سوگند مرحوم بقراط، زیر چرخ عقب!
بهزاد توفیق فر
حالا که دستگاه کارتخوان خیلی از دکترها کارتکشاش مسدود است و مالیاتیها میدوند؛ از طرفی دارند زور میآورند تا ظرفیت پذیرش رشتههای پزشکی افزایش یابد، توجه زورآورندگان مذکور را به این نکته جلب میکنم که همین الان هم اغلب دانشجویان رشتههای پزشکی، از شهرهای دور و بعضاً محروم به دانشگاههای بزرگ و معتبر راه پیدا میکنند و اینکه بیایید ظرفیت پذیرش دانشجو را زیاد کنید و حتی بومیگزینی هم کنید، لزوماً باعث نمیشود که سیل پزشکان متعهد به شهرستانها و نقاط دوردست کشور جاری شود، بلکه برعکس!
چرا؟! عرض میکنم. اولاً برای تربیت دانشجوی پزشکی، فقط استاد و وایت برد و از این صندلی دستهدارها کفایت نمیکند. گیرم که شما به جای دو رنگ ماژیک وایت برد، سه رنگ گذاشتید، بازهم چیزهای مهمتری لازم است، مثلاً این دانشجوها نیاز به مریض دارند. یعنی باید بیمارستان و مریض موردنظر هم باشد تا دورههای کارورزی خودشان را که کوتاه هم نیست، بگذرانند. از آن طرف دانشجو که تبدیل شد به دکتر، میفرستیدش برود یک جای دوری تا تعهدش را به جای آورد و حواستان هست که حتماً حقوق و مزایایش از کارگر وردست گچکار در فلان بندر، کمتر باشد و حتماً سالی دوبار توی برف یا گل (به کسر گاف) گیر کند.
خب! دکتری که فقط با نمره شیمی و زیستشناسی و بدون توجه به جوانب فرهنگی و اخلاقی، پذیرش شده و در فلان شهر بزرگ با همه امکانات فیزیکی و غیرفیزیکی و حتی مزایای بصری(!) دکتر شده است و یادگرفته چطور کارتکشاش را از حیز انتفاع ساقط کند، همان اولین بار که ماشین کهنه علوم پزشکی توی برف بکسوات کرد، نسخه تذهیبکاری شده سوگند مرحوم بقراط را میگذارد زیر چرخ عقب و گازش را میگیرد تا خود خود گیشا یا آریاشهر یا...!
حالا که دستگاه کارتخوان خیلی از دکترها کارتکشاش مسدود است و مالیاتیها میدوند؛ از طرفی دارند زور میآورند تا ظرفیت پذیرش رشتههای پزشکی افزایش یابد، توجه زورآورندگان مذکور را به این نکته جلب میکنم که همین الان هم اغلب دانشجویان رشتههای پزشکی، از شهرهای دور و بعضاً محروم به دانشگاههای بزرگ و معتبر راه پیدا میکنند و اینکه بیایید ظرفیت پذیرش دانشجو را زیاد کنید و حتی بومیگزینی هم کنید، لزوماً باعث نمیشود که سیل پزشکان متعهد به شهرستانها و نقاط دوردست کشور جاری شود، بلکه برعکس!
چرا؟! عرض میکنم. اولاً برای تربیت دانشجوی پزشکی، فقط استاد و وایت برد و از این صندلی دستهدارها کفایت نمیکند. گیرم که شما به جای دو رنگ ماژیک وایت برد، سه رنگ گذاشتید، بازهم چیزهای مهمتری لازم است، مثلاً این دانشجوها نیاز به مریض دارند. یعنی باید بیمارستان و مریض موردنظر هم باشد تا دورههای کارورزی خودشان را که کوتاه هم نیست، بگذرانند. از آن طرف دانشجو که تبدیل شد به دکتر، میفرستیدش برود یک جای دوری تا تعهدش را به جای آورد و حواستان هست که حتماً حقوق و مزایایش از کارگر وردست گچکار در فلان بندر، کمتر باشد و حتماً سالی دوبار توی برف یا گل (به کسر گاف) گیر کند.
خب! دکتری که فقط با نمره شیمی و زیستشناسی و بدون توجه به جوانب فرهنگی و اخلاقی، پذیرش شده و در فلان شهر بزرگ با همه امکانات فیزیکی و غیرفیزیکی و حتی مزایای بصری(!) دکتر شده است و یادگرفته چطور کارتکشاش را از حیز انتفاع ساقط کند، همان اولین بار که ماشین کهنه علوم پزشکی توی برف بکسوات کرد، نسخه تذهیبکاری شده سوگند مرحوم بقراط را میگذارد زیر چرخ عقب و گازش را میگیرد تا خود خود گیشا یا آریاشهر یا...!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه