حکایت پیر و مریدان


محمدرضا رضایی
شبی از شب‌های زمستان، پیر در غار تنهایی خود به زیر کرسی خزیده بود و از خوردن چای گرم و بیسکوییت لذت می‌برد که ناگهان مریدان وی نعره‌زنان وارد شدند. پیر که به این رفتارهای مریدان عادت داشت، هیچ نگفت و فقط تماشا کرد تا ببیند مریدان کی سر عقل می‌آیند و خاموش می‌شوند. پیر هرچه منتظر ماند مریدان بیشتر نعره زدند و مریدان نیز که خونسردی پیر را می‌دیدند، بیشتر تحریک شده و بیشتر نعره می‌زدند. از یک جایی به بعد صدای مریدان گرفت و بالاجبار خاموش شدند. پیر که خیلی خودش را کنترل کرده بود، از جای برخاست و با عصایش تک تک مریدان را آنقدر زد که صدای گرفته‌شان دوباره باز شد.
مریدی گفت: «چرا می‌زنی؟ شاید دلیلی برای این‌همه کولی‌بازی داشتیم.» پیر گفت: «اول بارتان که نیست!» مرید گفت: «ای پیر! این‌بار فرق می‌کند. خبر آمده که قرار است مسیح علی‌نژاد هم کاندیدای دریافت جایزه‌ صلح نوبل شود. این نعره ندارد؟ من از شما می‌پرسم.»
مریدان منتظر بودند که پیر هم نعره بزند، لکن پیر نظاره‌گر مریدان بود و هیچ نگفت. مریدان که واکنشی ندیدند، بانگ برآوردند که: «ای پیر از چه روی خموشی؟ یه نعره‌ای، جیغی، چیزی بزن.» پیر گفت: «کم‌خردان! جایزه‌ صلح نوبل تا الآن به کدام آدم درست و حسابی رسیده که این دومی‌اش باشد؟ پیش از این هم بسیاری از دشمنان صلح این جایزه را گرفته‌اند. حالا این خبر ارزشش را داشت که اینگونه شب تعطیلم را خراب کنید؟» مریدان کمی به فکر فرو رفتند و با خود اندیشیدند که پیر راست می‌گوید و آنها هم چیزی از بقیه کم ندارند. پس نعره‌زنان به سمت کمیته‌ نوبل شتافتند تا به‌پاس یک‌دهه اذیت و آزار پیر، خود را کاندیدای صلح نوبل کنند. در راه نیز جامه دریدند و بر سر چوب کردند تا شاید به‌عنوان «مخالف جامه‌ اجباری» شانس‌شان برای دریافت جایزه‌ صلح نوبل افزایش یابد.



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7829/16/599306/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها