نسخه Pdf
ایران عصر


ساعتی بر سر مزار حسن زیرک هنرمند نابغه بوکانی

چشمت ستاره شباهنگ


محمد مطلق
گزارش نویس
«آی کاکای کشاورز! شخمت دلخواه و بذرت رازیانه و خرمنت پربرکت/ برادرم، کاکای من! راهم کوهستانی است، می‌روم بوکان/ همان جا که گلستان ایران است/ کاکای کشاورز! شخم را رها کن، میهمان از راه می‌رسد خسته/ بیا برویم سمت خانه، من که راه را بلد نیستم/ تا همین جا هم مردم ایرانم راه را نشانم دادند.»
صبح نخستین روز زمستان به هوای مزار حسن زیرک، خواننده و ترانه سرای نابغه کرد، ارومیه را ترک می‌کنم و راهی بوکان در جنوب آذربایجان غربی می‌شوم. به قول کردها هنرمند نَمِر یا نامیرا. خبری از چغندرکاران اطراف میاندوآب و مهاباد نیست اما ترانه آی کاکای کشاورز او یکسره به ذهنم می‌آید. زیرک رنگ زندگی در این حوالی است. می‌شود ترانه‌هایش را شنید و همین دور و بر دنبال آدرس‌شان گشت. مثل ترانه «نال شکینی» یا نعل شکنش که همین حالا راهی آنجا هستم؛ محله‌ای به نام کوه نعل شکن که مزار زیرک است: «به نال شکینه می‌روم، رو به روی میاندوآب، به نال شکینه می‌روم روبه‌روی سابلاغ (مهاباد) رو به روی باغ خاتون/ یار من آهوی زیبا چشمی است که از من می‌رمد»
بوکان با نم‌نم باران در سرمای نخستین صبح زمستانی از خواب بیدار می‌شود اما بوستان کوچک نال شکینی و مزار زیرک، هیچ ساعتی خالی از علاقه‌مندان به او نیست. سید حاتمی و همسرش هم تازه از کرمانشاه رسیده‌اند. می‌گوید راستش را بخواهید کار را بهانه کردم وگرنه هدف اصلی‌ام از سفر، مزار حسن زیرک بود: «40 سال بود که آرزو داشتم بیایم نال شکینی که بالاخره امروز به آرزویم رسیدم. تا دنیا دنیاست دیگر هنرمندی مثل زیرک پا به عرصه نمی‌گذارد.» این‌ها را می‌گوید و می‌زند زیر آواز: «به نال شکینه می‌روم رو به روی باغ خاتون...»
کاک کمال افروشه نگهبان بوستان و مزار حسن زیرک می‌گوید روزهای جمعه اینجا خیلی شلوغ می‌شود: «از روستاهای دوروبر بوکان گرفته تا کرمانشاه و سنندج و سقز و چهارمحال و بختیاری مسافر داریم.» می‌پرسم واقعاً از چهارمحال و بختیاری هم به نال شکینه می‌آیند؟ می‌گوید بله بله از تبریز، تهران، همه جا. همین چند وقت پیش بود که چند نفر از چهارمحال و بختیاری آمده بودند.
کاک حسن میرآوایی خواننده بوکانی هم صبح اول وقت با دوستش به بوستان آمده و گوشه‌ای نشسته و به گفت‌وگوی من و کمال گوش می‌دهد. می‌پرسم از اقوام حسن زیرک کسی را در بوکان می‌شناسید؟ می‌گوید: «برادرش حاجی حسین تازگی‌‌ها به رحمت خدا رفت. دخترهایش مهتاب و مهناز هم که تهران زندگی می‌کنند گاهی می‌آیند اینجا. رابعه خانم، همسر دوم مرحوم زیرک هم که سقز هستند، خیلی می‌آیند. رابعه خانم باید حدود 75 ساله باشد.» می‌پرسم کدام ترانه زیرک را دوست داری؟ می‌گوید والله همه ترانه‌هایش دلنشین است. می‌پرسم کدام را بیشتر زمزمه می‌کنی؟ با آواز بلند و صدایی گیرا می‌خواند: «هر که منع دلداری کند، آی روسری کج! بال و پرش مثل درخت هرس کرده بریزد/ آی روسری خاقانی! دنیا از حال من و تو خبردار شد»
زیرک، آذر 1300 در محله قلعه سردار بوکان به دنیا آمد و خیلی زود پدرش را از دست داد. مادر، به دلیل فقر خانواده مجبور به ازدواج شد و حسن ماند و روزگار تلخ و رنج آلود او و دو خواهر و دو برادر دیگرش. هیچ یک از بچه‌ها از جمله حسن، نتوانستند درس بخوانند که هیچ، برای امرارمعاش نیز می‌بایست سخت کار می‌کردند. حسن دست به هرکاری زد؛ شاگردی شربت فروشی، کار در چاپخانه، کارگری و چوپانی و شاگرد شوفری. اما وقتی شاگرد شوفر خط سقز- بوکان بود، اتفاق تلخ دیگری برایش افتاد؛ روزی که راننده بیمار بود، پشت فرمان نشست و تصادف بدی کرد. یکی از همشهری‌هایش در این تصادف کشته شد و حسن جوان از ترس خود را مخفی کرد تا اینکه مدتی بعد تسلیم و راهی زندان شد. حسن زیرک پس از آزادی، زمانی که روی ماندن در بوکان را نداشت، ناامیدانه در جست و جوی کار به عراق رفت و در هتل «شمال» بغداد به عنوان نظافتچی استخدام شد. همان هتلی که درهای بخت را به روی او باز کرد.
مرحوم مام جلال طالبانی رئیس جمهور فقید عراق سال 2000 میلادی با انتشار عکسی قدیمی از خود و فرد دیگری که شبیه حسن زیرک بود نوشت؛ در سال 1954 در هتل شمال اقامت داشته و مرحوم زیرک را درحال نظافت و آواز خواندن دیده و از صدای او شگفت‌زده شده است. خاطره‌ای که خانواده زیرک نیز آن را تأیید کردند. مام جلال همان روز زیرک را به رادیو کردی بغداد معرفی می‌کند و بلافاصله استخدام می‌شود. حالا حسن، نظافتچی هتل، هنرمندی است که صدایش هر روز در شهرهای کردنشین از جمله بوکان شنیده می‌شود و روز به روز به جمعیت طرفدارانش افزوده می‌شود.
فراز و فرودهای زندگی زیرک تمامی ندارد. او در سال 1337 تصمیم به بازگشت به ایران می‌گیرد و بلافاصله در رادیو کردی تهران استخدام می‌شود. یعنی همان سال که پادشاهی عراق سقوط کرد و هنرمندان نظام پیشین از جمله زیرک تحت تعقیب قرار گرفتند. بویژه اینکه او در تاجگذاری ملک فیصل هم ترانه‌ای سروده و اجرا کرده بود. زیرک در تهران با هنرمندان سرشناسی مثل حسین یاحقی، حسن کسایی، جلیل شهناز، جهانگیر ملک و احمد عبادی کار کرد تا اینکه رادیو کردی تهران برای پوشش برون مرزی به کرمانشاه منتقل شد. شهرام ناظری در وصف کار زیرک در رادیو کرمانشاه گفته است: «زیرک یک انسان نابغه به ‌معنای واقعی بود؛ او سواد نداشت اما همان لحظه که وارد ارکستر رادیو می‌شد و به اتاق ضبط می‌رفت، در آن واحد، هم شعر می‌سرود هم آهنگ می‌ساخت و هم می‌خواند. چنین موردی در موسیقی بسیار کم سابقه بوده است.»
زیرک حدود 2 هزار و 800 ترانه دارد که بخشی از آنها بازخوانی ترانه‌های قدیمی کردی است و به گواه بسیاری اگر او نبود اغلب آنها از بین رفته بودند. بماند که این نابغه بوکانی ترانه‌هایی به زبان فارسی، ترکی آذربایجانی، لری و ارمنی نیز خوانده است. محمد اکرمی دانشجوی کمبریج انگلستان که چند قدم دورتر از قبر زیرک نشسته می‌گوید: «برای من که بچه همین محله هستم، زیرک و مقبره او جنبه سمبلیک دارد. هویت شهر ما و هویت این محله است. زیرک از یاد رفتنی نیست. من دوستان زیادی از شهرهای مختلف ایران دارم که همه زیرک را دوست دارند، حتی دوستان خارج از ایران هم وقتی صدای زیرک را می‌شنوند عاشقش می‌شوند. یادم هست برای دوستی نروژی یکی از ترانه‌هایش را ترجمه کردم، چنان شگفت‌زده شده بود که حد نداشت.»
یونس جوانی و دو دوست دیگرش از سقز به نال شکینه آمده‌اند و مشغول عکس گرفتن بر سر مزار زیرکند. یونس می‌گوید: «من عاشق زیرک هستم. نمی‌توانم بگویم کدام ترانه‌اش را بیشتر دوست دارم چون همه ترانه‌هایش روح‌نواز است. رزگار سلیمی دوست یونس می‌گوید: «من هربار از بوکان رد می‌شوم سری هم به مزار حسن زیرک و قادر عبدالله زاده می‌زنم.» عبدالله زاده نوازنده شمشال که نوعی نی سنتی در کردستان است، سال 88 درگذشت و در کنار مقبره حسن زیرک به خاک سپرده شد. او یکی از بزرگ‌ترین نوازندگان مقامی ایران و برنده جایزه اصولی‌ترین نوع نی نوازی آلمان در سال 1993 بود.
زیرک زندگی خود را سرود و زندگی خود را خواند. او حتی وقتی در سن 51 سالگی در بیمارستان بوکان با مرگ دست به گریبان بود، ترانه‌ای به یاد دوستان قدیم خواند و از آنها نام برد. هوا چنان سرد است که طاقت ماندن در بوستان نعل شکن را ندارم. به اتومبیل برمی‌گردم و ترانه ایران ایران زیرک را زمزمه می‌کنم: «ایران ایران ایران/ تو شدی مسکن شیران/ چشمت ستاره شباهنگ/ سرگردان تو هستم/ پریشان بالای بلندت»


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7827/1/599015/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها