نگاهی به نمایش «تنها» نوشته و کارگردانی علیرضا معروفی/سالن سایه
حلول در حماسه
ارمغان بهداروند
شاعر
پوشیده ماندن «نام» در گفتمانِ حماسه؛ گویای غلبه باورهای کهن و اعتقادات دینی بر منشِ قهرمان و معرف روشِ قهرمان در خودمراقبتی و اضطرابآفرینی در ضدقهرمان است. به گمان باورمندان؛ محفوظ ماندن خوی و خصلتها و شناسه نشدن ضعف و ناتوانی نتیجه مستقیم پوشیدهنام ماندن قهرمانان است و از همین روست که در اغلب نبردهای اهوراییاهریمنی و مقابله قوای خیر و شر نامی رد و بدل نمیشود و هر دو سوی ماجرا صرفاً به حذف رقیب میاندیشند. غلبه پدیده تکصدایی که غالباً صدای رساتر یکی، دیگری را انکار و به حضوری عقیم بدل میکند.
نمایش «تنها» با فریادهای بازجوی عصبانی و آواهای بریدهبریده متهمی الکن آغاز میشود که در برابر اصرار بازجو نام خود را ابراز نمیکند. قهرمانی دستبسته که نه با کلمه بلکه با چشم و ابرو، رجزخوان این رویارویی است. آگاهی مؤلف از منطق «کتمان نام» و تأکید بر کوتاهگوییها و تکگوییها و کشیدگیهای صوتی برخی عبارات و کلمات، مؤید قرابت و خوانشگری با متون حماسی و ارزشزایی از ادبیات کلاسیک باشد. انسانهای این نمایش، شاید در زمین جنگ متولد میشوند و در زمین اسارت، ایفای نقش میکنند اما هر کدام با اعلام موضع خویش که اتفاقاً با قرائت رسمی جنگ تناظری ندارد، فلسفه تطهیر جنگ را به چالش میکشند. سربازانی کتوشلوارپوش که از چشم خود به گذشته و حال و آینده مینگرند و با نقبزدن به چیستی و چرایی جنگ، از ناشنیده ماندن و نادیده گرفتهشدن گلایه میکنند. برجستهبودن پدیده «در» و مهندسی تبدیل چندصدایی به همصدایی، میتواند مؤید خروج از وضعیت اصطکاک ذهنی و دیگرپذیری تعبیر شود. نمایش، با سادهسازی مفاهیم اعتقادی و اجتماعی، به ضرورت انعطاف در اضطرارها و تابآوری در اختلافها تأکید میورزد و تلاش میکند صحنه را به برنده و بازنده تقسیم نکند.
صریحترین نمایه این عادتزدایی، گفتوگوی اعتراضی با خداوندی است که از قول او میشنویم: «در هیچ جنگی شرکت نکرده و همیشه شاهد جنگها بوده است.» خروج از عادات و آداب مستعمل و ارائه چهرهای واقعیتر از آدمهای جنگ به باورپذیرتر کردن نمایش کمک کرده است و همین قرار گرفتن در منظری انسانی و زمینی، هنجارشکنیها را طبیعی جلوه میدهد. آنچه که در چیدمان «صحنهدرصحنه» ایجاد شده است؛ توأمان به تکمیل یکدیگر و گرهگشاییهای زمانی منتهی میشود و مخاطب، دیروز و امروز نمایش را بیهیچ دستاندازی درک میکند و شاید آنچه که ضرورت اصلاح آن بیشتر لمس میشود قرار گرفتن بازجو و متهم در منتهی الیه هر دو سوی صحنه است که در اثر رفت و برگشت دیالوگها، بخشی از بازیسازیهای بازیگران نادیده باقی میماند که قاعدتاً شاید با حذف فیزیکی بازجو و تبدیل آن به صدا بتوان این تشویش و اضطراب صحنهای را بهبود بخشید.
شاعر
پوشیده ماندن «نام» در گفتمانِ حماسه؛ گویای غلبه باورهای کهن و اعتقادات دینی بر منشِ قهرمان و معرف روشِ قهرمان در خودمراقبتی و اضطرابآفرینی در ضدقهرمان است. به گمان باورمندان؛ محفوظ ماندن خوی و خصلتها و شناسه نشدن ضعف و ناتوانی نتیجه مستقیم پوشیدهنام ماندن قهرمانان است و از همین روست که در اغلب نبردهای اهوراییاهریمنی و مقابله قوای خیر و شر نامی رد و بدل نمیشود و هر دو سوی ماجرا صرفاً به حذف رقیب میاندیشند. غلبه پدیده تکصدایی که غالباً صدای رساتر یکی، دیگری را انکار و به حضوری عقیم بدل میکند.
نمایش «تنها» با فریادهای بازجوی عصبانی و آواهای بریدهبریده متهمی الکن آغاز میشود که در برابر اصرار بازجو نام خود را ابراز نمیکند. قهرمانی دستبسته که نه با کلمه بلکه با چشم و ابرو، رجزخوان این رویارویی است. آگاهی مؤلف از منطق «کتمان نام» و تأکید بر کوتاهگوییها و تکگوییها و کشیدگیهای صوتی برخی عبارات و کلمات، مؤید قرابت و خوانشگری با متون حماسی و ارزشزایی از ادبیات کلاسیک باشد. انسانهای این نمایش، شاید در زمین جنگ متولد میشوند و در زمین اسارت، ایفای نقش میکنند اما هر کدام با اعلام موضع خویش که اتفاقاً با قرائت رسمی جنگ تناظری ندارد، فلسفه تطهیر جنگ را به چالش میکشند. سربازانی کتوشلوارپوش که از چشم خود به گذشته و حال و آینده مینگرند و با نقبزدن به چیستی و چرایی جنگ، از ناشنیده ماندن و نادیده گرفتهشدن گلایه میکنند. برجستهبودن پدیده «در» و مهندسی تبدیل چندصدایی به همصدایی، میتواند مؤید خروج از وضعیت اصطکاک ذهنی و دیگرپذیری تعبیر شود. نمایش، با سادهسازی مفاهیم اعتقادی و اجتماعی، به ضرورت انعطاف در اضطرارها و تابآوری در اختلافها تأکید میورزد و تلاش میکند صحنه را به برنده و بازنده تقسیم نکند.
صریحترین نمایه این عادتزدایی، گفتوگوی اعتراضی با خداوندی است که از قول او میشنویم: «در هیچ جنگی شرکت نکرده و همیشه شاهد جنگها بوده است.» خروج از عادات و آداب مستعمل و ارائه چهرهای واقعیتر از آدمهای جنگ به باورپذیرتر کردن نمایش کمک کرده است و همین قرار گرفتن در منظری انسانی و زمینی، هنجارشکنیها را طبیعی جلوه میدهد. آنچه که در چیدمان «صحنهدرصحنه» ایجاد شده است؛ توأمان به تکمیل یکدیگر و گرهگشاییهای زمانی منتهی میشود و مخاطب، دیروز و امروز نمایش را بیهیچ دستاندازی درک میکند و شاید آنچه که ضرورت اصلاح آن بیشتر لمس میشود قرار گرفتن بازجو و متهم در منتهی الیه هر دو سوی صحنه است که در اثر رفت و برگشت دیالوگها، بخشی از بازیسازیهای بازیگران نادیده باقی میماند که قاعدتاً شاید با حذف فیزیکی بازجو و تبدیل آن به صدا بتوان این تشویش و اضطراب صحنهای را بهبود بخشید.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه