اخلاق منهای مذهب قادر به تزکیه نیست
اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
انسان با نور دانش، بسیاری از زوایای تاریک هستی را درنوردیده و پاسخ مجهولات فراوانی را یافته و به علت وقوع بسیاری از پدیدهها واقف است. براین روال بشر امروز بر دریا و خشکی تسلط داشته و آنها را مقهور خویش ساخته و در راه بهبود زندگی خود بهکار گرفته است. تا آنجا که توسعه علم، انسان را قادر ساخته تا کهکشانها را رصد و فاصله اجرام سماوی را اندازهگیری کند و کموبیش از اوضاع پیچیده کیهان با آن عظمت و گستردگی باخبر باشد. حتی بشر توانسته از جاذبه زمین خارج شده و در اندیشه تسخیر فضا باشد. اما بشر امروز با وجود این همه موفقیتهای چشمگیر هنوز نتوانسته امور خود را به گونهای مطلوب اداره کرده و جرم و جنایت را از صحنه زندگی خویش برچیند. همچنین نتوانسته با همه توانمندی و اقتدار، آحاد جامعه را وظیفهشناس و درستکار بار آورد و عدل و داد را در کلیه شئون زندگی جمعی مستقر و زمینه سعادت و کامیابی خویش را فراهم آورد. بهراستی چرا مدنیتی که انسان را تا مرز شگفتیها پیش برده وبه آنچه که گذشتگان ماهم تصور نمیکردند رسانده، اما به خوشبختی واقعی نرسانده است؟ مگر نه اینکه بشر امروز از انسان دیروز بهمراتب در علم و تکنولوژی جلوتر است! پس چرا به کمال انسانی نزدیکتر نیست؟ چرا روح انسان همپای پیشرفت در علوم مادی رشد و تعالی نیافته و انسان از آرامش و احساس خوشبختی حقیقی برخوردار نیست؟ دلیل این محرومیتها چیست و ریشه آن کجاست؟
در پاسخ این پرسش باید گفت، ناکامی و محرومیت انسان امروز در بعد روحی، ناشی از خودناشناسی و عدم توجه به جنبههای غیرمادی انسان است. تمدنی که هماکنون در جهان بشری حاکم است با سرشت فطری انسان منطبق نبوده وهماهنگی ندارد. دراین تمدن انسان به معنای هویت انسانیاش فراموش شده و نیمه مادی اوست که مورد توجه و حمایت قرار داشته و جنبه معنوی انسان که نیمه بااهمیتتر انسان است مورد کملطفی و بیاعتنایی قرار دارد. در تمدن حاکم تقریباً تمام توجه مردم به مادیات معطوف بوده و سعادت انسان تنها در ارضای غرایز و اقناع تمنیات و ازدیاد لذایذ جستوجو میشود و برای تعالی معنوی و کسب فضیلتهای اخلاقی، ارزشی قائل نمیشود. حال آنکه خودشناسی ومعرفت النفس زیربنای سعادت بشر بهشمار آمده و آدمی در پرتو آن به نیازهای درونی و بیرونی خود پی برده و به پاکی و نیکی میگراید. حال آنکه در تمدن صنعتی شناخت انسان مورد توجه قرار نگرفته و برنامه زندگی بر وفق فطرت بنیانگذاری نشده است. از این رو با همه درخشش و فروغی که دارد، خوشبختی را به ارمغان نیاورده و موجبات رستگاری و سعادت ابنای بشر را فراهم نمیآورد.
در واقع بنای رفیع و خیرهکننده تمدن امروز، بدون توجه به سرشت و نیازهای حقیقی انسان بالا رفته و طبق نقشه فلسفه آفرینش انسان طراحی و پیش نرفته است. اساساً علمآموزی غیر از خودشناسی موردنظر اسلام است. همچنان که دانشمند شدن غیر از خودآگاهی معنوی است. چه بسیارند افرادی که در رشتههای مختلف علوم تحصیل کرده و مدارج عالی دانش را پیمودهاند، ولی خود را نمیشناسند و به انسانیت خویش واقف نیستند. لذا ازکارهای پلید و گفتار و رفتار غیرانسانی مبرا نیستند. حال آنکه بشر برای نیل به سعادت حقیقی باید خود را آنطور که هست بشناسد.
اگر از آغاز نهضت علمی و بنیانگذاری تمدن صنعتی، موازنه ماده و معنا رعایت میشد و انسان وجهان با هم مورد مطالعه قرار میگرفتند، بشر به موازات شناخت طبیعت خود را هم میشناخت و نیازهای درونی خویش را دوشادوش نیازهای بیرونی برآورده میکرد جهان امروز وضع دیگری داشت و بشریت تا این حد از ظلم، تبعیض، جرم و جنایت، ناپاکی و فساد اخلاق و... در رنج نبود. ولی چنین نشد.
جنبش حیرتبرانگیز توسعه علم وصنعت در دو قرن اخیر بشر را آنچنان مبهوت کرده که معنویات را از یاد برده است. همچنان که ایمان را ناچیز شمرده و تعالیم آسمانی را بیارزش میداند. در چنین شرایطی رفته رفته انسان مسئولیت خود را در قبال ارزشها فراموش کرده، تقوی کهنهپرستی و اخلاق حمیده موهوم خوانده میشود. مکارم اخلاقی و ارزشهای انسانی برباد رفته، پیوندهای روحی یکی بعد از دیگری از هم گسسته، طغیان و سرکشی توجیه میشود ولاابالیگری و بیقیدوبندی اخلاقی رایج و فساد اخلاق همچون ابر تیرهای افق زندگی مردم را پوشانده است.
دراین میان کسانی فکر میکردند که با گسترش تمدن صنعتی و رشد فرهنگ عمومی، بشر از تعالیم الهی و دستورات پیامبران بینیاز خواهد شد. چرا که دانش جای دین نخواهد نشست! و علم خلأ معنوی را پرکرده، مردم وظیفهشناس میشوند و خود به خود به راه صلاح و رستگاری گرایش مییابند. همچنین گفته میشود دوران اخلاق منهای مذهب فرارسیده و از این پس علم وخرد مشکلات اخلاقی را حل میکنند. غرایز و شهوات را تعدیل و مردم در پرتو علم و دانش به مکارم اخلاق و سجایای انسانی متخلق میشوند. بدین ترتیب دنیا از فساد و تباهی مصون میماند! غافل از آنکه در عمل چنین نشد و نفس اماره بر علم فائق آمده و دانش بشری نتوانست بر نفس اماره لجام زند. در هرحال در عمل ثابت شد که اگر چه علم به رفاه آدمی انجامید، اما در تزکیه نفس، سلامت فکر و پاکسازی اخلاقی مؤثر واقع نشد.
دبیر گروه پایداری
انسان با نور دانش، بسیاری از زوایای تاریک هستی را درنوردیده و پاسخ مجهولات فراوانی را یافته و به علت وقوع بسیاری از پدیدهها واقف است. براین روال بشر امروز بر دریا و خشکی تسلط داشته و آنها را مقهور خویش ساخته و در راه بهبود زندگی خود بهکار گرفته است. تا آنجا که توسعه علم، انسان را قادر ساخته تا کهکشانها را رصد و فاصله اجرام سماوی را اندازهگیری کند و کموبیش از اوضاع پیچیده کیهان با آن عظمت و گستردگی باخبر باشد. حتی بشر توانسته از جاذبه زمین خارج شده و در اندیشه تسخیر فضا باشد. اما بشر امروز با وجود این همه موفقیتهای چشمگیر هنوز نتوانسته امور خود را به گونهای مطلوب اداره کرده و جرم و جنایت را از صحنه زندگی خویش برچیند. همچنین نتوانسته با همه توانمندی و اقتدار، آحاد جامعه را وظیفهشناس و درستکار بار آورد و عدل و داد را در کلیه شئون زندگی جمعی مستقر و زمینه سعادت و کامیابی خویش را فراهم آورد. بهراستی چرا مدنیتی که انسان را تا مرز شگفتیها پیش برده وبه آنچه که گذشتگان ماهم تصور نمیکردند رسانده، اما به خوشبختی واقعی نرسانده است؟ مگر نه اینکه بشر امروز از انسان دیروز بهمراتب در علم و تکنولوژی جلوتر است! پس چرا به کمال انسانی نزدیکتر نیست؟ چرا روح انسان همپای پیشرفت در علوم مادی رشد و تعالی نیافته و انسان از آرامش و احساس خوشبختی حقیقی برخوردار نیست؟ دلیل این محرومیتها چیست و ریشه آن کجاست؟
در پاسخ این پرسش باید گفت، ناکامی و محرومیت انسان امروز در بعد روحی، ناشی از خودناشناسی و عدم توجه به جنبههای غیرمادی انسان است. تمدنی که هماکنون در جهان بشری حاکم است با سرشت فطری انسان منطبق نبوده وهماهنگی ندارد. دراین تمدن انسان به معنای هویت انسانیاش فراموش شده و نیمه مادی اوست که مورد توجه و حمایت قرار داشته و جنبه معنوی انسان که نیمه بااهمیتتر انسان است مورد کملطفی و بیاعتنایی قرار دارد. در تمدن حاکم تقریباً تمام توجه مردم به مادیات معطوف بوده و سعادت انسان تنها در ارضای غرایز و اقناع تمنیات و ازدیاد لذایذ جستوجو میشود و برای تعالی معنوی و کسب فضیلتهای اخلاقی، ارزشی قائل نمیشود. حال آنکه خودشناسی ومعرفت النفس زیربنای سعادت بشر بهشمار آمده و آدمی در پرتو آن به نیازهای درونی و بیرونی خود پی برده و به پاکی و نیکی میگراید. حال آنکه در تمدن صنعتی شناخت انسان مورد توجه قرار نگرفته و برنامه زندگی بر وفق فطرت بنیانگذاری نشده است. از این رو با همه درخشش و فروغی که دارد، خوشبختی را به ارمغان نیاورده و موجبات رستگاری و سعادت ابنای بشر را فراهم نمیآورد.
در واقع بنای رفیع و خیرهکننده تمدن امروز، بدون توجه به سرشت و نیازهای حقیقی انسان بالا رفته و طبق نقشه فلسفه آفرینش انسان طراحی و پیش نرفته است. اساساً علمآموزی غیر از خودشناسی موردنظر اسلام است. همچنان که دانشمند شدن غیر از خودآگاهی معنوی است. چه بسیارند افرادی که در رشتههای مختلف علوم تحصیل کرده و مدارج عالی دانش را پیمودهاند، ولی خود را نمیشناسند و به انسانیت خویش واقف نیستند. لذا ازکارهای پلید و گفتار و رفتار غیرانسانی مبرا نیستند. حال آنکه بشر برای نیل به سعادت حقیقی باید خود را آنطور که هست بشناسد.
اگر از آغاز نهضت علمی و بنیانگذاری تمدن صنعتی، موازنه ماده و معنا رعایت میشد و انسان وجهان با هم مورد مطالعه قرار میگرفتند، بشر به موازات شناخت طبیعت خود را هم میشناخت و نیازهای درونی خویش را دوشادوش نیازهای بیرونی برآورده میکرد جهان امروز وضع دیگری داشت و بشریت تا این حد از ظلم، تبعیض، جرم و جنایت، ناپاکی و فساد اخلاق و... در رنج نبود. ولی چنین نشد.
جنبش حیرتبرانگیز توسعه علم وصنعت در دو قرن اخیر بشر را آنچنان مبهوت کرده که معنویات را از یاد برده است. همچنان که ایمان را ناچیز شمرده و تعالیم آسمانی را بیارزش میداند. در چنین شرایطی رفته رفته انسان مسئولیت خود را در قبال ارزشها فراموش کرده، تقوی کهنهپرستی و اخلاق حمیده موهوم خوانده میشود. مکارم اخلاقی و ارزشهای انسانی برباد رفته، پیوندهای روحی یکی بعد از دیگری از هم گسسته، طغیان و سرکشی توجیه میشود ولاابالیگری و بیقیدوبندی اخلاقی رایج و فساد اخلاق همچون ابر تیرهای افق زندگی مردم را پوشانده است.
دراین میان کسانی فکر میکردند که با گسترش تمدن صنعتی و رشد فرهنگ عمومی، بشر از تعالیم الهی و دستورات پیامبران بینیاز خواهد شد. چرا که دانش جای دین نخواهد نشست! و علم خلأ معنوی را پرکرده، مردم وظیفهشناس میشوند و خود به خود به راه صلاح و رستگاری گرایش مییابند. همچنین گفته میشود دوران اخلاق منهای مذهب فرارسیده و از این پس علم وخرد مشکلات اخلاقی را حل میکنند. غرایز و شهوات را تعدیل و مردم در پرتو علم و دانش به مکارم اخلاق و سجایای انسانی متخلق میشوند. بدین ترتیب دنیا از فساد و تباهی مصون میماند! غافل از آنکه در عمل چنین نشد و نفس اماره بر علم فائق آمده و دانش بشری نتوانست بر نفس اماره لجام زند. در هرحال در عمل ثابت شد که اگر چه علم به رفاه آدمی انجامید، اما در تزکیه نفس، سلامت فکر و پاکسازی اخلاقی مؤثر واقع نشد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه