آتـــش زدن همسر به خاطر 2 دانگ خانه
گروه حوادث/ همزمان با مرگ زن جوان در آتشی که شوهرش افروخته بود تحقیقات برای دستگیری این مرد خشمگین که با فرزندش فرار کرده آغاز شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، ساعت 13:30 روز سهشنبه 30 دی، مأموران کلانتری 117 جوادیه در تماس با بازپرس کشیک قتل پایتخت از مرگ زن جوانی در یکی از بیمارستانهای پایتخت خبر دادند. بهدنبال اعلام این خبر تحقیقات از سوی بازپرس حبیبالله صادقی آغاز شد.
در بررسیهای اولیه مشخص شد که زن 34 ساله روز پنجشنبه 25 دی بر اثر سوختگی به بیمارستان منتقل شده اما شدت سوختگی، به حدی بود که تلاش کادر درمان بینتیجه ماند و زن جوان 5 روز بعد تسلیم مرگ شده است.
به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران علت سوختگی مهوش، مورد تحقیق قرار گرفت و در بررسیها راز جنایتی آتشین برملا شد.
در تحقیقات اولیه مشخص شد ساعت 11:14 صبح 25 دی، مأموران آتشنشانی با اطلاع از وقوع یک آتشسوزی راهی محل حادثه شده و تعدادی از ساکنان مجتمع 10 واحدی را که در میان شعلههای آتش گرفتار شده بودند، نجات دادند. محل اصلی آتشسوزی طبقه سوم ساختمان بود که مأموران آتشنشانی موفق شدند با اطفای حریق زن جوانی را که دچار سوختگی شدید شده بود به بیمارستان منتقل کنند. در این حادثه یکی از همسایهها نیز به علت شدت انفجار از ناحیه سر دچار شکستگی شده بود. در ادامه کارآگاهان دریافتند عامل این آتشسوزی مرگبار، همسر مهوش بوده است.
حریق عمدی
تیم جنایی در تحقیقات میدانی از همسایهها به راز آتشسوزی پی بردند. یکی از همسایهها گفت: صدای دعوا و درگیری زوج جوان مدام به گوش میرسید. آن روز هم دعوایشان شده بود. از صحبتهای آنها اینطور متوجه شدم که دعوا بر سر اختلاف ملکی است. چند دقیقهای از دعوا گذشته بود که ناگهان در آپارتمان طبقه سوم که محل سکونت آنها بود باز شد و سیروس، همسر مهوش، در حالی که دست بچه 7 سالهاش را گرفته بود از آپارتمان خارج شد. او به طبقه همکف رفت دقایقی بعد تنها و در حالی که یک ظرف 20 لیتری بنزین دستش بود به خانه برگشت.
او ادامه داد: سیروس بنزین را روی همسرش و داخل خانه ریخت و فندک را کشید. صدای انفجار شدیدی آمد، انفجاری که باعث شکسته شدن شیشهها و پرتاب در شد. بعد از این حادثه، سیروس، خود را به خودرواش رساند و با بچهاش از محل متواری شد.
مرد جوان خیلی عصبانی بود و از طرفی ما در شوک انفجار و آتشسوزی بودیم به همین دلیل موفق نشدیم که جلو او را بگیریم. مأموران آتشنشانی بهدنبال این انفجار شدید راهی محل شدند و اهالی ساکنان را نجات دادند اما مهوش در این آتشسوزی بشدت آسیب دیده بود.
در ادامه بررسیها مشخص شد که اختلاف زن و شوهر، بر سر مالکیت دو دانگ از خانهای بوده که در آن سکونت داشتند. به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران، دستور بازداشت شوهر فراری صادر شد. همچنین بازپرس جنایی دستور تحقیقات از همسایهها و خانواده این زوج را نیز صادر کرد.
مرد اعــــدامی از مرگ برگشت
گروه حوادث/ پرونده مرد تبهکاری که به اتهام ربودن و آزار و اذیت 8 زن به اعدام محکوم شده بود با رضایت شاکیها و قبول اعاده دادرسی بار دیگر به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از 5 سال قبل با شکایت 8 زن مبنی بر ربوده شدن و آزار و اذیت از سوی راننده یک خودرو آغاز شد. مأموران پلیس بعد از چندین روز ردیابی سرانجام متهم به نام سعید را در رباط کریم دستگیر کردند. او بعد از مواجهه با شاکیان از سوی آنها شناسایی و سرانجام مجبور به اعتراف شد. به این ترتیب پرونده برای رسیدگی به شعبه 7 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
در جلسه دادگاه یکی از شاکیها که زنی 49 ساله بود گفت: من به میهمانی رفته بودم.ساعت نزدیک چهار صبح بود که به خانهام در حوالی خیابان دماوند برگشتم و اما صبح متوجه شدم ماشینم سرقت شده است. یک هفته از این ماجرا گذشته بود که پلیس با من تماس گرفت و گفت خودروی مرا پیدا کرده است؛ ماشینم بشدت آسیب دیده و شیشههای آن شکسته و تمام اموالم از داخل آن سرقت شده بود که خسارت آنها را میخواهم.
دیگر شاکی پرونده نیز به مأموران گفت: خواهرم پزشک است، چون پا درد داشت من خودروی مزدا 3 خودم را به او داده بودم تا با آن به مطبش برود اما این متهم ماشینم را از مقابل مطب خواهرم سرقت کرد. روزی که پلیس میخواست او را دستگیر کند او سوار خودروی من بود که با یک تاکسی تصادف کرد و همچنین ماشینم در تیراندازی پلیس در جریان تعقیب و گریز برای بازداشت متهم بشدت آسیب دیده و من خسارت آن را میخواهم.
دیگر شاکی پرونده نیز به دادگاه گفت: من در محدوده اسلامشهر منتظر تاکسی بودم که یک پراید مقابل پایم توقف کرد.من که فکر میکردم راننده مسافرکش است سوار شدم اما راننده ظاهری به هم ریخته داشت. تاول و زخمهای روی دستش باعث شد به او مشکوک شوم. می خواستم پیاده شوم اما راننده قصد ربودن و آزار مرا داشت که التماس کردم دست از سرم بر دارد او با یک پیچ گوشتی به من حمله کرد؛ به سختی توانستم قفل در را بشکنم و خودم را از ماشین خارج کنم.من از این مرد شرور شکایت دارم. بقیه شاکیها نیز خواهان اعدام متهم شدند.
سپس متهم در جایگاه ایستاد. وی اتهام آدم ربایی و زنای به عنف را نپذیرفت و گفت: سرقت ماشینها را قبول دارم ،من قبلاً در یک شرکت خودروسازی کار میکردم. به همین خاطر یاد گرفته بودم در ماشینها را با پنس جراحی باز کنم.من ماشین ها را سرقت کردم اما سایر اتهامها را قبول ندارم.
بعد از دفاعیات متهم، قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده، وی را به اعدام و 15سال زندان محکوم کردند. دیوان عالی کشور نیز رأی را مورد تأیید قرار داد. در حالی که همه مقدمات برای اعدام سعید آماده شده بود خانواده او با زنان شاکی صحبت کردند و بعد از تلاش بسیار موفق شدند رضایت آنها را جلب کنند و آنها شکایت خود را درباره تجاوز پس گرفتند .بر این اساس ، این بار متهم و وکیل مدافعش درخواست اعاده دادرسی کردند؛ با توجه به اینکه شاکیها شکایت خود را پس گرفته بودند درخواست اعاده دادرسی متهم پذیرفته شد و به این ترتیب پرونده او به شعبه 5 دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد تا دوباره مورد بررسی قرار گیرد.
گروه حوادث/ پسری جوان و خوش قیافه با چشمهای آبی گوشهای از راهرو دادگاه به دیوار تکیه داده و دختری جوان و زیبا نیز چند قدم دورتر از وی ایستاده بود و زیر لب با خود زمزمه میکرد و انگار به خاطر انتخاب اشتباهش خود را سرزنش میکرد.
وقتی برای رسیدگی به درخواست طلاقشان وارد شعبه دادگاه شدند پسر جوان که شاهین نام داشت گفت: من 23 سال دارم این خانم را در ایستگاه مترو دیدم و در یک نگاه عاشق او شدم. پیشنهاد دوستی دادم و او هم قبول کرد.
فرشته که ۲۱ سال داشت حرف شاهین را قطع کرد و گفت: آقای قاضی من اشتباه کردم معیارم برای انتخاب شریک زندگی اشتباه بود من فکر میکردم زیبایی و تیپ و قیافه برای ازدواج کافی است. البته او حرفهای قشنگی میزد و مرا خام کرد من دوستی با او را به قصد ازدواج شروع کردم. یک ماه بعد هم به خواستگاری آمدند و من هم قبول کردم. خانوادههایمان راضی نبودند دلایل زیادی برای این مخالفت داشتند اما وقتی عشق و اصرار ما را دیدند راضی شدند و در کمتر از ۵ماه ما زیر یک سقف بودیم و زندگی مشترک را آغاز کردیم.
هفتههای اول همه چیز خوب به نظر میرسید تا اینکه من به شاهین گفتم میخواهم در یک شرکت ساختمانی به عنوان منشی کار کنم اما شاهین قبول نکرد از آن روز به بعد شاهین اخلاقش تغییر کرد میگفت تنها بیرون نرو با کسی حرف نزن در فضای مجازی عکس خودت را نگذار چون تو زیبا هستی و دیگران به تو چشم دارند. خلاصه آنقدر برایم محدودیت گذاشت که کار به دعوا کشید.
قاضی رو به شاهین کرد و گفت همسرت راست میگوید؟
شاهین گفت: نه جناب قاضی مشکل اینجاست که فرشته به من بدبین است میگوید چرا با دختران دیگر همصحبت میشوی چرا منشی شرکتی که در آن کار میکنم زن است چرا در یک شرکت مدلینگ کار میکنم؟ تحمل ندارد مدام به من میگوید چون تو خوشتیپ و زیبا هستی لابد با دختران دیگر هم دوست هستی و به من خیانت میکنی جناب قاضی ما اصلاً مشکل مالی نداریم من درآمدم خوب است چرا باید به همسرم اجازه بدهم به عنوان منشی کار کند من هرگز اجازه نمیدهم که او به آن شرکت برود و آنجا کار کند چون آنجا مردهای زیادی وجود دارد.
قاضی با افسوس سری تکان داد و گفت: شما به خاطر زیبایی همدیگر باهم ازدواج کردید و ملاک اصلیتان ظاهر زیبا بوده درست است؟
فرشته و شاهین باهم گفتند: بله همینطور است. بعد فرشته رو به قاضی کرد و گفت جناب قاضی او مدام میگوید حق نداری کار کنی اجازه معاشرت به من نمیدهد امانم را بریده خسته شدم من هم آدم هستم میخواهم راحت زندگی کنم.
شاهین گفت: جناب قاضی من فکر نمیکردم بعد از ازدواج زیبایی چهره همسرم برایم عادی شود من دنبال یک زندگی خوب و آرامش بخش هستم اما او مدام میگوید میخواهد کار کند و من مخالفم بهنظر من او بیش از حد زیباست و این باعث میشود من اجازه کار به او ندهم و این مسأله باعث دعوا بین ما میشود.
فرشته هم با لحن تندی گفت: تو باید به من اجازه کار و معاشرت بدهی وگرنه طلاقم را میگیرم. شاهین که عصبی شده بود در جواب همسرش گفت: اگر مجبور شوم طلاقت میدهم ولی هرگز اجازه کار به تو نمیدهم چرا دنبال کارهایی میروی که من دوست ندارم چرا به خاطر من گذشت نمیکنی چرا با من لجبازی میکنی؟
در همین موقع قاضی این زوج را به آرامش دعوت کرد و گفت به این زودیها حکم طلاق نمیدهم باید به مشاوره بروید بعد از آن اگر نتیجهای حاصل نشد حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حوزه خانواده
ازدواج بهخاطر ظاهر زیبا یک امر صد درصد اشتباه است چراکه این موضوع پس از مدت کوتاهی کاملاً معمولی و طبیعی میشود.
این که ظاهر آراسته و زیبا برای ازدواج اهمیت دارد هیچ شکی در آن نیست، اما اینکه ملاک اصلی فقط و فقط ظاهر و زیبایی باشد اشتباه است چرا که ملاکهای مهمتری از زیبایی برای ازدواج موفق وجود دارد.
نکته دوم در پرونده طلاق این است که این زوج آشنایی نامتعارفی هم داشته و هیچگونه تفاهم و درک متقابلی از نیازهای هم ندارند و مدام با هم لجبازی کودکانه میکنند که این مسأله بهخاطر سن کم آنها است سن کم این زوج باعث شده درگیر انتخاب هیجانی شوند و بهخاطر یک احساس زودگذر ازدواج کنند که در نهایت اگر از خواستههای غیرمنطقی خود کوتاه نیایند و نسبت به هم گذشت نداشته باشند و مدام باهم لجبازی کودکانه کنند قطعاً قربانی طلاق خواهند شد.
دختری که در زندان زاده شد
محمد بلوری - قسمت ششم / مهتاب بیگناه که در رابطه با قتل همسرش به حبس ابد محکوم شده از دوران کودکی یاد میکند که در پرورشگاهی بسر میبرد و پسرکی که همبازیاش در دنیای کودکی بود تصور میکرد با فرار از پرورشگاه میتوانند پروانهای را در شهر پرواز دهند تا روی شانه مادر گمشده مهتاب بنشیند...
٭٭٭
... آن شب از شوق فرار خوابم نمیبرد. من و مهرداد کوچولو آماده فرار بودیم. در رختخوابم، روسری آبی، تنها یادگاری به جا مانده از مادرم را به سینهام فشرده بودم و عطر دلنوازی را که از موهای سرش به جا مانده بود بو میکشیدم. هرلحظه در انتظاری شورانگیز، چشمانم به پنجره خوابگاه پرورشگاه بود که روشنی صبح کی از راه خواهد رسید تا من و مهرداد، دور از چشم نگهبانان از پرورشگاه فرار کنیم و او در شهر، پروانه جادوییاش را در شلوغی مردم از قوطی بیرون بیاورد و بر بالای سر رهگذران پروازش بدهد، بعد بهدنبالش بدویم تا روی شانه مادر گمشدهام یا پدر مهرداد بنشیند.
او این شیوه افسانهای را از یک قصه کودکانه به یاد داشت که مربوط به دنیای حیوانات بود.
در آن نیمه شب، فضای خوابگاه، دور از همهمه و قیلوقال کودکان، در روشنی زرد و یرقانی چراغ خواب، خیالانگیز و پرابهام به نظر میآمد. مثل هرشب یکی از مادران پرورشگاهی بچهها در نوبت کشیک شبانهاش در گوشهای از خوابگاه پشت یک میز نشسته بود و میدیدم در روشنی یک چراغ مطالعه با سرخمیده روی کتابی سرگرم مطالعه است.
سرم را به زیر روانداز فروبرده بودم و سعی میکردم نقش صورت مادرم را به یاد بیاورم که صبح یک روز در خلوت گذرگاهی من را پیچیده در پتویی با بستن روسریاش بر سرم، با یک شیشه شیر، رهایم کرده و رفته بود...
٭٭٭
در آن نیمهشب که با دلهره فرار خوابم نمیبرد، گاهبه گاه میشنیدم دخترکی آه عمیق میکشید و با صدای بغضآلودی مادرش را صدا میزد. به بیداری که میرسید هقهق گریهاش سکوت خوابگاه را میشکست، مادر کشیک، نگاهش را از روی کتابی که میخواند بر میداشت و پاورچین بهسراغش میرفت، کنارش دراز میکشید و در آغوشش میگرفت تا به زمزمه مادرانهای آرام اش کند. با ناز و نوازش که خوابش میکرد، پاورچین به پشت میزش برمیگشت تا مطالعهاش را از سر بگیرد تا ساعتی بعد پسری یا دختری دیگر با دیدن خواب مادر، گریه بغضآلودی سر دهد و من در عالم کودکی با تعجب از خودم میپرسیدم که بچهها چرا فقط خواب مادران را میبینند!...
هنگام صبح دستی روسری آبی یادگار مادرم را از زیر دستم بیرون میکشید، هراسان از خواب پریدم و مهرداد کوچولو را بالای سرم دیدم که صدایم میزد. پاشو مهتاب، بریم صبحانه بخوریم. ببین همه بچهها رفتند فقط من و تو موندیم. گیج و منگ خواب بودم. میخواستم خودم را به ناخوشی بزنم و از رختخوابم بیرون نیایم. مهرداد خم شد و در گوشم گفت: پاشو امروز باید بریم مامانت را پیدا کنیم.
یادآوری روز فرار، هیجان زده بلند شدم و از تخت پایین آمدم. بچهها، دخترها و پسرها در باغ پرورشگاه پراکنده بودند و آفتاب پاییزی به رنگ ذرتهای نورس میتابید. مهرداد و مهتاب توی خوابگاه مانده بودند و درباره فرارشان از پرورشگاه و جستوجو برای یافتن مادرانشان در شهر با هم حرف میزدند.مهرداد کوچولو قوطی اسرارآمیزشان را که زیر تخت خوابش پنهان کرده بود بیرون آورد و با احتیاط در کشویی آن را کنار زد، پروانه رنگین بالهایش را جنباند و پولک چشمایش درخشید.
مهتاب پرسید: این پروانه بابای تو رو میشناسه؟
مهرداد گفت: آره. مامان تو را هم میشناسه.
مهتاب پرسید: گفته بودی منهم با تو بیام شهر؟
مهرداد گفت: نه نمیشه. پاهات درد میگیره. طاقت نداری توی شهر پروانه را که پر دادیم دنبالش بدوی، تو باش من تنها میرم.
- باشه خب. زود برگردیها...!
نترس زود برمیگردم. وقتی هم روی شونه بابام نشست، میگردم پر بزنه بره مامانت را پیدا کنه. به کسی نگیها...! بگو بهخدا...؟
... صدای یکی از مادران از باغ به گوش رسید:
- بچهها بیایید به صف بایستید. زود...
مهرداد قوطی پروانهاش را توی جیبش پنهان کرد و از خوابگاه بیرون دوید.
زنها و مردهایی که برای انتخاب دخترها و پسرها بهعنوان فرزندخوانده در دفتر مدیر پرورشگاه جمع شده بودند بیرون آمدند و برای انتخاب کودکان به طرف بچهها راه افتادند که در حاشیه باغچه صف بسته بودند....
ادامه دارد
دستگیری 319 شرور با 58 قبضه سلاح
گروه حوادث/ 319 مجرم سابقهدار و اراذل و اوباش شهرستانهای غرب استان تهران در طرح «اقتدار2» پلیس به دام افتادند.
سردار «کیوان ظهیری» فرمانده انتظامی غرب استان تهران در حاشیه این طرح گفت: بنا به درخواست مردم برای برخورد با اراذل و اوباش و براساس وظیفه ذاتی پلیس، طرح مقابله با این افراد توسط پلیس در 6 شهرستان غرب استان تهران به مرحله اجرا درآمد. در این طرح 319 نفر دستگیر شدند، که 103 نفر از این دستگیر شدهها از مخلان نظم و امنیت بوده و با وجود اینکه بارها به جرم شرارت بازداشت شده بودند باز هم به اقدامات مجرمانه خود ادامه داده و به علت شرارت، نزاع و تخریب بازداشت شدند.
در جریان اجرای این طرح، 112 حکم قضایی اجرا شد و239 مخفیگاه و پاتوق اراذل و اوباش در شهرستانهای غرب استان تهران مورد بازرسی و کنترل قرار گرفت که 18 قبضه سلاح جنگی و 40 قبضه سلاح سرد از اوباش کشف شد .سردار ظهیری با اشاره به کشف 472 دستگاه ماینر، اعلام کرد: 21 هزار و 700 عدد قرص غیرمجاز و روانگردان نیز از متهمان کشف شد.
وی با اشاره به پخش کلیپی از تخریب خودروهای شهروندان در شهرستان بهارستان در فضای مجازی، تصریح کرد: در این خصوص، مأموران پلیس امنیت عمومی با انجام اقدامات اطلاعاتی سه نفر را شناسایی و دستگیر کردند.سردار ظهیری افزود: فردی که سه نفر از شهروندان بهارستان را به صورت نیمه عریان و با تهدید سلاح سرد در سطح شهر گردانده بود نیز درعملیاتی ویژه توسط پلیس دستگیر و به مرجع قضایی معرفی شد.
تاب بازی مرگبــــار پسر 2 ساله
گروه حوادث/ جسد پسر 2 سالهای که والدینش مدعی هستند هنگام تاببازی خفه شده است، با دستور بازپرس جنایی برای تعیین علت اصلی مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد.
به گزارش خبرنگار حوادث«ایران»، ساعت 8 صبح چهارشنبه اول بهمن مأموران کلانتری 132 نواب در تماس با بازپرس کشیک قتل پایتخت از مرگ کودکی دو ساله در یکی از بیمارستانهای پایتخت خبر دادند.با اعلام این خبر تحقیقات به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران آغاز شد. در بررسیهای اولیه خانواده پسر دو ساله به مأموران کلانتری 132 نبرد گفتند: پسرمان روی تاب در حال بازی بود، اما ناگهان طناب دور گردن پسرم پیچید و باعث خفگی او شد.در حالی که خانواده کودک چنین اظهاراتی داشتند، به دستور بازپرس حبیب الله صادقی، مأموران تشخیص هویت راهی خانه آنها شده تا اظهاراتشان را بررسی کنند.با حضور تیم تشخیص هویت و بررسی محل حادثه، احتمال مرگ کودک بر اثر خفگی هنگام تاب بازی قوت گرفت. اما برای اطمینان، جسد برای کالبدشکافی به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
استخراج ارزدیجیتــــــال در کارخانه متروکه
گروه حوادث/ مأموران پلیس پیشگیری پایتخت از یک کارخانه متروکه 170 دستگاه استخراج ارز دیجیتال کشف کردند.
سرهنگ جلیل موقوفهای، رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ در این باره گفت: با گزارشی مبنی بر بهکارگیری غیرمجاز دستگاههای تولید ارز دیجیتال در کارخانه متروکهای واقع در شهرک صنعتی شمسآباد رسیدگی به موضوع در دستور کار مأموران عملیات کلانتری ۱۷۶ حسنآباد قرار گرفت. با رصدهای اطلاعاتی و تأیید صحت خبر دریافتی، با هماهنگی قضایی تیمی از مأموران عملیات کلانتری حسنآباد به نشانی اعلامی اعزام و موفق شدند در بازرسی از آن محل ۱۷۰ دستگاه بیتکوین، ۴ عدد هاب سوئیج بزرگ و ۲ عدد هاب سوئیج کوچک که بهصورت غیرقانونی در محل نصب شده و در حال استخراج ارز بود، کشف کنند. کارشناسان ارزش ریالی دستگاههای کشف شده را ۴۲ میلیارد و ۵۰۰ میلیون ریال برآورد کردند و در این رابطه دو متهم دستگیر و با تکمیل پرونده به مرجع قضایی معرفی شدند.سرهنگ موقوفهای ضمن اشاره به غیرقانونی بودن استخراج ارز دیجیتال در کشور ایران و عدم حمایت قانون یادآور شد: در صورتی که شهروندان در این نوع فعالیت، مالباخته شوند مورد حمایت قانون قرار نمیگیرند و امکان بررسی شکایت آنها وجود ندارد.