رضا سیف‌اللهی:

تجدیدنظر نکرده‌ام

مردم دائماً شعار می‌دادند، «دانشجوی خط امام! افشا کن، افشا کن»، وگرنه ما قصد افشاگری نداشتیم، بلکه اطلاع‌رسانی می‌کردیم و اسمش شد افشاگری

رضا سیف‌اللهی، عضو شورای پنح نفره ای بود که دو ماه قبل از تسخیر سفارت امریکا شکل گرفت و او مسئول روابط عمومی و صدور اطلاعیه های دانشجویان حاضر در لانه شد که مواضع تسخیرکنندگان را تبیین می کرد. به اعتقاد او قصد دانشجویان از انتشار اسناد سفارت، افشاگری نبود اما این مطالبه شکل گرفته و مردم حق خودشان می‌دانستند که بدانند در آنجا چه می‌گذرد.

   شورای پنج نفره‌ای که بعداً مدیریت قضیه لانه جاسوسی را به عهده می‌گیرد چگونه تشکیل شد؟
بعداً به عهده نمی‌گیرد، بلکه قبل از اینکه تسخیر لانه صورت بگیرد و در این زمینه تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی بشود، این شورا مرکب از نمایندگان چهار دانشگاه مهم تهران یعنی دانشگاه صنعتی شریف، دانشگاه تهران، دانشگاه ملی (شهید بهشتی) و پلی‌تکنیک (امیرکبیر) تشکیل شد. اینها دانشگاه‌های مطرح بودند و بخصوص در زمینه‌های سیاسی سوابق خاصی داشتند و تحرکات دانشجویی در این دانشگاه‌ها بسیار قوی بود، البته نه اینکه در دانشگاه‌های دیگر نبود، اما این چهار دانشگاه بیشتر مطرح بودند.
   فعال‌تر بودند.
حدود دو ماه قبل از تسخیر لانه جاسوسی این شورا تشکیل شد که در واقع پاسخی بود به شرایط حکمفرما بر کشور و شرایط دانشگاه‌ها و محیط‌های کارگری و فضاهای اقوام کشور و مسائل مختلفی که در عرصه‌های اقتصادی و سیاسی و بین‌المللی حاکم بودند. فقط هم ما که مقلد امام و پیرو خط امام بودیم این قضایا را رصد نمی‌کردیم.
   همه طیف‌های دانشجویی این کار را می‌کردند.
همین‌طور است. همه قشرهای دانشجویی و دانشگاهی روی روندهای مختلف حساس بودند، مخصوصاً که انقلاب تازه به پیروزی رسیده بود و ما هم خودمان را جریانی می‌دانستیم که معتقد و ملتزم به انقلاب و مقلد امام(ره) بودیم و خودمان را در دانشگاه‌ها بلندگوی آن افکار می‌دانستیم.
   در برابر جریان چپ و مجاهدین خلق و...
دقیقاً. بنابراین شورای لانه جاسوسی بعد از تسخیر لانه به‌وجود نیامد، بلکه این شورا با بررسی دقیق محیط اساساً تصمیم‌سازی کرد. منظور محیط ملی کشور، فضای بین‌المللی و فضای حاکم بر دانشگاه‌هاست. برای کارشان شاخص‌ها و مؤلفه‌هایی را هم در ذهن داشتند که منجر به این تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری شد که توضیح خواهم داد. منظورم این است که این شورای تسخیر لانه جاسوسی قبل از تسخیر لانه تشکیل شد.
   جلسه‌ای را که این مسائل داشتند بررسی می‌شدند در ذهن دارید؟
یک جلسه نبود، چندین جلسه بود.
   پیشنهاد سفارت را اول چه کسی مطرح کرد؟
پیشنهاد سفارت از طرف دانشگاه صنعتی شریف مطرح شد و دانشگاه‌های دیگر این را قبول کردند، اما برای همه سؤالات و ابهاماتی وجود داشت. مثلاً یکی از سؤالات این بود که نظر امام چیست؟ چون چریک‌ها هم یک سابقه تسخیر داشتند.
   بهمن ماه 57...
بله، ما نمی‌خواستیم که مثل آنها بریزیم و یک عده را بگیریم، بی‌آنکه خواسته‌ای داشته باشیم.
   آنها وقتی این کار را کردند، شاه به امریکا نرفته بود. در آن موقع دغدغه مهم و محور اعتراضات دانشجویان پیرو خط امام این بود که چرا امریکا شاه را راه داده است؟
واکنش بود. بله، این حرف برای ما حرف مهمی بود. ما که زورمان نمی‌رسید به امریکا بگوییم چرا راه دادی؟ بنا به تحلیلی، تئوری توطئه، بیشتر به ذهن می‌آمد، چرا؟ چون سابقه تاریخی امریکا در ایران بد بود.
   به‌خاطر 28 مرداد 32؟
که شاه را دوباره برگرداندند. این حادثه جلوی چشم ما بود. مگر می‌شود که آدم عاقل و مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده شود؟ دقیقاً این شرایط تداعی شد که اینها به‌دنبال توطئه‌ای هستند و ما باید سریع کاری بکنیم و آنها را سریعاً تحت فشار قرار بدهیم که آن توطئه تاریخی دوباره تکرار نشود، مخصوصاً که دولت موقتی‌ها هم رفته و خارج از چارچوب انقلاب با برژینسکی صحبت‌هایی کرده بودند.
   احساس می‌کردند اتفاقاتی دارد می‌افتد و شما باید واکنش نشان بدهید.
بله.
   شناسایی‌های لانه چگونه صورت گرفتند؟
بعد از اینکه این تصمیم گرفته شد، ما دغدغه‌هایی داشتیم. یکی از مفروضات ما این بود که دولت موقت با این اقدام کنار نمی‌آید. برایمان یقین بود. ما باید چه می‌کردیم؟ باید در سکوت و با احتیاط کامل در اطلاع‌رسانی از دولت موقت عبور می‌کردیم، یعنی کاری کنیم که این تصمیم به قول نظامی‌ها تا روز «ر» ساعت «س» که به اجرا درمی‌آید که در مورد اقدام ما صبح 13 آبان بود، دولت موقت به‌هیچ عنوان متوجه نشود. چون اگر می‌فهمید یا پیشدستی می‌کرد و نمی‌گذاشت این کار صورت بگیرد یا اقدامات امنیتی را تشدید می‌کرد که کسی نتواند این کار را انجام بدهد و در نتیجه زد و خوردهایی پیش می‌آمد.
   قضیه منتفی می‌شد.
بله، مسأله منتفی می‌شد. این احتمال هم که دولت موقت، مقامات قضایی و امنیتی را برای دستگیری و محاکمه بچه‌ها بفرستد، در ذهنمان بالا بود.
   قطعی می‌دانستید.
تقریباً قطعی می‌دانستیم و همین‌طور هم شد. دولت موقت خیلی تلاش کرد که امام را به مقابله با ما وادار کند و دستگاه‌های مختلف قضایی ، امنیتی و دولتی را وادار به واکنش متقابل با ما بکند، ولی موفق نشد.
   به اینجا می‌رسیم که بعد از تسخیر چه اتفاقاتی روی داد. پیش از آن اقدامات و شناسایی‌ها را بگویید.
ما از جایی که باید می‌گرفتیم هیچ شناختی نداشتیم. احتمال می‌دادیم که تفنگداران مسلح امریکایی در داخل سفارت باشند، ولی قضیه برایمان قطعی نبود و جزو احتمالات و شرایط بد حسابش می‌کردیم. نمی‌دانستیم که اگر آنها بخواهند مقاومت کنند و با ما درگیر بشوند چه کار باید بکنیم. یا ساختمان‌ها هر کدامشان چه موقعیتی دارند؟ ساختمان اصلی کدام است؟ چگونه آنجا را بگیریم که پا به فرار نگذارند و بر اوضاع مسلط نشوند؟
تمام این ابعاد، چهارچوب سفارت، ساختمان‌های مختلف سفارت و ساختمان اصلی و ترددها را طی چند روز از ساختمان‌ها و هتل‌های مشرف به لانه جاسوسی زیرنظر گرفتیم. مثلاً خود من با تعدادی از دوستان به ساختمان چند طبقه‌ای که کاملاً بر سفارت مشرف بود، رفتیم و تحرکات را یادداشت کردیم که چند نفر داخل و خارج می‌شوند و با چه ماشینی؟ از کدام ساختمان‌ها سر درمی‌آورند؟ ساختمان اصلی را حدس زدیم و نقشه سفارت را با حدس‌های قریب به یقین درآوردیم که در کجاها چه فضاهایی وجود دارند و براساس یک شناسایی اجمالی از منطقه، اقدامات خودمان را سازماندهی کردیم.
   وارد لانه می‌شوید و طبعاً چند ساعتی طول می‌کشد تا بر محیط مسلط شوید و ساختمان‌ها را بگیرید و اشراف کامل پیدا کنید. اولین اقدامی که بچه‌های لانه بعد از تسخیر انجام می‌دهند، چیست؟
تا به ساختمان‌های مختلف مسلط بشویم طول کشید. آنها درها را بسته بودند و معلوم بود که سفارت امریکا طرح حفاظتی دارد. مخصوصاً به دو دلیل این کار را کرده بودند. دلیل اول این است که سابقه تسخیر لانه توسط چریک‌های فدایی خلق وجود داشت و آنها آمادگی داشتند که ممکن است بالاخره یک موجی بیاید.
بحث دوم هم این بود که لبه تیز حملات انقلاب اسلامی ایران به سمت امریکا بود. مخصوصاً که امام(ره) دو روز قبل از آن اطلاعیه‌ای را صادر کرده و به طلاب، دانشجویان و دانش‌آموزان به مناسبت فرارسیدن 13 آبان و کشته شدن دانش‌آموزان پیام داده و آنها را متوجه وظیفه بزرگی در مقابل امریکا کرده و گفته بودند که اعتراضاتشان را گسترش بدهند. بنابراین طبیعی بود که سفارت امریکا طرح حفاظتی داشته باشد و ما با گاردهای مختلف مواجه شدیم. سد اول این بود که تفنگدارها با گاز اشک‌آور و اسلحه در مقابل ما ظاهر شدند و از گاز اشک‌آور هم استفاده کردند.
   تیراندازی چطور؟
نه، تیراندازی نکردند. معلوم بود که دستور داشتند تیراندازی نکنند. بعد هم برای ما یقین شد که از واشنگتن به اینها بلافاصله دستور دادند که فقط مقاومت کنید. در این زمانی که اینها می‌خواستند مقاومت کنند، ما نمی‌دانستیم چه اتفاقاتی دارد می‌افتد. بعدها فهمیدیم بستن درها و مقاومت آنها به خاطر این بود که می‌خواستند برای چند تا کار زمان بخرند. معلوم بود که برای این کار هم دستور گرفته‌اند، آنها در این فاصله تمام اسناد طبقه‌بندی شده فوق سری را از همه اتاق‌ها جمع و آنها را پودر کردند که احیا هم نشدند. اما آنهایی را که طبقه‌بندی داشتند،  اهمیت سری اول را نداشتند، رشته رشته کردند. ماشین‌های بزرگ رشته‌کن، توده عظیمی از اسناد رشته شده را درست کرده بودند.
اینها با سه رده‌بندی بسیار قوی حفاظتی، اسناد را جایی برده بودند که ما حتی اگر به ساختمان اصلی هم دسترسی پیدا کردیم که کردیم، تازه اول ماجرا بود، چون با یک در گاوصندوق شکل بزرگ مواجه شدیم که رمز آن را هم نمی‌دانستیم و آن در قابل بازگشایی هم نبود و سرانجام یکی از گروگان‌ها را وادار کردیم که بیاید و رمز آنجا را بگوید و وقتی وارد شدیم، با توده‌ها و رشته‌ها روبه‌رو شدیم. غرض اینکه آنها هدفشان این بود که با زمان خریدن یکی اسناد را از بین ببرند و دوم اینکه از طریق امریکا که بلافاصله با رمز اطلاع دادند که چه اتفاقی افتاده، با دولت موقت تماس بگیرند و به آن فشار بیاورند که یکجوری غائله را ختم کند که او هم موفق نشد.
   مثل اینکه اولین کاری که صورت می‌گیرد این است که توسط آقای موسوی خوئینی‌ها با دفتر امام تماس گرفته می‌شود و برای حفاظت از بچه‌ها تضمین می‌خواهند و می‌گویند که این حرکت مثل دفعه قبل یک حرکت مارکسیستی نیست. درباره این قضیه توضیح می‌دهید؟
شاید مهم‌ترین دغدغه ما این بود که ارکان نظام، مخصوصاً بیت امام(ره) احساس کنند که این یک حرکت غیرخودی و حساب نشده و امثالهم است و لذا تدارک دیدیم که در سکوت کامل خبری نسبت به دولت موقت این کار را انجام بدهیم که توضیح دادم، اما نسبت به ارکان مهم نظام از جمله بیت امام(ره) و مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی که از شخصیت‌های بلندپایه‌ای مثل شهید بهشتی، شهدای محراب، آیت‌الله منتظری و... تشکیل شده بود، این مطلب در ذهنمان بود که باید آنها را مطلع و همراه می‌کردیم و توضیح می‌دادیم کسانی که سفارت را تسخیر کرده‌اند، آدم‌هایی هستند که شما آنها را می‌شناسید. مثلاً شهید بهشتی، مرا از مدرسه حقانی می‌شناخت یا دیگرانی که ارکان مجلس خبرگان آنها را می‌شناختند. اینها را انتخاب کردیم و رفتند و همزمان اطلاع‌رسانی کردند. آقای خوئینی‌ها را هم که دفتر امام می‌شناختند و ایشان هم از دانشجوها اطلاع داشت، اطلاع‌رسانی به دفتر امام را به عهده گرفتند. ما در آن واحد ارکان کشور را متوجه حرکت خودمان کردیم که اولاً اینها معتقد و مقلد امام هستند و کمونیست و مارکسیست و منافق و پیکاری و امثالهم نیستند و خیالتان راحت باشد.
   که پیام امام آمد که خوب جایی را گرفته‌اید و آنجا را نگه دارید.
اولین پیامی که بعد از اطلاع‌رسانی به محضر امام به ما واصل شد، صحنه را از این‌رو به آن رو کرد، چون خیلی دغدغه داشتیم که امام با این موضوع چگونه مواجه خواهند شد. می‌دانستیم که دولت موقت فشار خواهد آورد که این کار را هم کرد و موفق نشد و استعفا داد و امام هم استعفایشان را قبول کردند.
   به خود شما هم فشار آوردند؟ تلفنی، تهدیدی و...
بله، خیلی هم زیاد.
   چگونه؟ توضیح می‌دهید؟
مثلاً آقای بازرگان قبل از اینکه استعفا بدهد و امام استعفای ایشان را قبول کنند، به لانه جاسوسی آمد. موقعی بود که ناو هواپیمابر امریکا هم به سمت خلیج فارس حرکت کرده بود.
   و موضوع هم رسانه‌ای شده بود.
بله، آمد و به ما گفت که شما با چه جرأتی در این ساختمان هستید؟ هر آن ممکن است امریکایی‌ها بیایند و اینجا را بمباران کنند و شما از بین بروید.
   پاسخ شما چه بود؟
شور انقلابی اساساً اجازه نمی‌داد که ما به این حرف‌ها تمکین کنیم و سرمان هم درد می‌کرد که اگر خون ما به درد منافع ملی می‌خورد، در یک جایی ریخته شود و به هیچ عنوان به این حرف‌ها اعتنا که نکردیم هیچ، بعضی از دوستان حتی این حرف را مسخره کردند که آقای بازرگان با چه دیدگاهی چنین حرفی می‌زند. بعد که امام موضع‌گیری کردند و فرمودند، «امریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.» آن تفکر پیش این تفکر...
   رنگ باخت.
طبیعی است، چون خیلی با هم فاصله دارند.
   پس با خبرگان هم تماس گرفتید.
بله.
   تلفن زدید یا کسی رفت؟
حضوری رفتند.
   با آقای منتظری و شهید بهشتی صحبت کردند؟
بله.
   شما به نیت یک تحصن یا اعتراض دو سه روزه به لانه رفتید. پیام امام که می‌آید که خوب جایی را گرفته‌اید و رها نکنید، طبیعتاً این تصمیم عوض می‌شود و یک چارتی شکل می‌گیرد و شورا تدبیر جدیدی می‌چیند که ماندگار بشوید. شما چه کار می‌کنید؟
مرحله‌ای که دانشجویان تصمیم‌گیری و اقدام کردند با وقتی که امام وارد موضوع شدند، اساساً از زمین تا آسمان فرق می‌کند. افق ما بیش از یک سال و 444 روزی که اتفاق افتاد نبود. افق ما یک افق چند روزه اعتراضی بود و شعار اصلی ما هم محکوم کردن پذیرش شاه توسط امریکا و برگرداندن او بود. اما وقتی امام وارد شدند و پیام ایشان از طریق سید احمد آقا به ما منتقل شد، نشاط جدیدی در دانشجویان به وجود آمد و تمام ابهامات ذهنی و دغدغه‌ها و نگرانی‌هایشان مرتفع شد و فهمیدیم کاری کرده‌ایم که مورد رضایت رهبر و ولی امر ما قرار گرفته است. مخصوصاً با اعتقادی که این تیپ دانشجوها به حضرت امام داشتند که اعتقاد بسیار راسخی بود.
   ما در خاطرات خواندیم که یک شورای اصلی پنج نفره وجود داشت و شورایی به‌نام شورای بازو، اطلاعات، روابط عمومی، تبلیغات، ترجمه، اسناد و... اینها چگونه ایجاد شدند؟
ما یک سازماندهی اولیه داشتیم مبنی بر اینکه چگونه با کمترین تلفات و با سرعت و با دقت، لانه جاسوسی را تسخیر کنیم.
   چند نفر بودید؟
از دانشگاه‌هایی که عرض کردم به‌صورت شناسایی شده، به‌صورت مخفیانه و زبان به زبان و سینه به سینه دعوت صورت گرفت. اول که نمی‌شد شمارش کرد، ولی بعد که شمردیم بین 350 تا 360 نفر بودیم. اول حدود 400 نفر در قالب تظاهرات، خودمان را سازماندهی و تقسیم کردیم.
   ولی بچه‌هایی که در داخل سفارت ماندند و سازماندهی شدند، زیر 400 نفر بودند.
بله
   بعد چارت‌بندی شد و شما با پدیده‌ای به‌نام اسناد روبه‌رو شدید.
بله، یک چارت اولیه داشتیم که در آن چارت بخش اسناد و ترجمه اسناد و احیای اسناد وجود نداشت، چون نمی‌دانستیم که...
   با چه چیزی مواجه می‌شوید.
ولی بخشی را که گروگان‌ها را نگهداری کند و آسیبی به آنها نرسد و آنها هم به ما آسیب نرسانند که بخش عملیاتمان بود، داشتیم. بخش روابط عمومی و اطلاعیه صادر کردن‌ها بود که خود من مسئولش بودم که مواضعمان را چگونه بگوییم، اطلاعیه‌هایمان را چگونه صادر کنیم، به مصاحبه‌کنندگانی که طبیعتاً می‌آمدند چه پاسخ‌هایی بدهیم و مواضعمان را چگونه تشریح کنیم که بخش روابط عمومی و اطلاع‌رسانی ما بود. بخش ساماندهی و پاسخ دادن به ابراز احساسات مردم را هم پیش‌بینی کرده بودیم، ولی نه به این قدرت.
   این حجم را توقع نداشتید.
هر روز که گذشت این بخش قوی‌تر شد. مرحوم دادمان یکی از افرادی بود که در این کار محور بود. تقسیم کار به این شکل بود، ولی بعد حسب امر امام که خوب جایی را گرفته‌اید و محکم نگه دارید، دیدیم وظیفه دیگری داریم و وظیفه انقلابی ما مضاعف شد. بخش ترجمه و احیای اسناد اضافه شد. بخش‌های مختلف دیگر که الان جزئیاتشان یادم نیست. شورای بازو هم که اشاره کردید از اول نبود، ولی وقتی دیدیم کارها برای ارجاع به شورای اصلی و حلقه اول پنج نفره زیادند، برای ساماندهی به مسائل و اجرائیات یک شورای بازو شکل گرفت.
   چند نفر بودند؟
پنج شش نفر از دانشگاه‌های مختلف بودند.
   در بین گروگان‌ها شخصیتی داریم به‌نام آقای آهِرن (توماس ال. آهرن کهتر، 48 ساله، تحت پوشش افسر کنترل مواد مخدر (مسئول بخش سیا در لانه جاسوسی)) که در افشاگری‌ها مطرح می‌شود که ایشان رئیس ایستگاه CIA در تهران و منطقه بود، چون ایستگاه تهران، ایستگاه منطقه‌ای است و در یکی از افشاگری‌ها به‌طور مشخص درباره ایشان صحبت می‌شود. پاسپورت جعلی و مهر جعلی ورود و خروج فرودگاه مهرآباد که اینها داشتند نشان داده می‌شود. راجع به آهرن یک مقدار صحبت کنید که چه شد که فهمیدیم مثلاً آهرن این است یا تام ‌است آن یکی است؟ افراد مختلف چه کسانی هستند؟ آیا از گروگان‌ها کسی با ما همکاری کرد؟ ما لیستی داشتیم؟ چه اتفاقی افتاد؟
بدیهی بود که سفارت دارای ساختاری است. این را از خودشان پرسیدیم که شما چه کاری به عهده‌ات بود.
   از کجا معلوم بود که راست می‌گویند؟
راستی‌آزمایی می‌کردیم. از اطلاعاتی که می‌دادند راست و دروغش درمی‌آمد. بعد هم دلیلی نداشت که اطلاعات دروغ بدهند، چون می‌دانستند که فعلاً اسیر ما هستند. منتهی بدیهی است که وقتی اسناد طبقه‌بندی شده را از بین برده بودند که به دست ما نیفتند، در گفتارها هم تا جایی که می‌توانستند این نکته را رعایت می‌کردند. ما هم برعکس مواضع تند پیکاری‌ها و چریک‌ها...
   که می‌گفتند باید محاکمه و اعدام شوند
از صحنه و شعارهای مبارزه ضدامپریالیستی عقب مانده بودند و می‌خواستند خودشان را پیشروتر نشان بدهند و می‌گفتند محاکمه انقلابی، اعدام انقلابی، در حالی که در مرام و برنامه اصلاً چنین مسائلی وجود نداشت.
   مسعود رجوی را به لانه راه دادید؟
اینها خیلی تلاش کردند که بیایند و اعلام همبستگی کنند، یعنی خودشان را کشتند، ولی ما راهشان ندادیم.
   چه کار می‌کردند؟
در مقابل لانه جاسوسی می‌آمدند. موسی خیابانی و دیگران.
   پشت پرده پیامی آمد که می‌خواهیم بیاییم و صحبت کنیم؟
دقیقاً می‌گفتند ما می‌خواهیم اعلام همبستگی کنیم، ولی ما قبل از قضیه لانه جاسوسی و از دانشگاه، خط مان را از اینها جدا کرده بودیم و معنا نداشت که اینها را راه بدهیم و هر کاری که کردند، حتی یکی شان را هم به لانه راه ندادیم.
   شما جزو پنج نفر اصلی شورای لانه هستید. اولین سندهای جاسوسی که پیدا و به شورا منتقل شدند و شما با پدیده‌ای مواجه شدید که فلان آدم که در دولت موقت بوده یا فلان کسی که ما نگاه خوبی به او داشتیم، آدم کددار سفارت امریکا از آب درآمده و چنین سندی در موردش هست. واکنش شما چه بود و آن زمان احساس کردید که چه کار باید بکنید. می‌خواهم بدانم این پدیده افشاگری که در بچه‌های لانه شکل گرفت چگونه به وجود آمد؟
ما دنبال افشاگری نبودیم. وقتی که به مردم اطلاع‌رسانی کردیم که وضعیت اسناد این است، یکسری پودر و یکسری رشته شده، طبیعتاً ذهن کنجکاو مردم و مخصوصاً طبقات تحصیلکرده به این سمت رفت که این اسناد چه هستند؟ ما که می‌گفتیم داریم با کمک فرزندان شما و تا جایی که بتوانیم داریم این اسناد را احیا می‌کنیم، غیر از اینکه خودمان فوق‌العاده حساس بودیم که بدانیم محتوای این اسناد چه هستند، اما برای مردم و مخصوصاً طبقات تصمیم‌گیر و تحصیلکرده کشور مسأله بسیار مهمی بود.
   در واقع مطالبه‌ای شکل گرفت.
همین‌طور است. ما واقعاً قصد افشاگری نداشتیم، ولی وقتی این مطالبه بحق شکل گرفت و حق مردم بود که بدانند در آنجا چه می‌گذرد و مخصوصاً وقتی که به امام اطلاع دادیم که اسناد حاوی مطالبی بخصوص در زمینه جاسوسی هستند و امام هم در سخنرانی‌هایشان فرمودند آن‌طور که دانشجویان گفتند اینجا یک مرکز فساد و لانه جاسوسی بوده، این انتظار و مطالبه تشدید شد.
   یعنی در واقع به شما تکلیف شد که این کار را بکنید.
چاره‌ای نداشتیم و البته حق مردم هم بود که اطلاع‌رسانی کنیم. مردم هم دائماً شعار می‌دادند، «دانشجوی خط امام! افشا کن، افشا کن»، وگرنه ما قصد افشاگری نداشتیم، بلکه اطلاع‌رسانی می‌کردیم و اسمش شد افشاگری.
   آقای امیرانتظام چگونه دستگیر می‌شود؟
وقتی که اسناد امیرانتظام درآمد، ما وسواس داشتیم که با یک درصد احتمال در مطالبی که در این اسناد هست، خطا وجود داشته باشد یا تحلیل غلط امریکایی باشد و بالاخره یک ضریب‌هایی را درنظر داشتیم، ولی وقتی یقین کردیم که امیر انتظام با سفارت امریکا مراوده داشته، این سند را نمی‌توانستیم افشا کنیم، چون پناهنده می‌شد به...
   سفیر کشور ما در کشورهای اسکاندیناوی بود.
بله، سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی بود و یقیناً اگر این سند افشا می‌شد، او به آنجا پناهنده می‌شد. ما قبل از اینکه چنین اسنادی افشا بشوند، مراتب را با دفتر حضرت امام، مخصوصاً مرحوم آسید احمد آقا در میان می‌گذاشتیم. حق نظام بود که در چنین مواردی تصمیم‌گیری کند و حق ما دانشجویان نبود.
   یعنی مسائل حساس را با دفتر امام چک می‌کردید.
بله، هماهنگی می‌کردیم که چنین سندی وجود دارد. چه کار کنیم؟ بعد به این فکر افتادیم که قبل از اینکه سند افشا بشود، امیر انتظام را در قالبی برگردانیم. او قطعاً خودش می‌دانست که ممکن است از لانه چه اسنادی علیه او دربیاید و خائف بود. ولو اینکه دقیقاً نمی‌دانست چه چیزهایی، ولی احتمال می‌داد. ما در این قالب که با سفرای کشورهای اسکاندیناوی کار داریم، فراخوان هماهنگ شده‌ای را از طریق وزارت خارجه انجام دادیم و وقتی که آمد، او را دستگیر کردند و  مطالب را به او گفتند و او هم اقرار کرد.
   داخل لانه او را گرفتند؟
نخیر، با حکم قضایی دستگیرش کردند.
   یعنی با دعوت دانشجویان خط امام به ایران برگشت؟
با دعوت ما نبود. با کارسازی ما و از طریق وزارت امورخارجه برگشت. خواسته ما بود.
   ماجرای سند بنی‌صدر چه بود؟
بنی‌صدر فردی است که طبق اسناد لانه جاسوسی می‌خواست به افسران لانه جاسوسی تقرب پیدا کند و به امریکایی‌ها مشورت بدهد.
   مشاوره اقتصادی.
منتهی دغدغه‌اش این بود که حالا اگر تقرب پیدا کنم، این تقرب من جوری نباشد که برای آینده من ناجور دربیاید. شکل کار را بررسی کردند و چون رشته او اقتصاد بود، تصمیم گرفتند این همکاری را در قالب مشاوره اقتصادی صورت بدهند، ولی مسأله فراتر از مشاوره اقتصادی بود. وقتی که کسی از یک سفارت بیگانه پول می‌گیرد و برایش خدمات اقتصادی یا هر کار دیگری را انجام می‌دهد، دیگر تکلیفش مشخص هست که چه وضعیتی دارد. معنایش از نظر عرف، جاسوسی است.
   شما این سند را بازیابی کردید و طبیعتاً چون مسأله حساسی بود به دفتر امام گفتید.
بله.
   بعد چه شد؟
بعد منتظر واکنش از طرف سیستم قضایی و دستگاه‌های دیگر بودیم. ما که نمی‌توانستیم اقدام قضایی بکنیم.
   شما تکلیف خودتان را انجام داده بودید.
بله، تکلیف ما حفظ امانت، احیای اسناد و اطلاع‌رسانی به مبادی بود. بقیه کار که چه کسی چه کسی را دستگیر کند و چقدر اسناد را معتبر بداند یا نداند، ما نبودیم. وظیفه ما نبود.
   آقای امیر انتظام جاسوس بود؟
بله، از نظر من جاسوس بود.
   چرا بعضی از دانشجویان خط امام دارند می‌گویند ما در حق امیر انتظام تندروی کردیم؟
من نمی‌دانم مبانی افرادی که این حرف را می‌زنند چیست و اساساً چه کسی این حرف را زده. در قوانین موجود ما، برای جاسوسی از یک سال تا چندین سال و حتی اعدام حکم می‌دهند. بستگی دارد که آن جاسوس چقدر اطلاعات حیاتی کشور را به بیگانه داده باشد. ممکن است بگوید این حکم قضایی متناسب با حد جاسوسی امیرانتظام نبوده، ولی این دستگاه قضایی است که حد جاسوسی و مجازات متناسب با آن را تعیین می‌کند. اظهارنظر افراد و دانشجویان مثل بنده در اینجا نافذ نیست، چون قاضی...
   بعضی از تسخیرکنندگان لانه با یک حالت ندامتی می‌گویند ما، یعنی بچه‌های لانه، در حق امیر انتظام جفا کردیم. شما جزو پنج نفر اصلی هستید. به نظر شما جفا کردید؟
من در این قلمرو نظرم این است آن کسی که تشخیص می‌دهد، دستگاه قضایی است که تشخیص داد. بالاتر از دستگاه قضایی که در این مسائل کسی نمی‌تواند وارد بشود.
   فصل‌الخطاب است.
همین‌طور است. منطقی نیست که کس دیگری ورود کند. حالا اگر کسی معتقد است که نسبت به ایشان ظلم شده، قضاوتش نسبی است. همکاری با بیگانگان و تعیین حد مجازات جاسوسی نسبی است. ممکن است این تشکیک به نسبت میزان همکاری امیر انتظام در زمینه جاسوسی صورت بگیرد که یک نظر شخصی است.
   بعد از حادثه طبس در لانه چه خبر بود؟
ما اساساً متوجه قضیه طبس نشدیم. فکر می‌کنم ساعت حدود 6 صبح بود که به شورای پنج نفره خبر دادند که خبرنگاران داخلی و خارجی جمع شده‌اند و می‌خواهند ببینند موضع شما نسبت به ماجرای طبس چیست؟
   و شما اصلاً نمی‌دانستید ماجرا چیست.
همین‌طور است. رفتیم دنبال این که ببینیم ماجرا از چه قرار است و متوجه شدیم که امریکایی‌ها یک نقشه پیچیده صددرصد دیوانه‌وار و غیرعقلایی را طراحی کرده‌اند، چون هدف نقشه‌شان این بود که حالا که راه‌حل‌های دیپلماتیک برای حل مسأله گروگان‌ها جواب نداده ـ چون کارتر هم از طرف افکارعمومی امریکا سخت تحت فشار بود و هم حیثیت امریکا در سطح بین‌المللی بر باد رفته بود ـ برای حل مسأله به راه‌حل نظامی متوسل بشوند. ناچار بودند این کار را بکنند، ولی حرکتشان کاملاً دیوانه‌وار و پرهزینه و پرریسک بود.
   بعد از آن شما گروگان‌ها را تقسیم می‌کنید.
ما نمی‌دانستیم چه اتفاقی افتاده. وقتی پیگیری کردیم که قصه چه بود؟ از کجا آمدند؟ نقشه راهشان را درآوردیم. چرا در طبس زمینگیر شدند و آن طوفان شن چگونه بوده؟ اطلاعاتمان را به روز کردیم و حضرت امام هم سخنرانی فرمودند که شن‌ها مأمور خدا بودند و واقعاً هم همین‌طور بود. چون اگر می‌آمدند، برای آزادی گروگان‌ها نمی‌توانستند کاری بکنند، ولی هم به ما و هم به گروگان‌ها لطمه می‌زدند و آبروی خودشان هم بدتر می‌رفت. با اینکه زبده‌ترین نیروهای ویژه امریکا برای این کار انتخاب شده بودند و در صحرای طبس دچار طوفان شن شدند و این قضیه الهی و خدادادی روی داد، ولی به نظر من اگر هم می‌آمدند، هدفشان محقق نمی‌شد.
   شما گروگان‌ها را در شهرهای مختلف تقسیم می‌کنید. در این زمینه روایت‌های مختلفی وجود دارند. بعضی‌‌ها می‌گویند گروگان‌ها به بعضی از شهرها نرفتند، ولی اعلام رسمی شد که رفته‌اند. به بعضی شهرها رفتند که اصلاً اعلام نشد. چگونه تدبیر کردید؟ با سپاه هماهنگ بودید؟ قضیه چه بود؟
وقتی که امام روی حرکت ما تأیید رسمی گذاشتند، ما برای بحث امنیتی حفظ گروگان‌ها تدابیری را داشتیم.
   چه کار کردید؟
مثلاً سلاح گرفتیم. برای تسخیر سلاح نداشتیم، ولی بعد که امام رسماً تأیید کردند، حفاظت از گروگان‌ها به عهده ما بود که آسیب نبینند. برای این کار لازم بود که آموزش نظامی ببینیم و با سپاه قرار گذاشتیم و سپاه به همه دانشجویان آموزش نظامی و کیفیت استفاده از سلاح را داد.
   در خود لانه؟
بله، بعد سلاح دریافت کردیم که خطای کاربردی وجود نداشته باشد  یا کمتر وجود داشته باشد و مسلح شدیم و با سلاح حفاظت می‌کردیم.
   یعنی چند روز اول شما بودید و گروگان‌ها. چه جوری از آنها نگهداری می‌کردید؟ ترس نداشتید که به شما آسیب بزنند؟
آنها را خلع سلاح کردیم و دیگر دراختیار ما بودند و در و پیکر و قفل هم دراختیار ما بود. وقتی که این آموزش‌ها را دیدیم و مسلح شدیم، واقعه طبس پیش آمد. اگر آنها به طبس و به لانه می‌آمدند با مقاومت ما روبه‌رو می‌شدند. نمی‌دانم این در پیش‌فرض آنها بوده یا نبوده. علاوه بر این محیط بیرون سفارت  شدید حفاظت می‌شد. سپاه پاسداران و قوای امنیتی اطلاعاتی...
   کمیته‌ها
آنجا را تحت پوشش حفاظتی قرار داده بودند.
   حفاظت بیرون از سفارت به عهده سپاه و کمیته‌ها بود، داخل سفارت به عهده دانشجویان.
بله، حلقه بیرونی کاملاً مراقب بودند و امریکایی‌ها طبق اهداف خودشان نمی‌توانستند اتفاقی را رقم بزنند و فقط ضرر و زیان وارد می‌کردند، اما وقتی واقعه طبس انجام شد، ما دیدیم که ممکن است این ماجرا در قالب طرح‌های دیگر  یا توسط عوامل نفوذی آنها تکرار شود و اساساً طرح حفاظتی‌مان را عوض کردیم و به‌جای اینکه گروگان‌ها در یک جا باشند، آنها را به استان‌های مهمی چون اصفهان، تبریز، قم، مشهد، یزد و... بردیم.
   در آنجا در کجا نگهداری می‌شدند؟
با مبادی رسمی هر شهری هماهنگ کردیم و جاهای حفاظت‌شده‌ای را در اختیارمان قرار دادند.
   پادگان؟
نه، ساختمان‌های مخصوص حفاظت‌شده‌ای بود که مقررات حفاظتی نسبت به آنها اعمال می‌شد.
   تلخ‌ترین خاطره شما از لانه جاسوسی چیست؟
من از لانه جاسوسی خاطره تلخی ندارم. هر‌چه هست خاطره شیرین است.
   در جایی اذیت نشدید یا به شما فشار نیامد یا احساس غربت نکردید؟
وقتی که افرادی مثل بنی‌صدر  که آن موقع هنوز ماهیتش معلوم نشده بود، می‌آمدند و می‌گفتند شما از چریک‌های فدایی هم بدتر هستید، معلوم است که در روحیه ما اثر می‌گذاشت، ولی ما اتفاقاً قوی‌تر می‌شدیم. یا وقتی قضیه طبس پیش آمد و ما مخاطره جانی احساس کردیم، نه بنده که تمام دانشجوها گل از گلشان شکفته بود که چنین حادثه‌ای اتفاق بیفتد و حتی خون ما بریزد.
   یک بازنمایی رسانه‌ای وجود دارد و بیشتر رسانه‌های خارجی سعی می‌کنند این را پررنگ کنند و آن هم این است که تأکید دارند دانشجویان خط امام از این اقدامشان پشیمان هستند. به این معنا که فکر نمی‌کردند اقدامشان این قدر هزینه‌زا باشد. شما به‌عنوان یکی از پنج نفر، الان که به 40 سال قبل نگاه می‌کنید، حس می‌کنید اشتباه کرده‌اید یا نه؟
اولاً دانشجویان خط امام که بنده یکی از آنها و جزو آن پنج نفر هستم،  به هیچ وجه من‌الوجوه نه تنها در آن کار تجدیدنظر نکرده‌ام و مخالف نیستم، بلکه معتقدتر شده‌ام که آن حرکت در آن شرایط، همان‌طور که امام فرمودند انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول است، چرا؟ چون الان در بازشناسی روندهاست که می‌بینیم امریکا یعنی چه. تصویری که ملت ما امروز از امریکا دارد به مراتب بدتر از زمانی است که انقلاب پیروز شد. ابعادش را هم در این فرصت اندک نمی‌شود باز کرد. کسی که امضا و تعهد خودش را زیر پا بگذارد و به یک ملت فشار بیاورد و نفت و بانک و اقتصاد و همه چیزش را برخلاف قولی که با امضایش داده است، روی چه چیز او می‌شود حساب کرد؟
   اگر الان یکی از گروگان‌های آن زمان را ببینید به او چه می‌گویید؟
خط فاصله از زمین تا آسمان بین ما و آنها وجود دارد. آنها تابع یک دولت امپریالیست و دیکتاتور و چپاولگر هستند و ما تابع یک نظام مقدس هستیم و حاضریم برایش جان بدهیم. فاصله از زمین تا آسمان است. امام تعبیر قشنگ، ساده و رسایی کرد. وقتی که آنها رابطه را قطع کردند، امام فرمود رابطه ما با آنها رابطه گرگ و میش است. این در همه ابعاد صادق است. دیپلماتی که منافع این دولت جنایتکار جهانی را حمل و از آن دفاع می‌کند، ربطی به ما ندارد و از دید ما آن دیپلمات یک جنایتکار است. ممکن است معذور  یا قصور داشته باشد که اینها دیگر مراتب جنایتکاری اوست، ولی وقتی که حاضر می‌شود مأمور چنین دولتی باشد، فاصله‌اش از لحاظ فکری و چهارچوب با ما خیلی زیاد است.
   وقتی که آقای عبدی در سال 78 در پاریس با باری ‌روزن دیدار کرد، شما چه حسی داشتید؟ یادتان هست؟
این ملاقات از نظر من ناپسند بود. نمی‌دانم چه هدفی را تعقیب می‌کرد؟ باید از خود ایشان سؤال کنید. شاید می‌خواسته بگوید که ما با شما خصومت شخصی نداشتیم.
   گذشته‌ها گذشته.
گذشته‌ها گذشته نه. ما با شما خصومت شخصی نداشتیم، بلکه یک دعوای چهارچوب‌داری با دولت شما داشتیم.
   دوست داشتید که شما جای ایشان بودید؟
که چنین ملاقاتی بکنم؟ مطلقاً نخیر.

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7764/4/590867/1
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها