در حال و احوال این روز و روزگار «محمود نائل» شاعر مطرح خوزستانی
پیشگوی پریشان...
ارمغان بهداروند
شاعر
اگر شعر بتواند نقش پیشگویانه امروز و فردای شاعر را بر دوش بکشد، محمود نائل به سرودن همین شعر که نمایشی اسطورهوار از او میتواند باشد، پیشنمایشی از این روزگار خود را سالها پیش ترسیم کرده است: «با افسردگیهایم/مرا دریاب/با تلخی پلکهایی مات/ بر پلکان نیلوفر. /که ستاره ستمی ابدیست/ بر اشتیاق پرنده/ ماهی همان که سرنوشت/ نیاز پرواز را /بر تف خاک/ به او هشدار میدهد/ و درخت دیوانهای/ بر دوراهی آب و آفتاب./ مرا با چشمهایم دریاب/ غریبانی که هر کلبه را/ شبی بیشتر نمیمانند/ و بگو جز قارچ/ چه کسی نگاه صاعقه را/ پروار میکند/ و طعم مرطوب لبانش را دارد؟ /چند لحظه از عمر آب میگذرد؟/ زیتون/ میوه کدام ستاره ناپیداست؟/ او که فواره را میبوسد/ راز آفرینش خود را یافته است/ و جهان قطره کوچکی است/ از سیبی به دندان کودکی./ با پریشانیم مرا دریاب/ انسان/ سیاره آبی دلتنگیست/ بر مدار گندم و تیغ و شبنمی که بر برگ مینشیند/ حکیمی/ که در غفلت تو بلور میشود.»
این شعر، پرترهای از پریشانیهای اوست که میتواند سرشت و سرنوشت هر کدام از همنسلان او که شعر را زیستهاند و کلمهکلمه به نجات جهان اندیشیدهاند، باشد. نام نائل پیوست شعر دهه 70 خوزستان است. شاعری که به قرار پیشه معلمیاش، در انتظام و اعتزاز شعر جوانترهای همدیار خویش نیز معلمیها کرده است و هنوز هم میتوان برق شوق را به شنیدن شعری و خواندن کتابی در چشمهای پدرانهاش به تماشا نشست... این روزها محمود در کنج خلوت خود در اهواز ایام میگذراند اما برای شاگردانش همچنان مضارع استمراری شعر است. همچنان که به شنیدن این جمله که: «اگر حوصله داری ساعت 9 شب به دیدنت خواهیم آمد» مشتاقانه و سرشار و زودتر از موعد، در پیادهروی خیابان پیشروی خانهاش قدم میزد تا دلی تازه کند. سرو بالای شعر خوزستان، هر چند دقیقه که به اشتیاق ایستاده بود از شعر گفت و خاطرههای دور و نزدیک شعر را مرور کرد و در خداحافظیاش همچنان که به نامهای بسیاری سلام میفرستاد این جمله را تلختلخ در کام هر کدام از ما چکاند که: «چقدر از دیدنتان خوشحال شدم» سزاوار است که به قدرشناسی، نام او را مشق کنیم و از او بخواهیم که با همه خستگیهایش ما را دریابد: «با تو تازیانه خوردهام/ بیتو تازیانه خوردهام/ از تو/ تازیانه خوردهام/ نان/ ای شقاوت بیپایان/ ای آنهمه صمیمی/ به خوابها/ و اینهمه گریزپای/ به بیداری/ ای همیشه آتشفشان آشوبهای تنهایی/ غیابت/ نهایت رسوایی/ من/ بیقرارِ/ لحظههای وصل تو/ هرگز نبودهام/ اما/ بگذار فریاد برآورم/ چه باک/ که بیتو این کلام نیز/ هرگز نبوده است.»
شاعر
اگر شعر بتواند نقش پیشگویانه امروز و فردای شاعر را بر دوش بکشد، محمود نائل به سرودن همین شعر که نمایشی اسطورهوار از او میتواند باشد، پیشنمایشی از این روزگار خود را سالها پیش ترسیم کرده است: «با افسردگیهایم/مرا دریاب/با تلخی پلکهایی مات/ بر پلکان نیلوفر. /که ستاره ستمی ابدیست/ بر اشتیاق پرنده/ ماهی همان که سرنوشت/ نیاز پرواز را /بر تف خاک/ به او هشدار میدهد/ و درخت دیوانهای/ بر دوراهی آب و آفتاب./ مرا با چشمهایم دریاب/ غریبانی که هر کلبه را/ شبی بیشتر نمیمانند/ و بگو جز قارچ/ چه کسی نگاه صاعقه را/ پروار میکند/ و طعم مرطوب لبانش را دارد؟ /چند لحظه از عمر آب میگذرد؟/ زیتون/ میوه کدام ستاره ناپیداست؟/ او که فواره را میبوسد/ راز آفرینش خود را یافته است/ و جهان قطره کوچکی است/ از سیبی به دندان کودکی./ با پریشانیم مرا دریاب/ انسان/ سیاره آبی دلتنگیست/ بر مدار گندم و تیغ و شبنمی که بر برگ مینشیند/ حکیمی/ که در غفلت تو بلور میشود.»
این شعر، پرترهای از پریشانیهای اوست که میتواند سرشت و سرنوشت هر کدام از همنسلان او که شعر را زیستهاند و کلمهکلمه به نجات جهان اندیشیدهاند، باشد. نام نائل پیوست شعر دهه 70 خوزستان است. شاعری که به قرار پیشه معلمیاش، در انتظام و اعتزاز شعر جوانترهای همدیار خویش نیز معلمیها کرده است و هنوز هم میتوان برق شوق را به شنیدن شعری و خواندن کتابی در چشمهای پدرانهاش به تماشا نشست... این روزها محمود در کنج خلوت خود در اهواز ایام میگذراند اما برای شاگردانش همچنان مضارع استمراری شعر است. همچنان که به شنیدن این جمله که: «اگر حوصله داری ساعت 9 شب به دیدنت خواهیم آمد» مشتاقانه و سرشار و زودتر از موعد، در پیادهروی خیابان پیشروی خانهاش قدم میزد تا دلی تازه کند. سرو بالای شعر خوزستان، هر چند دقیقه که به اشتیاق ایستاده بود از شعر گفت و خاطرههای دور و نزدیک شعر را مرور کرد و در خداحافظیاش همچنان که به نامهای بسیاری سلام میفرستاد این جمله را تلختلخ در کام هر کدام از ما چکاند که: «چقدر از دیدنتان خوشحال شدم» سزاوار است که به قدرشناسی، نام او را مشق کنیم و از او بخواهیم که با همه خستگیهایش ما را دریابد: «با تو تازیانه خوردهام/ بیتو تازیانه خوردهام/ از تو/ تازیانه خوردهام/ نان/ ای شقاوت بیپایان/ ای آنهمه صمیمی/ به خوابها/ و اینهمه گریزپای/ به بیداری/ ای همیشه آتشفشان آشوبهای تنهایی/ غیابت/ نهایت رسوایی/ من/ بیقرارِ/ لحظههای وصل تو/ هرگز نبودهام/ اما/ بگذار فریاد برآورم/ چه باک/ که بیتو این کلام نیز/ هرگز نبوده است.»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه