جواد خاکسار حقانی کارگردان نمایش «غمنومه وطن و تن» در گفتوگو با «ایران»
عدهای در رقابت غرق شدهاند
مشکل اصلی این است که تماشاگر ثابت تئاتر نداریم و برای این کار برنامهریزی نشده است. تئاترها در شهرستانها بهطور مداوم اجرا نمیشوند. مثلاً شما تئاتری را اجرا میروید و چند تا تماشاگر جذب میکنید ولی بعد در سالن تا شش ماه دیگر بسته میشود! بیشتر تئاترها در زمان جشنوارهها اجرا میشوند و این موضوع ضربهای جدی به تئاتر زده است
سید حسین رسولی
جواد خاکسار حقانی از هنرمندان تئاتری شهرکرد است. او نویسنده و کارگردان نمایش «غمنومه وطن و تَن» است که در جشنواره سیوهشتم تئاتر فجر روی صحنه رفت. این هنرمند اعتقاد دارد این جشنواره انگیزهای قوی و خوب به جوانان میدهد تا دیده بشوند ولی برخی راه را اشتباه میروند و درگیر رقابت میشوند. وی از فضای سخت تولید هنر مستقل در شهرکرد میگوید. نمایش «غمنومه وطن و تن» از یک افسانه بریتانیایی اقتباس شده است که در فضایی شرقی به تصویر کشیده میشود. این نمایش پیش از این با حضور علیرضا نادری بهعنوان میهمان ویژه در تماشاخانه مهر شهرکرد اجرای عموم داشته است. آنچه میخوانید گفتوگوی ما با جواد خاکسار حقانی است.
خیلی خوشحال هستیم که از شهرکرد در جشنواره حاضر هستید. درباره موضوع این نمایشنامه بگویید.
داستان نمایش «غمنومه وطن و تن» اقتباسی از یک اثر بریتانیایی است که البته داستانی جهانشمول و غیر تاریخی است. در واقع، این داستان به مفهوم تقابل یک انسان به مثابه وطن و تن به معنای انسانها و محیط اطراف میپردازد. این تناقض خیلی برایم جالب بود و بر اساس آن یک نمایشنامه نوشتم. من تصمیم گرفتم از کلام موزون به منظور نوشتن نمایشنامه استفاده کنم و حتی موسیقی در خیلی جاها نقش مهمی دارد. در حقیقت، «غمنومه وطن و تن» داستان شهری است که همه انسانهای آن پیر شدند و هیچ بچه و جوانی در آنجا نیست و مدتهاست نوزادی در این شهر به دنیا نیامده است. آرایشگری به این شهر بازمیگردد تا انتقام بگیرد چون دل پرخونی از مردم دارد و سالها از این شهر دور بوده است پس چالشهایی بین مردم و آرایشگر در میگیرد.
در شیوه اجرایی خود از موزیک و شکلها و فرمهای نمایشهای ایرانی بهره گرفتید. درباره شیوه اجرایی خودتان توضیح بدهید چون به نظر کولاژ و ترکیبی از شیوههای گوناگون است.
من رگههای مختلف و لحنهای گوناگون را استفاده کردم. در واقع، شیوه اجرایی ما به نمایشهای ایرانی هم میپردازد. داستان را نسبت به فضای جامعه ایران آداپته کردیم. شوخیهای کلامی هم داریم و متن به شعر نزدیک میشود. من تلاش کردم به نمایشهای ایرانی چون سیاهبازی هم نزدیک بشوم. البته داستان کمی تلخ است ولی در جاهایی خندهدار میشود. این فضا را میشود در بستر گروتسک هم تعریف کرد. البته من تمام تلاشم را کردم فضای ایرانی در کار پر رنگ باشد.
تئاتر در شهرکرد را چگونه میبینید؟ متأسفانه بیشتر امکانات در تهران جمع شده است.
این شهر از نظر تئاتری بسیار منفی است. ما در تهران تحصیلات عالی در رابطه با تئاتر را انجام میدهیم و در تئاترهای حرفهای هم تجربه کسب میکنیم و بعد به شهر خودمان برمیگردیم و میبینیم که هیچ چیزی نیست. فکر میکنم تئاتر شهرستان از نظر سالن خالی بشدت پیشرفته باشد؛ یعنی چه؟ یعنی اینکه کلی سالن خالی برای تمرین هست. اگر دوست داشته باشید بدون هیچ هزینهای میتوانید در این سالنها تمرین کنید. تهران اینگونه نیست و جای خالی ندارد و هزینه تمرین خیلی زیاد است. اما مشکل اصلی این است که تماشاگر ثابت تئاتر نداریم و برای این کار برنامهریزی نشده است. تئاترها در شهرستانها بهطور مداوم اجرا نمیشوند. مثلاً شما تئاتری را اجرا میروید و چند تا تماشاگر جذب میکنید ولی بعد در سالن تا شش ماه دیگر بسته میشود! بیشتر تئاترها در زمان جشنوارهها اجرا میشوند و این موضوع ضربهای جدی به تئاتر زده است. رفقای ما هم اجرا میگذارند ولی کوتاه و غیر دائمی است. شانس تمرین و آزمون و خطا داریم ولی شانس اجرا نداریم.
از نظر مالی چه وضعیتی حاکم است؟
تقریباً هیچ کمک مالیای در جریان نیست. بیشتر سازمانها تنها به شما سالن میدهند و اغلب هم پولی نمیگیرند. اما آنان به ادامه ئاتر و رشد و توسعه آن توجهی ندارند. اگر بخواهید کار سفارشی انجام بدهید فضای بهتری حاکم است چون باید حرف سازمانها و گروههای دیگر را بزنید و به نظرم این امر از ذات هنر دور است. شما وقتی هنرمند باشید بد است که به سازمانی بروید و بگویید که چه چیزی دوست دارید تا من برای شما بگویم و اگر آنها هم قبول کردند یک مقداری هم پول بگیرید. اسم این روش دیگر هنر نیست و چیز دیگری است. هیچ فضایی برای هنر مستقل نداریم. اینکه شما فرم و محتوای هنر خودتان را انتخاب کنید و آن را بیان کنید و کار کنید به هیچ عنوان وجود ندارد.
گفتید مخاطبان خیلی کم هستند. به نظرتان چه کاری باید کرد؟ در شهر تهران هم تقریباً نصف کارها با مشکل مخاطب مواجه هستند.
بهنظرم کار خوب مخاطب مناسبی خواهد داشت. اگر اجرای با کیفیتی داشته باشید قطعاً با استقبال مردم مواجه میشود. ما در شهر اصفهان اجرا رفتیم که تماشاگر خیلی خوبی داشتیم. تماشاگران فرهیخته خوبی آمدند. سؤالهای جالبی از من میکردند مثلاً یکی پرسید این شخصیت اصلاً دقیقاً کیست؟ حتی مفاهیم زیرین کار را هم تحلیل میکردند. میدانید؟ مخاطب وارد ماجرای تئاتر ما شده بود. به نظرم اگر بخواهیم هنرمند، مخاطب و دولت را در کنار هم بررسی کنیم شاید به این نتیجه برسیم که مخاطبان بیشتر به هنر علاقه دارند چون آنان خیلی حساسیت دارند. من دیدم که ماجرای تولید هنر و دیدن تئاتر برای خیلی از هنرمندان جالب نبوده! ولی مخاطبان خیلی جدیتر با کارها مواجه میشوند و در فکر فرو میروند و سؤال میکنند. هنرمندان و مسئولان هستند که باید برای مخاطبان ارزش قائل شوند. اگر ما برای مخاطب امکانات و جایگاه خوب و هنر با کیفیت تولید کنیم و حرف آنان را بزنیم چرا استقبال نکنند؟ تئاتر ما قصهگو و ایرانی است و با واکنش مثبت مخاطب مواجه میشود.
جشنواره تئاتر فجر را چگونه میبینید؟ چون مهمترین جشنواره تئاتری ایران است. برخی در این جشنواره جایزه بردند و بخوبی پیشرفت کردند و حتی به سینما هم وارد شدند ولی گروهی دیگر موفق نشدند و تئاتر را ادامه نداند. آیا جشنواره فضای خوبی برای پیشرفت دارد؟
بهنظرم، ما یک ذرهبین دستمان گرفتهایم و تنها چند روز از زندگی یک هنرمند در یک جشنواره را نگاه میکنیم. نباید اینگونه باشد و یک هنرمند باید بتواند در تمام طول سال کار کند و دیده شود. همان هنرمندانی که معروف شدهاند مسیرهای مختلفی داشتند. یک عده از آن افراد واقعاً هنرمند بودند و وقتی هم معروف شدند به هنر خود ادامه دادند ولی عدهای دیگر چهره و سلبریتی شدند و مسیر دیگری در پیش گرفتند. به نظرم، خط اصلی خود هنرمند است و جشنوارهها هم برای دیده شدن هنرمندان هستند. برخی یادشان میرود که چرا تئاتر کار میکردند! جشنواره نقطه عطفی است که گاهی یک هنرمند را بالا میبرد و گاهی هم باعث سقوط او میشود. گاهی جایزهها به هنرمندان ضربه زدهاند. ما از نظر شکل و محتوای جشنواره خیلی فقیر هستیم چون خیلیها به این فکر نمیکنند باید هنرمند باشند و اجرای عمومی خوبی برای مردم ترتیب بدهند بلکه دنبال چیزهای دیگری هستند. یک عده فقط دنبال جایزه هستند و گروهی دیگر هم فقط دنبال دیده شدن از سوی مسئولان. عدهای هم هستند که در رقابت غرق شدهاند. هدف باید دیده شدن از سوی مردم و رضایت آنان باشد.
نمایش «سکوت سفید»
در خلوت و آرامش بیمارستان
محمدحسن خدایی
تام استوپارد در نمایشنامه «آرامشی از نوعی دیگر» به مسأله انسان معاصر در نسبت با نظم نمادین میپردازد. روایتی از زندگی «جان براون» که به بیمارستان سالمندان «بیچوود» مراجعه کرده و بیآنکه بیماری خاصی داشته باشد، مایل است در آن مکان اتاقی از آن خود داشته باشد و دور از هیاهوی شهر، روزگار بگذراند. نظم نمادین اما در پی کشف هویت واقعی این شخصیت عجیب و غریب است تا امکان کنترل و نظارت او را داشته باشد. بیمارستان بیچوود با آنکه خصوصی است و در ازای دریافت پول میتواند اتاقی در اختیار این متقاضی نابهنگام قرار دهد، اما همان کاری را انجام میدهد که جهان مدرن در این گونه وضعیتهای پرابهام انتظار دارد: یعنی کشف هویت افراد در نسبت با نظم نمادین و مناسبات اقتصادی جامعه. جان براون اما دلزده از تقسیم کار اجتماعی، به مکانی پناه برده تا از اجبارهای زیستن در یک جامعه سازمانیافته، خلاص شود. تمنایی که با تلاش شبانهروزی کارکنان بیمارستان در افشای هویت واقعی این مراجعه کننده، رنگ میبازد و در نهایت باعث بازگشت او به دل جامعه میشود. جان براون را نمیتوان یک بیمار اورژانسی دانست، او فقط میخواهد با پرداخت پول، اتاقی در یک بیمارستان خصوصی کرایه کند و بیآنکه پاسخگوی نظم نمادین و نمایندگان جامعه و دولت باشد، روی تخت دراز بکشد و تحت مراقبت پرستاری چون «مگی کوتز» باشد. نمایشنامه «آرامشی از نوع دیگر» روایت ناممکن بودن فرم زندگی کسی است که نمیخواهد نظمِ جهان مدرن را بپذیرد.
اجرای 55 دقیقهای نمایش، گرفتار ملال و رخوتناکی روایتهایی مطولی نمیشود که بیدلیل به روایتهای رئالیستی اضافه شده و یادآور ماجراجوییهای اعجابآور فرمال گروههای نابلد اجراییاست. سکوت سفید را میتوان یک نمونه موفق از وفاداری به نمایشنامهای چاپ شده دانست که از قضا با رویکردی مینیمال و مدرنیستی، تلاش دارد مناسبات بحرانی شده انسان معاصر را در مواجهه با نظام دانش و نهاد درمان آشکار کند. کوروش سلیمانی در مقام کارگردان به جهان استوپارد وفادار مانده و اجرایی استاندارد بر صحنه آورده است. بازیها در خدمت اجراست. گو اینکه سامان دارابی همچنان با لحن و ژستهای طنازانهاش، توانسته به شخصیت جان براون نزدیک شود، اما به هر حال گاه یادآور نقشهایی است که فیالمثل در نمایشهایی چون «مگس» و «مثبت فکر کن!» از او شاهد بودیم. طنزی که از اغراقها و گونهای سادهدلی ترسناک پرده برمیدارد. مهدی بجستانی در نقش دکتر، بیتفاوت و گاه بهتزده مینمایاند. او البته میتوانست اقتدار بیشتری اعمال کند و نظم نمادین بیمارستان را شدت بخشد. الهه شهپرست تلاش دارد بر مرز عشق و وظیفه باقی بماند و بهنسبت موفق است. پرستار مگی کورتزی که اینجا بازنمایی میشود، میان کنترل احساسات و انجام وظایف حرفهای، سرگردان باقی میماند. آناهیتا اقبالنژاد سرپرستاری باتجربه و مقتدر است که مناسبات بیمارستان بیچوود را تنظیم میکند. الهه زحمتی پرستاری که حضور چندانی ندارد و قرار است جایگزین پرستار مگی کوتز شود. در نهایت سکوت سفید را میتوان اجرایی دانست که با همکاری بازیگران حرفهای تولید شده و کمابیش از این منظر واجد بازیهایی استاندارد است.
نمایش «بیگانه درخانه»
تصرف قلمروی تئاتر
نیلوفر ثانی
محمد مساوات در تجربه دیگری بر صحنه، این بار بازهم بیش از آنکه تمرکزش بر متن و محتوا باشد، به فرم اولویتی داده که در نوع خودش کمنظیراست. هرچند تلفیق دو مدیوم تئاتر و سینما، بویژه در سالهای اخیر و همقدم با تئاتر روز دنیا، بارها اجرا و تکرار شدهاست اما در اثر جدید مساوات، از نوع دیگری است. همزمانی فیلمبرداری سرصحنه و اجرای زنده تئاتر، چنان در خون و پوست هم، درهم میآمیزد که تفکیک هرکدام به هویت مشخص خود، دشواراست. آنچه بر صحنه میآید نه کاملاً سینمایی و تصویربرداری است و نه تئاتری که شاخصههای تمام عیار خودش را دارد.و اینگونه فرم میتواند ضدخود عمل کند. «بیگانه در خانه» از همان ابتدای شروع و تا پایان 120 دقیقهاش، مملو از حضور بیگانه و برملاکننده بیگانگیهای متعدد است. از قالب اجرا تا حضور پردهای وسیع برای نشان دادن فیلم، تا موجودیتی عیان در روابط زوجی که محور داستانند. ترکیب خلاقانه این بیگانهها در کنارهم ترکیب پازلواری است که تماشاگر را در روند و طی اجرا، با هر قطعه آشنا میکند و او را به کشف این بیگانگی یا حتی احساس لمس آن وامیدارد. زوجی که مهاجرند و در کشوری بیگانه زندگی میکنند و درگیر روابط مجازی با هویتی بیگانه میشوند که حتی شکل دیگری از آن را در محیط خانهشان احساس میکنند. بیگانگی که میان آنان، خودش را بروز میدهد و فاصله و جداشدگی عاطفی و احساسی را در رابطهشان عیان میکند. دستآخر هم آنچه رو میشود، روشنشدن هویت آن آیدی مجازی است که معلوم میشود همان مرد است که برای زن پیام ارسال میکرده و زن هم اعتراف میکند که میدانسته آن آیدی فیک و همسرش است. تمام این وقایع با دوربینی روی دست نیز همزمان فیلمبرداری میشود و با استفاده از شاتهای بسته و حتی در قسمتهایی از دکور که از دید تماشاگر پنهان است، تا نزدیکترین زوایای فیزیک بازیگران و ابعاد دیگری از اجرایی زنده بدون کات و برش، بر صفحه بزرگی پخش میشود. با تمام این ویژگیها، که شاید در وهله نخست جذابیتها و نوآوری خاصی داشته باشد، اما در موازنه دچار اختلال است. این تلفیق و درهم آمیختگی نامتعادلانه، وزنه را بهسمت تصویری و سینماییکردن اجرا، آنقدر سنگین میکند که عملاً وجه تئاتری اجرا در محاق میرود و قادر نیست همپای قدرت تصویرهای دیجیتالی با تنوع پلانها و حضور دستکاریشده اما تأثیرگذار وهم و وحشت، پیش برود. «بیگانه در خانه»، در صحنه و در سالن تئاتر، بیش از هر قراردادی، تئاتراست و آنچه انتظار میرود، تمرکز بیشتر براین مدیوم و بازگشایی ظرفیتهای اصیل آناست، نه آنکه توسط هجوم دوربین و لنز، حتی مرزهای آن به مخاطره بیفتد و جذابیتهایش را برای تماشاگری که به قصد دیدن تئاتر، به سالن آمده، از دست بدهد. حضور بارز و مهاجم پرده عریض در بالای دکور و پخش فیلم، هرچند در نمونههای پستمدرن، بسیار مورد کاربرد و استفاده است اما درجهت تکمیل وجه تئاتریکالیته و اجرا، اهمیت دارد، اما اگر چنان حضور خودش را تحمیل کند که توجه و تمرکز مخاطب را از وجوه تئاتری سلب و کمرمق کند، بهعنوان عنصری ضدتئاتر محسوب شده و قابل نقد میشود. «بیگانه درخانه» اجراییاست که قابلیت تفسیر و کنکاش بسیاری دارد و این بستر گفتوگو، ویژگی اغلب کارهای مساوات، قابل توجهاست.