ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پیشنهادهایی به خوانندگان «ایران»
از پاولیکوفسکی تا چخوف
کامبوزیا پرتوی
کارگردان سینما
«ایران»: کامبوزیا پرتوی، فیلمساز قدیمی سینمای ایران برای آخر هفته خوانندگان روزنامه «ایران» تماشای یک فیلم سینمایی و خواندن یک نمایشنامه کمیک را پیشنهاد کره است. متن گفتار او را در ادامه میخوانید.
متأسفم که باید بگویم مدتها است تئاتری ندیدهام و رغبتی به تماشای تئاترهای پر سر و صدا اما نه چندان مهم این سالها ندارم. بخشی از تئاتر ما دارد به بیراهه میرود و سینما را هم به بیراهه میکشاند. زمانی سینما از بازیگران تئاتر استفاده میکرد. یعنی سینما محتاج بازیگران تئاتر بود چون نوعی شعور هنری در وجود این بازیگران بود که خود به خود به فیلمهای سینمایی منتقل میشد. الآن برعکس شده و تئاترها از بازیگران مشهور سینما استفاده میکنند تا دیده شوند و مورد استقبال قرار بگیرند. معلوم است که به این تئاتر لاکچری و چهرهمحور نمیتوان امیدوار بود. بنابراین پیشنهادی برای تماشای تئاتر ندارم که به خوانندگان «ایران» بدهم.
در سینمای ایران هم دچار معضل فیلمهایی هستیم که به نام کمدی تولید میشوند اما آثاری نازل و فاقد ارزشهای حداقلی هنری و سینماییاند. من به جای توصیه تماشای تئاتر یا فیلم ایرانی خاصی به خوانندگان روزنامه، میتوانم توصیه کنم که وقتشان را صرف این تئاترهای چهرهمحورولاکچری و همینطور کمدیهای بیمایه و فاقد ارزش نکنند. به جای آن کتابهای خوبی که در این سالها در ایران منتشرشده است بخوانند.با این حال پیشنهادی برای تماشای یک فیلم خارجی دارم چون دوست دارم مردم ایران و بویژه آنها که دنبال تماشای فیلمهای خوب هستند، آن را ببینند. این فیلم «جنگ سرد» ساخته پاوو پاولیکوفسکی، فیلمساز لهستانی است. فیلمی محصول 2018 که در دوره اخیر جشنواره فیلم کن در فرانسه کاندیدای دریافت نخل طلا بود.درونمایه محوری این فیلم موسیقی است. داستان فیلم «جنگ سرد» همانطور که اسمش تداعی میکند در دوران بعد از جنگ جهانی دوم میگذرد. این فیلم در متن موضوع موسیقی، به خوبی تأثیر جنگ جهانی دوم را بر کشورهای بلوک شرق نشان میدهد. آشفتگی بر جای مانده از جنگ جهانی به صورتی زیبا در این فیلم به تصویر کشیده شده است. بیننده آشفتگی بعد از جنگ را بخوبی در این فیلم و در زمینههای مختلفی مانند عشق، روابط آدمها با هم، مناسبات میان شخصیتها و... میبیند. از این جهت، اسم «جنگ سرد» به معنای واقعی اسم زیبایی برای این فیلم است. سرگشتگی، نومیدی و ندانمکاریهایی که در این فیلم میبینید، کاملاً با مفهوم جنگ سرد تناسب دارد چون محصول جنگ دوم جهانی است که بعد از آن جنگ در فضای کشورهای اروپای شرقی به وجود آمد؛درست برعکس فیلمهای امریکایی و انگلیسی از دوران جنگ سرد که پر از انرژی ناشی از ناتوان کردن دشمن که همان شوروی سابق و کشورهای بلوک شرق هستند. آن فیلمها هم یکی از ابزارهای جنگ سرد امریکا و انگلیس بود که میخواستند با آن توی دهان دشمنشان یعنی شوروی بزنند. من دیدن این فیلم را به همه علاقهمندان سینما توصیه میکنم.
علاوه بر این، یک کتاب هم پیشنهاد میکنم و آن نمایشنامه «وحشی» آنتوان چخوف است. من این کتاب را هرگز ندیده بودم و اخیراً آن را دیدم و خواندم و لذت بردم. یک کمدی جذاب است در چهار پرده که آقای پرویز شهدی آن را ترجمه کرده است. ترجمه روان و خوبی که هم ارزشهای ادبی و نمایشی کار را به زبان فارسی منتقل میکند و هم زمینه سرگرمی مخاطب فارسیزبان ایرانی را فراهم میکند. نمایشنامه «وحشی» برای من یادآور کارهایی مانند «خرس»، «خواستگاری»، «در شاهراه» و این دسته از آثار چخوف است. کارهایی که صمیمیت و شیرینی وجه مشترک آنهاست.
دیپلمات صنعت مُد
113 سال پس از «کریستین دیور»
روزبه میدانی
طراح و پژوهشگر صنعت مُد
درس علوم سیاسی را به اتمام رساند و در ارتش هم خدمت کرد، اما علاقهاش به هنر او را وارد دنیایی کرد که نامش را بهعنوان خالقی آرمانگرا و مدیری رؤیایی تا ابد ماندگار کرد. «کریستین دیور» (Christian Dior)، طراح مُد و مؤسس خانه مد دیور، 21 ژانویه 1905 در شهر گرانویل(Granville) فرانسه که میتوان آن را مهدِ مُدِ دنیا دانست، متولد شد و اولین فعالیت هنری خود را با برپایی یک نمایشگاه هنری از افراد صاحبنامی چون ژرژ براک، پابلو پیکاسو، ژان کوکتو و ماکس ژاکوب آغاز کرد و در ادامه، کار طراحی پوشاک را در سال ١٩٣۵ آغاز کرد. ابتدا طرحهای خود را به مجله فیگارو(Le Figaro) میفروخت و بعد بهعنوان دستیار طراح استخدام شد. در طول جنگ جهانی دوم در جنوب فرانسه خدمت کرد اما در سال ١٩۴١ به پاریس بازگشت و در سالن طراحی بزرگتری مشغول به کار شد. در سال ١٩۴۶ با وجود پیشنهاد عالی، طراحی لباس را نپذیرفت اما یک سال بعد خانه مد خود را تأسیس کرد و نقطه اوجی را در صنعت مد جهان سبب شد. او خون تازهای را به رگهای صنعت مد فرانسه خسته از جنگ تزریق کرد و با استفاده از طرحهای انقلابی که الهام گرفته از باغ گلی در نرماندی که دستپرورده مادرش در زادگاهش بود، حیات را به پایتخت مد جهان یعنی پاریس بازگرداند. در سال ١٩۴٧ که اولین نمایش عمومی طرحهای دیور بود، در پایان این برنامه، با نمایش مجموعه کاپشنهای مربعی خود و مدلهای جدیدی از لباسهایی که شانهها را برجسته نشان میداد، نخستین تکانههای ناشی از انقلاب در مد را آغاز کرد. دیور در ادامه با استفاده از موقعیت کشوری که تازه از جنگ رها شده بود و تمام نگاههای معطوف به آن در اونیفرمهای نظامی خلاصه شده بود، با ارائه طرحی با عنوان نگاه جدید، که ترکیبی از کمربندی تنگ که محکم بسته میشود و دامنی حجیم بود، ظرافت زنانه را به منصه ظهور رساند. او همچنین توانست آن را بهعنوان یک چشمانداز و نظریه جدید در صنعت مد مطرح کند، به گونهای که هنوز تأثیرات خود را بر این حوزه حفظ کرده است.
او با اینکه تنها 10 سال پس از تأسیس خانه مد خود(The Dior fashion house) در زادگاهش، در قید حیات بود (او در 24 اکتبر 1957 در ایتالیا درگذشت) اما هنوز هم پیشرو و تعیینکننده در صنعت جهانی مد است و راز ماندگاری آن را باید پیشرو بودن ذهنی او و مهمترین آنها تغییر در لباسهایی که از نوعی پارچه ابریشمی استفاده میکرد دانست. جز این، نقب زدن به علاقهاش به باغبانی در طراحی و انتخاب پارچه و رنگ و نام مجموعههای خود که از گلها وام میگرفت، هم در این موفقیت بیتأثیر نبود. اما از همه مؤثرتر، روشی بود که مانند نقاشی، روی طرح پارچهها آورد و نگاهها را مجذوب خود ساخت. این موضوع، باعث شد تمام منتقدان تحت تأثیر قرار گیرند تا جایی که منتقد مجله ووگ(Vogue) در مطلبی به صراحت اشاره کرد ما مدام به این اذعان داشتیم که اروپا دیگر تمام شده است، اما با نمایش دیور، احساس میکنم یک انقلاب در مد ایجاد شده که باید به این نبوغ نوآورانه تعظیم کرد.
آقا اجازه هولم نکن!
به یاد تعدادی از بازیگران کمدین و طنزپرداز سینما و تلویزیون ایران
حامد جیرودی
خبرنگار
«با لبخند مرگ را شکست داد.» این جملهای بود که در رثای درگذشت حسین محب اهری منتشر شد. بازیگر تئاتر، تلویزیون و سینمای ایران که ۲۶ دیماه ۱۳۹۷ پس از مدتها مبارزه با بیماری سرطان غدد لنفاوی، در ۶۷ سالگی در بیمارستان لاله تهران درگذشت. زنده یاد محب اهری که خبرنگار حوزه سینمای خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) بود، کار خود را از سال ۱۳۵۴ بهعنوان دستیار کارگردان و عکاس نمایش «یخبندان» آغاز کرده بود، در 27 فیلم سینمایی، 51 سریال و 49 تئاتر به ایفای نقش پرداخت. با اینکه به نظر میرسد که در طول تاریخ سینما و تلویزیون ایران بازیگری که به معنای واقعی کلمه «کمدین» باشد، وجود داشته باشد ولی محب اهری از جمله بازیگرانی بود که در بازیهایش رگههایی از کمدی و طنز کلامی دیده میشد اما درگذشت این بازیگر، باعث شد تا به تعدادی از هنرپیشگان فقید سینما و تلویزیون ایران بپردازیم که به نوعی بهعنوان بازیگر کمدی شناخته میشدند.
محب اهری؛ مبصر چهار ساله کلاس
اولین سریالی که خود زنده یاد محب اهری در آن به ایفای نقش پرداخت، «محله برو بیا» نام داشت که در سال 61 ساخته شد و در سال 62 در تلویزیون نمایش داده شد. در این مجموعه که از آثار اولیه و موفق بعد از انقلاب بود، علائم راهنمایی و رانندگی را بهصورت طنز به بچهها یاد میداد. در ادامه مجموعه، مجموعه «محله بهداشت» هم ساخته شد. «چاق و لاغر»، «طنزآوران جهان» و... از جمله آثار کمدی بودند که محب اهری در آنها بازی کرد. اما شاید خیلیها این هنرمند فقید را با مجموعه «ق مثل قلقلک» به یاد آورند که با نام «مبصر چهار ساله کلاس» نیز معروف است و خود وی نویسندگی و کارگردانی و اجرای آن را برعهده داشت. «من زمین را دوست دارم»، «همسر» و «جیببرها به بهشت نمیروند» در کنار فیلمهای دیگر از جمله کارهای کمدی آن مرحوم به شمار میرود.
منوچهر نوذری؛ چند میگیری گریه کنی؟
نمیتوان از بازیگران کمدین نام برد و از زنده یاد منوچهر نوذری یادی نکرد. دوبلور، هنرپیشه، مجری و کارگردان ایرانی که زاده ۱۰ اردیبهشت ۱۳۱۵ در قزوین بود و ۱۶ آذر ۱۳۸۴ در تهران درگذشت. فعالیت هنری او پس از انقلاب عمدتاً بر تلویزیون و رادیو متمرکز بود. از مشهورترین برنامههایی که او در تلویزیون اجرا کرد میتوان به «مسابقه هفته» و همچنین مجموعههای داستانی «کوچه اقاقیا» و «باجناق ها» اشاره کرد. حضور او با اجرای چند نقش در برنامه رادیویی «صبح جمعه با شما» و کارگردانی این برنامه از دیگر فعالیتهای نوذری محسوب میشود. «چند میگیری گریه کنی» آخرین فیلمی بود که نوذری در سال ۱۳۸۴ در آن بازی کرد.
حسین کسبیان؛ آرایشگاه زیبا
زنده یاد حسین کسبیان که متولد ۱۲ بهمن ۱۳۱۲ در تهران بود و ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۵ نیز درگذشت، از جمله بازیگرانی بود که بازیهای بسیار شیرین و دلپذیری داشت. او طی سالهای حضورش در عرصه هنر، در بیش از ۲۰ سریال تلویزیونی و ۳۲ فیلم سینمایی بازی کرد که از میان آنها میتوان به سریال «آرایشگاه زیبا» و فیلم سینمایی «مادر» ساخته زنده یاد علی حاتمی اشاره کرد که در آنها کسبیان بازیهای کمدی جالبی داشت.
پروین سلیمانی؛ چنگال طاهره خانم
بتول سلیمانیخو با نام هنری «پروین سلیمانی» یکی از بازیگران زن سینمای ایران بود که ۲۲ خرداد ۱۳۰۱ در تهران چشم به جهان گشود و۱۲ خرداد ۱۳۸۸ درگذشت. او که مادربزرگ «ماه چهره خلیلی» است، در 77 فیلم سینمایی و سریالهای بسیاری بازی کرد. با این حال، بسیاری او را با نقش «طاهره خانم» در سریال «تعطیلات نوروزی» به یاد دارند که با چنگال بهدنبال باز کردن درهای هتل بود.
مرتضی احمدی؛ کلاهقرمزی و پسرخاله
زنده یاد مرتضی احمدی که متولد ۱۰ آبان ماه ۱۳۰۳ در تهران بود و ۳۰ آذر ۱۳۹۳ درگذشت، بازیگر سینما و تلویزیون، صداپیشه و خوانندهای بود که با صدای خاص و منحصربهفرد در آثار زیادی حضور داشت و نقشهای کمدی زیادی را ایفا کرد. فیلمهای «کلاهقرمزی و پسرخاله»، «مردی که زیاد میدانست» و سریالهای «فروشگاه» و «خواستگاری پرماجرا» از جمله سریالهایی بودند که احمدی در آنها بازی کرد. مجموعه «شکرستان» آخرین کاری بود که وی آن را روایت میکرد.
حمیده خیرآبادی؛ همسران
حمیده خیرآبادی که متولد ۳۰ آذر ۱۳۰۳ در رشت بود و ۳۱ فروردین ۱۳۸۹ به رحمت حق رفت، اگر چه در بسیاری از آثار خود نقش مادر خانواده را ایفا میکرد ولی شیرینی و طنز خاصی در بازیهای او دیده میشد که بازیهایش را منحصر به فرد میکرد. «اجارهنشینها»؛ «توکیو بدون توقف» و «زرد قناری» از جمله فیلمها و «قطار ابدی»، «پدرسالار» و «همسران» از جمله سریالهای با بازی او بودند.
نعمتالله گرجی؛ هزار دستان
مرحوم نعمتالله گرجی در 9 فروردین سال ۱۳۰۵ در تهران متولد شد و در ۱۷ فروردین ۱۳۷۹ درگذشت. ماندگارترین نقش آفرینی گرجی در سالهای آخر زندگی، بازی کوتاه ولی به یادماندنیاش در نقش باغبان در فیلم زیبای «درخت گلابی» در سال ۱۳۷۶ بود. او که بازی طنز و دلنشین داشت در سریال «هزاردستان» در نقش آژان و «قطار ابدی» هم نقش جالب پادشاه را ایفا کرد که در یادها ماند.
اکبر دودکار؛ دایی جان ناپلئون
اکبر دودکار که متولد ۱۳۰۴در رشت بود و در اول مرداد ۱۳۸۴ از دنیا رفت، یکی از بازیگرانی بود که با لهجه شیرین رشتی ایفای نقش میکرد. بازی او در سریالهایی مانند «دایی جان ناپلئون» و «هزاردستان» شایان ذکر است. «دو نفر و نصفی» و «عیالوار» از فیلمهایی با بازی او بود.
رشید اصلانی؛ سمندون
رشید اصلانی که متولد۱۳۱۰ بود و در ۲۹ مرداد ۱۳۸۱ نیز درگذشت، از جمله بازیگران طنز سینما و تلویزیون بود که به خاطر ویژگیهای جسمانیاش به او لقب «آقا کوچولوی جهان» را داده بودند. بازیگری که شاید خیلیها او را با بازی در سریال «سمندون» به یاد داشته باشند.
خبرنگار
«با لبخند مرگ را شکست داد.» این جملهای بود که در رثای درگذشت حسین محب اهری منتشر شد. بازیگر تئاتر، تلویزیون و سینمای ایران که ۲۶ دیماه ۱۳۹۷ پس از مدتها مبارزه با بیماری سرطان غدد لنفاوی، در ۶۷ سالگی در بیمارستان لاله تهران درگذشت. زنده یاد محب اهری که خبرنگار حوزه سینمای خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) بود، کار خود را از سال ۱۳۵۴ بهعنوان دستیار کارگردان و عکاس نمایش «یخبندان» آغاز کرده بود، در 27 فیلم سینمایی، 51 سریال و 49 تئاتر به ایفای نقش پرداخت. با اینکه به نظر میرسد که در طول تاریخ سینما و تلویزیون ایران بازیگری که به معنای واقعی کلمه «کمدین» باشد، وجود داشته باشد ولی محب اهری از جمله بازیگرانی بود که در بازیهایش رگههایی از کمدی و طنز کلامی دیده میشد اما درگذشت این بازیگر، باعث شد تا به تعدادی از هنرپیشگان فقید سینما و تلویزیون ایران بپردازیم که به نوعی بهعنوان بازیگر کمدی شناخته میشدند.
محب اهری؛ مبصر چهار ساله کلاس
اولین سریالی که خود زنده یاد محب اهری در آن به ایفای نقش پرداخت، «محله برو بیا» نام داشت که در سال 61 ساخته شد و در سال 62 در تلویزیون نمایش داده شد. در این مجموعه که از آثار اولیه و موفق بعد از انقلاب بود، علائم راهنمایی و رانندگی را بهصورت طنز به بچهها یاد میداد. در ادامه مجموعه، مجموعه «محله بهداشت» هم ساخته شد. «چاق و لاغر»، «طنزآوران جهان» و... از جمله آثار کمدی بودند که محب اهری در آنها بازی کرد. اما شاید خیلیها این هنرمند فقید را با مجموعه «ق مثل قلقلک» به یاد آورند که با نام «مبصر چهار ساله کلاس» نیز معروف است و خود وی نویسندگی و کارگردانی و اجرای آن را برعهده داشت. «من زمین را دوست دارم»، «همسر» و «جیببرها به بهشت نمیروند» در کنار فیلمهای دیگر از جمله کارهای کمدی آن مرحوم به شمار میرود.
منوچهر نوذری؛ چند میگیری گریه کنی؟
نمیتوان از بازیگران کمدین نام برد و از زنده یاد منوچهر نوذری یادی نکرد. دوبلور، هنرپیشه، مجری و کارگردان ایرانی که زاده ۱۰ اردیبهشت ۱۳۱۵ در قزوین بود و ۱۶ آذر ۱۳۸۴ در تهران درگذشت. فعالیت هنری او پس از انقلاب عمدتاً بر تلویزیون و رادیو متمرکز بود. از مشهورترین برنامههایی که او در تلویزیون اجرا کرد میتوان به «مسابقه هفته» و همچنین مجموعههای داستانی «کوچه اقاقیا» و «باجناق ها» اشاره کرد. حضور او با اجرای چند نقش در برنامه رادیویی «صبح جمعه با شما» و کارگردانی این برنامه از دیگر فعالیتهای نوذری محسوب میشود. «چند میگیری گریه کنی» آخرین فیلمی بود که نوذری در سال ۱۳۸۴ در آن بازی کرد.
حسین کسبیان؛ آرایشگاه زیبا
زنده یاد حسین کسبیان که متولد ۱۲ بهمن ۱۳۱۲ در تهران بود و ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۵ نیز درگذشت، از جمله بازیگرانی بود که بازیهای بسیار شیرین و دلپذیری داشت. او طی سالهای حضورش در عرصه هنر، در بیش از ۲۰ سریال تلویزیونی و ۳۲ فیلم سینمایی بازی کرد که از میان آنها میتوان به سریال «آرایشگاه زیبا» و فیلم سینمایی «مادر» ساخته زنده یاد علی حاتمی اشاره کرد که در آنها کسبیان بازیهای کمدی جالبی داشت.
پروین سلیمانی؛ چنگال طاهره خانم
بتول سلیمانیخو با نام هنری «پروین سلیمانی» یکی از بازیگران زن سینمای ایران بود که ۲۲ خرداد ۱۳۰۱ در تهران چشم به جهان گشود و۱۲ خرداد ۱۳۸۸ درگذشت. او که مادربزرگ «ماه چهره خلیلی» است، در 77 فیلم سینمایی و سریالهای بسیاری بازی کرد. با این حال، بسیاری او را با نقش «طاهره خانم» در سریال «تعطیلات نوروزی» به یاد دارند که با چنگال بهدنبال باز کردن درهای هتل بود.
مرتضی احمدی؛ کلاهقرمزی و پسرخاله
زنده یاد مرتضی احمدی که متولد ۱۰ آبان ماه ۱۳۰۳ در تهران بود و ۳۰ آذر ۱۳۹۳ درگذشت، بازیگر سینما و تلویزیون، صداپیشه و خوانندهای بود که با صدای خاص و منحصربهفرد در آثار زیادی حضور داشت و نقشهای کمدی زیادی را ایفا کرد. فیلمهای «کلاهقرمزی و پسرخاله»، «مردی که زیاد میدانست» و سریالهای «فروشگاه» و «خواستگاری پرماجرا» از جمله سریالهایی بودند که احمدی در آنها بازی کرد. مجموعه «شکرستان» آخرین کاری بود که وی آن را روایت میکرد.
حمیده خیرآبادی؛ همسران
حمیده خیرآبادی که متولد ۳۰ آذر ۱۳۰۳ در رشت بود و ۳۱ فروردین ۱۳۸۹ به رحمت حق رفت، اگر چه در بسیاری از آثار خود نقش مادر خانواده را ایفا میکرد ولی شیرینی و طنز خاصی در بازیهای او دیده میشد که بازیهایش را منحصر به فرد میکرد. «اجارهنشینها»؛ «توکیو بدون توقف» و «زرد قناری» از جمله فیلمها و «قطار ابدی»، «پدرسالار» و «همسران» از جمله سریالهای با بازی او بودند.
نعمتالله گرجی؛ هزار دستان
مرحوم نعمتالله گرجی در 9 فروردین سال ۱۳۰۵ در تهران متولد شد و در ۱۷ فروردین ۱۳۷۹ درگذشت. ماندگارترین نقش آفرینی گرجی در سالهای آخر زندگی، بازی کوتاه ولی به یادماندنیاش در نقش باغبان در فیلم زیبای «درخت گلابی» در سال ۱۳۷۶ بود. او که بازی طنز و دلنشین داشت در سریال «هزاردستان» در نقش آژان و «قطار ابدی» هم نقش جالب پادشاه را ایفا کرد که در یادها ماند.
اکبر دودکار؛ دایی جان ناپلئون
اکبر دودکار که متولد ۱۳۰۴در رشت بود و در اول مرداد ۱۳۸۴ از دنیا رفت، یکی از بازیگرانی بود که با لهجه شیرین رشتی ایفای نقش میکرد. بازی او در سریالهایی مانند «دایی جان ناپلئون» و «هزاردستان» شایان ذکر است. «دو نفر و نصفی» و «عیالوار» از فیلمهایی با بازی او بود.
رشید اصلانی؛ سمندون
رشید اصلانی که متولد۱۳۱۰ بود و در ۲۹ مرداد ۱۳۸۱ نیز درگذشت، از جمله بازیگران طنز سینما و تلویزیون بود که به خاطر ویژگیهای جسمانیاش به او لقب «آقا کوچولوی جهان» را داده بودند. بازیگری که شاید خیلیها او را با بازی در سریال «سمندون» به یاد داشته باشند.
یک نویسنده برای آخر هفته خوانندگان «ایران» چند کتاب خوب معرفی می کند
چند پیشنهاد خاص درجه یک
مهدی رجبی
نویسنده کودک و نوجوان
«گفتوگوی جادوگر بزرگ با ملکه جزیره رنگها»، نوشته جمشید خانیان یکی از کتابهایی است که خواندن آن را به مخاطبان نوجوان پیشنهاد میدهم، کتابی که با همکاری نشر افق در سالجاری منتشر شده است. به گمانم جمشید خانیان یکی از معدود نویسندگانی است که به خوبی از پس لحن و زبان و روایت نوجوانانه برمیآید. شاید بتوان پیوندی نزدیک بین راوی این کتاب و کتاب دیگر خانیان، یعنی «طبقه هفتم غربی» پیدا کرد. هر دو نوجوانهایی هستند با روحی لطیف و شاعرانه و غرق در عالم خیال. در این رمان نوجوانی بهنام رهی بهعنوان مدل نقاشی به خانه زنی نقاش میرود که نام او را گذاشته «ملکه رنگها». نویسنده مخاطبش را در بین بوها و رنگها و حسها و خاطرهها غرق میکند و ذرهذره با اندوهی که بر جان ملکه رنگها چنگ انداخته آشنا میکند. رهی کمکم درمییابد که حضور او بهعنوان مدل نقاشی در آن خانه دلیلی پنهان دارد و... ظاهر داستان ساده به نظر میرسد اما ساختار و شخصیتپردازی آن پیچیده، مینیاتوری و دقیق و عمیق است. یکی از کتابهای نوجوان خیلی خوبی است که امسال خواندم. اما دومین کتاب «چرخ زمان» نوشته رابرت جردن به ترجمه بهرنگ مافی است که با همکاری نشر پریان در همین سالی که درآن هستیم منتشر شده است، چرخ زمان یکی از مطرحترین آثار فانتزی است که طرفداران بسیاری در جهان دارد. رند الثور و دوستش مت، بعد از حمله ترالکها(موجوداتی اهریمنی) به دهکدهشان، از رازهای غریبی خبردار میشوند. رؤیاهایی دلهرهآور بر هر دوشان ظاهر میشود که از اتفاقاتی شوم در آینده خبر میدهد. آنها ناخواسته راهی سفری پر ماجرا و حماسی میشوند. سفری مملو از اشباح و شیاطین و جادوگران. فعلاً دو جلد از کتاب منتشر شده و بقیه جلدها به مرور منتشر خواهند شد. بهرنگ مافی با ترجمهای خوشخوان و منسجم، برای اولین بار خوانندگان ایرانی را با این اثر فانتزی مهم و سترگ آشنا میکند. کسانی که از خواندن کتابهایی نظیر ارباب حلقهها و نغمه آتش و یخ لذت میبرند هرگز این کتاب را از دست ندهند.
سومین کتاب«افتاده بودیم در گردنه حیران» نوشته حسین لعل بذری است که آن هم در سالجاری و با همکاری نشر نیماژ روانه کتابفروشیها شده است. این کتاب شامل 12 داستان کوتاه است. از ویژگیهای آن میتوان به نثر پخته و گاه شاعرانه، استفاده از لهجهها و گویشها و جغرافیای متنوع داستانی اشاره کرد. تم غالب در اکثر داستانها مرگ است هر چند نویسنده نگاهی تلخ و تیره و تار به مرگ ندارد. در تار و پود تکتک داستانها آنچه پا به پای مرگ پیش میآید عشق است. راویان داستانها اغلب درگیر موضوع عشق هستند، چه شهید گمنامی که پیکرش هنوز پیدا نشده و همسرش هر هفته میرود بالای گور خالیاش و چه جوانی که گلویش را بهخاطر عشق بریده و در فضایی خیالگونه مدام ذکر محبوبش را میگوید. نویسنده انگار در حسرت گذشتهای قلم میزند که دیگر نیست، گذشتهای نوستالژیک، مملو از خاطرات و بوهای خوش و آدمهای زلال و یکرنگ. حضور شخصیتهای افغانستانی در چند داستان و نگاه انسانی و پرمهر نویسنده به آنها، بهعنوان همسایگانی با زبان و فرهنگ مشترک، از ویژگیهای بارز مجموعه است.
کتاب بعدی«هفت گنبد» نوشته محمد طلوعی است، این کتاب هم در سالجاری و با همکاری نشر افق در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است. از ویژگیهای شاخص داستانهای طلوعی، شیوه روایت اوست که معمولاً در عرض پیش میرود و مدام بین واقعیت و خیال پرسه میزند. در این مجموعه داستان میتوان ردپای بعضی از شخصیتهای رمان قبلی طلوعی را با همان نام و مشخصات دید مثل «مهران جولایی». هفت گنبد با نگاهی به هفت پیکر نظامی نوشته شده. در واقع نویسنده عصاره ساختار و مضمون داستانهای نظامی را گرفته و در قالب روایتی نو و امروزی ریخته. ماجرای هر داستان یا هر گنبد در یکی از کشورهای همسایه ایران میگذرد. سوریه، عراق، ارمنستان، گرجستان، عمان، افغانستان و لبنان هفت کشوری هستند که نویسنده خودش اذعان دارد برای شناخت جغرافیا و فرهنگ آنها به تکتکشان سفر کرده. در این کتاب نیز مضمون غنایی و عاشقانه بر تمام داستانها چیره است. عشق به زنی راهبه، عشق به دختر یک زن چریک در انقلاب ظُفار عمان، عشق به دختری ناشناس در هواپیما و... زبان و کلمات در داستانهای طلوعی شخصیت و رنگ خود را دارند و صرفاً برای ارائه اطلاعات به کار نمیروند. در هنگام خواندن داستانها، از ساختار زبان و واژگان هم میشود پا به پای روایت و تعلیق داستانی لذت برد.
این فیلم را ببینید و کمی نگران شوید!
پیشنهاد یک منتقد سینما برای تماشای یک فیلم تماشایی
سید رضا صائمی
منتقد
اگرچه فیلم دیدن غالباً راهی است برای گریز از حس تنهایی و ملال و حتی نوعی پناه آوردن به سینما برای احساس امنیت! اما گاهی ترس هم جذاب میشود. آنها که ژانر وحشت را میپسندند میدانند تجربه این لذت ترسناک چیست! اما همیشه ترس و نگرانی صرفاً یک ابزار سرگرمی یا تجربه هیجان نیست. گاهی میتوان ترسید و نگران شد. میتوان نگران شد و احساس مسئولیت کرد. میتوان بر اساس همین احساس مسئولیت، دیگران را هم آگاه و از خواب بیدار کرد. سینما این امکان را میدهد که در کنار سرگرمی، آگاهی هم کسب کرد.
بویژه برخی از آگاهیها که اگرچه با ترس و نگرانی همراه است اما یک تلنگر مهم است. چه بسا ما را نسبت به خطری در آینده مصون میکند و کمک میکند تا به فکر درمان چیزی باشیم یا از وقوع یک فاجعه پیشگیری کنیم. این روزها در گروه سینمایی هنر و تجربه، مستندی در حال اکران است به اسم «تالان». مستندی که تماشای آن میتواند ما را متوجه جدی بودن بحران آب در کشور کند؛ بحرانی که اگر حواسمان به آن نباشد آینده ما و فرزندانمان بشدت در آستانه فاجعهای بزرگ قرار میگیرد. اگرچه تالان به مشکل بحران آب در خراسان میپردازد اما سمت و سو و دامنه فراگیری آن کل ایران را شامل میشود. مستندی که مشاور وزیر نیرو توصیه کرده که تماشای آن برای همه ایرانیان واجب است! هنرمندان و فعالان محیط زیست هم تماشای این فیلم را توصیه کردهاند.
«تالان» به کارگردانی محمد صادق دهقانی جایزه بهترین مستند نیمه بلند دهمین جشن مستقل سینمای مستند ایران را کسب کرده و نامزد پنج جایزه از جشن مستند خانه سینما شامل بهترین تدوین، بهترین صدا، بهترین پژوهش، بهترین کارگردانی و بهترین فیلم، نامزد جایزه بهترین کارگردانی مستند در جشن بزرگ سینمای ایران و برنده جایزه بهترین پژوهش از جشنواره ملی فیلم رضوی بوده است. شاید بعد از تماشای این مستند حواستان بیشتر به چکه چکه کردن آب منزلتان باشد. به اینکه بیهوده شیر آب را باز نگذاریم. به اینکه جنگ آینده بر سر آب است و به اینکه بدون آب چه بلایی بر سر ما خواهد آمد. اگرچه اغلب برای گریز از واقعیتهای تلخ زندگی به سینما پناه میبریم اما گاهی برای درک واقعیتهای زندگی باید به سینما رفت. تالان واقعیتی را جلوی چشم ما میگذارد که خیلیها میخواهند از چشم ما پنهان کنند.
زندگی در آستانه روشنایی شهر
داوود پنهانی
روزنامه نگار
هوا که سرد میشود، همسایهها وقت صبح که پی کار و زندگی روزمره از خانه بیرون میزنند، سر در گریبان جمع میکنند. کلاه و شالها را از اشیای عتیقه خانه بیرون میکشند، چندان حال تعارف و سلام و روز بخیر گفتن ندارند. از کوچه که رد میشوی، هیکل شبح آسای خود را جمع میکنند و آرام از کنارت میگذرند. هوا که سرد میشود، سرما که از حد صفر میگذرد و میل به یخبندان میکند، مار و مور و ملخ میروند جایی، گوشهای و پناهی میجویند. هوا که سرد میشود سگ میلرزد، گربه میلرزد، یاکریم آرام گرفته گوشه تراس خانه همسایه میلرزد. هوا که سرد میشود لیلا، دختر کوچک همسایه با دستهای سرماگرفته خود میرود مدرسه، میلرزد و میرود مدرسه. هوا که سرد میشود، من که وارد مغازه توی خیابان میشوم، صدای نرم و آرام موجودی که پشت سرم در حرکت است را میشنوم، توی مغازه به صدای مغازه دار که یکی را خطاب قرار داده سر بر میگرداندم و با خود فکر میکنم کدام طفل بازیگوشی این وقت صبح آمده و خیره شده به مغازه دار تا او تخم مرغی در دست بگیرد و مدام تکرار کند «بیا، بیا شیطون» سر بر میگردانم و طفلی نیست، آدمیزادی نیست، تنها صبح است و تاریکی دم صبح و سرمای زمستان و هوای پنج درجه زیر صفر. سر بر میگردانم و صدای آرام و نرمی به گوشم میرسد، نگاه مغازه دار را دنبال میکنم و روباه را میبینم؛ روباهی کوچک و نرم و لطیف که وارد مغازه شده تا تخم مرغ از دست مغازه دار بگیرد. روباه با پوزه باریک و سری که انگار باید مدام مواظب حرکات دیگران باشد وارد مغازه شده، تخم مرغ را برمیدارد و میرود.
مغازه دار میگوید: «سهم هر روزشه، میاد یکی یکی بر میداره و میره، روزی چهار تا تخم مرغ، همیشه اول صبح میاد، قبل روشنایی، سیر که شد میره تا فردا.» مغازه دار یک گوشه مغازه را نشانم میدهد و ادامه میدهد:«گاهی وقتا تخم مرغ شکستهها رو میذارم اینجا، روباه میاد میشینه کنار این تخم مرغها، لب نمیزنه تا بهش نگم.» مغازه دار بر میگردد و چند قوطی از قفسه بر میدارد و جا به جا میکند و میگوید: «به بچهها سپردم مدیونید اگه من نبودم، این روباه بیاد و گرسنه از در این مغازه بره.» چشمش را میدوزد به جایی بیرون مغازه، صدایش در حزنی غریب، غرق میشود و ادامه میدهد:«روزی این زبون بسته هم افتاده دست ما، صبحها به خاطر این زودتر از همیشه مغازه رو باز میکنم، الان یک ساله...» از مغازه بیرون میزنم، میروم به سرما و زمستان و دوشنبههای سرد. میروم تا مثل همیشه کارم را شروع کنم، زمستان زیر 5 درجه است. شهر کمی روشنتر شده، من سردم نیست. روباه سردش نیست.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
از پاولیکوفسکی تا چخوف
-
دیپلمات صنعت مُد
-
آقا اجازه هولم نکن!
-
چند پیشنهاد خاص درجه یک
-
این فیلم را ببینید و کمی نگران شوید!
-
زندگی در آستانه روشنایی شهر
اخبارایران آنلاین