوباره باهم ازدواج کنیم که قبول نکردم و همین موضوع منجر به جر و بحثمان شد و تصمیم گرفتم از خانه خارج شوم که شروع به داد و فریاد کرد و به سمتم آمد که کتکم بزند درست مثل زمانی که باهم زن و شوهر بودیم. در یک لحظه از کوره در رفتم و او را زدم و چون او به مواد مخدر اعتیاد داشت و بدنش ضعیف بود فوت کرد. با اینکه پشیمان شده بودم اما از ترسم تصمیم گرفتم او را از خانه خارج کنم بههمین خاطر او را مثله کردم و داخل پتو پیچیدم و یک تاکسی دربست گرفتم که راننده من را لو داد.
با اعترافات صریح متهم، سیما برای مادرش درخواست قصاص کرد. او گفت: پدرم اعتیاد داشت اما من خیلی دوستش داشتم. پدرم به تنهایی من را بزرگ کرد و به خاطر من از خودش گذشت. حالا هم حاضرنیستم از قاتل او بگذرم.
پس از آن شیلا برای سلامت روانی اش به پزشکی قانونی منتقل شد و متخصصان این مرکز اعلام کردند که متهم در زمان ارتکاب جرم دچار جنون شده و مسئول اعمال خودش نبوده است. با اینکه این نظریه روند رسیدگی به پرونده را تغییر داد ولی سیما به گزارش پزشکی قانونی اعتراض کرد و کمیسیون پزشکی تشکیل شد و اعضای کمیسیون 5نفره اعلام کردند متهم هرچند دچار مشکلات روانی است اما مسئول اعمال خودش بوده است.
بعد از آن پرونده به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم محاکمه شد.متهم در جلسه دادگاه ضمن تکرار اظهاراتش در مرحله بازجویی گفت: روز حادثه وقتی شهرام با ناسزاهایش دوباره تحقیرم کرد یاد سالهایی افتادم که باهم زندگی میکردیم و او مدام به من توهین میکرد و کتکم میزد و در یک لحظه از خود بیخود شده و او را زدم.بعد از اظهارات متهم قضات وارد شور شدند و زن میانسال را به قصاص محکوم کردند.
دستگیـــــری قاچــــاقچی حـــرفه ای شـــــرق کــــــشور
گروه حوادث/ شرور مسلح و قاچاقچی حرفهای مواد مخدر که سالها تحت تعقیب بود پس از ورود به کشور از سوی پلیس مبارزه با مواد مخدر استان سیستان و بلوچستان دستگیر شد.
سردار احمد طاهری، فرمانده انتظامی استان سیستان و بلوچستان در تشریح این خبر گفت: بهدنبال اعلام گزارشهایی مبنی بر اینکه شرور مسلح و تحت تعقیب پلیس و از قاچاقچیهای بزرگ کشور، پس از مدتها فرار از طریق مرزهای شرقی وارد استان شده و فعالیت مجرمانه خود را آغاز کرده است، دستگیری وی بهصورت ویژه در دستور کار پلیس مبارزه با مواد مخدر استان قرار گرفت.
وی افزود: این قاچاقچی بزرگ طی 20 سال فعالیت حرفهای در امر ترانزیت و قاچاق مواد افیونی در شرق کشور، با هدایت و رهبری چندین باند مسلح قاچاق مواد مخدر، درگیریهای متعددی با مأموران نیروی انتظامی داشته که منجر به مجروحیت تعدادی از جان برکفان این نیرو و همچنین سایر نیروهای مسلح در منطقه شرق و جنوب شرق کشور شده و طی یک درگیری مسلحانه با پلیس مبارزه با مواد مخدر استان کرمان یک مأمور پلیس را به شهادت رسانده بود.
فرمانده انتظامی استان سیستان و بلوچستان تصریح کرد: این شرور حرفهای که سابقه 5 فقره آدم ربایی بهدلیل اختلافات مالی ناشی از معاملات مواد مخدر در پرونده خود دارد طی چند سال اخیر، با پیوستن به گروهکهای تروریستی و معاند اقدام به فعالیتهای اطلاعاتی و جاسوسی برای پیشبرد اهداف پلید و خرابکارانه این گروهکها در جنوب شرق کشور میکرد.
تلاش پلیس برای به دام انداختن این قاچاقچی حرفهای ادامه داشت تا اینکه روز شنبه تیمهای عملیات ویژه پلیس مبارزه با مواد مخدر استان پس از چندین شبانه روز تلاش و رصد اطلاعاتی موفق به رد زنی این شرور در مخفیگاهش در یکی از مناطق استان شدند و خودروی متهم طی یک عملیات ضربتی و غافلگیرانه در محور «زاهدان–خاش» توقیف و این شرور به همراه پسر 20 سالهاش که او را در بسیاری از فعالیتهای مجرمانه، یاری میکرد پس از چندین سال فرار و اختفا در ارتفاعات استانهای کرمان و سیستان و بلوچستان و حتی خارج از کشور، دستگیر و برای سیر مراحل قانونی تحویل مراجع قضایی شدند.
تقاضای اشد مجازات برای پدر کودک آزار
گروه حوادث / همزمان با افشای راز یک کودک آزاری در سبزوار تحقیقات پلیسی، قضایی برای دستگیری پدر این کودک ادامه دارد.
دانیال پسربچه ۹ سالهای است که حدود ۹ ماه از سوی پدرش در یکی از روستاهای سبزوار مخفی شده و شکنجه میشد. این کودک پساز پیدا شدن از سوی پلیس بلافاصله به بیمارستان شهید بهشتی سبزوار منتقل و بستری شد اما وضعیت جسمی و روحی خوبی ندارد.
دایی دانیال در گفتوگو با خبرنگار ایلنا، گفت: خرداد امسال پدر و مادر دانیال از هم جدا شدند و دانیال به حکم قاضی تحویل مادربزرگ پدری اش شد. این در حالی بوده که حکم جلب پدر دانیال به خاطر پروندهای صادر و او به ۷ سال زندان محکوم شده بود اما پدرش متواری شده و نمیتوانسته حضانت فرزند را برعهده بگیرد. پس از این ماجرا، مادر دانیال بهدنبال حضانت فرزند خود روانه دادگاه شده و توانست از دادگاه حضانت دانیال را بگیرد، اما وقتی به سراغ فرزندش رفت هیچ رد و نشانی از او پیدا نکرد. تلاشهای ۹ ماهه مادر دانیال و مأموران انتظامی برای پیدا کردن کودک به نتیجه نرسید. تا اینکه سرانجام چند روز پیش مأموران آگاهی نشانهای از بچه گمشده در روستای نخبر از توابع شهرستان ششتمد پیدا کردند و روز شنبه مأموران، به روستا رفته و کودک را که به طرز فجیعی شکنجه شده بود پیدا کرده و به بیمارستان انتقال دادند. آثار ضرب و شتم و آزار روی تمام بدن این کودک وجود دارد و شدت صدمات وارده بسیار زیاد است.
طی تماس تلفنی با دولت آبادی سرپرست اداره بهزیستی سبزوار وی اعلام کرد بنده استعلامی بابت دستگیری از منابع انتظامی نگرفتهام و صحبت بنده حاکی از شنیدهها بوده و خود من هم طی تماس تلفنی که با خانواده دانیال داشتم متوجه شدم هنوز پدرش دستگیر نشده است.
پیرو این حادثه دادستان سبزوار دستور رسیدگی ویژه به این پرونده را به مراجع قضایی شهر ششتمد محول کرده است زیرا محل پیدا شدن دانیال در روستای نخبر از توابع این شهرستان بوده است.
مادر و دایی دانیال درخواست رسانهای شدن این ماجرا را داشتند تا شاید باعث شود که چنین اتفاقاتی دوباره تکرار نشود.
آنها همچنین از بالاترین مرجع قضایی خواستند تا به دادخواهی از این مادر و فرزند دستور پیگیری و مجازات عاملان این اتفاق را صادر کرده تا پس از دستگیری به اشد مجازات برسند.
مرگ زن شیرازی در آتش سوزی خانه
گروه حوادث / آتشسوزی در خانهای که به انبار پوشاک و پارچه تبدیل شده بود منجر به مرگ زن شیرازی شد.
محمدهادی قانع، رئیس سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی شهرداری شیراز در تشریح این خبر گفت: ساعت 5 و 37 دقیقه بامداد یکشنبه حادثه آتشسوزی در یک خانه واقع در خیابان قاآنی جنوبی به آتشنشانی اعلام شد. بلافاصله ۵ ایستگاه بههمراه ۵ خودروی عملیاتی و ۲۰ آتشنشان به محل حادثه اعزام شدند. نخستین بررسیها نشان میداد محل حادثه یک خانه دو طبقه قدیمی بوده که انواع ضایعات بخصوص پارچه و البسه قدیمی در تمام بخشهای این خانه شامل حیاط، راهپله، اتاقها و تمام فضای داخلی به شکل غیر مجاز و خطرناک نگهداری میشد.
قانع خاطرنشان کرد: در زمان حضور نیروهای آتشنشانی در محل حادثه، مشاهده شد که بهدلیل حجم بالای مواد قابل اشتعال هر دو طبقه این ساختمان شعلهور شده است. حجم زیادی از دود غلیظ از تمام در و پنجرهها به بیرون متصاعد میشد به نحوی که نفوذ به داخل اتاقها بسیار سخت بود همچنین بهدلیل سقف شیروانی این ساختمان و اتصال آن به ساختمانهای همجوار حریق در حال سرایت به خانههای اطراف بود اما آتشنشانان عملیات خود را آغاز کرده و موفق شدند آتش را مهار و از سرایت آن به ساختمانهای اطراف جلوگیری کنند.
پساز ورود به خانه مشخص شد زنی میانسال از ساکنین این خانه در همان لحظات اولیه وقوع حادثه جان خود را از دست داده بود.عملیات خاموش کردن آتش و لکهگیری پس از 4 ساعت تلاش به پایان رسید. وی درباره تغییر کاربری خانههای مسکونی به انبارهای غیرمجاز گفت: موضوع نگران کننده آن است که این اماکن بدون مجوز و بررسی فنی مراکز ذیصلاح به انبار ضایعات تبدیل شده و افراد بهصورت پنهانی این اقدام را انجام میدهند.
دختری که در زندانزاده شد
محمد بلوری- قسمت چهاردهم/ از یادداشتهای دوران خبرنگاری من؛ یک روز صبح که در گروه حوادث روزنامه سرگرم تنظیم خبرهای تهیه شده خبرنگاران بودم، سردبیر از من خواست به دیدنش بروم. صفحه اول روزنامه روی میز مقابلش بود. عکسی از مهتاب در این صفحه به چشم میخورد که قنداق نوزادش را در آغوش گرفته بود با یک تیتر درشت با این عنوان:
«دهها خانواده خواستار سرپرستی نوزاد مهتاب شدند»
طی چند روز با بررسی و تحقیق درباره مشخصات این زوجهای داوطلب سرپرستی نوزاد ، پنج زوج را از میان طبقات مختلف اجتماعی برگزیدیم و دادستان تهران با تشخیص گروه مددکاران اجتماعی یک زوج جوان را بیشاز دیگر داوطلبان صالح برای سرپرستی نوزاد شیرخواره مهتاب انتخاب کرد.
آن روز سردبیر با نگاهی سرشار از خشنودی و رضایت خاطر گفت: انتخاب این عکس و تیتر چه هوشیارانه بود در روزنامه دیروزمان با استقبال خوانندگان روبهرو شده و با آنکه بر تیراژمان اضافه کرده بودیم، از قسمت توزیع به من خبر دادهاند که حتی یک نسخه از روزنامه برگشتی نداشتهایم. امروز هم تصمیم دارم تیراژ روزنامهمان را بالاتر ببرم. شرطش ایناست که همین حالا در زندان به دیدن این زن بروی، ضمن معرفی زن و شوهر پیشنهادی دادستان تهران برای سرپرستی فرزندش بهعنوان پدرخوانده و مادرخوانده گزارشی از زندگی شخصی اش تهیه کنی و هرچه زودتر به روزنامه برگردی تا این گزارش را در شماره امروزمان چاپ کنیم. تأکید این است از میان بچههای عکاسمان «حسین پرتوی» را همراه خودت به زندان ببر که برای سرویس حوادث شما عکسهای زندهای از صحنههای مختلف تهیه کرده....
برای انجام پرشتاب این مأموریت همراه عکاس جوان روزنامه راه افتادیم تا هرچه زودتر به زندان زنان برسیم.
در سالن مخصوص که محل نگهداری بچههای مادران زندانی بود با مهتاب روبهرو شدیم که پای گهوارهای نشسته بود و برای خوابیدن نوزاد دخترش، زیر لب لالایی زمزمه میکرد.
این صحنه برای یک خبرنگار عکاس که در پی شکار لحظههایی جذاب است، فرصتی بود تا بسرعت دست بهکارشود و من به آغاز گفتوگو میاندیشیدم تا سر صحبت را با مهتاب بازکنم. خواستم از آن زن و شوهر بگویم که مهتاب با اشاره دستش مانع سخنم شد. میخواستم با نشان دادن عکس از این زوج داوطلب سرپرستی فرزند شیرخوارهاش شرحی از زندگیشان بدهم که گفت:
- قرارمان این بود که نام و نشان و عکسی از زن و شوهر داوطلب سرپرستی دخترم نبینم و ندانم همان قدر که دادستان تهران صلاحیتشان را برای سرپرستی بچهام تأیید کرده برایم کافی است.
گفتم: هر جور که بخواهید اما خوانندگان روزنامه در تماس تلفنی با ارسال نامههایی اصرار دارند درباره زندگی مشترکتان با مهندس مهرداد و جزئیات قتلش تعریف کنی. مهتاب از پنجره سالن نگاه اندوهباری به باغچه حیاط کرد و گفت:
- اولین روزی را که من و دوستم مهری در خانه مهرداد ساکن شدیم، فراموش نمیکنم. اولین شبی که از شرکت به خانه برگشت، یکراست به سراغمان آمد تا از رضایت ما بهخاطر شروع زندگی در خانه ویلاییاش مطمئن شود. ویلای کوچکی که در قسمت با صفایی از باغ برای سکونت من و مهری انتخاب شده بود، ویلایی دور از ساختمان اصلی محل زندگی مهرداد بود و وقتی پا به ایوان میگذاشتیم، پنجره اتاقش از میان انبوه درختان پیدا بود. در طبقه پایین آن بنا فخریخانم هووی مادر خوانده خدا بیامرز مهرداد با پسرش زندگی میکرد، مردی که با سن و سالی بزرگتر از مهرداد هنوز ازدواج نکرده بود. مردی بیکاره و خوشگذران که بخشی از ثروت بهجا مانده از پدر را شبانه در عیاشی و هوسرانی به باد میداد و بیشتر شبها در حال مستی و عربدهکشی به خانه بر میگشت و ساعتی بعد صدای داد و فریاد و مشاجره او و مادرش فخری خانم بلند میشد.
فخری خانم در ولنگاری و بدخلقی و هوسرانی چیزی کمتر از پسر بیکارهاش نداشت. زن ولخرج و خوشگذرانی که هنوز با داشتن سن و سالی پولهای بیحساب شوهر خدابیامرزش را پای میزهای قمار شبانه با زنانی از خانوادههای ثروتمند به باد میدهد یا خرج میهمانیهایی با حضور همین زنان عیاش و خوشگذران میکند یا در مزونها و نمایشگاههای کفش و لباس در اروپا بخشی از ثروت شوهر خدابیامرزش یعنی پدرخوانده مهندس مهرداد را به باد میدهد.
از مهتاب میپرسم: مهندس مهرداد دوست و همبازی و در حقیقت مونس دوران پرورشگاهی شما چگونه بهعنوان فرزند خوانده این خانواده نابسامان انتخاب شد؟
مهتاب گفت: حاجی دلگشا چهره قابل احترامی در بازار قدیمی تهران بود و بهخاطر خلق و خوی انسانی، امانتداری و کمک به بازاریانی که با ورشکستگی، نیاز به یاری داشتند، قابل احترام همگان بود. مردی با خدا و نیکوکار که همسر بدخوی و زیادهخواهش یعنی همین فخری خانم زندگی را برای این مرد تلخ میکرد. بعد هم بیآنکه طلاق بگیرد حاجی دلگشا را واداشت خانهای ویلایی در منطقه خوش آب وهوای شمیران آن زمان بهنام او بخرد تا جدا از او با پسر بیکار و بیعارش در آن خانه زندگی کند و ماهانه مبلغی گزاف هم بابت گذران زندگیاش بگیرد. حاجی بهخاطر نجات از دست آنها، تن به خواسته اش داد و با زن نسبتاً جوانی ازدواج کرد و این زن یعنی مریمبانو سعادت و آرامش را به او رساند. تنها مشکلی که سایه غمانگیزش را بر این خانه میگستراند نداشتن فرزند بود و مریمبانو بهخاطر عقیم بودن نمیتوانست زندگی را سرشار از شادی کند. تا اینکه حاجی دلگشای مهربان و مریمبانوی وفادار تصمیم گرفتند برای رونق شادی در خانواده به پرورشگاه کودکان بیسرپرست سرراهی بروند و کودکی را بهعنوان فرزندخوانده انتخاب کنند... و مهتاب با شرح این ماجرا آن روز غمانگیز را به یاد آورد که زن و مردی، مونس و همبازیاش را از میان بچهها جدا کردند و شادمانه او را با خود بردند....
ادامه دارد
کـــاشت درخت مجازات جایگزین حبس 2 محکوم
گروه حوادث/ عاملان قطع درخت در شهرستان مراوه تپه از سوی دادگاه به کاشت 200 اصله نهال محکوم شدند.
هادی هاشمیان، رئیس کل دادگستری گلستان در تشریح این خبر گفت: محکومان این پرونده دو نفر هستند که ۱۱ اصله درخت صنوبر ۱۵ ساله را در شهرستان مراوه تپه قطع کردهاند، اما با شکایت اداره منابع طبیعی، هر دو متهم بازداشت شدند و به اتهام تخریب محیط زیست و قطع درخت در دادگاه محاکمه و رأی به محکومیت آنها صادر شد.
وی ادامه داد: متهمان همچنین به پنج ماه حبس تعزیری محکوم شدند اما از آنجا که سابقه کیفری نداشتند و در دادگاه ابراز پشیمانی کرده بودند، قاضی حبس آنان را به مدت یک سال تعلیق و مجازات جایگزین صادر کرد. بر اساس این رأی، محکومان مکلف هستند ۲۰۰ اصله نهال با نظارت کارشناسان منابع طبیعی بکارند و تا یک سال از این نهالها مراقبت کنند. اداره منابع طبیعی مراوه تپه نیز موظف است عملکرد ماهانه این متهمان را به دادگاه ارائه کند. همچنین اگر محکومان در مدت تعلیق حبس یکی از جرایم موجب حد، قصاص، دیه یا تعزیر تا درجه هفت را مرتکب شوند، قرار تعلیق لغو و حکم حبس اجرا خواهد شد.
رئیس کل دادگستری گلستان با بیان به اینکه این استان در صدور آرای جایگزین حبس از استانهای پیشرو کشور است، افزود: محکومان جایگزین حبس، سال گذشته در فصل درختکاری هفت هزار و ۳۰۰ اصله نهال در جنگلها و مراتع استان با نظارت کارشناسان منابع طبیعی کاشتند.