پیامبر اکرم (ص): دانش پیشواى عمل و عمل پیرو آن است. به خوشبختان دانش الهام مىشود و بدبختان از آن محرومند.
امالى(طوسى) ص 488، ح 38
ندا انتظامی
دبیر گروه فرهنگی
سرانجام شایعه به واقعیت تلخ تبدیل شد. برخی رسانهها مدتها بر سر انتشار شایعه درگذشت محمدرضا شجریان با هم رقابت میکردند. شایعهای که مدام تکذیب میشد و تنها سیر قهقرایی رسانه در ایران را به نمایش میگذاشت. البته این شایعهپراکنی تأثیر دیگری هم داشت؛ هر بار دلِ شکسته دوستداران استاد را میلرزاند و حساسیت جامعه را نسبت به احوال هنرمند محبوبشان نشان میداد، وقتی با چشم گریان مقابل بیمارستان جم تهران «مرغ سحر» را نجوا میکردند. اتفاقی که در روز واقعه هم به تلخی تکرار شد.
اما به راستی چرا رفتن هنرمندی که بیش از یک دهه در کشورش اجازه برگزاری کنسرت نداشته و چهار سال آخر زندگیاش را در بستر بیماری بوده، اینقدر تلخ و جانگداز است؟ پاسخ را در جملهای میتوان یافت که همایون شجریان در شبکهای اجتماعی نوشت، وقتی واقعه تلخ را تأیید کرد: «خاک پای مردم ایران به دیار معشوق پرواز کرد.»
«خاک پای مردم ایران» امضای شجریان بود. پای نامههایی که استاد مینوشت این لقب همیشه به چشم میخورد. شجریان خالصانه مردم را دوست داشت. این علاقه البته دوسویه بود و مردم هم او را بسیار دوست داشتند. هنگام کنسرتهایش بسیاری از سراسر ایران میآمدند اما نکته جالب این بود که مردم عادی برای استاد آشنا بودند؛ چنان آشنا که پیش استاد سهمیه بلیت و دعوتنامه اختصاصی داشتند! سال 1390 که استاد اولین نمایشگاه سازهای ابداعی خود را در خانه هنرمندان ایران برپا کرد، علاقهمندان بیشماری به دیدن سازهای او آمدند. استاد خسته شده بود اما لبخند از لبش محو نمیشد. آخر شب، چراغهای خانه هنرمندان را خاموش کردند و پایان ساعت نمایشگاه اعلام شد. اما عدهای ماندند. استاد توصیه برخی همراهانش را نپذیرفت که از در پشتی خانه هنرمندان خارج شود. او از در اصلی رفت تا مردم را ببیند، با آنها حرف بزند و عکسی به یادگار بگیرد. میگفت: «شاید دیگر فرصتی نشود با برخی از این مردم دیدار کنم.»
شجریان تور کنسرتهای خود را در کشورهای مختلف برگزار میکرد اما هربار به یک دلیل به ایران بازمیگشت؛ او عاشق ایران بود. خودش میگفت «باید دود تهران به حنجرهام بخورد تا بتوانم بخوانم.»
اگرچه او خود را خاک پای مردم میدانست اما گوهری یگانه در هنر ایران بود. گوهری که با تلاش به این جایگاه رسیده بود. تعریف میکرد: «وقتی ساز میسازم یا هنگام تمرین، گاهی یادم میرود چند ساعت در کارگاه بودهام. هوا که تاریک میشود تازه یادم میافتد هنوز ناهار نخوردهام.»
محبوبیت استاد البته خاری بود در چشم برخی از همکارانش. همکارانی که در حد رقابت با استاد نبودند و همچون او شهامت نداشتند در کنار مردم بایستند. به همین دلیل بسیاریشان خیال میکردند اگر او نبود حتماً جایگاه بهتری در عرصه موسیقی پیدا میکردند. این مدعیان وقتی با اهل رسانه روبهرو میشدند در خلال گفتوگوهایشان کوتهبینی و تنگنظریشان را به اشتراک میگذاشتند تا کمبودهای هنرشان را به گردن استاد بیندازند. در حالی که شجریان هرگز از هیچ هنرمندی بد نمیگفت.
حالا سیاوشِ هنر ایران عزم طوس کرده تا فارغ از درد تن و رنج دوران، همسایه فردوسی و اخوان شود و به رفتگانِ بیبرگشتی بپیوندد که جای خالیشان حسرتی ابدی بر دل دوستداران فرهنگ کهن ایران مینشاند.
ما نسل خوشبختی بودیم که همعصر محمدرضا شجریان زیستیم. بزرگمردی که مردم را دوست داشت و هرگز جانب آنها را رها نکرد. منش او نشان داد که هنرمند میتواند محبوب باشد و مغرور نباشد، میتواند بزرگ باشد اما تبختر نداشته باشد، میتواند استاد باشد اما خود را «خاک پای مردم» بداند. او هنرمندی جریانساز بود، چه آنگاه که میخواند و چه هنگامی که در بستر بیماری بود و فعالیت هنری نداشت.
خوشا به حال ما که با آواهای شجریان زندگی و عاشقی کردیم. خوشا به حال استاد که اینگونه زندگی کرد و در دلها زنده ماند.
هرمز علیپور
شاعر
خسرو خنیا سفر کرد. او تنها بواسطه صدای داوودیاش نبود که به تسخیر دلها برخاست بلکه با آگاهی و هوش فرزانهاش درشناخت تاریخ و هنر و عشق تلاش کرد و با فهم و درایت کم نظیر شعریاش به معرفی بزرگان شعر ما همچون سعدی وخیام و معاصران قدم برداشت.
نگاه خیامی و غرور (نه تکبر) او را بشدت دوست میداشتم. شجریان شدن فقط از خودش بر میآمد. با صرف ظریف و دقیق و پرریاضت عمرش از چشمهای ما به دلهایمان سفر کرد. نه اینکه مرده باشد که این قرابت هماره با ما خواهد بود و غیابش ما را خواهد آزرد. مردم ایران نام او را چنان که زیبنده اوست نکو خواهند داشت. خدا یادگارانش را برای وطن و ما نگه دارد؛ همایون را.
این چند بیت را با داغ دل برای او و همه دریغهایمان نوشتهام:
ای داغ بلند تو چنان داغ سیاووش / در سوگ توشد خاک وطن جمله سیهپوش
آواز تو آواز که نه عشق مسلم / با مردم خود همره هر شادی و هر غم
ای عشق عزادار برای تو بمیرم / از غصه جانسوز عزای تو بمیرم
درغیبت تو خسرو خنیا به عزاییم / بعد تو چرا زنده چرا زنده چراییم؟
در ماتم تو پیرهن غم به تن ما / ای مرغ سحرخوان عزیز وطن ما!
پیام شجریان به مردمش آزادی و آزادمنشی بود
کیوان ساکت
آهنگساز و نوازنده تار و سهتار
استاد محمدرضا شجریان صدای مردم ایران است، این هنرمند بزرگ همیشه و در هر بزنگاه درکنار مردم بود. صدای او دردها، غمها، شادیها و نیازهای مردم ایران بود. اگر امروز مردم در فقدان این هنرمند سوگوارند به همین دلیل است. بیاغراق میتوان گفت هیچ هنرمندی تاکنون نتوانسته محبوبیتی را که آقای شجریان درموسیقی ایرانی و دربین مردم دارد به دست آورد. آقای شجریان علاوه بر آوازخوانی که هنرمندی کمنظیر و بیبدیل بود در خوشنویسی هم سرآمد بود. منش و رفتار و مردمی بودنش و حضورش در تمام عرصههای اجتماعی موجب شده بود مردم شجریان را از آن خود بدانند و باز هم تأکید میکنم در طول تاریخ کمتر هنرمندی اینچنین بوده و هست که تمام مردم از پیر و جوان ارادتمند و عاشق او باشند. پیام شجریان به مردمش آزادی و آزادمنشی بود، سرو آزادی که اکنون در میان ما نیست ولی همواره در ذهن و قلب مردم جاودان است. شجریان هرگز نمیمیرد. فقدان استاد محمدرضا شجریان را نه فقط به خانواده هنری و خانواده ایشان بلکه به فرهنگ و هنر و موسیقی ایران تسلیت میگویم.
محمدعلی بهمنی
شاعر و ترانه سرا
بغض امانم نمیدهد که قلم بهدست بگیرم که این داغ نه آرام میگیرد به این زودی. استاد شجریان را من یا منها که دوستش داشته و داریم باید برای خودمان تحلیل کنیم تا آموزهای برای خودمان داشته باشیم که او آنچه که میباید انجام میداد را داده است و اکنون نوبت ماست که از او بخوانیم و از او بنویسیم که دیگران چنان که باید او را دریابند.
استاد شجریان شعر را میشناخت و به سزاواری ادبیات را برای آنچه میخواست و مطابق سفارش زمانهاش بود جست و جو میکرد. حافظه مخاطبان او اکنون سرشار از آنات درخشانی از ادبیات است که محصول اکتشافات ادبی او در گنجینه شعر دیروز و امروز است.
جز این حرفی نمیتوانم بیانکنم و قدردان آن یگانه دورانم که هر چه بود همه هنر بود و بس. قدردانی مشتاقان جهانی استاد درسیست برای همیشه ما.
حمیدرضا آذرنگ
بازیگر تئاتر و تلویزیون
نمیدانم چه بگویم. از همان لحظه اول که این خبر بر سر همه ما آوار شد جز اشک و بغض و آه و مرور دوران پرشکوهی که او برای ما خلق کرد چیزی ندارم که بگویم. چیزی که بر سر من آوار شده همان سکوت اجباری است که به عالیجناب شجریان تحمیل شده بود و این سکوت کشندهتر و رساتر از فریادهایی است که حتی اگر گوش شنوایی هم باشد به لب و حنجره میآید... چند ثانیه سکوت میکنیم به احترام فقط صدایش را میشنوم و گوشهای خیره میشوم و... دلم میسوزد برای همه آن سالهایی که گذشت و میتوانستیم با ذوقی وصف ناشدنی به کنسرتهایش برویم و امروز افسوس نخوریم که سالهاست صدای او در سالنهای موسیقی ایران طنین افکن نشده است. به شجریان فکر میکنم به عالیجناب عالیجنابان...
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
اردشیر صالحپور
مدرس دانشگاه
سیاوش شجریان نمونهای بزرگ از هنرمندان اصیل و مردمی بود که افزون برهنرش آزادگی، مناعت طبع و تعهد هنری از او هنرمندی والا ساخته بود و بر این اساس جاودانگی رازش را با او در میان نهاد...
صدایی اصیل و شریف که رنجها، آرمانها، عشق و شوریدگی و دلدادگی و میهن پرستی مردم ایران در این دهکده جهانی و گنبد مینایی صلا زد و بههمین سبب مردم نغمههای او را در دل و جان و ذهن و ضمیر به خاطر خواهند سپرد،چراکه او صدای ایران بود، صدای مردم ایران و خودش در اوج چه فروتنانه میگفت: خاک پای مردم ایرانزمین ام.
بدون شک رفتن محمدرضا شجریان برای همیشه در یادها خواهد ماند اگر چه او با آن نغمه داوودیاش تا روز و روزگار باقیاست مانا و جاودان خواهد ماند. یادش گرامی وصدایش مانا...
یگانه خدامی
درگذشت محمدرضا شجریان به شکلی عجیب فضای شبکههای اجتماعی را یکدست کرد. میشود گفت پنجشنبه شب و پس از اعلام خبر درگذشت استاد آواز ایران کمتر نوشته و عکس غیرمرتبط با این موضوع را در شبکههای اجتماعی دیدیم. چهرههایی چون کیهان کلهر، علیرضا قربانی و سهراب پورناظری در اینستاگرامشان درگذشت محمدرضا شجریان را تسلیت گفتند و کاربران با نوشتن از خاطرههایی که با تصنیفهای او داشتند، حال و هوایشان و علاقهشان به او با این غم همراهی کردند. عکسها و فیلمهای زیادی هم از تجمع مردم مقابل بیمارستان جم و از مراسم خواندن نماز بر پیکر استاد شجریان در شبکههای اجتماعی توسط کاربران منتشر میشد: «فکر کنم همه نشستیم تو خونههامون، همه داریم اخبار و عکسها رو از اینترنت دنبال میکنیم، اغلب یه آهنگی از شجریان گذاشتیم و داریم گوش میکنیم، انگار همه تو خونههامون، در قلبمون، یادبود و بزرگداشت برگزار کردیم. همه، هرکجا که باشیم به یاد خسرو آواز ایرانیم... همه یکی هستیم.»، «دیشب دیدم کسانیکه کلاً اهل موسیقی سنتی نیستن، عکس و نوشته از شجریان گذاشتن. خواستم بهشون طعنه بزنم، یه لحظه به خودم اومدم: این همه خودخواهی از کجا میاد؟ کی به من اجازه قضاوت داده؟ اگه قبل دورانی که شجریان گوش میدادم استاد میرفت قطعاً همینقدر غمگین میشدم. شجریان فراتر از موسیقی بود»، «ابوالقاسم فردوسی؛ تولد 940 میلادی وفات 1020 میلادی.محمدرضا شجریان؛ تولد 1940 میلادی وفات 2020 میلادی. دو نفر از خراسان دقیقاً به فاصله هزار سال از هم، یکی پاسدار زبان ایرانی، دیگری پاسدار موسیقی ایرانی. در کنار هم جاودانهاید.»، «برای خیلی از ما اتفاق افتاده که وقتی نزدیکترین اشخاص رو از دست میدیم، هیچ وقت رفتنشون رو باور نمیکنیم و همیشه احساس میکنیم که هنوز هستند. از بچگی صدای شجریان همراهم بوده و خواهد بود.تنها نمان به درد، کاین درد مشترک هرگز جدا جدا، درمان نمیشود»، «محمدرضا شجریان برای من نه مرغ سحره نه مستان سلامت میکنن و ببار ای بارون شجریان برای من تمام بچگی و نوجوونیه، تمام درس خوندنا و شادی و غممه، تمام لحظههای وصل و فراقه»، «شجریان برای من بچگیهای خیلی دورمه. یادمه آقاجون خدابیامرزم عصرها که از مغازه برمیگشت خونه شون، میشست با یه لیوان چایی قند پهلو و سیگار آتیش میکرد و به یه نفر میگفت اون شجریان رو بزن بخونه و کیف میکرد واسه خودش.»، «تسلیت گفتن آدما ربطی به سلیقه موسیقیشون نداره یا ربطی به رفتارای قبلیشون، هرکسی بخواد میتونه تسلیت بگه حتی اگه یه آهنگم ازش گوش نداده باشه. ارزش آدمی مثل شجریان صرفاً به آهنگاش نیست. درک کنید»، «وقتی سه گانه معروف شجریان(پیام نسیم، سروچمان، دل مجنون) برای اولین بار در قالب یک آلبوم سه کاسته منتشر شد، شجریان با خط خودش یادداشتی در جلد آلبوم نوشت و امضا کرد: خاک پای مردم ایران زمین. محمدرضا شجریان...خدانگهدار ای خاک خوب ایران زمین.»
از دیروز و با نصب تصاویری از محمدرضا شجریان در مشهد، این شهراز پیکر استاد آواز ایران استقبال کرد تا امروز در طوس مشهد و در جوار آرامگاه فردوسی و مهدی اخوان ثالث به خاک سپرده شود.