ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام صادق (ع):
کسى که بهرهاى از دانش ندارد معنا ندارد که دیگران او را سعادتمند بدانند.
تحف العقول ص364
معاون اول رئیسجمهوری: «هنر و تجربه» الگویی موفق از اعتماد به شایستگان حوزه هنر است
سینمای هنروتجربه الگویی موفق و پیشرو از اعتماد به شایستگان حوزه هنر و مستند در ایران و منطقه است؛ به شورای سیاستگذاری و ستاد اجرایی گروه سینمایی و اصحاب سینما در ایران تبریک میگویم امیدوارم سینمای مستند و هنر و تجربه ایران بیش از پیش بدرخشد و جامعه از خدمات آن بهرهمند باشد.»
اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهوری در پیامی
سالروز تأسیس مؤسسه «هنر و تجربه» در ۱۳ مهرماه را تبریک گفت
من ماسک میزنم
علی درخشی
کارتونیست
در زندگی همیشه باید آماده باشیم تا یکدفعه غافلگیر نشویم. طبیعی است که ماسک زدن امری دشوار باشد خصوصاً در محیطهای بسته. تصور اینکه ساعتهای طولانی باید ماسک بزنیم، کار کنیم و زندگی کنیم، تصور بسیار سختی است ولی این کار را به خاطر سلامتی خود و خانوادهمان انجام میدهیم. به همین دلیل باید در محل کارمان تدابیری بیندیشیم تا از تجمع و حجم زیاد افراد کاسته شود. از سوی دیگر در بیرون از خانه و محل کار در خیابان و کوچه پس کوچههای شهر حتماً ماسک بزنیم و از همه مهمتر سعی کنیم تا جایی که امکان دارد از ترددهای غیر ضروری پرهیز کنیم.
یادم میآید روزهای اولی که کرونا آمده بود سازمان بهداشت جهانی و پزشکان هنوز نمیدانستند که نقش ماسک برای پیشگیری از این بیماری تا چه اندازهای مفید است. حتی میگفتند که ماسک تأثیر چندانی در انتقال بیماری ندارد و با قطعیت و به صورت جدی این موضوع را به مردم منتقل میکردند اما پس از مدتی که آمار مبتلایان و مرگ و میرها بالا رفت و از سوی دیگر اطلاعات هم در مورد ویروس کرونا افزایش پیدا کرد، همه متوجه شدند که باید ماسک بزنند، سپس زدن ماسک را به همه توصیه و حالا آن را اجباری کردند. اگر به یاد بیاورید آن اوایل برای زدن ماسکهای معمولی هم شک و شبهه ایجاد شده بود، اما امروز میگویند زدن ماسک پارچهای هم کفایت میکند. من ماسک میزنم و رعایت میکنم و به فرزندانم نیز آموزش دادهام تا آنها هم ماسک بزنند. فاصله اجتماعی را هم رعایت میکنم و امیدوارم مردم هم رعایت کنند.
توصیهام به دولت این است که اینترنت با سرعت بالا و با هزینه اندک در اختیار مردم قرار بدهند تا بسیاری از مراکزی که میتوانند به صورت آنلاین یا دورکاری کار کنند مشکل اینترنت نداشته باشند تا از این طریق هم از تهدید خطر این بیماری در امان باشند و هم فاصلهگذاری اجتماعی را رعایت کنند و از تجمع دوری کنند. اگر این اتفاق بیفتد ما از این تهدید بهترین استفاده را کرده و آن را به فرصت تبدیل کردهایم. باید گفت که در همه جای دنیا مردم رعایت نمیکنند اما اگر تدابیر درست و نقشه راه صحیحی از طرف مسئولان به مردم ارائه شود، قطعاً میتوان این بیماری را مهار کرد.
کارتونیست
در زندگی همیشه باید آماده باشیم تا یکدفعه غافلگیر نشویم. طبیعی است که ماسک زدن امری دشوار باشد خصوصاً در محیطهای بسته. تصور اینکه ساعتهای طولانی باید ماسک بزنیم، کار کنیم و زندگی کنیم، تصور بسیار سختی است ولی این کار را به خاطر سلامتی خود و خانوادهمان انجام میدهیم. به همین دلیل باید در محل کارمان تدابیری بیندیشیم تا از تجمع و حجم زیاد افراد کاسته شود. از سوی دیگر در بیرون از خانه و محل کار در خیابان و کوچه پس کوچههای شهر حتماً ماسک بزنیم و از همه مهمتر سعی کنیم تا جایی که امکان دارد از ترددهای غیر ضروری پرهیز کنیم.
یادم میآید روزهای اولی که کرونا آمده بود سازمان بهداشت جهانی و پزشکان هنوز نمیدانستند که نقش ماسک برای پیشگیری از این بیماری تا چه اندازهای مفید است. حتی میگفتند که ماسک تأثیر چندانی در انتقال بیماری ندارد و با قطعیت و به صورت جدی این موضوع را به مردم منتقل میکردند اما پس از مدتی که آمار مبتلایان و مرگ و میرها بالا رفت و از سوی دیگر اطلاعات هم در مورد ویروس کرونا افزایش پیدا کرد، همه متوجه شدند که باید ماسک بزنند، سپس زدن ماسک را به همه توصیه و حالا آن را اجباری کردند. اگر به یاد بیاورید آن اوایل برای زدن ماسکهای معمولی هم شک و شبهه ایجاد شده بود، اما امروز میگویند زدن ماسک پارچهای هم کفایت میکند. من ماسک میزنم و رعایت میکنم و به فرزندانم نیز آموزش دادهام تا آنها هم ماسک بزنند. فاصله اجتماعی را هم رعایت میکنم و امیدوارم مردم هم رعایت کنند.
توصیهام به دولت این است که اینترنت با سرعت بالا و با هزینه اندک در اختیار مردم قرار بدهند تا بسیاری از مراکزی که میتوانند به صورت آنلاین یا دورکاری کار کنند مشکل اینترنت نداشته باشند تا از این طریق هم از تهدید خطر این بیماری در امان باشند و هم فاصلهگذاری اجتماعی را رعایت کنند و از تجمع دوری کنند. اگر این اتفاق بیفتد ما از این تهدید بهترین استفاده را کرده و آن را به فرصت تبدیل کردهایم. باید گفت که در همه جای دنیا مردم رعایت نمیکنند اما اگر تدابیر درست و نقشه راه صحیحی از طرف مسئولان به مردم ارائه شود، قطعاً میتوان این بیماری را مهار کرد.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
#ترامپ
دیروز هشتگ ترامپ پرکاربردترین هشتگ بین کاربران ایرانی شبکههای اجتماعی بود. هم به دلیل اینکه او علیرغم ابتلا به بیماری کرونا با یک ماشین بین هوادارانش چرخید هم به دلیل اینکه یک خبرگزاری اسرائیلی مدعی شد ترامپ به آیسییو رفته است. خبری که بعد معلوم شد توسط هکرها نوشته شده و واقعیت نداشته است. گشت زدن ترامپ بین مردم با انتقادات زیادی روبهرو شد و حتی چند پزشک امریکایی در اعتراض به آن توئیت کردند. کاربران ایرانی از تأثیر اخبار مربوط به ترامپ بر قیمت دلار هم مینوشتند: «نکنه ترامپ از افزایش قیمت دلار سکته کرده گفتن کروناس؟»، «اسرائیل هیوم گفته ترامپ به ICU منتقل شده. اگه بمیره جک تاریخ میشه. این همه خودشو کشت که بگه کرونا خطرناک نیست»، «اینکه ترامپ رو بردن icu عجیب نیست عجیب اینه اگه بمیره کارتون سیمپسونها رو چکار کنیم»؟ «ملانیا گفته بود به دیدار ترامپ در بیمارستان نمیره تا سلامتی محافظینش در مسیر رفت و آمد به خطر نیفته. بعد شوهره از رو تخت بیمارستان پا شده رفته بیرون شوی انتخاباتی برگزار کرده. کاش امریکاییا اقلاً اگه میخوان به ترامپ رأی بدن به ملانیاشون رأی بدن»، «ترامپ، گفته تازه فهمیدم کرونا چیه. مرخص شدم میام برا شما هم تعریف میکنم. بعدش هم سوار ماشین شده با محافظین، دور دور کرده بعدش مجدداً برگشته بیمارستان! الان دارن ازش انتقاد میکنند که جان محافظینش را به خطر انداخته. محافظینی که همراهش بودند باید دو هفته برن قرنطینه!»، «اینم دلیل اینکه هنوز ترامپ در مورد کرونا نفهمیده. از بیمارستان آمده بیرون تا فقط به طرفداراش دست تکون بده و دوباره برگشته تو بیمارستان»، «ترامپ کرونا گرفت رفت بیمارستان دلار شد 28 هزار تومن. ترامپ سوار بر ماشین دست تکون داد دلار شد 29 هزار تومن. یه مدت دیگه ترامپ میره کاخ سفید دلار میشه چقدر؟»، «رئیس کارکنان کاخ سفید بین هواداران ترامپ سیگار توزیع کرده. سیگار تو انتخابات امریکا نقشِ چلوکباب تو انتخابات ایران رو داره.»، «من نمیدونم راننده انسان نیست که اینگونه سلامتیش را باید برای شوآف ترامپ به خطر بندازه؟ ترامپ حالشم که خوب باشه، ناقل که هست.»، «ترامپ از این برونگرا توجهطلباس که از تنهایی و سکوت وحشت دارند. 48 ساعت نتونس تنهایی رو تاب بیاره.»، «دونالد ترامپ نه تنها به پیشگیری از کرونا اعتقاد نداشت، هیچ کاری برای جلوگیری از ابتلای اطرافیانش در حد زدن یک ماسک ساده انجام نداد، الان هم به قرنطینه اعتقاد نداره و با ماشین اومده گشت بزنه. مثل ترامپ نباشید وگرنه آمار مرگ و میر آدمها چند برابر میشه.»، «ترامپ با این وضعش ماشین رو گرفته رفته بین هواداران دور دور؛ با این وضع خیلی بعیده کرونا قبل از ترامپ، از کاخ سفید خارج شه.»
تهران؛ عشق یا نفرت؟
دیروز به عنوان سالگرد انتخاب تهران به عنوان پایتخت روز تهران بود. این بهانهای شد تا کاربرانی درباره دلایلشان برای دوست داشتن یا دوست نداشتن تهران بنویسند: «امروز روز تهران است. با همه ترافیک و روزهای زیادِ آلودگی هوا، همچنان تو عزیزترین خونهای برام. هیچی به اندازه عطر میوه و سبزیجات بازار تجریش، کوچههای خیابون ولیعصر، میدان انقلاب و... حال آدمو خوب نمیکنه»، «خودم که شیفته این شهرم اما خیلیها هم اصلاً دوستش ندارند. تماشای منظره شهر تهران همیشه بهم انرژی میده و از کوچهگردی در تهران حسابی لذت میبرم.»، «به خاطر خاطراتم، مخصوصاً خاطرات بچگیم تهرانو دوس دارم. شهر و شهروندان به خودی خود هویتی نداره برام متأسفانه... انقدر عظمت داره هر منطقه و ساکنانش یه دنیای جداست»، «من از اون کسایی هستم که اصلاً از تهران خوشم نمییاد، واقعاً هیچی نداره برای من دل بسته باشم بهش. چند روز پیش هم که بعد از ماهها رفتهام بیرون اصلاً برام حتی هیجانانگیز نبود»، «آخرین بار سال ۹۴ یا ۹۵ اومدم تهرانتون. از پرواز جا موندم و دردسر زیادی کشیدم. گفتم اگه کلاهمم بیفته دیگه برنمیگردم. واقعاً چه جوری تو تهران زندگی میکنید. فلذا روز تهرانتون مبارک»، «تهران جانم، دلم برات تنگه. هیچ جا به اندازه تو پناه مردمان شهرای دیگه نبود. هیچ جا به اندازه تو «خونه» نبود. هیچ جا به اندازه تو مظلوم آدمهای قدرنشناس نبود. دلم برات تنگه تهرانم.»، «حالا شاید شما از تهران متنفر باشید ولی من واقعاً این شهر دودگرفته شلوغ بیبرکتو دوست دارم زیااااااد»، «من واقعاً تهران رو دوست دارم و اگه مدتی ترکش کنم خیلی دلم براش تنگ میشه. بزرگترین ایرادش به نظرم آلودگی هواش هست که اگه حل شه خیلی جذابتر میشه.»، «هرچقدر هم این شهر نامهربان باشه پر از خاطرهست. پر از اشکها و لبخندهاست. پر از پرسه زدنهای بیهدف. ما چیزهایی ساختیم در این شهر که نمیشه دوستش نداشت. نمیشه غمش رو نخورد. رفاقتها، نارفیقیها و هرچی که فکرش رو بکنیم. نمیشه دوستش نداشت دفتر هزار داستان رو»، «روز تهران رو به خودم تبریک میگم چون عاشق این شهرم، عاشق کوچه پسکوچههاش، عاشق محلههاش، عاشق شبای زندهاش، عاشق خیابوناش، معماریش، عاشق سرگذشتش، عاشق آدماش، عاشق جاموندههاش»، «من دچار عشق و نفرت از این شهرم. عاشق وقتاییم که قدم میزنم و از درختای کارگر و بلوار و لاله به آبان و ویلا میرسم و جلوتر میرزای شیرازی با مغازههای خاصش ذوقمو بیشتر میکنه، ولی از ترافیکا و مالهای بزرگش متنفرم، از اینکه طبیعتش
محدوده هم.»
جشنواره فیلم کودک یا سینمای کودک؟
محدثه واعظیپور
روزنامهنگار
واقعیتی که همه ما فعالان رسانه و دستاندرکاران سینما میدانیم، وضعیت بحرانی سینمای کودک است. ممکن است مدیران فرهنگی و سینمایی، در آستانه برگزاری جشنواره فیلم کودک هر سال با شعارهایی جذاب و رنگارنگ بخواهند این وضعیت را کتمان کرده یا عادی جلوه بدهند اما واقعیت این است تنها عاملی که ضرورت وجود سینمای کودک را به یادمان میآورد، برگزاری جشنوارهای است که بیش از یک دهه است در مسیر تکرار افتاده و بارقههای خلاقیت و ذوق در آن اندک است. خارج از تعارفها و جملههای امیدوارکننده، در معادلات حرفهای اکران، چیزی به نام «سینمای کودک» تعریف نشده است، از چند نمونه متأخر که با حمایت ارگانها ساخته و اکران شدهاند اگر بگذریم، فیلمهای متعلق به این گرایش راهی به پرده سینماها ندارند، اغلب بسیار ضعیف و شبیه سیاهمشق هستند و برخی دیگر مانند «مدرسه موشها 2» آنچنان ناامیدکننده و با اهداف تجاری ساخته شدهاند که وجه آموزشی در آنها کم است.
اما برگزاری همین رویداد دست کم باعث میشود اهمیت سینما در رشد و پرورش فکری و روحی کودکان یادآوری شود. در جامعهای که هر روز ارزشهای اخلاقی در آن کمرنگتر میشود شاید پدیدههایی از جنس هنر، ادبیات و فرهنگ بتوانند جای خالی معنویات را پر کنند یا برای نسلی که در هجمه بیاخلاقی، بیسوادی و بیفرهنگی است پرسشهایی به وجود بیاورند که زندگی را در مسیرهایی سالمتر دنبال کنند.
یکی از دلایل شکست سینمای کودک در این سالها، بیربط بودن آن به زندگی کودکان و نوجوانان امروزی است. جدا از تکنیک و ساختار ضعیف اغلب آثاری که زیر عنوان «فیلم کودک» ساخته میشوند، تعداد کمی از این آثار، با توجه به حال و هوای زندگی، افکار و سلایق نسل امروز تولید شدهاند. تجربهای شبیه «پاستاریونی» (سهیل موفق) که هم ساختار قابل توجه دارد، هم قصهای پرکشش و هم قهرمانی که میتواند به نوجوان امروز انگیزه خودباوری و روحیه جنگندگی بدهد در سینمای کودک غایب است. کودک و نوجوانی که در نمونههای موفقی همچون «کوکو» (آدریان مولینا، لی آنکریچ) احترام به درگذشتگان، تکریم خانواده و اهمیت هنر در زندگی را درک کرده در فیلمهای بشدت معمولی سینمای کودک که حتی از نظر ساختار مناسب نمایش روی پرده بزرگ سینما نیستند قرار است جذب چه فرم یا محتوایی شود؟
واقعیت تلخ این است که پس از دهه شصت و هفتاد، اغلب سینماگرانی که برای کودک یا درباره کودک فیلم میسازند از درک روحیه و احوال نسل امروز عاجز یا غافل هستند. سینمای کودک نقطه شروع یا سکوی پرتاب برای فیلمسازانی است که میخواهند در مسیر حرفهای پا بگذارند. و البته گاهی فرصتی مناسب برای سوداگری و تجارت. با سوژههای پیش پا افتاده و کمدینهایی محبوب عامه و نمایش لودگی و ابتذال. بنابراین فروش فیلمهای ارگانی نوید روزهای آفتابی برای سینمای کودک نیست، رونق سینمای تجاری به نام کودکان هم سلیقهای در آنها نمیسازد و برای این سینما، تماشاگر تربیت نمیکند. برگزاری جشنواره فیلم کودک میتواند نقشی مهمتر در این میانه بازی کند. میتواند، اگر مدیران بخواهند و ارادهای برای تغییر این وضعیت داشته باشند.
برای مسعود مهرابی و این یک ماهی که بی او گذشت
انتها، مرگ است
رضا مهدوی هزاوه نویسنده
و مدرس دانشگاه
در چوبی کمد اتاق را باز کردم. مجلههای فیلم خوابیده بودند. شماره سی و سوم مجله، بهمن ۶۴، را ورق زدم. گفتوگو با امیر نادری را در همان شماره مجله دوباره میخوانم. امیر نادری در پایان مصاحبه گفته بود: «فیلمهایی که در بچگی از روی پشتبام خانهمان که نزدیک سالن تابستانی سینما رکس آبادان بود، میدیدم که چون خانهمان دست راست سینما بود، همیشه پرده و فیلمها را کج میدیدم و لحظهای که «سابو»، روی قالیچه حضرت سلیمان در فیلم «دزد بغداد» (الکساندر کوردا) به آسمان رفت و مرا هم با خودش و با شش ریالی که پول بلیت داده بودم، به هوا برد که در آنجا عشق به سینما را کشف کردم.» مجله را ورق زدم. اتاق را ترک کردم. به آبادان رفتم. گرم بود. با «امیرو» دویدم. سابو در آسمان بود. امیر نادری مدتی به وقت جوانی، در یک عکاسی در آمل کار میکرده. برای اولین بار «بیلیارد باز» (رابرت راسن) را میبیند. همان وقت، شبانه، به قول خودش جل و پلاسش را جمع میکند و سر جاده هراز میرود تا به تهران برود و در سینما کار کند. محمد صالح علاء در خانهاش ترانه مینویسد: «در جاده هراز، رودی پر از خروش، دشتی پر از علف/ بر مرکبی سوار، گم کرده راه خویش، تنها و بی هدف/ دیدم کنار راه جایی نوشته بود، تهران از این طرف/ یادت بهانه شد کم کم ترانه شد، تهران از این طرف...» در کمد را بستم. مجلههای فیلم خوابیدند. سردشان بود. پتویی با طرح گل نرگس رویشان انداختم. مصطفی جلالی فخر در صفحه اینستاگرامش نوشته: «یکبار پیشنهاد دادم پروندهای با عنوان «مرگ در سینما» در مجله فیلم کار کنم. گلمکانی موافق بود و مهرابی مخالف.» مسعود مهرابی گفته بود این همه تلخی و ترس دور و برمان ریخته، با حرف مرگ بیشترش نکنیم. گفتم مرگ که تلخ نیست. پرواز و رهایی است. گفت ولمون کن دکتر! مرگ ترسناکترین برخورد خلقت با آدمی است.» سر جاده هراز ایستادهام. «سابو» در آسمان است. کم کم یاد مُردههای عالم ترانه میشود. کمکم آدمها پیر میشوند. کم کم یاد کردن آدمهای غایب، بهانه میدهد که از عکاسخانه آمل فرار کنی، به سر جاده هراز بروی و در کنار جاده ببینی کسی روی سنگی نوشته است: تهران از این طرف...
انتها، مرگ است. خوشا آدمی که از حصار عکاسخانه آمل، پرواز کند به نیت سوار شدن به روی قالیچه حضرت سلیمان... سابو، منتظر تک تک ماست.
به نام تاریخ
15 مهر
روز دویستویکم از سال پر از تولد است و خالی از درگذشت. همین اتفاق خوبی است و بهانهای است برای یاد کردن از کسانی که متولد امروزند.
تولدها
مولانا: جلالالدین محمد بلخی که او را بهنامهای مولانا و رومی میشناسیم بنا بر تقویم شمسی سال 586 هجری شمسی در چنین روزی (15 مهرماه) به دنیا آمد. پدرش از خطیبان بزرگ صوفیه بود و وقتی درگذشت مریدانش از مولانا خواستند جای پدرش را پر کند. زندگی مولانا پس از دیدار با شمس تبریزی در سال 642 قمری متحول شد. شیفته او شد و در 30 سال بعد از این دیدار اشعار و آثاری به جا گذاشت که جزو بهترین آثار ادبی جهان است. مثنوی معنوی شامل 27 هزار بیت که بسیاری آن را یکی از بزرگترین آثار شعر عرفانی میدانند، غزلیات و دیوان شمس تبریزی که بسیار محبوب است، رباعیات، فیه ما فیه که مجموعه تقریرهای هفتاد و یک گاه مولاناست و در طول 30 سال در مجالس او جمع شده، مجالس سبعه که مجموعه مواعظ مولاناست و مکتوبات شامل 150 نامه مولانا با معاصرانش از آثار مولاناست. او 4 دی سال 652 هجری شمسی درگذشت.
سهراب سپهری: شاعر محبوب و معاصر ایران 92 سال پیش در چنین روزی به دنیا آمد. او پس از گذراندن کودکی و نوجوانی در کاشان برای تحصیل در رشته نقاشی در دانشکده هنرهای زیبا به تهران آمد و همزمان شعر میگفت و مینوشت. اولین اثرش سال 1330 با نام «مرگ مرگ» با اشعار نیمایی منتشر شد و پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه دومین مجموعه شعرش یعنی «زندگی خواب ها» را منتشر کرد. سهراب سپهری به فرهنگ شرق علاقه زیادی داشت و سفرهایش به هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین تأثیر زیادی در کارهایش داشتند. سپهری در همه این سالها در کنار شعر و شاعری نقاشی میکرد و مانند اشعارش طبیعت و بخصوص طبیعت کویری کاشان در آثارش تأثیرگذار و نمایان بودند. تصویرسازیهای سهراب سپهری و زبان لطیف و پاکیزه از ویژگی آثار اوست که در مجموعههای «آوار آفتاب»، «شرق اندوه»، «حجم سبز»، «هشت کتاب» و «سیار» منتشر شدهاند. «نشانی»، «صدای پای آب» و «مسافر» از مشهورترین آثار او هستند. سهراب سپهری سال 1359 درگذشت.
رضا کرم رضایی: بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون سال 1316 متولد شد. رضا کرم رضایی کارش را از سال 1333 بهعنوان بازیگر در جامعه باربد و تئاتر ملی آغاز کرد. اودر هنرستان هنرپیشگی، انستیتوی تئاتر و سینما و تلویزیون و دانشگاه مونیخ تحصیل کرد و نیم قرن بهطور مستمر در تئاتر و سینما و تلویزیون بهعنوان بازیگر و مترجم ادبیات نمایشی فعالیت میکرد. فیلمهای «نرگس»، «نیش»، «می خواهم زنده بمانم»، «آقای شانس»، «فصل پنجم» و «سالاد فصل» و سریالهای «سربداران» «فروشگاه»، «امام علی(ع)»، «داستان یک شهر»، «رستوران خانوادگی» و «معصومیت از دست رفته» از جمله آثار اوست. کرم رضایی سال 1389 درگذشت.
داریوش مؤدبیان: بازیگر و کارگردان تئاتر سال 1329 به دنیا آمد. داریوش مؤدبیان کارش را با تئاتر تلویزیونی «ضحاک ماردوش» در سال 1343 آغاز کرد و البته نمایشنامههایی از نویسندگان مشهور جهان به فارسی ترجمه میکرد. پس از تحصیل در رشته بازیگری و کارگردانی تئاتر به فرانسه رفت تا رشته مطالعات هنرهای نمایشی را در دانشگاه سوربن بخواند. بازی مؤدبیان را تاکنون در فیلمهای «پرونده»، «یک مرد یک خرس»، «دختری با کفشهای کتانی»، «آواز قو» و «آدمک» و سریالهای «پاییز صحرا» و «محله برو بیا» و تله تئاترهای «سن والنتین» و «دکتر فاستوس» دیدهایم. او کارگردان تله تئاتر مشهور «باجناق ها» و آثار دیگری چون «میز» و «شیطان در تاریکی» هم بوده است. مؤدبیان همراه ابراهیم حاتمی کیا فیلمنامه «بوی پیراهن یوسف» را نوشت و فیلمنامههای «پول خارجی»، «سفر بخیر» و «رؤیای نیمه شب تابستان» هم از آثار اوست.
مریم پالیزبان: بازیگری که او را با بازی در فیلم «لانتوری» میشناسید سال 1360 در چنین روزی به دنیا آمد. مریم پالیزبان رشته هنرهای نمایشی را در دانشگاه تهران خواند و کارش را با بازی در فیلم «نفس عمیق» در سال 1382 آغاز کرد که بسیار هم تحسین شد و نامزدی در جشنواره فیلم فجر را برایش همراه داشت. پس از آن او را در فیلم «لرزاننده چربی» و بعد «لانتوری» دیدیم. در نقش زنی که قربانی اسیدپاشی میشود. مریم پالیزبان علاوه بر بازیگری شاعر است و کتابهای «من اینجا نیستم» و «خوابهای من هر روز صبح با دیدن تو تعبیر میشوند» از او منتشر شده است.
سالروز تولد خسرو پایاب نویسنده و کارگردان، نصرتالله سپهر نمایشنامه نویس، هادی حکیمیان داستان نویس، ایرج خالصی شاعر، ضیاءالدین خالقی شاعر، مرضیه شهبازی شاعر و ناهید گلکار داستان نویس هم امروز است.
عکس نوشت
سایت نوبل اعلام کرد که هاروی جی آلتر، مایکل هیوتن و چارز ام رایس برای کشف ویروس هپاتیت C موفق به دریافت جایزه نوبل پزشکی ۲۰۲۰ شدند. هاروی جی آلتر محقق پزشکی، ویروس شناس و پزشک امریکایی ۸۵ساله است. مایکل هیوتن محقق انگلیسی است که همراه کیو- لیوم چو و جورج کاپو و دانیل بردلی در سال ۱۹۸۹ میلادی هپاتیت C را کشف کردند. چارلز ام رایس نیز ویروس شناس ۶۸ ساله امریکایی است که هپاتیتC حوزه اصلی تحقیقات او است. این استاد ویروس شناسی دانشگاه راکفلر در سال ۲۰۱۶ میلادی نیز برنده جایزه لسکر شد. جایزه نوبل پزشکی شامل یک مدال طلا و 10میلیون کرون سوئد (بیش از یک میلیون و 118 هزار دلار) است که بین برندگان تقسیم میشود. سال گذشته پیتر راتکلیف انگلیسی، ویلیلام کائلین و گرگ اسمنزا امریکایی برای کشف چگونگی فرآیند احساس کردن و سازگاری سلولها با میزان اکسیژن برنده نوبل پزشکی ۲۰۱۹ شدند.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
معاون اول رئیسجمهوری: «هنر و تجربه» الگویی موفق از اعتماد به شایستگان حوزه هنر است
-
من ماسک میزنم
-
شهروند مجـــازی
-
جشنواره فیلم کودک یا سینمای کودک؟
-
انتها، مرگ است
-
به نام تاریخ
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین