گزارشی از گفتوگو با محمد صیاد صبور که با دوربینش وقایع بسیاری را ثبت کرده است
جنگ به روایت چشم های عکاس
مهدی نوروز
خبرنگار
محمد صیاد صبور هفتاد و سه ساله است و متولد بندرانزلی. میگوید از جوانی در عکاسی پادویی کرده و سپس به کار ظاهرسازی عکس مشغول شده است. پس از یادگرفتن الف تا یای این حرفه، خودش دوربین به دست گرفته و عکاسی را آغاز کرده است.آن هم در سال 1349 و با روزنامه آیندگان. بعدتر با شروع انقلاب به عکاسی از تجمعات مردم پرداخته و پس از پیروزی انقلاب نیز به ثبت رویدادهای بسیاری مشغول شده است. از واقعه طبس گرفته تا جنگ و حوادث طبیعی. با او که در زمان جنگ عکاس خبرگزاری AP بوده در حاشیه نمایشگاه عکسهایش از آن ایام به گفتوگو نشستیم که گزارش آن را در ادامه میخوانید.
ذات عکاسی مطبوعاتی آمیخته با خطر است
بحث را از حضورش در میان اعتراضات مردمی منتهی به انقلاب و سپس جبهههای جنگ آغاز میکنم؛ از اینکه با وجود همه خطرات همپای افراد در صحنه حضور داشته است. خودش این را ذات کار عکاس مطبوعاتی میداند و میگوید «عکاس مطبوعات باید خطر را بهصورت همه جانبه حس کند و بهدنبال آن برود؛ افرادی همچون من اگر نتوانند در شرایط خطر عکاسی کنند که دیگر عکاس مطبوعاتی نیستند . در تمام دنیا نیز رسم همینگونه است زیرا در هر حال مردم هنگام باز کردن صفحه روزنامه، عکس را قبل از تیتر و مطلب میبینند.»
همین میل به مواجهه با خطر نیز سبب شد تا بعد از انقلاب و بلافاصله پس از شروع جنگ در منطقه حضور داشته باشد؛ «سه روز از جنگ گذشته بود و در تهران هنوز خبر نداشتند که چه اتفاقی افتاده است. روز سوم رفتم آبادان عکاسی کردم و سپس به تهران بازگشتم تا عکس هایم را مخابره کنم. پس از آن همکاران مطبوعاتی تازه فهمیدند که جنگ شروع شده است.» از آن روز تا پایان دفاع مقدس 440 عکس مخابره میکند، عکسهایی که ثبتش گاه ممکن بود به قیمت جان عکاس تمام شود «در بازدیدی از مناطق غربی به همراه خبرنگاران خارجی بودم. در کنار من خبرنگاری ایتالیایی و همچنین خبرنگار هندی رویترز ایستاده بودند که ناگهان ترکشی اصابت کرد، خبرنگار هندی کشته و خبرنگار ایتالیایی مصدوم شد؛ از این صحنهها در جنگ زیاد دیدم.»
هویت عکاس به شاتر دوربینش است
سؤالی که به ذهنم میرسد این است که اصلاً نگاه یک رسانه بینالمللی به وضعیت جبهه چگونه بوده است؟ در پاسخ میگوید «کسی نبود جنایت صدام را بازتاب دهد جز کسانی مثل من که وظیفهام بود.» و درباره نحوه پوشش تصویری جبهه نیز چنین توضیح میدهد «شخصیت هر عکاسی به دکمه شاتر دوربینش است و این شاتر باید توسط شخصیت عکاس فشرده شود. اصلاً مهم نبود که آن طرفیها چه مبلغی را برای عکسی که میخواستم مخابره کنم، خواهند پرداخت و واقعیت را بدون ذرهای تغییر مخابره میکردم. برای همین هم هست که بنده تا الان همچنان مجاز و مشغول به کار هستم. البته عادت کردهام که برای دل خودم عکاسی کنم و اینجا ماندهام زیرا وطنم را دوست دارم و معتقدم عکاس نباید خودش را بفروشد.»
عکسها چطور مخابره میشد؟
اما این عکسهای گرانبها آن هم در روزهایی که خبری از ارتباطات دیجیتال امروزی نبود چگونه مخابره میشد؟ «دستگاهی وجود داشت فراتر از فکس که عکس را داخلش قرار میدادم و چیزی شبیه به توپ روی آن حرکت میکرد. برای هر عکس و بر اساس نوشتههای موجود روی آن یک ربع تا بیست دقیقه طول میکشید تا چاپگری سوزنی در سویی دیگر آنها را چاپ کند. گاهی نیز در میانه کار ارتباط تلفنی قطع میشد و کل فرآیند باید از نو صورت میگرفت.» البته با ادامه توضیحات میتوان فهمید که دسترسی به این دستگاه چندان هم راحت نبوده است؛ «ستاد تبلیغات جنگ به خبرگزاریهای خارجی تأکید کرده بود که عکسها را از ما بگیرید اما خبرگزاریهای آن طرفی استفاده نمیکردند و اصرار داشتند که از عکس گرفته شده توسط عکاس خودشان استفاده کنند. در نتیجه من بهعنوان عکاس خبرگزاری AP سالهای سال عکسم را از طریق ایرنا مخابره کردم، آنها عکس را کپی میکردند و سپس اجازه ارسال داده میشد. این روند ادامه داشت تا اینکه یک بنده خدایی در ارشاد آمد و گفت از طریق اینجا مخابره کنید و بعدتر نیز دستگاه مخابره را به دفتر خودم در هتل لاله بردم.»
شرایط برای همه یکسان نبود
صیاد به تعداد محدود عکاسان و خبرنگاران در جنگ و لزوم دریافت تأییدیه اشاره میکند و این را هم اضافه میکند که در عملیاتها عکاس و خبرنگار را راه نمیدادند. او میگوید عکاسان رسانههای رسمی میتوانستند راحتتر و با امکانات بیشتر به منطقه بروند «من و امثال من با امکانات شخصی خودمان میرفتیم. البته من معتقدم عکاس نباید در میدان محافظت شود مگر من از آن بسیجیای که در میدان جنگ حاضر بود و داوطلبانه روی مین میرفت بالاتر هستم؟» او سپس ادامه میدهد:«برای من بهعنوان یک عکاس مستقل دسترسی به مناطق با سختیهایی همراه بود و حتی پیش میآمد که مثلاً یک گروهبان، معرفینامه ستاد جنگ را نیز قبول نداشت. البته در عملیاتها هیچکس را راه نمیدادند و فقط عکاسهای معینی حضور داشتند و تردد در مناطق برای عکاسان رسانههای رسمی با سهولت بسیار بیشتری صورت میگرفت.»
عکاس فقط نظارهگر نیست
بسیاری از ما در تصاویر جنگ سربازانی را دیدهایم که اسیر شدند؛ حس عکاسی که پشت دوربین ایستاده و آن را ثبت میکند چیست؟ شاید فکر کنیم که او نقشی بیتفاوت را در این میانه بر عهده دارد؛ «بگذار از خاطرهای برایت بگویم که منجر به صدور رأی به نفع ایران در دادگاه لاهه شد.» اما موضوع چه بود؟ «آلمانیها فیلمی ساخته بودند و در آن اینگونه انعکاس داده بودند که ایرانیها اسرای عراقی را به ماشین میبندند و دو نیم میکنند. وزارت خارجه متوجه شد فردی که در این فیلم از او نام برده شده در پادگان حشمتیه است و در یکی از عکسهایی که من گرفته بودم حضور داشت. من رفتم آن اسیر عراقی را در حشمتیه شناسایی کردم و مشخص شد که این آدم زنده و سالم است. در نتیجه دادگاه لاهه صدام را محکوم کرد و کسانی هم که آن فیلم را ساخته بودند به پرداخت خسارت محکوم شدند.» او تأکید میکند:«آقایان میدانند که من بیمه نیستم و بازنشستگی ندارم اما این همان داستان شاتر و دوربین است که باید با استقلال زد و با وجود تمام سختیها برای وطنم این وقت را گذاشتم و آن فرد را پیدا کردم.»
اهمیت سرعت در عصر غیر دیجیتال
سرعت رساندن عکس از دیگر موارد مهمی بوده که صیاد به آن اشاره میکند؛«در جنگ هربار پس از عکسبرداری از منطقه به اهواز بازمیگشتم و سپس از طریق هواپیما یا ماشین به تهران میآمدم. در تهران عکسها را ظاهر و مخابره میکردم و دوباره با پرواز یا زمینی به اهواز باز میگشتم.» او از وجود رقابت در میان عکاسان نیز میگوید و روایت در این مورد را مشخصاً به واقعه طبس ارجاع میدهد «وقتی خبر سقوط هواپیماهای امریکایی در طبس رسید، از طریق یک آشنا دو بلیت برای پرواز مشهد گرفتم تا از آنجا به طبس بروم. یکی از عکاسها که هم اکنون در خارج از کشور است زودتر از من به فرودگاه رفت و علی رغم آنکه قرار بود با هم به محل حادثه برویم، خودش رفت و حتی بلیت من را هم گرفت و سوار هواپیما شد. من بسرعت مسیر یزد را جایگزین کردم. بیش از 27 نفر عکاس و خبرنگار در یک هواپیما نشسته بودیم. من بسیار فکر کردم چگونه از این تیم جدا بشوم زیرا دو موضوع وجود داشت، اول اینکه با وجود این همه عکاس زاویه تصویر من با آنها یکسان میشد و دوم آنکه ممکن بود پلیسراه جلوی ما را بگیرد. با میهماندار هماهنگ کردم و جلوی هواپیما نشستم؛ پس از فرود نیز بسرعت خودم را به یک ماشین رساندم و به راننده گفتم که از هر راه فرعیای که میتوانی برو و من را به طبس برسان. وقتی عکسبرداریام تمام شد آن عکاسی را دیدم که بلیت هواپیمای من را برداشته بود و گفتم پاسخ کار تو را در تهران خواهم داد! در بازگشت نیز بهگونهای برنامهریزی کردم که در ساعات اولیه صبح به تهران برسم. در نهایت و پس از طی شدن اتفاقاتی عجیب به تهران رسیدم و توانستم عکسها را زودتر مخابره کنم. این را هم بگویم من آن زمان تنها عکاس خبرگزاری خارجی بودم که میتوانست عکس مخابره کند و عکاسان دیگر باید عکس خود را پست میکردند. همچنین افرادی که با من در هواپیما بودند به مانع پلیسراه برخورد کردند و نتواستند به محل سقوط هواپیماها بروند.»
هنوز هم با عکسهایم زندگی میکنم
از روزهای جنگ و انقلاب بیش از چهار دهه میگذرد، برای محمد صیاد اما زمان چندانی نگذشته؛ «هر چقدر هم زمان بگذرد و این رویدادها به ظاهر برای دیگران عادی شود اما تأثیرش را بر من میگذارد. هنوز هم انقلاب را در ذهنم مرور میکنم؛ نه تنها انقلاب بلکه جنگ، کردهایی که صدام آواره کرد، زلزله، سیل و... اینها اصلاً برایم فراموش شدنی نیست چون همچنان با آنها زندگی میکنم. من چهل و یک سال با عکسهایی که در این نمایشگاه میبینید زندگی کردهام. بهترین خاطره ام نیز با همین مردم در خوزستان و جبهه غرب بوده است. من هشت سال با این مردم زندگی کردم و حتی بسیجیها و نظامیها نیز مرا بهعنوان عکاس پذیرفته بودند، برای همین نیز کارم در جنگ را نوعی وظیفه میدانم.»
محمد حنیف داستان نویس و پژوهشگر ادبیات داستانی در گفت وگو با «ایران»:
نشر دفاع مقدس، کارنامه ای پربار و پر افتخار دارد
مرجان قندی
خبرنگار
جنگ تحمیلی فصلی سرشار از اتفاقات و حوادث تأثیرگذار و البته پردامنه درتاریخ کشورمان است که جنبههای مختلف زندگی مردم ایران را تحت تأثیر قرار داده است. این جنگ بهدلیل دفاع جانانه مردم ایران ارزشهای بسیاری آفرید و دفاع مقدس نامیده شد. چرا که نماد دفاع مردم ایران از آرمانها و حراست از مرزهای جغرافیایی وشرف ملی بود. ویژگیهای این جنگ به مرور فرهنگی راخلق کرد که خاص بود. آنقدر خاص که به ادبیات ویژه نیازمند شد. ادبیاتی که این توانایی را داشته باشد که رازهای نهفته درجوهره آن را بیان کند. ادبیات توانمندی که حال و هوای جبههها، اسرار شب حمله، راز و نیاز رزمندهها با معبود خود قبل از شهادت و... را شرح دهد. هنرمندان و نویسندگان چه آنان که خود بهعنوان رزمنده در جبههها بودند و چه آنانی که به هردلیلی در جبههها حضور نداشتند، اما با قلم و هنر خود به روایت ایثارگری رزمندگان پرداختند، نخستین کسانی بودند که با خلق آثاری درخور، نهال گونهای ادبی را با عنوان ادبیات پایداری غرس کردند. نویسندگانی که اکنون در زمره پیشکسوتان این گونه ادبی هستند. دکتر محمد حنیف، نویسنده و پژوهشگر ادبی ازجمله این نویسندگان است. او که سال هاست علاوه بر نوشتن چند رمان که برای برخی از آنها برنده جایزه بهترین کتاب سال دفاع مقدس هم شده است چندسالی است بر موضوع آسیب شناسی ادبیات دفاع مقدس متمرکز است، در خصوص ادبیات پایداری میگوید: «هرچه ابعاد جنگ ما گستردهتر شد به موازات شدت گرفتن خشم دشمنان ما، قوت ادبی و فرهنگی آثار ما هم پررنگتر شد و هرچه دفاع ما طولانیتر شد، بر رشتهها و موضوعات آفرینشها افزوده شد.» با این داستان نویس و پژوهشگر ادبیات داستانی دفاع مقدس به بررسی نشر کتابهایی با موضوع جنگ تحمیلی پرداختهایم که حاصل آن پیش رویتان قرار دارد.
درچهلمین سالگرد آغاز جنگ تحمیلی، روند و عملکرد تولید و نشر کتاب حوزه دفاع مقدس را چطور ارزیابی میکنید؟
جنگ و دفاع مقدس مثل دیگر گونههای داستاننویسی تابع شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه است. از اینرو نوع نوشتن و نگاه نویسندگان در دوره جنگ با دوره بعد از آن متفاوت است. ما هرچه از جنگ فاصله گرفتیم نوع قلم نویسندگان درباره جنگ تحت تأثیر مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی قرار گرفته و متفاوت با دوره جنگ شد. در سالهای جنگ تحمیلی آثار قابل توجهی انتشار یافت که بعد از جنگ نیزاین روند با نوساناتی روبه روبوده است.بعد ازجنگ البته یک دوره با حجم زیاد آثاری روبهرو شدیم که مضمون و درون مایه اکثر آنها حماسه سرایی و شعار برای نشان دادن حوادث جنگ بود و نویسندگان آن بیش ازآنکه در پی نشان دادن مشکلات جنگ باشند به حماسه و شعارگویی التفات داشتند. با وجود این در این دوره آثار قابل توجهی هم تولید شده است که آنها چنین نبودند. آثاری همانند «زمین سوخته» نوشته احمد محمود که بهعنوان اولین رمان جنگ اثر درخوری با این ویژگی بود. ادبیات جنگ به مرور که زندگی به سمت آرامش، پیشرفت، تطابق، سازندگی وشعارهایی که روح زمانه دردهههای بعد را شکل میداد رفت وتفاوت پیدا کرد. مثلاً روایت عشقهایی که در سالهای اول جنگ در کتابها بود معمولاً درباره عشقهای آسمانی بود. اما کم کم روایتها به سمت عشقهای زمینی رفت، تک صدایی تبدیل به چند صدایی و چند لایهای شد و به مرور در کارهای دیگری بخصوص آثار قاسمعلی فراست، محمدرضا بایرامی، مجید قیصری و... آن لایههای پنهان عوارض جنگ نشان داده شد. همچنین هرچه از پایان جنگ فاصله گرفتیم داستانها از نظر عناصر تغییراتی داشتند. این تغییرات را بخصوص در آثار نوجوانان شاهد هستیم که از واقعگرایی به سمت داستانهایی فانتزی میرویم که این موضوع در بسیاری از آثار اتفاق افتاد. دریک نگاه کلی میبینیم که آثارتولید شده ابتدا دارای سادگی و تکرارهستند اما هرچه به جلو میآییم کانون روایت و همچنین زاویه دید در آثار نویسندگان متنوع میشود. تمایل به پیوند خطی در سالهای اولیه جنگ به مروردرسالهای بعد از جنگ تبدیل به استفاده از پیوندهای فردی و پیچیده تر می شود. زبان ساده جایش را به پند میدهد. مثلاً «گردان قاطرچی ها» داوود امیریان، «بچههای کارون» احمد دهقان، «مگیل» محسن مطلق، آثاری هستند که زبان طنز را در ادبیات جنگ به کار بردهاند. همچنین شخصیتها در داستانها آرام آرام از وجه سیاه و سفید به سمت خاکستری میروند، این ویژگی به طور ویژه در کتاب «هرس» نسیم مرعشی دیده میشود و ما در این اثر، تنهایی زن و مصیبتی را که زن در جنگ دچارآن میشود کاملاً مشاهده میکنیم. مقایسه هویت شخصیتهای رمان «زمین سوخته» با داستانهای «سرود مردان آفتاب» غلامرضا عیدان، «شطرنج با ماشین قیامت» حبیب احمدزاده، «نشانههای صبح» ابراهیم حسنبیگی و حتی «پل معلق» محمدرضا بایرامی، نشان میدهد که چه تفاوتی از نظر هویت شخصیتها میان نمونههای فوق وجود دارد و چگونه هر یک از داستانها میتوانند با توجه به عناصر در طیفهای مختلف داستان جنگ قرار بگیرند. همه اینها خلاصهای از تغییرات مضمون و درونمایه ادبیات جنگ و پایداری از ابتدا تا حال است.
به لحاظ کمی و کیفی چه نمرهای به تولید و نشر ادبیات پایداری میدهید؟
اول باید به نکتهای اشاره کنم؛ ما در حوزه تولید و نشر آثار دفاع مقدس پیشتر شاهد بودیم که فقط ناشرانی چاپ کتابهای این حوزه را انجام میدادند که دولتی یا نیمه دولتی بودند یا از سوی نهادی حمایت میشدند. اما در یک دهه اخیر ما شاهد هستیم بسیاری از ناشران به طور مستقل و خصوصی و قوی وارد این عرصه شدند. به همین دلیل اگر از نظر کمی بخواهیم حساب کنیم به نظرم میآید که به نسبت سالهای گذشته گرایش به نوشتن از جنگ آرامآرام کاهش پیدا کرده است. اما راجع به جنگ همچنان آثاری تولید میشود. با این حال به نظر من از نظر کمیت، تعداد آثار مناسب و نمره نشر آثار در این حوزه قابل قبول است. از نظر محتوای آثار هم باید بگویم آثار برجسته منتشر شده کم نداریم، به همین دلیل من فکر میکنم اگر بخواهیم به نویسندگان جنگ و دفاع مقدس نمره بدهیم باید به برخی نمره بسیار خوبی بدهیم. از میان نویسندگان قدیمیتر «علی اصغر شیرزادی» و در سالهای اخیر«محمداسماعیل حاجی علیان» جزو نویسندگانی هستند که در حوزه دفاع مقدس نمره بسیار خوبی میگیرند. در کل میتوانم بگویم که ادبیات محلی و اقلیمی بسیار افول پیدا کرده اما ادبیات بازاری و عامهپسند رشد داشته است. رشد ادبیات داستانی جنگ به اندازه ادبیات بازاری است و با توجه به محدودیتهایی که از نظر پژوهشی و مسائل دیگر در این حوزه وجود دارد به نظر من روند، روند رو به رشدی بوده است.
اولین نویسندگانی که در این حوزه دست به قلم شدند و رمان و داستان نوشتند چه کسانی بودند و کدام آثار بود؟
اولین شعر یا داستان واره جنگ را میثاق امیر فجر نوشت. همچنین قاضی ربیحاوی سال 59 و در اولین ماه های آغاز جنگ تحمیلی اولین داستان کوتاه درباره جنگ را با عنوان «شبی که دود جنگ در آسمان دهکده دیده شد» نوشت. اسماعیل فصیح با «زمستان ۶۲» و«ثریا در اغما»، محسن مخملباف با «باغ بلور»، تقی مدرسی با «آداب زیارت»، یعقوب آژند با «خانه سفید»، غلامرضا عیدان با «سرود مردان آفتاب»، جواد مجابی با «شب ملخ»، ابراهیم حسن بیگی با «ریشه در اعماق»، حسن بنی عامری با «گنجشکها بهشت را میفهمند»، مهدی سحابی با «ناگهان سیلاب»، علیرضا شیرزادی با «هلال پنهان» و... جزو نویسندگانی بودند که موفق شدند اولین آثار برجسته جنگ و دفاع مقدس را بنویسند.
با توجه به اینکه آثار برجستهای در این حوزه منتشر شده که ظرفیت ترجمه را داشتهاند، چرا کمتر شاهد آثار ترجمه شده با موضوع دفاع مقدس هستیم؟
متأسفانه مسئولان و متولیان فرهنگی ما در زمینه ترجمه نه تنها ترجمه آثار دفاع مقدس بلکه در حوزههای دیگر هم خیلی کم کار میکنند. چون نگاه درستی به این عرصه وجودندارد. من بهعنوان یک نویسنده که آثارم در جشنوارههای مختلف برگزیده شده انتظار دارم مسئولان همانطور که در دورههای مختلف جشنوارههای ادبی قول میدهند، از ترجمه آثار برگزیده و برجسته حمایت کنند. اما متأسفانه این کار انجام نشده و نمیشود. موضوع دیگری که در این زمینه وجود دارد این است که چون حوزه کتاب، حوزه پولسازی نیست، آخرین اطلاعات مربوط به این حوزه خیلی دیر به کشور ما میرسد. درصورتی که اطلاعات و اخبار نرم افزارهای کامپیوتری و موبایل خیلی زود اطلاعرسانی و وارد بازار میشود، چون پول ساز است. ما همیشه برای ترجمه آثار برجستهای که از نظر محتوا میتواند جریان ساز باشد، عقب هستیم. مگر در موارد خاص مثل آثاری که جایزه نوبل میگیرند. مشکل دیگر انعکاس پیدا نکردن اخبار جشنوارههای ادبی در رسانههای غیر ایرانی است که این وظیفه مسئولان فرهنگی ما در کشورهای دیگر است که تاکنون چندان به آن پرداخته نشده است.