ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
بهخانه خوش آمدی، احمدخان
به مناسبت خاکسپاری مرحوم دکتر احمد اقتداری در زادگاهش «گراش»
محمدامین نوبهار
فعال فرهنگی
آخرینبار وقتی بعد از دیدار چندساعتهمان آمده بود تا ما دانشجوهای همشهریاش را تا در ورودی دایرةالمعارف بزرگ اسلامی بدرقه کند، یکی از بچهها پرسید: استاد دیگر نمیآیید جنوب؟ به خانه سری نمیزنید؟ این ویژگی جذاب اقتداری بود که هرچند ۷۰ سال از او کوچکتریم، اما میتوانیم با او بگوییم و بخندیم. مکثی کرد، خندید، گفت: دوست دارم بیایم. اما من دیگر آنجا کسی را ندارم. پدران شما شاگردان من بودند. رفقایم دیگر همه رفتهاند. مرا هم دیگر آنجا کسی نمیشناسد. این را راست میگفت. اقتداری وقتی مُرد، تازه خیلی از همسن و سالهای من پرسیدند، او که بود؟ با وجود این ناشناسی، ما همه مردم گراش، مدیون اقتداریایم و یک گام آنطرفتر همه مردم جنوب ایران و چه بسا هر آدمی که دل در گرو این خاک و این آب دارد، حالا برایتان مینویسم چگونه؟
اقتداری گفت «پدران شما شاگردان من بودند.» من اما میگویم نه تنها پدران ما حضور او را در آن خطه حس کردند، بلکه ما و فرزندان ما نیز همه در مکتبی سواد آموختهایم که احمد اقتداری بنایش را گذاشته است. همان ۷۰ سال پیش. او که در جوانی، رئیس فرهنگ لارستان و بنادر خلیج فارس شده بود در نخستین اقدام، پیگیر راهاندازی مدارس نوین در سراسر جنوب شد و بیش از ۲۳۰ مدرسه را در هرمزگان و بوشهر و فارس بنا نهاد. مدارسی که تا امروز هستند و فرهنگ و ادب را در جنوب اعتلا میدهند. شاید به همین علت است که میگویم هر کدام از ما جنوبیها از آبشخور فرهنگیای که او سنگ بنایش را گذاشت، بهرهای بردهایم. ما و پدران ما و پدربزرگهای ما.
این اما تنها زمینهای نیست که ما را مدیون احمدخان میکند. دین بزرگ او به گردن همه ما که قلبمان با نام ایران و خلیجفارس میتپد در آن هویتی است که ما امروز داریم و ریشه در اسناد و مطالعات او دارد. هر کدام از ما بارها با کارزارهای حمایت از نام «خلیجفارس» روبهرو شدهایم و جایی آن را از آن خودمان دانستهایم یا جایی خودمان را «ایرانی» گفتهایم و با وجود این خیلی از ما نمیدانیم وقتی این مناقشه در تاریخ آغاز شد، چه کسی پا به میدان گذاشت و این خاک و آب پرمناقشه را بازخوانی کرد؛ شهرها را خانه به خانه گشت و کاغذهای دستنویس را از زیر خروارها خاک بیرون کشید، تصحیح کرد و آنها را برایمان خواند. اقتداری بود که نخستینبار کتیبههای باستانی را نشانمان داد و گفت این نیلی مواج، نامش خلیج فارس است.
جنوب، خانه اقتداری بود. جایی که وجب به وجبش را با پای پیاده گشته بود، عکس برداشته بود و اسناد هویتی ما را از پستوی خانههای خشت و گلی بیرون کشیده بود. اقتداری و افشار، در هشتاد سالگی هم آرام نداشتند و پیگیر بودند. حتی تا همین اواخر؛ در سینه ادب فراوانش، زبان پرشوری داشت که حکایتهای بسیاری دربارهاش نقل میشود. از جملات تند و تیزش به سران دولتها، به هرکسی که حتی واژهای درباره ایران جا بیندازد. چه گریشمن فرانسوی باشد و چه شاه جوان ایران.
منِ جوانِ بیننده امروز، اقتداری را اگرچه جز چندبار بیشتر ندیدهام و با او گپ نزدهام، اما هرگز او را در سکون نیافتهام. حرکت، وجه تمایز این نسل بود. نسل آدمهای روشساز و تفکرساز. نسل آدمهایی که از فراز تاریخ، جهان را مینگریستند و از همان زاویه دید است که اقتداری میگوید: «ایران میماند، همچون ققنوس... تاریخ نشان داده است.»
او به خانه برگشت. در آرامشی که هیچکس از او بهخاطر ندارد و نه با پای پیاده، که سوار برمحمل ابدیاش. او به شهر کوچکش گراش بازگشت تا پس از یک قرن، در خانه آرام بگیرد، کنار انیسخانم، مادرش. در گورستانی خانوادگی و تاریخی. مردم شهر به انتظار نشستهاند تا به میزبانیاش بیایند، که روی سر بدرقهاش کنند. مردی که پس از رفتنش درست نمیدانیم چند کتاب دیگرش را باید بخوانیم تا او و عشق دیریناش، ایران، را بشناسیم.
نغمه داوودساز
یادداشتهایی پیرامون ایران فرهنگی
سهند آقایی
پژوهشگر زبان
و ادب فارسی
شارحان و تعلیقنویسان کتاب مثنوی تاکنون کنایه «گلوی خود گرفتن» را معنا نکردهاند. فرهنگنویسان نیز تنها به دو معنی برای «گلو گرفتن» بسنده کردهاند: «خفه کردن» یا «انتقام گرفتن». بههرتقدیر ما برآنیم که «گلوی خود گرفتن» در ابیات زیر به معنای آماده شدن برای خواندن (صدای خود را صاف کردن) یا حتّی آواز خواندن است:
پس ایاز مهرافزا برجهید
پیش تخت آن اُلُغ سلطان دوید
سجدهای کرد و گلوی خود گرفت
کای قبادی کز تو چرخ آرد شگفت
ای همایی که همایان، فرخی
از تو دارند و سخاوت هر سخی
این بیتها در پایان قصه «ایاز و حجره داشتن او...» در دفتر پنجم مثنوی آمدهاند. ما اکنون به نخستین ابیات این داستان بازمیگردیم. به گمان ما میانِ «عشیق» و «ساز» و «ایاز» تناسب برقرار است:
چه محل دارد به پیش این عشیق
لعل و یاقوت و زمرّد یا عقیق؟
[...]
شاه شاهان است بلکه شاهساز
وز برای چشم بد نامش ایاز
[...]
قصه محمود و اوصاف ایاز
چون شدم دیوانه رفت اکنون ز ساز
باری، در محور عمودی این ابیات مجموعهای از تداعیها به چشم میرسد؛ چنانکه عشیق، عاشیق را فرایاد میآورد و شاهساز یا ساز (سامان) آلت نواختن را. توضیحش شایسته است که «عاشیق» به موسیقیدانان و شاعران دورهگرد بایاتیسرا اطلاق میشود. عاشیقها در قدیم با کلماتی چون «بخشی» (نوازندگان شمال خراسان و ترکمنصحرا) و «دده» (روحانی) و «اوزان» خوانده میشدند.
در یادم هست که محمدرضا شفیعیکدکنی سالها قبل در کلاس «حافظ» به ایهام یا تبادر «بخشی» در مصراع «خوبان پارسیگو بخشندگان عمرند» اشاره کرد و نسخه بدل «ترکان پارسیگو» را نیز در آن بحث داخل کرد. وامّا «ایاز» یا ایاس (معشوق سلطان محمود) در این میان چه ارتباطی با ساز و آواز دارد؟ ما پیشتر دیدیم که او در پایان داستان سخنانی به آواز سر میدهد. همچنین به نظر میرسد معنای اصطلاحی «ایاز» نیز مورد توجه مولوی بوده است؛ چنانکه گمان میرود نظامی نیز در مخزنالاسرار میان «نغمه داوودساز» و «ایاز» تناسبی برقرار کرده است:
یافته در نغمه داوودساز
قصه محمود و حدیث ایاز
در فرهنگ لغات و اصطلاحات کتاب اوپانیشاد ذیل «ایاس» آمده است: «نام یکی از انگرسها؛ مصنف بعضی از سرودهای ریگبید.» همچنین در همان فرهنگ که بههمت تاراچند و جلالی نائینی نگاشته شده، ذیل «انگرس» چندین معنی ذکر شده است و آنچه به کار ما میآید این است: «نام روحانیونی که با بهکاربردن اوراد سحرآمیز سرودهای مذکور [اتهرونبید] قربانی را در قبال حوادث ناموافق حفظ مینمایند.» در اوپانیشادها آمده است: «آنکه ما [موکلان حواس] را به این مرتبه رسانیده کجاست؟ چون او را اصل همه یافتند نام او ایاس (به معنی آن کسی که در دهان مقام دارد) مقرر شد و انگرس نیز نام او از آن مقرر شد که پران زبده اعضاء است، چه در لغت «انگ» اعضاء را گویند و «رس» زبده را.»
بههرتقدیر بهنظر میرسد که در گذشته برخی خنیاگران با نامهای ایاس و انگرس خوانده میشدهاند. آثنائوس (سده دوم میلادی) در کتاب خود «بزم فرزانگان» به نقل از کتاب «پرسیکا» اثر دینُن روایتی آورده است از دیدار گوسان یا خنیاگری بهنام انگارس با آستیاگ، آخرین پادشاه ماد: «پس از آنکه کوروش از آستیاگ خواست که او را به پارس بفرستد، چنین روی داد که آستیاگ با دوستان خود به بزم نشسته بود و خنیاگری را بهنام انگارس به مجلس فراخوانده بودند.
او نخست سرودهای بلند خود را اجرا کرد و در پایان این سرود را خواند: «ددی در لجنزار میغلتد، شتابندهتر و سهمناکتر از گراز» آستیاگ پرسید که این چه ددی است؟ و انگارس گفت: او کوروش پارسی است. آستیاگ میدانست که گمان انگارس درست است. خواست که کوروش را بازگرداند اما دیگر دیر شده بود.»
از کیارستمی تا ابتهاج
بیژن بیژنی به بهانه سیودومین نمایشگاه بینالمللی کتاب از آثاری میگوید که این روزها مطالعه میکند
ندا سیجانی
خبرنگار
این روزها سرگرم خواندن کتابی با عنوان «سرکلاس با کیارستمی» هستم؛ کتابی بسیار مفید وخواندنی بویژه برای اهالی سینما است.
«سرکلاس با کیارستمی» کتاب غیرداستانی و آموزشی است که توسط پال کرونین تدوین و گردآوری شده و با پیشگفتاری از مایک لی در چند زبان مختلف از جمله انگلیسی و فارسی منتشر شدهاست. دراین کتاب با اندیشهها، تجربیات و زندگی هنری عباس کیارستمی که بیتردید یکی از 10 کارگردان برتر دنیا است آشنا
میشوید.
همچنین دراین کتاب حدوداً 300 صفحه ای به ظرایف ونکات بسیار ریز فیلمسازی آقای کیارستمی اشاره شده است.من به دوستانی که علاقهمند به سینما هستند پیشنهاد میکنم این کتاب بسیار جذاب را حتماً مطالعه کنند و در مورد ساخت فیلم، سوژهها و اندیشههای فیلمسازی چون عباس کیارستمی آگاهی پیدا کنند.
کتاب دیگری که پیش از این مطالعه کرده بودم «پیر پرنیان اندیش» خاطرات هوشنگ ابتهاج است که سال 1391در دو جلد قطور منتشرشد.
«پیرپرنیان اندیش» در گفتوگو با میلاد عظیمی و عاطفه طیه است که در این کتاب هوشنگ ابتهاج به بیان عقاید، نظرات و خاطرات خود درباره بسیاری از چهرههای بنام موسیقی، شعر و سیاست در زمان خود میپردازد درواقع به اندیشههای سیاسی آقای ابتهاج در این کتاب اشاره شده است.
درمورد فعالیتهای موسیقایی خود نیز باید بگویم قراراست بزودی آلبومی را منتشر کنم ازآثاراستاد علی اکبرپور که درهشت قطعه است با تنظیم هنرمند ارجمند رضا فدایی و با اشعاری از عبدالرضا رضایینیا.
نام این آلبوم «نیلوفر نیلوفران» است و از سوی شرکت صوتی و تصویری سروش بزودی منتشر میشود. آلبوم دیگرم به آهنگسازی استاد کامبیز روشن روان است با عنوان «نوروز» که موسیقی آن نوشته شده است ولی هنوز ضبط نشده و منتظر همکاری با یک اسپانسر هستیم.
این آلبوم در واقع دهمین همکاری من با آقای کامبیز روشن روان است. آلبوم «نوروز» اثری برای سازهای کلاسیک، ایرانی و سازهای بومی ایران است با اشعار بزرگان ادب و شاعران کلاسیک ایران چون خیام، سعدی، حافظ، ابوسعید ابوالخیر و معاصرانی چون ژاله اصفهانی و فریدون مشیری است.
با شایان مصلح، فوتبالیستی که شاعر است
دو دفتر صد برگ شعر گفتهام و دور انداختهام!
حامد جیرودی
خبرنگار
این که یک فوتبالیست کاری غیر از ورزش خود داشته باشد و یا به خوانندگی یا بازیگری در سینما روی بیاورد که در چند سال اخیر بازار آن داغ شده، اتفاق عجیبی نیست اما این که یک فوتبالیست شاعر هم باشد، در نوع خود بسیار جالب و البته نادر است. خصوصیاتی که شایان مصلح مدافع پرسپولیس آن را داراست و بهطور همزمان هم فوتبال را به صورت حرفهای در بالاترین سطح فوتبال ایران دنبال میکند و هم بهطور ویژه، به علاقه خاص خود یعنی شعر و شاعری میپردازد. مصلح پنجشنبه گذشته مراسم جشن امضای کتاب خود را در حضور حدود هزار نفر، خصوصاً هواداران پرسپولیس و جمعی از شاعران و هنرمندان در باغ کتاب تهران برگزار کرد. این موضوع بهانهای شد تا به سراغ مصلح برویم و او در گفتوگویی که با خبرنگار «ایران» داشت، در این خصوص صحبت کرد.
در مورد کتاب پرواز 69 که نویسندهاش هستی صحبت میکنی؟
این کتاب، یک مجموعه شعر است که بیشتر اشعار آن غزل است و تعدادی چهارپاره و مثنوی و قصیده هم در آن هست. این کتاب تلاش 6، 5 ساله ادبی من است که در این مجموعه جمع شده و 6 دوره چاپ شده که تا 5 چاپ آن با انتشارات نزدیکتر و چاپ ششم بر عهده انتشارات فصل پنجم بوده است.
استقبال خوبی هم از کتابت شد؟
بله این 5 چاپی که گفتم همه در عرض یک ماه فروش رفت و آن یک ماه ایام نمایشگاه و چند روز قبل و بعد آن بود. البته کتاب در شهرستانها توزیع نشده و فقط چند شهر جشن امضای کتاب داشتیم که قصد داریم به صورت ویژهتر آن را در دیگر شهرهای کشور هم توزیع کنیم.
ماجرای اسم کتابت که به نام «پرواز 69» است، چیست؟
پرواز 69 اسمی استعارهای بود. من شعری دارم که برای زلزله 31 خرداد 69 هست که در آن از واژه پرواز 69 نام بردم و علاوه بر آن من چون در بازیها زیاد میپرم، میگویند پرواز شماره 69 و حتی در شرح یک عکس هم آمده بود که پرواز شماره 69 به روایت تصویر. خودم هم که در پرسپولیس به همین خاطر پیراهن شماره 69 را میپوشم.
چند سال است که شعر میگویی؟
من تقریباً از سال 91 به صورت حرفهای شعر میگویم. در کل، علاقه زیادی به نوشتن داشتم و در اقوام ما هم کسانی هستند که مینویسند و اهل قلم هستند. شعر گفتن را هم از سال 87 و در دوران راهنمایی آغاز کردم و معلمی به نام آقای هاشمیپور داشتم که به من گفت خیلی خوب مینویسی و علاقهام بیشتر شد. از وقتی هم برای فوتبال پایهای به تهران آمدم در انجمنهای ادبی شرکت کردم و به نوعی نقاط ضعف و قوت خودم را شناختم.
در چه زمینهای دوستداری شعر بگویی؟
من هم عاشقانه میگویم، هم آیینی و هم اجتماعی. هر کدام هم مخاطبان خاص خودش را دارد و خودم هم بیشتر دوست دارم غزل بسرایم. البته سبک ما در حال حاضر نئوکلاسیک است و با زبان آرکائیک زمان حافظ و سعدی فرق دارد.
کلاً چقدر کتاب میخوانی؟
من زمان نمیتوانم تعیین کنم. فقط هم کتاب خواندن نیست و مطالعه کردن است. در فضای مجازی، گوشی موبایل و پیدیاف هست و این طور روزانه دو ساعت مطالعه را دارم. بهطور میانگین شاید کتاب را هم روزی نیم ساعت بخوانم.
آخرین کتابی که خواندی چه بوده؟
من این طور نیستم که یک کتاب را تمام کنم و به سراغ بعدی بروم. الآن هم کتابی با عنوان « دولت کریمه امام زمان(عج)» میخوانم که بسیار جالب است که به مسأله حکومت ایشان بعد از ظهور پرداخته که چطور قضاوت صورت میگیرد و بحثهای اقتصادی چطور است.
اگر بخواهی کتاب شعری یا کلاً کتابی را برای مخاطبان پیشنهاد بدهی، از چه کتابهایی نام میبری؟
من کتاب زیاد خوانده ام. اگر بحث شعر باشد شاعران معاصر خوب هستند. مثل خانم تکتم حسینی که از شاعران خوب افغانستان است و کتابی دارد با عنوان« دوشنبههای کوهی» که بسیار خوب است یا سجاد رشیدیپور که کتاب شعر «حتی به روزگاران» را نوشته. در بین قدما هم که من سعدی را میپسندم و معتقدم سعدی بهترین شاعر تاریخ ایران است و بعد از او هم صائب و منزوی را خیلی میپسندم.
خبرنگار
این که یک فوتبالیست کاری غیر از ورزش خود داشته باشد و یا به خوانندگی یا بازیگری در سینما روی بیاورد که در چند سال اخیر بازار آن داغ شده، اتفاق عجیبی نیست اما این که یک فوتبالیست شاعر هم باشد، در نوع خود بسیار جالب و البته نادر است. خصوصیاتی که شایان مصلح مدافع پرسپولیس آن را داراست و بهطور همزمان هم فوتبال را به صورت حرفهای در بالاترین سطح فوتبال ایران دنبال میکند و هم بهطور ویژه، به علاقه خاص خود یعنی شعر و شاعری میپردازد. مصلح پنجشنبه گذشته مراسم جشن امضای کتاب خود را در حضور حدود هزار نفر، خصوصاً هواداران پرسپولیس و جمعی از شاعران و هنرمندان در باغ کتاب تهران برگزار کرد. این موضوع بهانهای شد تا به سراغ مصلح برویم و او در گفتوگویی که با خبرنگار «ایران» داشت، در این خصوص صحبت کرد.
در مورد کتاب پرواز 69 که نویسندهاش هستی صحبت میکنی؟
این کتاب، یک مجموعه شعر است که بیشتر اشعار آن غزل است و تعدادی چهارپاره و مثنوی و قصیده هم در آن هست. این کتاب تلاش 6، 5 ساله ادبی من است که در این مجموعه جمع شده و 6 دوره چاپ شده که تا 5 چاپ آن با انتشارات نزدیکتر و چاپ ششم بر عهده انتشارات فصل پنجم بوده است.
استقبال خوبی هم از کتابت شد؟
بله این 5 چاپی که گفتم همه در عرض یک ماه فروش رفت و آن یک ماه ایام نمایشگاه و چند روز قبل و بعد آن بود. البته کتاب در شهرستانها توزیع نشده و فقط چند شهر جشن امضای کتاب داشتیم که قصد داریم به صورت ویژهتر آن را در دیگر شهرهای کشور هم توزیع کنیم.
ماجرای اسم کتابت که به نام «پرواز 69» است، چیست؟
پرواز 69 اسمی استعارهای بود. من شعری دارم که برای زلزله 31 خرداد 69 هست که در آن از واژه پرواز 69 نام بردم و علاوه بر آن من چون در بازیها زیاد میپرم، میگویند پرواز شماره 69 و حتی در شرح یک عکس هم آمده بود که پرواز شماره 69 به روایت تصویر. خودم هم که در پرسپولیس به همین خاطر پیراهن شماره 69 را میپوشم.
چند سال است که شعر میگویی؟
من تقریباً از سال 91 به صورت حرفهای شعر میگویم. در کل، علاقه زیادی به نوشتن داشتم و در اقوام ما هم کسانی هستند که مینویسند و اهل قلم هستند. شعر گفتن را هم از سال 87 و در دوران راهنمایی آغاز کردم و معلمی به نام آقای هاشمیپور داشتم که به من گفت خیلی خوب مینویسی و علاقهام بیشتر شد. از وقتی هم برای فوتبال پایهای به تهران آمدم در انجمنهای ادبی شرکت کردم و به نوعی نقاط ضعف و قوت خودم را شناختم.
در چه زمینهای دوستداری شعر بگویی؟
من هم عاشقانه میگویم، هم آیینی و هم اجتماعی. هر کدام هم مخاطبان خاص خودش را دارد و خودم هم بیشتر دوست دارم غزل بسرایم. البته سبک ما در حال حاضر نئوکلاسیک است و با زبان آرکائیک زمان حافظ و سعدی فرق دارد.
کلاً چقدر کتاب میخوانی؟
من زمان نمیتوانم تعیین کنم. فقط هم کتاب خواندن نیست و مطالعه کردن است. در فضای مجازی، گوشی موبایل و پیدیاف هست و این طور روزانه دو ساعت مطالعه را دارم. بهطور میانگین شاید کتاب را هم روزی نیم ساعت بخوانم.
آخرین کتابی که خواندی چه بوده؟
من این طور نیستم که یک کتاب را تمام کنم و به سراغ بعدی بروم. الآن هم کتابی با عنوان « دولت کریمه امام زمان(عج)» میخوانم که بسیار جالب است که به مسأله حکومت ایشان بعد از ظهور پرداخته که چطور قضاوت صورت میگیرد و بحثهای اقتصادی چطور است.
اگر بخواهی کتاب شعری یا کلاً کتابی را برای مخاطبان پیشنهاد بدهی، از چه کتابهایی نام میبری؟
من کتاب زیاد خوانده ام. اگر بحث شعر باشد شاعران معاصر خوب هستند. مثل خانم تکتم حسینی که از شاعران خوب افغانستان است و کتابی دارد با عنوان« دوشنبههای کوهی» که بسیار خوب است یا سجاد رشیدیپور که کتاب شعر «حتی به روزگاران» را نوشته. در بین قدما هم که من سعدی را میپسندم و معتقدم سعدی بهترین شاعر تاریخ ایران است و بعد از او هم صائب و منزوی را خیلی میپسندم.
از تبریز تا بوشهر
این آخر هفته میتوانید تماشاگر این نمایشها باشید
زهرا شایانفر
خبرنگار
تبریز و رقابت نمایشنامه نویسان در دو زبان ترکی و فارسی
استان آذربایجان شرقی که سال گذشته از جشنوارهای جدید با عنوان الف رونمایی کرد، امسال را با جشنواره ملی نمایشنامهنویسی «میرزاآقا تبریزی» آغاز کرده است. جشنوارهای که دو بخش متفاوت برای نمایشنامههای ترکی و فارسی دارد و گویا قرار است در تیر ماه امسال و 14 تیرماه همزمان با روز قلم برگزیدگانش را معرفی کند. جایزه این جشنواره که بهنام ایوب آقاخانی، درام نویس و کارگردان تئاتر کشور که ریشهای آذری نیز دارد نامگذاری شده است، دو گروه داور دارد. نمایشنامههای فارسی را حمیدرضا نعیمی، عبدالحی شماسی و عطاءالله کوپال بررسی خواهند کرد و نمایشنامههای ترکی نیز با داوری نادر برهانی مرند، اصغر نوری و سیروس همتی ارزیابی میشوند. دبیر این جشنواره سیروس مصطفی است و اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان فرهنگی اجتماعی و ورزشی شهرداری تبریز، حوزه هنری، سازمان بسیج هنرمندان، مؤسسه بینالمللی الف، دانشگاه نبی اکرم(ص)، انجمن هنرهای نمایشی، کمیسیون فرهنگی شورای شهر تبریز و اهالی رسانه استان از حامیان این جشنواره هستند اما آن را انجمن مردم نهاد دانشآموختگان تئاتر تبریز برگزار میکند.
تئاتر مشهد و هفت نمایش روی صحنه
هنرمندان تئاتر مشهد که اجرای عمومی نمایشهایشان را به برگزاری جشنوارههای تئاتری ترجیح میدهند این روزها با هفت نمایش میزبان مخاطبان هستند.
«ماندارین» نمایشی به طراحی، نویسندگی و کارگردانی هادی محمدخانی، یک اثر موزیکال فیزیکال بدون دیالوگ است که در فضای موسیقی طراحی و تنظیم شده و بهصورت سولو اجرا میشود. داستان این نمایش تلاش انسان برای تبدیل شدن به چیزی است که در طول حیاتش برای آن تلاش میکند و در راستای همین تلاش به مسیری دیگر هدایت شده و مسخ میشود. ماندارین داستان تغییر است و زاده شدن... داستان جدا شدن از خود، برای پیوستن به خود. ماندارین داستان پیوستن به رؤیاست. این نمایش ساعت 18:30 در تماشاخانه خورشید اجرا میشود.
«آنتیگونه» نیز که بر اساس آنتیگونه سوفوکل نوشته شده طراحی، نویسندگی و کارگردانی سیدعلیرضا حیدری امغان را همراه دارد. اثری مفهومی برای مخاطبان بالای هجده سال معرفی شده و روزهای پنجشنبه و جمعه ساعت 19:00 در خیریه یاوران فروغ محبت روی صحنه میرود.
کمدی «چشمهایت را ببند و به انگلستان فکر کن» عنوان نمایشنامهای از ج.چپمن، آ.ماریوت، است که ف.ابراهیمیان و ل.عمرانی آن را به فارسی برگرداندهاند. طراحی و کارگردانی این اثر را حسین اکبرپور بر عهده دارد.
«پنچری»، نمایشی به نویسندگی علی احمدی، طراحی و کارگردانی مهیار غازی و علی احمدی، در این ایّام هر شب ساعت 20:00 در محل پردیس تئاتر مستقل میزبان مخاطبان خود است.
«رومئو و ژولیت» نوشته میلاد کاشانی را مسعود صفری کارگردانی کرده و در خلاصه داستان این نمایش آمده است که در آیندهای نه چندان دورتر، در گوشهای از زمین، انسان برای بقا با مرگ دست و پنجه نرم میکند. در این میان یک عشق میان رومئو و ژولیت قرار است همه چیز را عوض کند.
علاقه مندان این نمایش که دوازده سال را تمام کردهاند و از بیماری تنفسی رنج نمیبرند میتوانند ساعت 19.30 در محل تئاتر شهر مشهد این نمایش را ببینند.
«خاموشی دریا»، نوشته رضا گوران را سیدمحمدرضا علوی به صحنه آورده است. ساعت 18 در تماشاخانه بهار میزبان مخاطبان خود است.
«زندانی خیابان دوم»، اثری شناخته شده از نیل سایمون را فرشید جوانشیر کارگردانی کرده و ساعت 17.30 در پردیس تئاتر مستقل مشهد به اجرا درمیآید.
طنازان طنز تنگستان در استان بوشهر
یازدهمین جشنواره استانی تئاتر طنز تنگستان اسامی آثار راهیافته به جشنواره را که قرار است ۱۱ الی ۱۴ اردیبهشت ماه در شهر اهرم استان بوشهر به اجرا دربیایند، معرفی کرد. جواد متین، مرتضی قایدپوری، یونس جعفری و با نظارت اردشیر محمودی فر کارشناس امور هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر، پس از ۳ روز بازبینی زنده ۸ اثر و تماشای فیلم ۵ اثر نمایشی دیگر، رأی به حضور ۷ نمایش در این جشنواره دادهاند. «راز سوگلیهای حرمسرا»، کار مجید میرزایی از بوشهر، «ژوست و فالش» کار علیرضا میرشکاری از بوشهر، «گربه قجری» کارطوبی بروشم از سعدآباد، «کمدی ارتفاعات» کار رسول محمودی از دیر، «بوقلمون» کار رضا باقری از اهرم، «کله پوکها» کار یونس رازقیپور از اهرم و «شوخی کوچک جناب میم» کار یاسر رازقیپور از اهرم قرار است اردیبهشت ماه این شهر را با آثار طنز بیارایند.
افتتاحیه جشنواره کن با فیلم جیم جارموش
غیرمتعارف در سرزمین زامبیها
وصال روحانی
مترجم
حتی برای جیم جارموش سینماگر مشهور و 66 ساله زاده ایالت اوهایوی امریکا هم شرکت در افتتاحیه کن، مهمترین جشنواره سینمای جهان، افتخاری بزرگ است. این حرفی است که خود او اواسط این هفته در لسآنجلس خطاب به خبرنگاران گفت. «زندگی هنری من از همان آغاز با افسون کن همراه بوده و چه چیزی شیرینتر از اینکه این گردهمایی ویژه با یک فیلم من آغاز شود.»
این اتفاقی است که برای «مردهها نمیمیرند» جدیدترین فیلم جارموش در روز سهشنبه 24 اردیبهشت ماه در کن روی میدهد و با این فیلم است که هفتاد و دومین جشنواره پرطرفدار فرانسویها به گردش در میآید. «مردهها نمیمیرند» که یکی از 19 فیلم بخش مسابقات جشنواره هم هست فیلمی عجیب و غریب و ترکیبی از حرکات زامبیها با عنصر کمدی است.
در این فیلم به شهری کوچک و سرشار از صلح و آرامش سفر میکنیم که ناگهان زامبیها و چهرههای کریه قاتل در آن ظهور و آسایش را از مردم سلب میکنند و برای شکست دادن آنها و بازگشت امنیت به شهر، سه مأمورعینکی پلیس و یک کارشناس امور جنایی از اسکاتلند دست به دست میدهند و ماجراهای جالبی را میآفرینند و چون طرف مقابلشان مردههایی زنده هستند، طبعاً تسلیم کردن آنها آسان نخواهد بود.
رویکرد جارموش غیرمتعارف به موضوعاتی غریب و البته شرکت او در کن، هیچ یک رویدادهای تازهای نیستند.
«مردهها نمیمیرند» که پس از اولین نمایش بینالمللیاش در کن از 26 خرداد در امریکا و اروپا اکران عمومی خواهد شد، میتواند جارموش کمالطلب را به مردم عادی نزدیکتر کند، هر چند زامبیهای فیلم جدید او نیز به سبب بیرون آمدن از ذهن این کارگردان غیرعادی پسند دانش آموخته دانشگاه کلمبیای امریکا و فارغالتحصیل مدرسه عالی هنرهای «تیش» با همه زامبیهای دیگر فرق میکند و موجوداتی فانتزی هستند که بیننده نمیداند از آنها بترسد یا به آنان بخندد.
حرف آخر را درباره «مردهها نمیمیرند» بیل موری زده است. هنرپیشهای که خودش بارها در کن شرکت داشته است: «جارموش سناریویی نوشته است که از دیدن مضمون آن دیوانه خواهید شد. بازیگران توانای بسیاری در این فیلم حاضرند و هر ارتباط و اتفاق عجیبی که تصور کنید در این فیلم روی میدهد، اما من چون بیش از حد خوش تیپ هستم جارموش نقش یکی از زامبیها را به من نداده است!»
این را نیز بگوییم که فیلمبرداری این کار تازه با فردریک المز بوده و طول مدت آن 103 دقیقه و شرکت های تولید و توزیعکننده آن انیمال کینگدام و فوکاس فیچرز هستند. استودیوهایی که میدانند فیلمهای جارموش معمولاً زیاد نمیفروشند اما به بهترین نحو نمایانگر فرهنگهای کج و معوج امریکا و مؤلفههای زندگی بر باد رفته بخشی از مردم مستأصل این سرزمین دروغهای بزرگ هستند.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
بهخانه خوش آمدی، احمدخان
-
نغمه داوودساز
-
از کیارستمی تا ابتهاج
-
دو دفتر صد برگ شعر گفتهام و دور انداختهام!
-
از تبریز تا بوشهر
-
غیرمتعارف در سرزمین زامبیها
اخبارایران آنلاین