ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام محمدباقر(ع): در دل هیچ انسانی کبر(تکبر) وارد نمی شود مگر آنکه عقلش به همان اندازه ناقص می شود ، خواه کم باشد یا زیاد.
الحدیث جلد 2 صفحه 319
حسین مسافر آستانه: دست در دست شما ایستادهایم، تا تئاتر زنده باشد
باور دارم که هیچ گاه، هیچ چیز، نمیتواند جان و قدرت یکپارچه هنری را که همه چیزمان است، بگیرد. ما سراپا عشق هستیم. همه این از همگسستگی را که جهان پیرامون ما را با خود تا مرز نابودی پیش برده، میتوان با همبستگی و همدلی به پایان رساند. ما میاندیشیم که میتوان از شرایط موجود، بهترین نتیجه را گرفت. ما به امید پایان یافتن این اپیدمی منحوس نخواهیم نشست، تا نور این روشنایی زندگی بخش، کم توانتر از همیشه شود. ما تمام قد، دست در دست شما ایستادهایم، تا تئاتر زنده باشد. زنده باشد تا ما زنده بمانیم.
در آستانه برگزاری سی و نهمین جشنواره تئاتر فجر، دبیر این رویداد به اهالی هنر تئاتر پیام داد.
عباس صفاری شاعر معاصر در 69 سالگی درگذشت
رفته اما با آثارش ماندگار شده
عباس صفاری، شاعر، نویسنده و مترجم، در پی ابتلا به کرونا و در سن ۶۹سالگی در کالیفرنیا درگذشت. صفاری، متولد سال ۱۳۳۰ بود و نویسنده و شاعر مجموعههایی چون: «دوربین قدیمی و اشعار دیگر»، «عاشقانههای مصر باستان» (ترجمه)، «کلاغنامه»، «کوچه فانوسها» (ترجمه)، «خنده در برف»، «مثل جوهر در آب»، «قدم زدن در بابل» (مجموعهای از خاطرات و تکنگاریها)، «ملاقات در سندیکای مومیاگران»، «عروس چوپانها» (داستان منظوم از ازدواج اینانا با دموزی - ترجمه)، «مثل خواب دم صبح»، «پشیمانم کن» و...
یــاد
کامیار عابدی
نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی
افسوس که عباس صفاری را هم کرونا از ما گرفت. درگذشت این چهره شاخص شعر معاصرمان یکی از خبرهای متأثرکننده است که این ماهها شنیدهام. صفاری بیتردید یکی از سپیدسرایان اثرگذار چهل سال اخیر به شمار میآید. شاعر و مترجمی که شاید سالها پیش از کشورمان کوچ کرده باشد اما همچنان علاقهمند به انتشار آثارش برای مخاطبان ایرانی بود. به عقیده من زندگی شعری صفاری در دو مرحله قابل بررسی است؛ نخستین دوره فعالیتهای ادبی او به سالهای پیش از انقلاب بازمیگردد. طی آن سالها که تقریباً بیست تا سی سالگیاش را دربر میگیرد او بیشتر در جایگاه یک ترانهسرا قدم به عرصه ادبیات گذاشت؛ ترانههای خوبی هم به همراه چند ترانهسرای جوان دیگر دهه پنجاه نوشت که برخی از آنها به عرصه موسیقی راه یافتند و میان جوانان محبوبیت زیادی پیدا کردند.
بعد از این برای ادامه تحصیل به امریکا رفت و آنجا ماندگار شد که این آغازگر دوره دوم زندگی کاریاش به شمار میآید. به مرور تا حد بسیاری از ترانهسرایی فاصله گرفت و به سوی شعر مدرن گام برداشت. در این دوره و بویژه طی دهه شصت شمسی صفاری به نوعی از شعر سپید علاقهمندی نشان داد که برخوردار از عناصر زندگی روزانه بودند که خیلی قدرتمند از اینها در خلال اشعارش بهره گرفت؛ از نکات قابل توجه اشعار او میتوان به ارائه تصاویری نو اشاره کرد.
سرودههای صفاری طی چهل سال اخیر ابتدا به نشریات و مجلههای ادبی راه یافتند و کمی بعدتر، از دهه هفتاد هم شاهد انتشار تدریجی مجموعه اشعار او در قالب کتاب بودیم. با آن که بیش از چهل سال از مهاجرت او به امریکا گذشته اما جالب است که طی این دههها با استقبال خوبی درباره اشعار صفاری روبهرو شدهایم. با مروری بر کارنامه ادبی عباس صفاری او را میتوان از جمله شاعران سپیدسرای شاخص معاصر، بویژه از دهه هفتاد به اینسو دانست. اشعارش عموماً برخوردار از زبانی پیراسته و همراه با تصاویر به نسبت تازه و خاص خود او هستند. اما از دیگر نکات قابل توجه در سرودههای او میتوان به حدود یک دهه ترانهسراییاش اشاره کرد؛ شعرهای صفاری را که بخوانید در آنها تأثیر تجربه زیستیاش از ترانهسرایی به شکل حضور نوعی موسیقی درونی و ظریف دیده میشود. به گمانم حضور موسیقی در شعر صفاری را میتوان بازمانده توجه سالهای جوانیاش به ترانهسرایی دانست.
شاید یکی از دلایلی که منجر به درخشش اشعار او میان نسل جوان شاعران سپیدسرا شد همین مسأله باشد. از سوی دیگر تسلط صفاری به زبان انگلیسی و بهرهمندی بیواسطهاش از آثار ادبی شاخص خارجی در تصویرسازیهای موفق او نقش داشته است. صفاری هم انس بسیاری با زبان فارسی و آثار کلاسیک و معاصر خودمان داشت و هم در جریان تحولات ادبی روز جهان بود. وی این دههها حتی ترجمههایی از آثار شعری امریکا، اروپا و... هم انجام داده و در کشور خودمان منتشر کرده بود که در میان این کتابها هم از شعر مصر باستان و هم هایکو دیده میشود. صفاری ادیب بسیار باذوقی به شمار میآمد و در داد وستد دائم فکری با شعر جهان و همچنین بهرهمندی از داشتههای خودمان بود. یکی از وجوه تمایز او با سایر سپیدسرایان را میتوان در همین تصویرسازیهای تازهای دانست که تحت تأثیر اطلاعات روزآمد او از ادبیات دیروز و امروز ایران و جهان شکل گرفته بود.
از نگاه شعریاش که بگذریم، برخلاف برخی از دیگر شاعران و نویسندگان که مهاجرت کردهاند و علاقهمند هستند آثارشان در درجه نخست در کشوری که ساکن آن شدهاند منتشر شود، صفاری طی تمام این سال بیش از همه خواهان انتشار آثارش برای مخاطبان ایرانی و در کشور خودمان بود. بعد از یکی- دو دفتر نخست صفاری، اغلب آثار او نخست در کشور خودمان منتشر شدند، بهرغم آنکه سالها از مهاجرتش میگذشت اما ارتباط بسیار خوبی هم با شاعران و ناشران خودمان داشت و به تبع این مسأله مخاطبان هم شناخت خوبی از او داشتند. شاید سالها پیش رفت و ساکن کشوری دیگر شد اما با اشعار و ترجمههایش برای همیشه میان ایرانیان ماندگار شد.
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
همه چیز به شکل غمانگیزی پیش میرود. یعنی ممکن است امروز عکس یک شاعر را ببینید که به بیمارستان رفته و فردا عکس او را ببینید که چشم بر دنیا بسته. آنهم کدام شاعر؟ عباس صفاری. حالا درست که صفاری در ایران زندگی نمیکرد اما در ادبیات ایران حضور داشت. شعرهایش همه جا شنیده میشد و همهمان میخواندیم. این یعنی شعرش خودش را به همه نشان میدهد که درست است من ایران نیستم اما شعرم هست.
یک وقتی بود داشتم مجله میخواندم. آنوقتها جوان بودم. یک ترجمه خواندم از عباس صفاری، در آن ترجمه آمده بود فرهنگ سرخپوستهای امریکا را ترجمه کرده بود. یک بخش آن هم نام ماههای سرخپوستی را نوشته بود. یکی از این ماهها اسمش بود «ماهی که توتفرنگیها سرخ میشوند» چشمم را گرفت این ماه. انگار یک ماه خوشرنگ و خوش فرم باشد و خوش طعم. این است که توی ذهنم ماند و بعد بود که داستانی نوشتم با نام «ماهی که توتفرنگیها سرخ میشوند» بعد هم اسم کتابم را گذاشتم همین. میخواهم بگویم اینطوری است که حتی یک ترجمه و یک جمله از یک آدم میماند توی ذهن.
گذشت تا عباس صفاری را در ایران دیدم. توی یک جلسه و یک میهمانی. آنطور که او بود آدمی بود خوشرو، صمیمی. انگار که داری شعرش را میخوانی. درست عین شعرش متین و آرام بود. اگر هم میخواست کبریت باشد، کبریت خیس بود. آتش نمیگرفت انگار. توی آن جلسه از ادبیات ایران گفت و نوع رفتار خودش با ادبیات و بعد رابطهاش با آدمهای آنجا.
اینکه ایرانیها وقتی مهاجرت میکنند چطور زندگی میکنند. اینکه خیلیها توی خودشان میروند و ارتباط شان با جامعه قطع میشود اما او خودش میگفت رفیق زیاد دارد در همان غربت. اینها تجربیات شنیدنیای بود که از صفاری توی ذهن دارم. شاعری که آنقدر حضورش آرام بود که فراموش کرده بودم او را یک وقتی جایی دیدهام. فراموش کرده بودم که نام یک کتابم را مدیون او هستم. اما حقیقتاً یادم نمیآید توی آن میهمانی به صفاری گفتم که نام کتاب را از او گرفتهام یا نه. امیدوارم گفته باشم و او خوشحال شده باشد.
اما فکر میکنم چه دورانی را داریم پشت سر میگذاریم که پر است از نگرانی برای عزیزانی که داریم. نگرانی برای سلامتیشان. برای بودنشان. برای آنهایی که خاطرههای قشنگ از آنها داریم. وقتی که شعرش با صدای فرهاد خوانده میشود. وقتی فرهاد میخواند: «جغد بارون خوردهای تو کوچه فریاد میزنه» یا وقتی دنبالهاش را میخواند: «کی میدونه تو دل تاریک شب چی میگذره» واقعاً چه کسی میداند که توی دل تاریک شب چه میگذرد. اصلاً چه کسی میداند این روزهای تیره از ویروس فردا چه کسی را از ما دور میکند. چه کسی میداند چقدر اندوه دور و بر ما ریخته است. چه کسی میداند آدمی امروز هست و فردا نیست. چه کسی میداند حالا که صفاری نیست و شعرهایش هست این شعرهای روان ما را به کجاهای خیال میبرند. در جهانی نامطمئن زندگی میکنیم. همیشه جهان نامطمئن بوده. همیشه همینطور بوده. یک وقتی آدمی طبیعی میمیرد و یک وقتی با یک ویروس منتشر میمیرد. اما فکر میکنم چیزی که در یاد ما میماند این است که بالاخره این شعرها هستند که کار خودشان را میکنند و این درد را آرام میکنند. دردی که با شعر التیام پیدا بکند عجیب دردی است. یعنی تو بنشینی و شعرهای مانده از شاعر را مرور کنی و هی با خودت بگویی چه عجیب، چه جذاب، چه قشنگ، چه قشنگتر، چه و چه و چه.
یــاد
کامیار عابدی
نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی
افسوس که عباس صفاری را هم کرونا از ما گرفت. درگذشت این چهره شاخص شعر معاصرمان یکی از خبرهای متأثرکننده است که این ماهها شنیدهام. صفاری بیتردید یکی از سپیدسرایان اثرگذار چهل سال اخیر به شمار میآید. شاعر و مترجمی که شاید سالها پیش از کشورمان کوچ کرده باشد اما همچنان علاقهمند به انتشار آثارش برای مخاطبان ایرانی بود. به عقیده من زندگی شعری صفاری در دو مرحله قابل بررسی است؛ نخستین دوره فعالیتهای ادبی او به سالهای پیش از انقلاب بازمیگردد. طی آن سالها که تقریباً بیست تا سی سالگیاش را دربر میگیرد او بیشتر در جایگاه یک ترانهسرا قدم به عرصه ادبیات گذاشت؛ ترانههای خوبی هم به همراه چند ترانهسرای جوان دیگر دهه پنجاه نوشت که برخی از آنها به عرصه موسیقی راه یافتند و میان جوانان محبوبیت زیادی پیدا کردند.
بعد از این برای ادامه تحصیل به امریکا رفت و آنجا ماندگار شد که این آغازگر دوره دوم زندگی کاریاش به شمار میآید. به مرور تا حد بسیاری از ترانهسرایی فاصله گرفت و به سوی شعر مدرن گام برداشت. در این دوره و بویژه طی دهه شصت شمسی صفاری به نوعی از شعر سپید علاقهمندی نشان داد که برخوردار از عناصر زندگی روزانه بودند که خیلی قدرتمند از اینها در خلال اشعارش بهره گرفت؛ از نکات قابل توجه اشعار او میتوان به ارائه تصاویری نو اشاره کرد.
سرودههای صفاری طی چهل سال اخیر ابتدا به نشریات و مجلههای ادبی راه یافتند و کمی بعدتر، از دهه هفتاد هم شاهد انتشار تدریجی مجموعه اشعار او در قالب کتاب بودیم. با آن که بیش از چهل سال از مهاجرت او به امریکا گذشته اما جالب است که طی این دههها با استقبال خوبی درباره اشعار صفاری روبهرو شدهایم. با مروری بر کارنامه ادبی عباس صفاری او را میتوان از جمله شاعران سپیدسرای شاخص معاصر، بویژه از دهه هفتاد به اینسو دانست. اشعارش عموماً برخوردار از زبانی پیراسته و همراه با تصاویر به نسبت تازه و خاص خود او هستند. اما از دیگر نکات قابل توجه در سرودههای او میتوان به حدود یک دهه ترانهسراییاش اشاره کرد؛ شعرهای صفاری را که بخوانید در آنها تأثیر تجربه زیستیاش از ترانهسرایی به شکل حضور نوعی موسیقی درونی و ظریف دیده میشود. به گمانم حضور موسیقی در شعر صفاری را میتوان بازمانده توجه سالهای جوانیاش به ترانهسرایی دانست.
شاید یکی از دلایلی که منجر به درخشش اشعار او میان نسل جوان شاعران سپیدسرا شد همین مسأله باشد. از سوی دیگر تسلط صفاری به زبان انگلیسی و بهرهمندی بیواسطهاش از آثار ادبی شاخص خارجی در تصویرسازیهای موفق او نقش داشته است. صفاری هم انس بسیاری با زبان فارسی و آثار کلاسیک و معاصر خودمان داشت و هم در جریان تحولات ادبی روز جهان بود. وی این دههها حتی ترجمههایی از آثار شعری امریکا، اروپا و... هم انجام داده و در کشور خودمان منتشر کرده بود که در میان این کتابها هم از شعر مصر باستان و هم هایکو دیده میشود. صفاری ادیب بسیار باذوقی به شمار میآمد و در داد وستد دائم فکری با شعر جهان و همچنین بهرهمندی از داشتههای خودمان بود. یکی از وجوه تمایز او با سایر سپیدسرایان را میتوان در همین تصویرسازیهای تازهای دانست که تحت تأثیر اطلاعات روزآمد او از ادبیات دیروز و امروز ایران و جهان شکل گرفته بود.
از نگاه شعریاش که بگذریم، برخلاف برخی از دیگر شاعران و نویسندگان که مهاجرت کردهاند و علاقهمند هستند آثارشان در درجه نخست در کشوری که ساکن آن شدهاند منتشر شود، صفاری طی تمام این سال بیش از همه خواهان انتشار آثارش برای مخاطبان ایرانی و در کشور خودمان بود. بعد از یکی- دو دفتر نخست صفاری، اغلب آثار او نخست در کشور خودمان منتشر شدند، بهرغم آنکه سالها از مهاجرتش میگذشت اما ارتباط بسیار خوبی هم با شاعران و ناشران خودمان داشت و به تبع این مسأله مخاطبان هم شناخت خوبی از او داشتند. شاید سالها پیش رفت و ساکن کشوری دیگر شد اما با اشعار و ترجمههایش برای همیشه میان ایرانیان ماندگار شد.
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
همه چیز به شکل غمانگیزی پیش میرود. یعنی ممکن است امروز عکس یک شاعر را ببینید که به بیمارستان رفته و فردا عکس او را ببینید که چشم بر دنیا بسته. آنهم کدام شاعر؟ عباس صفاری. حالا درست که صفاری در ایران زندگی نمیکرد اما در ادبیات ایران حضور داشت. شعرهایش همه جا شنیده میشد و همهمان میخواندیم. این یعنی شعرش خودش را به همه نشان میدهد که درست است من ایران نیستم اما شعرم هست.
یک وقتی بود داشتم مجله میخواندم. آنوقتها جوان بودم. یک ترجمه خواندم از عباس صفاری، در آن ترجمه آمده بود فرهنگ سرخپوستهای امریکا را ترجمه کرده بود. یک بخش آن هم نام ماههای سرخپوستی را نوشته بود. یکی از این ماهها اسمش بود «ماهی که توتفرنگیها سرخ میشوند» چشمم را گرفت این ماه. انگار یک ماه خوشرنگ و خوش فرم باشد و خوش طعم. این است که توی ذهنم ماند و بعد بود که داستانی نوشتم با نام «ماهی که توتفرنگیها سرخ میشوند» بعد هم اسم کتابم را گذاشتم همین. میخواهم بگویم اینطوری است که حتی یک ترجمه و یک جمله از یک آدم میماند توی ذهن.
گذشت تا عباس صفاری را در ایران دیدم. توی یک جلسه و یک میهمانی. آنطور که او بود آدمی بود خوشرو، صمیمی. انگار که داری شعرش را میخوانی. درست عین شعرش متین و آرام بود. اگر هم میخواست کبریت باشد، کبریت خیس بود. آتش نمیگرفت انگار. توی آن جلسه از ادبیات ایران گفت و نوع رفتار خودش با ادبیات و بعد رابطهاش با آدمهای آنجا.
اینکه ایرانیها وقتی مهاجرت میکنند چطور زندگی میکنند. اینکه خیلیها توی خودشان میروند و ارتباط شان با جامعه قطع میشود اما او خودش میگفت رفیق زیاد دارد در همان غربت. اینها تجربیات شنیدنیای بود که از صفاری توی ذهن دارم. شاعری که آنقدر حضورش آرام بود که فراموش کرده بودم او را یک وقتی جایی دیدهام. فراموش کرده بودم که نام یک کتابم را مدیون او هستم. اما حقیقتاً یادم نمیآید توی آن میهمانی به صفاری گفتم که نام کتاب را از او گرفتهام یا نه. امیدوارم گفته باشم و او خوشحال شده باشد.
اما فکر میکنم چه دورانی را داریم پشت سر میگذاریم که پر است از نگرانی برای عزیزانی که داریم. نگرانی برای سلامتیشان. برای بودنشان. برای آنهایی که خاطرههای قشنگ از آنها داریم. وقتی که شعرش با صدای فرهاد خوانده میشود. وقتی فرهاد میخواند: «جغد بارون خوردهای تو کوچه فریاد میزنه» یا وقتی دنبالهاش را میخواند: «کی میدونه تو دل تاریک شب چی میگذره» واقعاً چه کسی میداند که توی دل تاریک شب چه میگذرد. اصلاً چه کسی میداند این روزهای تیره از ویروس فردا چه کسی را از ما دور میکند. چه کسی میداند چقدر اندوه دور و بر ما ریخته است. چه کسی میداند آدمی امروز هست و فردا نیست. چه کسی میداند حالا که صفاری نیست و شعرهایش هست این شعرهای روان ما را به کجاهای خیال میبرند. در جهانی نامطمئن زندگی میکنیم. همیشه جهان نامطمئن بوده. همیشه همینطور بوده. یک وقتی آدمی طبیعی میمیرد و یک وقتی با یک ویروس منتشر میمیرد. اما فکر میکنم چیزی که در یاد ما میماند این است که بالاخره این شعرها هستند که کار خودشان را میکنند و این درد را آرام میکنند. دردی که با شعر التیام پیدا بکند عجیب دردی است. یعنی تو بنشینی و شعرهای مانده از شاعر را مرور کنی و هی با خودت بگویی چه عجیب، چه جذاب، چه قشنگ، چه قشنگتر، چه و چه و چه.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#بورس
پس از استعفای قالیباف اصل از ریاست سازمان بورس، محمد دهقان دهنوی به عنوان رئیس این سازمان معرفی شد. این انتصاب واکنشهایی را همراه داشت و کاربرانی که از سهامداران هستند شرایط بازار را با ورود او پیشبینی میکردند. خیلیها هم به افت شاخص بورس و استقبال بازار از دهقان دهنوی با این افت شاخص اشاره میکردند: «هدایت بازار یعنی مداخله در بازار؛ یعنی سیگنال دادن به بازار؛ یعنی نقض ایفای نقش ناظر منصفانه؛ بورس ایران مقرراتزدایی - مثل حذف دامنه نوسان - میخواهد نه مقرراتگذاری؛ تشکیل هر کانونی یعنی رانتزایی برای یک گروه ذینفع خاص.»، «دهقان دهنوی رئیس سازمان بورس شد. اینکه بانکی هست و سابقه بورس نداره مهم نیست فقط انتخابش بتونه شوک مثبت به بازار بده و تا ۱۶۰۰ کوتاه مدت پیش بریم و روند شاخص صعودی شه یعنی کارش خوب بوده، حالا ببینیم تو نبرد دولت و مجلس کی برنده میشه»، «وقتی یه بانکی رو میزاری ریاست بورس، مثل اینه که فرهاد مجیدی بشه سرمربی پرسپولیس»، «من اصلاً اونقدری که تو بورس دارم ضرر میدم، پول نداشتم!»، «ایرانیان، این روزها رویدادهای بازار سرمایه را رصد میکنند. امیدوارم همزمان با حضور آقای دکتر محمدعلی دهقان دهنوی در سمت ریاست سازمان بورس، شاهد افزایش هماهنگی و همافزایی نهادهای تصمیمگیر و مشارکت حداکثری همه ذینفعان برای رونق بازار سرمایه باشیم. اولویت اصلی سازمان بورس در این مقطع، اعتمادبخشی به سرمایهگذاران و ارتقای جایگاه بورس در نظام حکمرانی و سیاستگذاری است که از اولویتهای اصلی برنامههای ایشان هم هست.» محمدی صعودی، قالیباف نزولی. لابد همراه دهنوی مساوی میشه»، «مدتزمان دوره ریاست سازمان بورس از مدت زمان مدیرعاملی سرخابیهای پایتخت کمتر شده است.»، «با انتصاب رئیس جدید سازمان بورس بالاخره؛ فردا روز مهمیه برای بازار سرمایه»، «ذائقهها رو باید عوض کرد. مردم عادت کرده بودن به ماهی ۵۰ درصد سود. باور کنیم قبلاً ما اگر سودی دو برابر سود بانکی هم میکردیم. کلاهمون رو بالا مینداختیم. حریص نباشید و معقول فکر کنید تا ترید خوبی داشته باشید.»، «حال دور موافقان و مخالفان رئیس جدید بورس شروع خواهد شد ولی کسی دقت نمیکند که در اصل نه فرد بلکه ملاکهای ریاست بورس باید مشخص و معیین شود تا همه وقتی کسی انتخاب میشود او را قبول کنند! نه اینکه به سمت تحریف ترجیحات بروند»، «استقبال خونین بورس از رئیس جدید.»، «بهترین جملهاى که درباره آقاى دکتر دهقان دهنوى به ذهنم مىرسد این است که ذهنى نوگرا دارد و از متفاوت فکر کردن ترسى ندارد. امیدوارم این مسئولیت پرچالشى که پذیرفتهاند را با موفقیت به نهایت برسانند.»، «محمدعلی دهقان دهنوی: «آینده اقتصاد ما با بازار سرمایه گره خورده است» ببینیم»، «امیدوارم انتخاب ریاست جدید سازمان بورس، آقای دهقان دهنوی موجب بازگشت آرامش و اعتماد به بازار سرمایه شده و ضررهای مردم جبران شود»، «خیلیها که امروز از اومدن جناب دهقان دهنوی ناراحت هستند و جو منفی درست میکنند، چند ماه پیش شدیداً از آمدن جناب قالیباف خوشحال بودند با این توجیه که ایشون فردی از جنس بازار هست. فکر کنم درس خوبی برای همه منجمله خودم بوده باشه که زود کسی رو قضاوت نکنیم.»، «محمد علی دهقان دهنوی، معاون وزیر اقتصاد، رئیس سازمان بورس شد. امیدوارم جا پای آقای قالیباف اصل نگذارد و قدم مؤثری در مسیر احقاق حقوق سهامداران حقیقی بردارد.»
جدول خاموشی
احتمال خاموشی و قطعی برق در تهران دیروز در شبکههای اجتماعی یکی از سوژههای کاربران بود. بخصوص با انتشار جدول خاموشی که باعث شد خیلیها یاد جداول خاموشی در دهه ۶۰ بیفتند: «میانگین مصرف برق تهران از پارسال چه تغییر بزرگی کرده که علاوهبر روشن نکردن چراغهای معابر و خیابانها، حالا برنامه رسمی خاموشی منتشر میشود؟»، «جایی توی تهران هست که توی جدول خاموشیهای امروز نباشه؟ کل تهران رو یه جا قطع میکردین دیگه.»، «دوستم جدول خاموشیهای امروز تهران را برایم فرستاد، یک دفعه یاد دهه شصت و خاموشیهای سه ساعته افتادم. فکر کنم میشه براش تیتر زد «بازگشت به مدار صفر درجه»»، «جدول خاموشی اعلام کردهان؛ منتظرم کوپن روغن و برنج هم توزیع کنن.»، «مدارس و مراکز فرهنگی تعطیل. مراکز ورزشی تعطیل. بخشی از ادارات دورکار. مراکز تجاری زودتر از قبل تعطیل. شهر کلاً روشن نمیشود که خاموش شود. صادرات هم که از قبل بود. مصرف انرژی از یک سو کم به مصارف خانگی اضافه شده است. گزینهها را خط بزنیم، پر مصرفی کجاست که به جدول خاموشی رسیدیم؟»، «عجیبترین چیزی که دیدم: جدول خاموشی مناطق مختلف تهران منتشر شد»، «لپ تاب و گوشیم رو شارژ کردم و منتظر نشستم تا ساعت خاموشی برسه ...انشاالله که مسئولان تو قطع برق مثل جدول منتشر شدهشون عمل کنن.»، «توی جدول خاموشی ساعت ١١ باید برق ما میرفت. ما همه حالت آماده باشیم توی خونه ولی هنوز نرفته. به نظرتون زنگ بزنم اداره برق یادآوری کنم؟»، «فکر کن تو سال ۲۰۲۱ باید جدول احتمالی خاموشی و قطع برق رو چک کنی تا ببینی چه ساعتی قراره برق محلتون بره که یه وقت با امتحانت تداخل نداشته باشه»، «جوان ایرانی امروز یک جلسه آنلاین مهم دارد و خبر قطعی برق احتمالی را دید جدول را با سختی پیدا کرد و از اینکه اسم همه مناطق هست و اسم منطقه او در جدول نیست دلهره گرفت که وسط جلسه برق برود»، «نه جمعیت ناگهانی زیاد شده و نه ساختمانهای مصرف کننده انرژی، به نسبت پارسال هم که سرما شدیدتر نشده. واقعاً چرا مصرف برق رفته بالا که چراغ بزرگراهها رو خاموش میکنید و حالا هم وعده قطعی برق رو میدین؟»، «اداره برق محترم، مگه قرار نبود برق ما ۷ شب قطع بشه؟ چرا الان رفت؟»
عکس نوشت
کتابخانه مجتبی مینوی نویسنده و مترجم بزرگ ایران پس از درگذشتش در سال ۱۳۵۵ به مردم ایران هدیه شد چون مینوی در سالهای پیش از مرگش کتابخانه غنیاش را وقف بنیاد شاهنامه کرده بود تا محققان بیشتری بتوانند به این کتابها، نسخههای خطی و مجلهها دسترسی داشته باشند. این کتابخانه ۲۵ هزار جلد کتاب دارد که منحصر به فرد هستند. ضمن اینکه بسیاری از این کتابها یادداشتها و حاشیهنویسیهای مینوی را در خود دارند. کتابخانه مینوی در خیابان شریعتی، کوچه استاد مجتبی مینوی قرار دارد و زیر نظر پژوهشگاه علوم انسانی اداره میشود.
به نام تاریخ
8 بهمن
314 روز از سال گذشته است و با نامهایی که در تقویم ثبت شده میتوان گفت امروز روز سینماییهاست و به این بهانه آثارشان را مرور میکنیم.
تولدها
رضا میرکریمی: کارگردان سینمای ایران سال 1345 در چنین روزی به دنیا آمد. رضا میرکریمی کارش را از سال 1366 با ساخت فیلم کوتاه آغاز کرد و پساز آن دو سریال تلویزیونی «ماجراهای آفتاب» و «بچههای مدرسه همت» را ساخت. نخستین کار سینماییاش «کودک و سرباز» بود که سال 1378 ساخته شد و برای آن جایزه بالن نقرهای را از جشنواره سه قاره گرفت. «زیر نور ماه» فیلمی بود که میرکریمی را به شهرت رساند و جایزه بهترین فیلم هفته منتقدین جشنواره فیلم کن و جایزه ویژه هیأت داوران جشنواره فیلم فجر را هم برایش به دست آورد. «اینجا چراغی روشن است»، «خیلی دور، خیلی نزدیک»، «به همین سادگی»، «یه جبه قند»، «خسته نباشید»، «امروز»، «دختر» و «قصر شیرین» دیگر فیلمهایی بودند که با کارگردانی میرکریمی ساخته شدند و موفق هم بودند. او با «خیلی دور، خیلی نزدیک» و «به همین سادگی» سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر را به دست آورد.
افسانه ماهیان: کارگردان تئاتر سال 1352 متولد شد. افسانه ماهیان در رشته نمایش تحصیل کرد و ابتدا بهعنوان بازیگر در سریالهای «دبیرستان خضرا» و «حکایتی و حکمتی» حضور داشت. کارگردانی تئاتر را سال 1371 با نمایش «مضرات دخانیات» آغاز کرد و پس از آن نمایشهای «اطلسیهای لگدمال شده»، «دوزخ»، «اتوبوسی به نام هوس»، «پالتوی پشمی قرمز»، «هم هوایی»، «سه جلسه تراپی»، «از زیرزمین تا پشت بام»، «کوکوی کبوتران حرم»، «تروما» و «بچه» را کارگردانی کرد که «هم هوایی» یکی از موفقترین آثار اوست و در کشورهای مختلفی هم روی صحنه رفت. ماهیان در نمایشهای «مسافر بیتوشه»، «مکبث»، «جنوب از شمال غربی»، «زمین مقدس»، «صدای آهسته برف» و «عروسکهای سکوت» بهعنوان بازیگر حضور داشته است.
سالروز تولد ولفگانگ آمادئوس موتسارت آهنگساز اتریشی، یوسف باپیری کارگردان، ارنست لوبیچ فیلمساز آلمانی، هندریک آورکامپ نقاش هلندی، ادوارد لالو آهنگساز فرانسوی، میخائیل سالتیکوف شچدرین رمان نویس روس، لئوپولد فون زاخر مازوخ نویسنده اتریشی، اینگرید تولین بازیگر سوئدی، جیمز جرامول بازیگر امریکایی، نیک میسن درامر انگلیسی، فرانک میلر نویسنده و طراح امریکایی کمیک استریپ، بریجیت فوندا بازیگر امریکایی، سیاوش جلیلیان شاعر و سیروس دادرس شاعر هم امروز است.
درگذشتها
لویی دوفونس: کمدین فرانسوی سال 1983 در چنین روزی درگذشت. لویی دوفونس متولد 1914 بود و در جوانی به نواختن پیانو علاقه داشت و پس از حضور در کافهها برای نواختن این ساز نمایشهای کمدی کوتاهی را اجرا کرد که مورد توجه قرار گرفت، پساز مدتی کار در تئاتر بازی در نقشهای کوتاهی در سینما را آغاز کرد و با بازی در کمدی معروف «عبور از پاریس» در سال 1956 به شهرت رسید. یک سال بعد بازی در «مثل یک مو روی سوپ» برایش جایزه بزرگ خنده را همراه آورد. دوفونس از سال 1963 همکاری با ژان ژیرو را در فیلم «جیر جیر» آغاز کرد و این همکاری منجر به ساخت 11 فیلم مانند «بیایید بانک بزنیم»، «تعطیلات بزرگ»، مجموعه فیلمهای «ژاندارم»، «جو»، «خسیس» و «سوپ کلم» شد. دوفونس سال 1964 با بازی در «ژاندارم سن تروپه» در جهان به شهرت رسید و فیلمهای «آدم احمق»، «جنجال بزرگ»، «رستوران بزرگ»، «ماجراهای رابی ژاکوب»، «اختلاف»، «ژاندارم و پلیس» و «ژاندارم در نیویورک» از دیگر کارهای او بودند. دوفونس در طول دوران فعالیتش در بیش از 100 فیلم بازی کرد و یکی از چهرههای مطرح سینمای فرانسه است.
جان آپدایک: نویسنده امریکایی سال 2009 درگذشت. جان آپدایک متولد سال 1932 بود و کارش را از سال 1955 با نوشتن برای مجله نیویورکر آغاز کرد. سال 1960 رمان «خرگوش، بدو» را نوشت و پس از آن سه کتاب دیگر از این مجموعه با نامهای «خرگوش برگرد»، «خرگوش ثروتمند است» و «خرگوش در آرامش» را نوشت و با این مجموعه به شهرت رسید. «جشن نوانخانه»، «سانتور»، «زوج ها»، «جادوگران ایست ویک»، «نسخه راجر» و «اس» دیگر آثار او است. آپدایک بیش از 60 رمان، مجموعه داستانهای کوتاه، شعر و نقد ادبی نوشت و منتشر کرد و جایزه پولیتزر را در سالهای 1982 و 1991 و جایزه پن/فاکنر را در سال 2004 به دست آورد.
جی.دی. سالینجر نویسنده امریکایی، جوزپه وردی آهنگساز ایتالیایی، ایب ویگودا بازیگر امریکایی، جان هرت بازیگر انگلیسی، جان جیمز اودوبان نقاش امریکایی هم در چنین روزی درگذشتند.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
حسین مسافر آستانه: دست در دست شما ایستادهایم، تا تئاتر زنده باشد
-
رفته اما با آثارش ماندگار شده
-
شهروند مجـــازی
-
عکس نوشت
-
به نام تاریخ
اخبارایران آنلاین