«منافع ملی» در جامعه ایرانی
پرویز امینی
استادیار علومسیاسی دانشگاه شاهد
بحث از «منافع ملی» بیشتر در حوزه دانش روابط بینالملل مطرح میشود. در این حوزه دانشی، تلقیها و رویکردهای متفاوتی نسبت به این موضوع وجود دارد که در این میان، رویکردهای «رئالیستی» و «نئورئالیستی» رویکردهای جدیتری هستند و به تعبیری مفهوم منافع ملی در آنجا بیشتر بازتاب دارد.
واقعیت این است که در حوزه منافع ملی مناقشه زیادی وجود دارد؛ آنان که به «انسانشناسی فردگرایانه» باور دارند، معتقدند هیچ معیار عینی برای فهمیدن و درک «منافع ملی» وجود ندارد؛ چرا که تعریف افراد از منافعشان بر اساس مناسباتشان یا آزادیهای فردیشان تعیین میشود. بنابراین، ما چیزی بهعنوان «خیر جمعی» و «نفع عمومی» نداریم که نظریهپردازانی چون فون هایک در این اردوگاه فکری قرار میگیرند.
اما گروه دیگر، منافع ملی را به شکلی یکپارچه تعریف میکنند. در این تعریف، منافع ملی تجلی منافع گروهها است. جامعهای که از نظر علایق، منافع و ارزشها، وضعیت متکثری دارد هیچگاه نمیتواند چیزی تحت عنوان «منافع ملی» به معنای عمومی و فراگیر داشته باشد و آن چیزی که منافع ملی تلقی میشود منافع گروههایی است که به قدرت سیاسی رسیدهاند و منافع خود را بهعنوان منافع ملی طرح میکنند.
اما اگر به سراغ «سازمان حکمرانی» برویم و بخواهیم بحث از منافع ملی را در این سطح بررسی کنیم، باید به این نکته توجه داشته باشیم که یک سازمان حکمرانی در سطوح مختلف با چه مسألههایی مواجه است تا بتوانیم از این حالت کلی و عمومی مفهوم منافع ملی که همیشه توأم با ابهام است تا حد زیادی بکاهیم.
1.نخستین سطح سازمان حکمرانی «سطح هنجاری» است. سازمان حکمرانی در نخستین سطح باید موقعیت خود را به شکل هنجاری روشن کند و به این پرسش پاسخ دهد که «غایت این زندگی سیاسی چیست؟» پارادایمهای غالب فلسفه سیاسی، بر اساس نحوه پاسخ به این پرسش شکل میگیرند که زندگی خوب به چه معنا است. بنابراین، منافع ملی همان زندگی خوب است. چهار پارادایم متعارف در زمینه غایت زندگی سیاسی وجود دارد که مسأله «آزادی»، «عدالت»، «رفاه و شادکامی» و «امنیت» را محل نظر قرار میدهند. آنان میگویند که اگر ناگزیر به زندگی جمعی هستیم باید یکی از این پارادایمها را بهعنوان غایت اصلی بپذیریم. بنابراین، وقتی میپرسیم که «منافع ملی ما چیست؟» قبل تعیین غایت نمیتوانیم پاسخی به پرسش «چیستی منافع ملی» بدهیم. در نسبت با همین غایت، ما سه رویکرد روششناختی در فلسفه سیاسی داریم.
نخست، رویکردهای ایدهآلگرا؛ بر اساس این رویکرد، فلسفه سیاسی فقط ناظر به غایتها و هنجارها است و اصلاً به واقعیت و شرایط اجتماعی که در آن هستیم کاری ندارد. به تعبیر دیگر، تنها بهدنبال تعریف یک «زندگی سیاسی خوب» است؛ اما اینکه چقدر این زندگی سیاسی خوب تحققپذیر است، محل بحث نیست.
دوم، رویکرد واقعگرا؛ باورمندان به این رویکرد معتقدند در عرصه سیاسی، ما باید کاملاً رئالیستی عمل کنیم. عرصه سیاسی جنگ همه علیه همه است. بنابراین، هنجار جامعه ما باید به گونهای باشد که بتواند این وضعیت طبیعی و واقعی را مدیریت و کنترل کند و به تعبیری جان انسانها را حفظ کند.
سوم، رویکرد آرمانشهر واقعگرایانه؛ نمونه بارز آن سنت جان راولزی است. در این رویکرد، هنجاری را که برای غایت حکومت تعریف میکنیم باید در بستر شرایط واقعی جامعه باشد، برای مثال، در تجربه دفاع مقدس، تعارض فرماندهان جنگ با مرحوم هاشمی رفسنجانی بر سر تفاوت در رویکردشان نسبت به منافع ملی بود.
مرحوم هاشمی رفسنجانی از منظری واقعگرایانه شعار جنگ جنگ تا «یک پیروزی» را سر میداد و معتقد بود که ما قادر به منهدم کردن حزب بعث و صدام نیستیم. بنابراین کاری که میتوان کرد این است که یک منطقه حساس در عراق را بگیریم، از آنجا فشار بیاوریم و خسارتمان را از آنان بهعنوان متجاوز بگیریم. اما آنان که دیدگاههای اتوپیایی داشتند، معتقد بودند که مرحوم هاشمی شعار حضرت امام(ره) را تغییر داده است؛ چرا که امام(ره) میفرمودند: «جنگ جنگ تا پیروزی». این مناقشات بر سر منافع ملی در دهه شصت بسامد بالایی داشت، اما بعدها این نگاههای «ایدهآلگرا» و «واقعگرا» با وجود رویکردهای متفاوتشان در قطعنامه 598 به یک اجماعی رسیدند.
2. دومین سطح سازمان حکمرانی به نحوه سازماندهی جامعه و حکومت برای کسب آن غایت و هنجار برمیگردد. اگر غایتی به نام «عدالت» را انتخاب کردیم و بعد رویکردی همچون رویکرد مرحوم علامه حکیمی را مبنا قرار دادیم در واقع، یک سازماندهی آمرانه لحاظ کردهایم. در این شیوه برای تحقق عدالت تنها حکومت مخاطب قرار گرفته و هیچ ساز و کار دموکراتیکی محل نظر نیست، ولی اگر آیه 25 سوره حدید مورد توجهمان باشد: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ : همانا ما پیمبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم براستی و عدالت گرایند.» و این آیه را مبنا قرار دهیم رویکردی دموکراتیک را برای تحقق عدالت مفروض گرفتهایم؛ یعنی تا مردم نخواهند، عدالت قابل تحقق نیست.
3. سومین سطح سازمان حکمرانی «سطح تکنیکال و فنی حکمرانی» است. در این سطح باید قواعدی برای تحقق بخشیدن به غایاتی که انتخاب کردیم، تعیین کنیم؛ اینکه با چه نهاد و با چه ابزارهایی میتوان آن غایتها را پیش برد؟ اگر در وضعیت هنجاری از «حق تعیین سرنوشت افراد» دفاع کردیم باید از نهادی به نام «انتخابات» استفاده کنیم تا عرصه لازم را برای تعیین تکلیف سرنوشت جمعی افراد فراهم کنیم.
4. چهارمین سطح سازمان حکمرانی «سطح توجیهی» است. اگر بخواهیم منافع ملی را تعقیب کنیم باید بتوانیم یک اجماع نسبی در جامعه به نفع آن دیدگاهها ایجاد کنیم. به تعبیر دیگر «قلمرو عمومی» را به رسمیت بشناسیم. وقتی «حوزه عمومی» را عرصه اصلی حکمرانی قرار دادیم، بهترین توجیهها، توجیههایی متکی بر استدلالهای عمومی است و قاطبه مردم باید مورد نظر باشند. اگر استدلال خاصگرایانه کردیم «حوزه عمومی» را از دست دادهایم و اساساً منافع عمومی را نقض کردهایم.
5. پنجمین سطح سازمان حکمرانی «سطح بازیابی و بازسازی امر عمومی» است و در این سطح، بهطور دائم سطوح گذشته رصد میشود تا از خطاهای احتمالی در حکمرانی ممانعت کند.
با توجه به آنچه گفته شد و با نظر به اینکه غایت حکمرانی در نظم سیاسی جامعه ما بیتردید «عدالت» است و سازماندهی اجتماعی ما برای تحقق این غایت نیز باید روندی دموکراتیک و مردمسالارانه داشته باشد. بنابراین «رویکرد آرمانشهر واقعگرایانه» که ضمن توجه به واقعیت و مشکلات، آرمانها را هم در ذهن و ضمیر خود دارد میتواند تعریف بسندهای از «منافع ملی در جامعه ایرانی» ارائه کند.
*مکتوب حاضر، متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی پرویز امینی در نشست «معنا و مبنای منافع ملی» است که در مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری ارائه شد.
استادیار علومسیاسی دانشگاه شاهد
بحث از «منافع ملی» بیشتر در حوزه دانش روابط بینالملل مطرح میشود. در این حوزه دانشی، تلقیها و رویکردهای متفاوتی نسبت به این موضوع وجود دارد که در این میان، رویکردهای «رئالیستی» و «نئورئالیستی» رویکردهای جدیتری هستند و به تعبیری مفهوم منافع ملی در آنجا بیشتر بازتاب دارد.
واقعیت این است که در حوزه منافع ملی مناقشه زیادی وجود دارد؛ آنان که به «انسانشناسی فردگرایانه» باور دارند، معتقدند هیچ معیار عینی برای فهمیدن و درک «منافع ملی» وجود ندارد؛ چرا که تعریف افراد از منافعشان بر اساس مناسباتشان یا آزادیهای فردیشان تعیین میشود. بنابراین، ما چیزی بهعنوان «خیر جمعی» و «نفع عمومی» نداریم که نظریهپردازانی چون فون هایک در این اردوگاه فکری قرار میگیرند.
اما گروه دیگر، منافع ملی را به شکلی یکپارچه تعریف میکنند. در این تعریف، منافع ملی تجلی منافع گروهها است. جامعهای که از نظر علایق، منافع و ارزشها، وضعیت متکثری دارد هیچگاه نمیتواند چیزی تحت عنوان «منافع ملی» به معنای عمومی و فراگیر داشته باشد و آن چیزی که منافع ملی تلقی میشود منافع گروههایی است که به قدرت سیاسی رسیدهاند و منافع خود را بهعنوان منافع ملی طرح میکنند.
اما اگر به سراغ «سازمان حکمرانی» برویم و بخواهیم بحث از منافع ملی را در این سطح بررسی کنیم، باید به این نکته توجه داشته باشیم که یک سازمان حکمرانی در سطوح مختلف با چه مسألههایی مواجه است تا بتوانیم از این حالت کلی و عمومی مفهوم منافع ملی که همیشه توأم با ابهام است تا حد زیادی بکاهیم.
1.نخستین سطح سازمان حکمرانی «سطح هنجاری» است. سازمان حکمرانی در نخستین سطح باید موقعیت خود را به شکل هنجاری روشن کند و به این پرسش پاسخ دهد که «غایت این زندگی سیاسی چیست؟» پارادایمهای غالب فلسفه سیاسی، بر اساس نحوه پاسخ به این پرسش شکل میگیرند که زندگی خوب به چه معنا است. بنابراین، منافع ملی همان زندگی خوب است. چهار پارادایم متعارف در زمینه غایت زندگی سیاسی وجود دارد که مسأله «آزادی»، «عدالت»، «رفاه و شادکامی» و «امنیت» را محل نظر قرار میدهند. آنان میگویند که اگر ناگزیر به زندگی جمعی هستیم باید یکی از این پارادایمها را بهعنوان غایت اصلی بپذیریم. بنابراین، وقتی میپرسیم که «منافع ملی ما چیست؟» قبل تعیین غایت نمیتوانیم پاسخی به پرسش «چیستی منافع ملی» بدهیم. در نسبت با همین غایت، ما سه رویکرد روششناختی در فلسفه سیاسی داریم.
نخست، رویکردهای ایدهآلگرا؛ بر اساس این رویکرد، فلسفه سیاسی فقط ناظر به غایتها و هنجارها است و اصلاً به واقعیت و شرایط اجتماعی که در آن هستیم کاری ندارد. به تعبیر دیگر، تنها بهدنبال تعریف یک «زندگی سیاسی خوب» است؛ اما اینکه چقدر این زندگی سیاسی خوب تحققپذیر است، محل بحث نیست.
دوم، رویکرد واقعگرا؛ باورمندان به این رویکرد معتقدند در عرصه سیاسی، ما باید کاملاً رئالیستی عمل کنیم. عرصه سیاسی جنگ همه علیه همه است. بنابراین، هنجار جامعه ما باید به گونهای باشد که بتواند این وضعیت طبیعی و واقعی را مدیریت و کنترل کند و به تعبیری جان انسانها را حفظ کند.
سوم، رویکرد آرمانشهر واقعگرایانه؛ نمونه بارز آن سنت جان راولزی است. در این رویکرد، هنجاری را که برای غایت حکومت تعریف میکنیم باید در بستر شرایط واقعی جامعه باشد، برای مثال، در تجربه دفاع مقدس، تعارض فرماندهان جنگ با مرحوم هاشمی رفسنجانی بر سر تفاوت در رویکردشان نسبت به منافع ملی بود.
مرحوم هاشمی رفسنجانی از منظری واقعگرایانه شعار جنگ جنگ تا «یک پیروزی» را سر میداد و معتقد بود که ما قادر به منهدم کردن حزب بعث و صدام نیستیم. بنابراین کاری که میتوان کرد این است که یک منطقه حساس در عراق را بگیریم، از آنجا فشار بیاوریم و خسارتمان را از آنان بهعنوان متجاوز بگیریم. اما آنان که دیدگاههای اتوپیایی داشتند، معتقد بودند که مرحوم هاشمی شعار حضرت امام(ره) را تغییر داده است؛ چرا که امام(ره) میفرمودند: «جنگ جنگ تا پیروزی». این مناقشات بر سر منافع ملی در دهه شصت بسامد بالایی داشت، اما بعدها این نگاههای «ایدهآلگرا» و «واقعگرا» با وجود رویکردهای متفاوتشان در قطعنامه 598 به یک اجماعی رسیدند.
2. دومین سطح سازمان حکمرانی به نحوه سازماندهی جامعه و حکومت برای کسب آن غایت و هنجار برمیگردد. اگر غایتی به نام «عدالت» را انتخاب کردیم و بعد رویکردی همچون رویکرد مرحوم علامه حکیمی را مبنا قرار دادیم در واقع، یک سازماندهی آمرانه لحاظ کردهایم. در این شیوه برای تحقق عدالت تنها حکومت مخاطب قرار گرفته و هیچ ساز و کار دموکراتیکی محل نظر نیست، ولی اگر آیه 25 سوره حدید مورد توجهمان باشد: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ : همانا ما پیمبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم براستی و عدالت گرایند.» و این آیه را مبنا قرار دهیم رویکردی دموکراتیک را برای تحقق عدالت مفروض گرفتهایم؛ یعنی تا مردم نخواهند، عدالت قابل تحقق نیست.
3. سومین سطح سازمان حکمرانی «سطح تکنیکال و فنی حکمرانی» است. در این سطح باید قواعدی برای تحقق بخشیدن به غایاتی که انتخاب کردیم، تعیین کنیم؛ اینکه با چه نهاد و با چه ابزارهایی میتوان آن غایتها را پیش برد؟ اگر در وضعیت هنجاری از «حق تعیین سرنوشت افراد» دفاع کردیم باید از نهادی به نام «انتخابات» استفاده کنیم تا عرصه لازم را برای تعیین تکلیف سرنوشت جمعی افراد فراهم کنیم.
4. چهارمین سطح سازمان حکمرانی «سطح توجیهی» است. اگر بخواهیم منافع ملی را تعقیب کنیم باید بتوانیم یک اجماع نسبی در جامعه به نفع آن دیدگاهها ایجاد کنیم. به تعبیر دیگر «قلمرو عمومی» را به رسمیت بشناسیم. وقتی «حوزه عمومی» را عرصه اصلی حکمرانی قرار دادیم، بهترین توجیهها، توجیههایی متکی بر استدلالهای عمومی است و قاطبه مردم باید مورد نظر باشند. اگر استدلال خاصگرایانه کردیم «حوزه عمومی» را از دست دادهایم و اساساً منافع عمومی را نقض کردهایم.
5. پنجمین سطح سازمان حکمرانی «سطح بازیابی و بازسازی امر عمومی» است و در این سطح، بهطور دائم سطوح گذشته رصد میشود تا از خطاهای احتمالی در حکمرانی ممانعت کند.
با توجه به آنچه گفته شد و با نظر به اینکه غایت حکمرانی در نظم سیاسی جامعه ما بیتردید «عدالت» است و سازماندهی اجتماعی ما برای تحقق این غایت نیز باید روندی دموکراتیک و مردمسالارانه داشته باشد. بنابراین «رویکرد آرمانشهر واقعگرایانه» که ضمن توجه به واقعیت و مشکلات، آرمانها را هم در ذهن و ضمیر خود دارد میتواند تعریف بسندهای از «منافع ملی در جامعه ایرانی» ارائه کند.
*مکتوب حاضر، متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی پرویز امینی در نشست «معنا و مبنای منافع ملی» است که در مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری ارائه شد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه