درباره ضرورت سینمای اقوام
زیر پوست سینمای بومی
رضا صائمی
منتقد سینما
اکران فیلم «پوست» به کارگردانی بهمن و بهرام ارک این برادران تبریزی بار دیگر ضرورت توجه به سینمای اقوام را در کانون توجه قرار داد. موفقیت «پوست» چه در جشنواره فیلم فجر و جوایزی که کسب کرد و چه در بین مخاطبان و منتقدان نشان داد فیلم خوب یا فیلم پرمخاطب لزوماً فیلمی نیست که در تهران و با حضور چهرههای سرشناس و ستارههای سینمایی ساخته میشود بلکه استفاده و بهرهبرداری درست از ظرفیتهای دراماتیک بومی میتواند هم فضای تازهای در سینمای ایران ایجاد کند و هم امکانی برای روایت قصههای بومی و محلی، که میتواند برای همه جذاب باشد و تازگی داشته باشد. در چند سال اخیر خوشبختانه تعداد فیلمهایی که در خارج از تهران و با قصههای محلی و بومی یا بازیگران و عوامل بومی ساخته شده در حال افزایش است. «ماهور» و «شعلهور» دو نمونه از این اتفاقند. مثلاً قصه فیلم «ماهور» در جنوب روایت میشود و بهدلیل سویه خانوادگی و قبیلهای که در دل اتفاق وجود دارد با آیین و رسوم محلی آن منطقه در هم تنیده شده، مخاطب از طریق تعقیب قصه با فرهنگ بومی منطقه نیز آشنا میشود. قصه و جغرافیای «شعلهور» به کارگردانی حمید نعمتالله نیز در سیستان و بلوچستان میگذرد و بالطبع با نمادهایی از فرهنگ و آیین بومی آنجا آمیخته شده است. فیلم«ائو» بهکارگردانی اصغر یوسفینژاد نیز تمام و کمال در بستری بومی تولید شده و حتی زبان آن ترکی است اما بخوبی توانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند و در واقع جزو نخستین فیلمهای بومی است که اقبال ملی پیدا کرده و مورد توجه منتقدان هم قرار گرفته است. فیلم «آتابای» نیکی کریمی هم در محیطی بومی و با زبان ترکی ساخته شده که بشدت مورد توجه منتقدان قرار گرفته است. فیلم «زالاوا» به کارگردانی ارسلان امیری هم در منطقهای از کردستان و به زبان کردی ساخته شده که حالا نه فقط در جشنوارههای داخلی که در جشنوارههای بینالمللی هم مورد توجه قرار گرفته است. فیلمی که برخی باورها و تعصبات قومی را دستمایه روایت خود قرار داده است. در تلویزیون نیز در سالهای اخیر سریال «پایتخت» که بیشترین موفقیت را در جذب مخاطب داشته در منطقه شمال کشور فیلمبرداری شده و بهرغم المانهای محلی حتی گویش و لحن محلی بازیگرانش به پرمخاطبترین سریال تلویزیونی بدل شده است. همه این نمونهها را که در کنار هم قرار میدهیم مصادیقی پیدا میکنیم تا این بحث همیشگی که بر تهران گریزی در آثار نمایشی ما تأکید میکند نمونههای عینی موفق بیابیم و به ضرورت توجه و اهتمام به سینمای بومی بیشتر بپردازیم. ظرفیت و پتانسیلی که در زیست بوم ایران با آن تنوع زیستی و فرهنگی وجود دارد یک امکان بینظیر برای فیلمسازی فراهم میکند که متأسفانه بخوبی از آن استفاده نمیشود. این در حالی است که همه ایران، تهران نیست و سبک زندگی هم صرفاً به زندگی شهری و آپارتمانی ختم نمیشود. قومیتهای مختلف ایرانی هر کدام قصه و غصه خود را دارند و هرکدام میتوانند واجد سینمای مخصوص به خود باشند. این به آن معنا نیست که سینمای بومی امری جدا و فارغ از مفهوم و اصول سینما به معنای کلی قضیه است. فیلمهای بومی و محلی هم از زبان و قواعد کلی سینمایی پیروی میکند اما قومیت و بومی بودن مظروفی است که میتواند در درون این ظرف به تصویر کشیده شده و روایت شود. مثلاً همین منطقه جنوب یکی از بهترین مناطق ایران از حیث سینمایی و دراماتیک است که بهدلیل قابل فهم بودن زبان محلی آن برای همه ایرانیان با چالش ترجمه و زیرنویس هم همراه نیست و این یک امتیاز مهم است که امکان فیلمسازی را در آنجا آسانتر میکند. فارغ از ظرفیتهای دراماتیک از جمله بافت جغرافیایی و تنوع لوکیشن در فیلمسازی بومی، معرفی و بازنمایی آیین و آداب و رسوم بومی و قومی که از پس قصههای محلی روایت میشود میتواند فارغ از سرگرمی ناشی از تماشای فیلم، آگاهی مخاطب ایرانی را نسبت به ظرفیتهای بومی ایران در بخشهای مختلف فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و... افزایش داده و زمینه یک گفتوگو و تعامل درون وطنی را فراهم کند. منتقدان و اهالی سینما همواره از ضعفهای فیلمنامهای یا تکراری بودن قصهها گله داشتهاند. این در حالی است که ما از ظرفیتهای درام در کل کشور بهره نبردهایم و آن را صرفاً به پایتخت و قصههای کلانشهری محدود کردهایم. جاذبه زیادی در مناطق مختلف ایران با قومیتهای گوناگونش وجود دارد که میتواند دستمایه ساخت فیلمهای زیادی قرار بگیرد و مخاطب را از هر کجای ایران که باشد جذب کند. اینکه بسیاری از فیلمهای ما که در شهرستانها ساخته میشود حتی با حضور بازیگران چهره و ستاره اما در گیشه شکست میخورد ربطی به ظرفیتهای بومی ندارد. مشکل در استفاده ناقص و غلط از آنهاست و اینکه روایت جذابی درباره آنها وجود ندارد. فیلمهای بومی موفق در سطح ملی کم نداشتیم. در همین جنوب از فیلمهای «دونده» و «سازدهنی» امیر نادری گرفته تا «عروس آتش» خسرو سینایی نمونههایی از فیلمهایی هستند که در سطح بومی ساخته شده اما با اقبال ملی همراه شده است. بر همین اساس اکران فیلم «پوست» دلیل دیگری است بر ضرورت توجه به سینمای بومی. اگرچه مفهوم سینمای ملی مفهومی پرمناقشه است که بر سر ماهیت و مصادیق آن اختلاف نظرهای جدی وجود دارد اما اگر آن را به مثابه دغدغه داشتن برای قوام و شکلگیری یک سینمای ایرانی فرض کنیم بدیهی است که بدون توجه به همه ظرفیتهای فیلمسازی در ایران قابل تحقق نیست. سیاستگذاران و مسئولان سینمایی که سالهاست از سینمای ملی دم میزنند یا نسبت به تمرکزگرایی موجود در سینما انتقاد دارند نباید از سینمای بومی و محلی غفلت کنند. سینمای ملی از دل سینمای بومی بیرون میآید و بدون لحاظ کردن آن نمیتوان به نقطه آرمانی و مطلوب در شکوفایی همه ظرفیتهای موجود در هنر-صنعت سینما دست یافت. ظرفیتی که در زیستبوم ایران با تنوع زیستی و فرهنگیاش وجود دارد یک امکان بینظیر برای فیلمسازی فراهم میکند که متأسفانه بخوبی از آن استفاده نمیشود.
منتقد سینما
اکران فیلم «پوست» به کارگردانی بهمن و بهرام ارک این برادران تبریزی بار دیگر ضرورت توجه به سینمای اقوام را در کانون توجه قرار داد. موفقیت «پوست» چه در جشنواره فیلم فجر و جوایزی که کسب کرد و چه در بین مخاطبان و منتقدان نشان داد فیلم خوب یا فیلم پرمخاطب لزوماً فیلمی نیست که در تهران و با حضور چهرههای سرشناس و ستارههای سینمایی ساخته میشود بلکه استفاده و بهرهبرداری درست از ظرفیتهای دراماتیک بومی میتواند هم فضای تازهای در سینمای ایران ایجاد کند و هم امکانی برای روایت قصههای بومی و محلی، که میتواند برای همه جذاب باشد و تازگی داشته باشد. در چند سال اخیر خوشبختانه تعداد فیلمهایی که در خارج از تهران و با قصههای محلی و بومی یا بازیگران و عوامل بومی ساخته شده در حال افزایش است. «ماهور» و «شعلهور» دو نمونه از این اتفاقند. مثلاً قصه فیلم «ماهور» در جنوب روایت میشود و بهدلیل سویه خانوادگی و قبیلهای که در دل اتفاق وجود دارد با آیین و رسوم محلی آن منطقه در هم تنیده شده، مخاطب از طریق تعقیب قصه با فرهنگ بومی منطقه نیز آشنا میشود. قصه و جغرافیای «شعلهور» به کارگردانی حمید نعمتالله نیز در سیستان و بلوچستان میگذرد و بالطبع با نمادهایی از فرهنگ و آیین بومی آنجا آمیخته شده است. فیلم«ائو» بهکارگردانی اصغر یوسفینژاد نیز تمام و کمال در بستری بومی تولید شده و حتی زبان آن ترکی است اما بخوبی توانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند و در واقع جزو نخستین فیلمهای بومی است که اقبال ملی پیدا کرده و مورد توجه منتقدان هم قرار گرفته است. فیلم «آتابای» نیکی کریمی هم در محیطی بومی و با زبان ترکی ساخته شده که بشدت مورد توجه منتقدان قرار گرفته است. فیلم «زالاوا» به کارگردانی ارسلان امیری هم در منطقهای از کردستان و به زبان کردی ساخته شده که حالا نه فقط در جشنوارههای داخلی که در جشنوارههای بینالمللی هم مورد توجه قرار گرفته است. فیلمی که برخی باورها و تعصبات قومی را دستمایه روایت خود قرار داده است. در تلویزیون نیز در سالهای اخیر سریال «پایتخت» که بیشترین موفقیت را در جذب مخاطب داشته در منطقه شمال کشور فیلمبرداری شده و بهرغم المانهای محلی حتی گویش و لحن محلی بازیگرانش به پرمخاطبترین سریال تلویزیونی بدل شده است. همه این نمونهها را که در کنار هم قرار میدهیم مصادیقی پیدا میکنیم تا این بحث همیشگی که بر تهران گریزی در آثار نمایشی ما تأکید میکند نمونههای عینی موفق بیابیم و به ضرورت توجه و اهتمام به سینمای بومی بیشتر بپردازیم. ظرفیت و پتانسیلی که در زیست بوم ایران با آن تنوع زیستی و فرهنگی وجود دارد یک امکان بینظیر برای فیلمسازی فراهم میکند که متأسفانه بخوبی از آن استفاده نمیشود. این در حالی است که همه ایران، تهران نیست و سبک زندگی هم صرفاً به زندگی شهری و آپارتمانی ختم نمیشود. قومیتهای مختلف ایرانی هر کدام قصه و غصه خود را دارند و هرکدام میتوانند واجد سینمای مخصوص به خود باشند. این به آن معنا نیست که سینمای بومی امری جدا و فارغ از مفهوم و اصول سینما به معنای کلی قضیه است. فیلمهای بومی و محلی هم از زبان و قواعد کلی سینمایی پیروی میکند اما قومیت و بومی بودن مظروفی است که میتواند در درون این ظرف به تصویر کشیده شده و روایت شود. مثلاً همین منطقه جنوب یکی از بهترین مناطق ایران از حیث سینمایی و دراماتیک است که بهدلیل قابل فهم بودن زبان محلی آن برای همه ایرانیان با چالش ترجمه و زیرنویس هم همراه نیست و این یک امتیاز مهم است که امکان فیلمسازی را در آنجا آسانتر میکند. فارغ از ظرفیتهای دراماتیک از جمله بافت جغرافیایی و تنوع لوکیشن در فیلمسازی بومی، معرفی و بازنمایی آیین و آداب و رسوم بومی و قومی که از پس قصههای محلی روایت میشود میتواند فارغ از سرگرمی ناشی از تماشای فیلم، آگاهی مخاطب ایرانی را نسبت به ظرفیتهای بومی ایران در بخشهای مختلف فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و... افزایش داده و زمینه یک گفتوگو و تعامل درون وطنی را فراهم کند. منتقدان و اهالی سینما همواره از ضعفهای فیلمنامهای یا تکراری بودن قصهها گله داشتهاند. این در حالی است که ما از ظرفیتهای درام در کل کشور بهره نبردهایم و آن را صرفاً به پایتخت و قصههای کلانشهری محدود کردهایم. جاذبه زیادی در مناطق مختلف ایران با قومیتهای گوناگونش وجود دارد که میتواند دستمایه ساخت فیلمهای زیادی قرار بگیرد و مخاطب را از هر کجای ایران که باشد جذب کند. اینکه بسیاری از فیلمهای ما که در شهرستانها ساخته میشود حتی با حضور بازیگران چهره و ستاره اما در گیشه شکست میخورد ربطی به ظرفیتهای بومی ندارد. مشکل در استفاده ناقص و غلط از آنهاست و اینکه روایت جذابی درباره آنها وجود ندارد. فیلمهای بومی موفق در سطح ملی کم نداشتیم. در همین جنوب از فیلمهای «دونده» و «سازدهنی» امیر نادری گرفته تا «عروس آتش» خسرو سینایی نمونههایی از فیلمهایی هستند که در سطح بومی ساخته شده اما با اقبال ملی همراه شده است. بر همین اساس اکران فیلم «پوست» دلیل دیگری است بر ضرورت توجه به سینمای بومی. اگرچه مفهوم سینمای ملی مفهومی پرمناقشه است که بر سر ماهیت و مصادیق آن اختلاف نظرهای جدی وجود دارد اما اگر آن را به مثابه دغدغه داشتن برای قوام و شکلگیری یک سینمای ایرانی فرض کنیم بدیهی است که بدون توجه به همه ظرفیتهای فیلمسازی در ایران قابل تحقق نیست. سیاستگذاران و مسئولان سینمایی که سالهاست از سینمای ملی دم میزنند یا نسبت به تمرکزگرایی موجود در سینما انتقاد دارند نباید از سینمای بومی و محلی غفلت کنند. سینمای ملی از دل سینمای بومی بیرون میآید و بدون لحاظ کردن آن نمیتوان به نقطه آرمانی و مطلوب در شکوفایی همه ظرفیتهای موجود در هنر-صنعت سینما دست یافت. ظرفیتی که در زیستبوم ایران با تنوع زیستی و فرهنگیاش وجود دارد یک امکان بینظیر برای فیلمسازی فراهم میکند که متأسفانه بخوبی از آن استفاده نمیشود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه