بروس لینگن:

بخش زیادی از اتفاقات تقصیر خودمان بود


بروس لینگن، آخرین کاردار سفارت امریکا در تهران بود که روز 13 آبان 1358 در جلسه‌ای در وزارت خارجه ایران بود و وقتی سفارت تسخیر شد، در همان وزارتخانه نگهداری شد تا همراه با بقیه گروگان‌ها پس از 444 روز آزاد شود. او در همان اتاق وزارت خارجه اخبار تسخیر سفارت و شکست عملیات طبس را از طریق رادیو و تلویزیون شنید و در دوران گروگانگیری حتی نقاشی می‌کرد

   برای شروع لطفاً از خودتان بگویید، اینکه کجا به دنیا آمدید؟ کجا و در چه رشته‌ای تحصیل کردید و چه شد که به ایران رفتید؟
 داستان طولانی دارد، من در مزرعه‌ای در مینه سوتا متولد و بزرگ شدم. به خدمت نیروی دریایی امریکا درآمدم. در جنگ جهانی دوم حضور داشتم. بعد از جنگ در سوئد تحصیل کردم. در آزمون وزارت امور خارجه شرکت و پذیرفته شدم و کارم را شروع  و 38 سال خدمت کردم و در سال 1997 بازنشسته شدم و از آن روز تا به حال هم با دیپلماسی در ارتباط بودم. 15 سال در آکادمی دیپلماسی امریکا مشغول کار و با افراد مختلفی در ارتباط بودم. من قبل از اینکه به ایران بروم هیچ‌ چیز در مورد ایران و خاورمیانه نمی‌دانستم. وقتی در تهران داستان مصدق و کودتا پیش آمد من در ژاپن بودم. امریکا در ایران نیازمند افسران جوان، متعهد و مجرد بود و من شرایطش را داشتم. رفتم به تهران. در سال 1953 وارد تهران شدم. دو سال در تهران خدمت کردم. 6 ماه از این دو سال در کنسولگری امریکا در مشهد بودم. آنجا یک ایستگاه شنود شوروی بود. حدود 6 ماه آنجا بودم و یک سال و نیم در تهران بودم. کمی با خلقیات ایرانی‌ها آشنا شدم. در جریان مصدق هیچ نقشی نداشتم و فقط از بیرون تماشاگر بودم. با زاهدی همکاری‌هایی داشتم که آن موقع نخست‌وزیر بود و بعداً سفیر ایران در امریکا و همسر دختر شاه شد. بنابراین من  او را می‌شناختم البته نه خیلی خوب. از آن موقع تابه حال هم دیگر ندیدمش. اینجوری بود که به ایران رفتم.

   نظرتان در مورد کودتای 1953 چه بود؟
نمی‌خواهم تظاهر کنم که آن موقع چیزی می‌دانستم. تازه وارد ایران شده بودم و همه چیز در ایران برای من ناشناخته بود. شاه همه چیز را در کنترل خودش داشت و اجازه صحبت به مخالفان نمی‌داد. یادم می آید در یک کتابخانه با چند جوان ایرانی صحبت می‌کردم که گفتند شاه تحت تأثیر 400 خانواده تأثیرگذار در ایران است. شاه جوان بود و با مسائل جهانی آشنایی کافی نداشت. هنوز یک جوان پر شر و شور و خوشگذران بود و به‌عنوان شاه از زندگی اش لذت می‌برد. من  او را زیاد ندیدم. در یکی از جشن‌های سال نو با هم دست دادیم. من ایران را دوست داشتم و احساس راحتی می‌کردم. اغلب ایرانی‌ها با هم میهمان نواز هستند و با خارجی‌ها هم همینطور. من در آن دو سال کمی با مردم، شعر، ادبیات، تاریخ، جغرافی و غیره ایران آشنا شدم اما تظاهر نمی‌کنم که در آن دوران چیز زیادی درمورد ایران نمی‌دانستم. یادم می آید در سال 1980 وقتی گروگان بودم یک روز در سلول انفرادی خودم نشسته  و عصبانی بودم و مرتب به اینکه ایران تمام قوانین دیپلماسی را زیرپا گذاشته بود اعتراض می‌کردم، البته سنن میهمان نوازی خودشان را. یکی از گروگانگیرها آمد داخل و گفت به چی اعتراض می‌کنی؟ خودتان که سال 1953 کل کشور ما را گروگان گرفته بودید. هیچوقت آن حرف از یادم نمیره. بنابراین فکرمی کنم قسمت عمده‌ای از اتفاقاتی که در دهه 70 افتاد تقصیر خودمان و تحت تأثیر کارهایی است که در دهه 50 انجام دادیم.

   در 444 روزی که گروگان بودید چه چیزی در سرتان می‌گذشت؟
تنها چیزی که بهش فکر می‌کردم حال همکارانم بود که در سفارت بودند. من و معاون و یکی از افسران امنیتم در وزارت امور خارجه ایران بودیم و دوران پر استرسی   تجربه کردیم. از اول تا آخر با توجه به اینکه من مسئولیت همکارانم را برعهده داشتم اما نمی‌توانستم کاری برای کمک به آنها انجام بدهم زجر می‌کشیدم. من اغلب اوقات عصبانی بودم.

   یکی از ادعاهایی که بسیاری از گروگان‌ها مطرح می‌کنند این است که گروگانگیرها برای چند روز برنامه‌ریزی کرده بودند. قرار بود چند روز سفارت را اشغال ، پیامشان را مخابره کنند و سفارت را ترک کنند.
به نظرم باید این نظر را بپذیریم. آنها تمایل نداشتند که به مدت طولانی سفارت را اشغال کنند. شاید 3-4 روز تا پیغامی به امریکا بفرستند که شاه نباید برگردد. آن موقع امریکا شاه را پذیرفته بود و البته کار اشتباهی کرده بود. یک نفر به اسم خویینی‌ها که رهبر معنوی آن گروه بود، آنها را تشویق کرد که بیشتر بمانند اما آنها نمی خواستند اینقدر بمانند. وقتی سفارت را اشغال کردند و قدرت گرفتند و مشهور شدند و مردم به آنها ابراز احساسات کردند، به خودشان مغرور شدند و از قدرتی که به‌دست آورده بودند خوششان اومد و تصمیم گرفتند بیشتر بمانند. آنها تبدیل به قدرت پشت پرده شدند؛  یادم می آید که پسر آیت‌الله خمینی از اولین بازدیدکنندگان سفارت بود. یادم می آید بعد از بازدید به پدرش گفته بود باید در کنار این دانشجوها بایستیم و از فرصت استفاده کنیم. آنها قدرتمند هستند و حمایت مردم را هم دارند.

   به یادماندنی‌ترین خاطراتی که ازآن 444 روز دارید چه هستند؟ آیا چیزی هست که برایتان خاص باشد؟
یکی از اتفاقاتی که در یادم مانده این است که از رادیویی که به من داده بودند شنیدم عملیاتی برای نجات ما در شرق ایران انجام شده و شکست خورده است. من بواسطه آن رادیو بیش از تمام همکارانم با بیرون ارتباط داشتم. سخنرانی رئیس‌جمهوری کارتر را می‌شنیدم که با مردم در مورد عملیات نجات و شکست در عملیات صحبت می‌کرد. عصبانی نبودم که آزاد نشدم، عصبانی نبودم که آنها نتوانستند من را نجات بدهند اما عصبانی بودم چون 8 نفر مرده بودند واگر ما گیر نمی‌افتادیم و یک جوری بحران را مدیریت می‌کردیم که زندانی نمی‌شدیم آن 8 نفر جانشان را از دست نمی‌دادند. آنها برای آزادی ما مرده بودند. کارتر قسم خورده بود که برای حل بحران دست به کشتار نمی‌زند و مسأله را صلح‌آمیز حل می‌کند اما آن عملیات را انجام داد چون فکر کرد نمی‌تواند از طریق یک فرایند صلح‌آمیز به نتیجه برسد. اما عملیات شکست خورد و امریکایی‌ها یکبار دیگر به این نتیجه رسیدند که کارتر توانایی مدیریت مسائل را ندارد و به نظرم کارتر همان روز ریاست جمهوری را از دست داد و دیگر بلند نشد.

   آیا آن اتفاق، نظر شما را نسبت به جهان تغییر داد؟
نکته مهم  این است که اون 444 روز کل زندگی من نبوده، البته زمان زیاد و کافی بود که همه ما بتوانیم فکر کنیم که چه کار کردیم و می‌خواهیم چکار کنیم. اگه قرار باشد دوباره به عقب برگردم و روی مسائلی مثل خاورمیانه، تروریسم و ایران کار کنم و دوباره بخواهم با شاه ارتباط برقرار کنم خیلی تفاوت خواهم کرد. به نظر می‌رسید شاه قدرتمند هست و منافع ما را تأمین می‌کند و این اهمیت زیادی در آن زمان برای ما داشت اما این تفکر که با بودن شاه همه چیز خوب است دیگر از بین رفته. یک روز از فوریه 1979 وقتی او مجبور به ترک ایران شد این توهم از بین رفت. چند ماه بعد سفارت ما در تهران نابود شد. ما نتوانستیم در آن دوران شرایط را بخوبی تفسیر کنیم و طبق درک صحیح تصمیم درست بگیریم. این باعث می‌شود من خوشحال باشم که در آن 444 روز چقدر باتجربه‌تر شده‌ام.

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7764/15/590878/1
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها