گفتوگوی «ایران» با «محمدرحیم اخوت» از بازماندگان «جُنگ اصفهان»
ادبیات امروز مدیون آن یاران اصفهانی است
مریم شهبازی
خبرنگار
«محمدرحیم اخوت» از معدود بازماندگان آن حلقه ادبی مشهوری است که از اصفهان سر برآوردند و نقش بسزایی در ارتقای شعر و داستاننویسی معاصرمان ایفا کردند، یارانی که از محفل ادبی آنان با عنوان «جُنگ اصفهان» یاد میشود و اخوت بزرگترین حسرت زندگیاش، حالا در هفتاد و پنج سالگی این است که چرا شور سیاسی سالهای جوانیاش نگذاشت از همان ابتدا به این جمع بپیوندد. «نامهی سرمدی» رمانی است که یکی- دو سال قبل، بعد از مدتها گرفتار بودن در چرخه ممیزی منتشر شد. او البته کتاب دیگری هم در انتظار کسب مجوز نشر دارد، رمان« تا وقتی کسی هست» که به نوعی زندگینامه خودنوشت او به شمار میآید و بخشی از آن درباره همسری است که هفده سالی است غم فراقش را دارد؛ حالا در روزگاری که اوضاع جسمی و وضعیت بیناییاش حتی امکان مطالعه را از او گرفته، این نویسنده و منتقد ادبی امیدوار است بررسهای اداره کتاب، حسرت انتشار اثری را که فعلاً آخرین نوشتهاش به شمار میآید ، بر دلش نگذارند. در خلال این گفتوگو گریزی هرچند مختصر به زندگی حرفهای «محمدرحیم اخوت» و همچنین بیان خاطراتی از حلقه یاران «جُنگ اصفهان» داشتهایم که میخوانید.
قبل از هر سؤالی از خانوادهتان بگویید و اینکه شرایط فرهنگی خاصی بر آن حاکم بوده که شما را به ادبیات علاقهمند کرده باشد یا این، مسیری است که خودتان در آن گام نهادهاید؟
خانوادهام چندان علاقهمند نبودند، تا جایی که به خاطرم مانده پدرم چندان مشوق مان نبود، اما عمهام که بعدها با دخترش ازدواج کردم، عاشق حافظ بود و این دیوان شعر حکم کتاب بالینیاش را داشت. هرچند که حالا هم عمهام را ازدست دادهام و هم دخترش که برای سالیان سال همسر و همدمم بود. برای مان غزلهای حافظ را میخواند و نخستین جرقههای گام نهادنم به دنیای ادبیات از همان زمان زده شد.
شروع کارتان در این عرصه به دوران تحصیل در رشته ادبیات و ورود به فضای دانشگاهی بازمیگردد، بویژه که شنیدهام از سن و سال کم برخی مطالب شما در نشریه فردوسی منتشر میشده!
آغاز مطالعات ادبیام به سالهای دبیرستان بازمی گردد، از همان دوره بود که بتدریج موفق به انتشار برخی نوشته هایم در مجله فردوسی شدم، اما دوره دانشگاه به لطف حضور بزرگانی همچون جمشید مظاهری و جلیل دوستخواه در جمع استادانم علاقه بیشتری به فعالیت در حوزه ادبیات پیدا کردم. آنقدر خوششانس بودم که روابطم با استادانی که به نام برخی از آنها اشاره شد ادامه پیدا کرد.
ورودتان به حلقه یاران جُنگ ادبی اصفهان چطور اتفاق افتاد؟
همانطور که اشاره شد در دوره دانشگاه، فرصت آشنایی با استادان مطرحی نصیبم شد، این روابط به آشناییام با دیگر بزرگانی همچون محمد حقوقی و ابوالحسن نجفی منجر شد. درنهایت هم به جمع یاران حلقه ادبی جُنگ اصفهان راه پیدا کردم. من دهههایی از ایران را زیستهام و در جمعی حضور پیدا کردهام که درنتیجهاش با بسیاری از ادبای مطرح معاصرمان نشستوبرخاست پیدا کردم. حضور جدیام در این جُنگ تقریباً همزمان با دوره دوم آن و روزگاری بود که جلسات به همت احمد میرعلایی برپا میشد، تقریباً از همان جلسه اول به دعوت او، من هم رفتم. بخشی از دیدارها هم در دفتر مطالعات فرهنگی رخ میداد؛ متأسفانه این دفتر را بستند و به مرور این محفل ادبی که راه پیدا کردن به آن کار سادهای نبود هم از هم پاشید. اما نکته قابل توجه اینکه برنامههای این نشستها تنها به شعر و داستان محدود نمیشد و حاضران درباره حوزههای مختلف همچون سینما، تئاتر و.. هم حرف میزدند. بخش مهمی از اثرگذاری محفلهای ادبی دهههای چهل و پنجاه نهتنها به جدیت آنان، بلکه به نگاه همهجانبهای بازمیگشت که فراتر از حوزه تخصصیشان به دیگر بخشهای فرهنگ و هنر هم داشتند؛ اتفاقی که ردپای پررنگی از آن در نوشتههای نویسندگان و شاعران این دهه هم دیده میشود.
دهه پنجاه نخستین آثار شما با همراهی ناشری اصفهانی منتشر میشود، چند کتاب داستانی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان، چه شد که بهیکباره به سراغ نقد ادبی و تألیف برای مخاطبان بزرگسال رفتید؟
راستش مدتی که از انتشار این کتابهایم گذشت متوجه شدم ادبیات برای من آن چیزی نیست که در آن شش- هفت کتاب نوشتهام، آنقدر که هرکجا آن کتابها را میدیدم جمعشان میکردم. ورودم به حلقه یاران ادبی جُنگ اصفهان در حکم راهنمایی بود که مسیر کاری را که به آن تعلق داشتم ، نشانم داد.
اگر به سراغ نوشتههای نویسندگانی همچون علیاشرف درویشیان که معلمی حرفهشان بوده برویم شاهد تأثیر آن بر نوشتههایشان هستیم، هر چند که هم زندهیاد درویشیان و هم شما از جمله معلمانی هستید که از ادامه کار محروم شدید؛ معلمی، آنهم در مناطق روستایی چقدر بر دریچه نگاه تان اثر گذاشته است؟
بهطورقطع بیتأثیر نبوده و میتوان گفت گستره نگاهم به ادبیات را مدیون همین تجربههای زیسته ارزشمند هستم. هنوز هم آن دوران را که به معلمی مشغول بودم بهترین دوره کاریام میدانم و برای آن ارزش ویژهای قائل هستم؛ البته نویسندگی را هم به همان میزان جدی میدیدم و میبینم، هرچند که دیگر توان نوشتن ندارم.
از سالهای دوستی و آشناییتان با این افراد که همگی در زمره چهرههای شاخص ادبیات معاصر بودند بگویید؟
حافظه آنقدر یاریام نمیکند که بتوانم به خاطرات چندانی اشاره کنم. بااین حال هیچوقت فراموش نمیکنم که ابوالحسن نجفی به رغم جایگاه علمی و احاطهای که به ادبیات و زبان فارسی، فرانسه و از سویی ترجمه داشت هیچگاه نگاه متکبرانهای به جوانترها نداشت و برای همه ما حکم یک راهنما داشت، آنچنانکه حتی بسیاری از اعضای این محفل تحت تأثیر او بودند؛ البته محمد حقوقی هم ویژگیهایی مشابه نجفی داشت. دوستی و نشستوبرخاست با این بزرگان، همانطور که پیشتر هم اشاره شد من را در فعالیت جدیتر ادبی مصرتر کرد. دوستی با این بزرگان تا جایی ادامه پیدا کرد که درنهایت به خواست میرعلایی مقدمهای بر یکی از کتابهای او نوشتم.
از تأثیری که این افراد بر تربیت نویسندگان نسل بعد گذاشتند بگویید!
اغلب افرادی که با راهنمایی این بزرگان قدم به ادبیات گذاشتند از چهرههای شاخص شعر و داستان شدند، تأثیر این بزرگان که تنها به نام برخی از آنها اشاره شد تنها به آن دههها محدود نمیشود، جوان نویسنده یا شاعری که امروز به سراغ مطالعه آثار آنان میرود هم بهنوعی تحت تأثیرشان قرار دارد، بااینکه رفتوآمد به این جمع کار سادهای نبود اما بخشی از ادبیات امروزمان را مدیون هستههای تشکیلدهنده دوره اول و دوم یاران جُنگ اصفهان هستیم. هرچند که خود من به دلایلی از دوره دوم به آن پیوستم و شانس بهره گرفتن از حضور این افراد را از همان بدو امر نداشتم.
شما با آقای گلشیری هم دوستی نزدیکی داشتید، رابطهای که در دوره کوتاهی که ایشان بعد از انقلاب به اصفهان بازگشتند شکل گرفت، از آن روزها چیزی به خاطرتان مانده است؟
دوستیمان به همان هنگامی بازمیگردد که اشاره کردید، مدتی بعد از انقلاب به اصفهان بازگشت، هفتهای دو- سه مرتبه، در خلال جلسات هفتگی با گلشیری دیدار داشتیم. بخشی از گفتوگوهایمان مختص زمان پیادهروی بود، عصرها با دیگر حاضران جلسه، دو به دو برای قدم زدن به اطراف زایندهرود میرفتیم و از ادبیات صحبت میکردیم.
دلیل جایگاهی که برای گلشیری قائل هستید و حتی او را از صادق هدایت هم بالاتر میدانید چیست؟
شاید نتوانم به جرأت بگویم از صادق هدایت بالاتر است اما بیتردید چیزی کم از او ندارد، دلیل این گفته را در جایگاهی میدانم که برای ذات داستان و داستاننویسی قائل بود، مسألهای که تأثیر آن حتی در نوشتههایش هم دیده میشود. خود من بهشخصه با کمتر نویسندهای روبهرو شدهام که نوشتن دغدغه اصلیاش باشد، درست برخلاف گلشیری که زندگیاش نوشتن بود. او به رغم آنچه برخی میگفتند هیچگاه از ادبیات بهعنوان ابزاری در جهت تزریق عقاید سیاسیاش به مخاطبان استفاده نکرد، ادبیات برای او خود ادبیات بود، نه ابزار و وسیله.
از میان جوانترهایی که به جُنگ و جلسات دفتر مطالعات فرهنگی رفتوآمد داشتند کدام یک از چهرههای شاخص ادبیات امروزمان شدهاند؟
راستش همانطور که گفتم حافظه، چندان من را در یادآوری گذشته همراهی نمیکند اما به خاطرم هست که علی خدایی که آن سالها نویسنده جوانی بود هم به جُنگ رفتوآمد داشت. داستانهایش را برای هوشنگ گلشیری و من میخواند و گلشیری راهنماییهای لازم را به او میگفت، نویسندهای که حالا خودش یکی از چهرههای شاخص شده است.
باوجود حضور در چنین محفلی چرا اینقدر دیر به فکر انتشار«تعلیق» نخستین کتاب تان افتادید؟
این نخستین نوشته من نبود، همانطور که خودتان هم اشاره کردید دهه پنجاه چند کتاب داستان برای کودکان و نوجوانان با نام مستعار نوشتم، اما بعد از مدتی احساس کردم به آن حوزه تعلق ندارم و وارد حیطه نقد شعر و ادبیات داستانی بزرگسال شدم. هرچند داستان «تعلیق»، نخستین نوشتهام در حوزه ادبیات بزرگسال هم باوجود انتشار در سال 78، نزدیک به یک دهه قبل نوشته شده بود.
دلیل این تأخیر 11-10 ساله در انتشار کتابتان بحث گرفت و گیرهای ممیزی بوده یا حساسیتهای خودتان در بازنویسی؟
تعلیق اولین کتابم بود، در راه انتشار آن برخلاف آثار بعدی با مشکل ممیزی روبهرو نشدم، اما تأخیری که به آن اشاره شد نشأت گرفته از حساسیتهای خودم در بحث بازنویسی بود. بخشی از جوانیام با حضور در جمعی همچون جُنگ اصفهان همراه شد که اعضای آن همگی از چهرههای اثرگذار ادبیات بودند، بنابراین عجیب نیست که در انتشار اولین کتاب تا این اندازه حساسیت به خرج داده باشم؛ دلم میخواست «تعلیق» داستان خوب و بیعیبی از آب درآید. هنوز هم وقتی بعد از سالها به سراغ «تعلیق» میروم همچنان از خواندنش لذت میبرم، درست برخلاف برخی دوستان نویسنده و مترجم که حتی علاقهای به بازنشر دوباره نخستین کتاب خود ندارند.
رمان «تعلیق» را پیش از انتشار برای دوستان تان در جُنگ ادبی اصفهان خوانده بودید؟
نه؛ کتاب را پیشتر برای کسی نخوانده بودم، راستش خواندن «تعلیق»، در شرایطی که نخستین نوشتهام به شمار میآمد آنهم نزد بزرگانی همچون ابوالحسن نجفی واقعاً جرأت میخواست که من نداشتم. زندهیاد نجفی از چنان جایگاه ادبی والایی برخوردار بود که هیچگاه به چنین کاری دست نزدم، اما برای هوشنگ گلشیری آن را خوانده بودم و حتی دلیل اینکه بالاخره دل به دریا زدم و «تعلیق» را منتشر کردم تشویق برخی دوستان بود.
گلشیری یکی از همین مشوقان بود؟
نه اتفاقاً ایراد بسیاری به نوشتهام گرفت، هرچند که وقتی کتاب منتشر شد از آن حتی فراتر از اصفهان، در تهران و دیگر جمعها و نشستهای ادبی استقبال شد. آنقدر که بخش فرهنگی سفارت فرانسه هم به آن توجه نشان داد و حتی کامران فانی هم در واکنش به داستان «تعلیق» آن را اثری خوانده که همه را شگفتزده کرده بود.
این استقبال کارتان در تألیف کتاب بعدی را سخت نکرد؟
نه، هرچند که کتاب بعدیام در ارتباط با شعر بود.
آثار شما چه در راه کسب مجوز نشر و چه برای بازنشر، هرازگاهی با موانعی روبهرو شدهاند؛ ازجمله «نامه سرمدی» که گویا بعد از مدتها، سال گذشته بالاخره منتشر شد. هنوز هم اثری در انتظار کسب مجوز نشر دارید؟
از «نامه سرمدی» که سالها منتظر کسب مجوز آن بودم که بگذریم حالا نوبت گرفت و گیر بررسها برای مجوز نشر «تا وقتی کسی هست» شده! کتابی است که هنوز موفق به انتشار آن نشدهام بااینکه مدتها از وقتی آن را به ناشر سپردهام میگذرد. آنطور که باخبر شدهام به بخشهایی از کتاب اصلاح و حذف زدهاند که من نمیپذیرم. ترجیح میدهم کتابم هرگز منتشر نشود اما اجازه حذف هیچ قسمت آن را نمیدهم. کتابی که با حذف و اصلاحیه منتشر شود از اصل خود دور میشود. اصلاً داستانی که نوشته و کامل میشود که دیگر قابل تغییر نیست! زمان حاضر را دقیق نمیدانم اما طی سالهای گذشته یکی از مهمترین مشکلات در مسیر ممیزی این بود که اغلب مواقع خبر داشتیم که بررسهای ممیزی هم ادبیات را بخوبی نمیشناختند و هم حتی کتابی را که برای بررسی به آنان میسپردند ،بدرستی نمیخواندند. هرچند که گمان میکنم حالا هم شرایط فرق چندانی نکرده باشد. همینکه انتظار حذف یا تغییر بخشهایی از کتاب را دارند مسلم که همچنان با مصائب ممیزی روبهرو هستیم. متأسفانه در این شرایط برخی دوستان خودشان را گول میزنند و میگویند که ممیزی خلاقیت بیشتر نویسندگان را بهدنبال دارد. من بشدت مخالف این گفته هستم! اصلاً چطور میتوان بخشی از کتاب را حذف کرد و باز به اثرگذاری آن امیدوار بود، برخی بررسها کتاب را سلاخی میکنند، آن را از میان میبرند و بعد مسئولان انتظار دارند مردم کتاب بخوانند. بههرحال هنوز هم موفق به انتشار «تا وقتی کسی هست» نشدهام. امیدوارم بررسهای ارشاد مجال انتشار را از آن نگیرند. این کتاب بخشی از زندگی واقعی خود من را شامل میشود، آن بخشی که مرتبط با همسرم میشود که حالا مدتهاست با زندگی وداع گفته، ای کاش حسرت انتشار این کتابی که شاید آخرین نوشتهام باشد به دلم نماند.
بازگردیم به حلقه یاران جُنگ اصفهان. از وقتی ابوالحسن نجفی اصفهان را ترک کرد، رفتن او چقدر بر فعالیت جُنگ اثرگذار بود؟
او هم برای برنامهریزی زندگیاش حق داشت و از این بابت نمیتوان خردهای گرفت؛ بااین حال از وقتی نجفی اصفهان را ترک کرد و به تهران رفت کمکم حلقه یاران جُنگ اصفهان از هم پاشید چراکه نقش بسیار مؤثری در حفظ این جمع داشت. نجفی معلم بزرگی بود، دانش زیادی داشت اما هرگز دنبال به رخ کشیدن دانش خودش نبود. هر یک از این افراد به تنهایی از چهرههای شاخص بخشهای مختلف ادبیات مان بودند، از ابوالحسن نجفی گرفته تا هوشنگ گلشیری، محمد حقوقی، بهرام صادقی و دیگرانی که نامشان بر پیکر فرهنگ و ادب مان حک شده است.
طی دهههای گذشته شاهد عبور جریان ادبیات از مناطق مختلف کشورمان و تحت عنوانهایی همچون مکتب اصفهان یا مکتب جنوب و... بودهایم، در شرایط فعلی و با توجه به نقش رسانههای نوین در شبیهسازی تفکرات و سبککار نویسندگان فکر میکنید بازهم شاهد موارد مشابهی در دیگر نقاط کشورمان باشیم؟
بهشخصه چندان با اطلاق عنوان «مکتب» به جغرافیایی خاص موافق نیستم، از این مسأله که بگذریم به گمانم دیگر شاهد چنین جریان سازیهایی نباشیم. همانطور که خودتان هم اشاره کردید تغییر شیوه زندگی و پیوستگی نزدیک آن به تکنولوژیهای نوین ارتباطی منجر به شبیه شدن آثار ادبی به یکدیگر شده، اتفاقی که نه فقط در ایران، بلکه به شکلهای مختلف در تمام جهان شاهد آن هستیم. آدمهایی که این روزها خواهان قدم گذاشتن به عرصه ادبیات هستند براحتی به هر کتابی از هرکجای دنیا و از هر نویسندهای دسترسی دارند و حتی قادر به اطلاع از احوال جهانی ادبیات هم هستند. برخلاف گذشته که نویسندگان تا حد بسیاری تحت تأثیر بوم فرهنگی و جغرافیای شهر محل سکونت خود بودند. از سوی دیگر حداقل در کشور خودمان و تاجایی که شرایط جسمی من اجازه داده که ببینیم شاهد شکلگیری محفلهای ادبی چندان اثرگذاری بر ادبیات نیستیم و شاید بتوان گفت از رونق افتادهاند. حالا نمیدانم اگر امکان رفتوآمد به جمعهای ادبی داشتم بازهم چنین عقیدهای داشتهام یا نه.
در نوشتههای نویسندگانی همچون شما، هوشنگ گلشیری یا حتی نویسندگان نسل بعدیتان مانند علی خدایی با حضور پررنگ جغرافیا و فرهنگ اصفهان و حتی مناطق خاصی مثل «چهارباغ» اصفهان روبهرو میشویم، این بهمنظور زنده نگهداشتن فضای جغرافیایی-فرهنگی مذکور بوده یا تحت تأثیر تجربههای زیستیتان؟
هر دو این موارد اثرگذار بوده، بااینحال درباره شخص من بخش دوم سؤالتان بیشتر صادق است، نویسنده خواه ناخواه ماجرای مخلوقات ادبیاش را در بستر تجربههای زیستیاش مینویسد. شبیه همان چیزی که در نوشتههای دیگر نویسندگانی مانند احمد محمود در استفاده از جغرافیا و فرهنگ جنوب میبینیم.
در آخر از این بگویید که ارزیابیتان از نوشتههای نویسندگان جوان چیست؟
متأسفانه شرایط بینایی و جسمانیام بهگونهای است که امکان مطالعه از من سلب شده، بااین حال امیدوارم که بازهم شاهد تحولی در ادبیات داستانی شویم، نظیر همان جریانی که در دهههای سی تا پنجاه ما را با آثار شاخص و نویسندگانی اثرگذار روبهرو کرد؛ هرچند که به سبب همان حضور پررنگ تکنولوژی بعید میدانم چنین اتفاقی رخ بدهد. با این حال توصیهام برای جوانان علاقهمند به نویسندگی بهعنوان فردی که سالها از همنشینی بزرگان ادبیات این مرز و بوم برخوردار بوده این است که پیش ازشروع نوشتن، کتاب زیاد بخوانند، حتی اگر کتابی نوشتند که با استقبال خوب اهالی ادبیات روبهرو شد فکر نکنند به انتهای راه رسیدهاند. مطالعه و کسب اطلاع حتی از دیگر حوزههای فرهنگ و هنر یکی از کلیدیترین موارد در طی موفقیتآمیز این مسیر است. نویسندهای قادر به خلق آثار ماندگار میشود که نهتنها در جریان تحولات روز هنرهایی همچون نقاشی، سینما، تئاتر و... باشد، بلکه حتی تا حدی با سایر حیطههایی همچون روانشناسی، جامعهشناسی و حتی سیاسی هم آشنا باشد و خبرها و تحولات آنها را دنبال کند. نویسندهای که تنها داستان بخواند و داستان بنویسد قادر به خلق آثار عمیق نمیشود، این مهمترین دلیل تفاوت بزرگانی همچون هوشنگ گلشیری و جلیل دوستخواه با آنهایی است که تنها چند کتاب میخوانند و فکر میکنند میتوانند دست به خلق اثری ماندگار بزنند.
بــــــــرش
نامههایی که سر از رمان اخوت درآوردند
اگر علاقهمند به کسب اطلاعات بیشتری درباره اصفهان هستید مطالعه رمانها و مجموعه داستانهای «محمدرحیم اخوت» پیشنهاد خوبی است، البته خودش تأکید دارد که عمدی در استفاده از این بوم فرهنگی- جغرافیایی نداشته، اما به هر حال عجیب است اگر کتابهای او را بخوانید و همپای شخصیتهای نوشتههایش سر از چهارباغ و زاینده رود درنیاورید، البته این تنها ویژگی جالب توجه آثار او نیست، اخوت به تاریخ هم توجه ویژهای دارد، از سوی دیگر در اغلب آثارش یا خودش بهعنوان یکی از شخصیتها حضور دارد یا یکی از کاراکترهای اصلی نویسنده است. شبیه کاری که در تألیف «نامهی سرمدی» آخرین رمانی که اواخر سال 97 از او منتشر شد میبینیم، این رمان درباره دختری به نام «سرور سرمدی» است که طی داستان، نامههایی کمابیش پراکنده برای اخوت که یکی از شخصیتهای داستان است میفرستد، اما ماجرای نامههای این دختر به داستان زندگی مردی بازمی گردد که در نوجوانی، خانواده و شهرش را ترک میکند؛ مدتی در همدان ساکن میشود و سپس برای همیشه به تهران مهاجرت میکند. نوشتههای او بعد از مرگ از سوی دختری که اشاره شد برای محمد رحیم اخوت فرستاده میشود و وی بعد از خواندن نامهها به تنظیم و ویرایش آنها میپردازد که نتیجهاش انتشار رمان «نامهی سرمدی» میشود. با این حال در رمان «نامه سرمدی» شما با اثری صد درصد واقعی طرف نیستید و بخشی از آن آمیخته با تخیل است. اما اگر سراغ آثار این نویسنده و منتقد معاصر رفتید از رمان «نامها و سایه ها» هم غفلت نکنید، کتابی که به گفته اهالی ادبیات، اخوت بخش عمدهای از شهرت خود را مدیون آن است، این کتاب آنقدر ادبیات اصفهان را برای دورهای تحت تأثیر خود قرار داده که به قول علی خدایی برای مدتها نوشتن به سبک «نامها و سایه ها» اخوت میان نویسندگان مد بوده است.
قدردان او و نوشتههایش هستم
علی خدایی
نویسنده
در نشستهای هفتگی دفتر مطالعات فرهنگی بود که برای نخستین مرتبه «محمدرحیم اخوت» را دیدم، دفتری که اواخر سال 57 به همت هوشنگ گلشیری و بعضی چهرههای شاخص ادبی اصفهان آن روزگار دایر شد. به غیر از گلشیری و نجفی در این جلسات هفتگی یونس تراکمه، فرخفال، شیروانی، برهان حسینی، موسوی فریدنی و... هم حضور داشتند، عمده افرادی که نام بردم در «جُنگ اصفهان» هم حضور داشتند. آشناییمان از شنبههای این نشست رقم خورد که گلشیری به تحلیل داستان و همچنین ادبیات ایران میپرداخت و اخوت هم حضور داشت.سالها بهعنوان دبیر ادبیات تدریس کرده بود و توجه ویژهای به ادبیات فارسی داشت، علاقهمندی و اطلاعاتش تنها به ادبیات کلاسیک محدود نمیشد و به ادبیات امروز کشورمان هم تسلط داشت. بهواسطه ارتباط بسیار خوبی که با شاگردانش داشت منجر به آشنا شدن جمع قابل توجهی از آنان با ادبیات معاصر شده بود؛ آن هم در روزگاری که در کتابها توجه چندانی به دوره معاصر نمیشد و حتی در دانشکدههای ادبیات هم تنها به ادبیات کهن فارسی اهمیت میدادند. مهمترین نکتهای که براساس شناخت خودم میتوانم به آن اشاره کنم تلاشی است که همواره در راه به روز شدن اطلاعات ادبی- فرهنگی اش به خرج میداد. این مسأله تنها به ادبیات خودمان محدود نمیشد و ادبیات روز جهان را هم در برمیگرفت. وقتی جُنگ اصفهان برقرار بود ایشان هم در آن شرکت میکرد، علاوهبراین برای بیش از بیست سال میزبانی جلسات هفتگی ادبی در منزلش را برعهده داشت که نتایج مهمی بهدنبال داشت و از این بابت هم باید قدردان او بود. بعد از انقلاب هم بهعنوان یکی از پایههای مهم جُنگ اصفهان فعالیت داشت و چهره مطرحی بود. کم کم جلسات جای خود را به جلسات هفتگی فصلنامه «زنده رود» داد که در آنجا هم همچنان بهعنوان رکن اصلی حضور پیدا میکرد. او نویسنده بسیار مقتدر، باسواد و اثرگذاری است که جایگاه مهمی در ادبیات اصفهان و ادبیات امروز فارسی دارد. شاید جالب باشد که بدانید اثرگذاری اخوت بر ادبیات، بویژه در جغرافیای اصفهان به اندازهای بود که برای دورهای نوشتن به سبک ایشان میان نویسندگان مد شد. نکته دیگر توجه خاصی است که به اصفهان داشته و دارد آنچنان که در این رابطه سرمشق من بودهاند. حتی همین حالا وقتی که بخواهم از اصفهان بنویسم یا به سراغ او میروم و همچنان از نوشتههایش بهره میبرم چراکه به شکل ماهرانهای بوم فرهنگی اصفهان را با نوشتههایش درآمیخته است، بومی که برای او تنها در تعریف مکان خلاصه نمیشود. خیلی اصولی دست به قلم میشود و این درستنویسی هم در شکل و ساختار داستان و هم در مضمون آن قابل مشاهده است. آنقدر در این کار تبحر دارد که کافی است فصلی از آثار او را بخوانید، کتاب را ببندید و به قصد انجام دیگر کارهای خود برخیزید که تازه متوجه شوید چطورغرق داستان شده اید، یک دفعه به خودتان میآیید و میبینید که اطرافتان را رها کرده و در ماجرای کتاب او راه میروید. با این حال او نویسندهای است که همواره از جنجال و هیاهو پرهیز کرده اما جایگاه خاص خود را در ادبیات ایران و اصفهان به دست آورده، من بهنوبه خودم قدردان آثار و وجودش هستم. توصیهام به جوانانی که میخواهند در عرصه ادبیات حرفی برای گفتن داشته باشند این است که همانند محمدرحیم اخوت تلاش کنند و از زمانهشان عقب نمانند. همقدم شدن با اخوت اتفاقیاست که نصیب همه نمیشود.