هنرمندان بحران تاهنرمندان پسا بحران


پرویز براتی‌ / منتقد
او درباره این نوشته  که هنرها پس از بحران به کجا می‌روند؟
   امر موحش و هنر پیوندی دیرپا دارند. فجایع و مصیبت‌های بشری، بیماری‌های فراگیر، جنگ‌ها، انقلاب‌ها، کشتارها، بلایای طبیعی، نابودی محیط زیست، مهاجرت‌ها و در یک کلام بحران‌ها، همبسته دیرین زندگی بشر بوده است. در این بین هنرفقط ابزاری برای نشان دادن زیبایی‌ها و شادکامی‌ها نیست. تاریخ هنر حکایت مصیبت‌ها و فجایع بی‌پایان و تقابل‌ها و تضادها در قالب آثاری تکان دهنده، پیچیده و تفکربرانگیز است. حال سؤال اینجاست که هنرها پس از بحران چه سمت و سویی پیدا می‌کنند؟ از رهگذر بحران چه تغییری در هنرها ایجاد و چه مسیرهایی باز می‌شود؟
عده ای هستند که معتقدند وظیفه هنرمند واکنش آنی به فجایع و بحران‌ها نیست. طبق این نگره وظیفه هنرمند آن است که جهان را به طور غیرمستقیم تصحیح ‌کند. بر این منوال برای هنرمند آنچه از بحران‌های بیرونی خطیرتر و پر اهمیت‌تر است، بحران‌های درونی و مواجهه او با انواع چراهاست. این البته یک نگاه است که برای خود هواخواهانی هم دارد؛ با این حال اگر مرادمان از بحران به مفهوم بیرونی آن باشد، می‌بینیم که جنس مواجهه هنرمندان امروز با بحران‌ها نه از جنس مواجهه هنرمندان قرن بیستم در قبال بحران‌های بزرگ اروپا در حدفاصل و پس از دو جنگ جهانی است و نه قابل مقایسه با آن.
اگر دو جنگ اول و دوم جهانی را پایه‌ای برای نگریستن به قرن بیستم بحران زده در نظر بگیریم، می‌بینیم که این دو جنگ خانمان‌سوز نحله‌ها، نهضت‌ها و گروه‌های فلسفی، ادبی و هنری متعددی را به راه انداخت و اتفاق‌ها، واکنش گروهی هنرمندان را در پی داشت. مثلاً بین جنگ اول و دوم جهانی نهضت‌های ادبی و هنری مهمی همچون فوتوریسم، دادائیسم و سوررئالیسم سر بر آورد که هر کدام به یک شکل واکنش نشان می‌دادند به مسأله قدرت و تمدن و در پله‌های پایین‌تر به جنگ، گرســنگی، فقــر، بیمــاری، بیــکاری، تنهایــی و نابــودی. در نگاهی گسترده‌تر، می‌توان چنین گفت که واکنش این نحله‌ها و مکاتب در واقعیت امر به اتفاق‌های بعد از انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم بود؛ چه فوتوریست‌ها که به ستایش جنگ، قدرت، هرج ومرج و ویرانی پرداختند و چه سوررئالیست‌ها که بعد از جنگ جهانی اول شکل گرفتند و کنش هنری‌شان واکنشی بود به فلاکت‌های ناشی از آن. با این حال تردیدی نیست که تراژدی‌های مدرن مثل جنگ جهانی اول و دوم بازتاب‌ شگرفی در هنرهای تجسمی داشت. تمام اتفاق‌هایی که بین اکسپرسیونیست‌ها در بین دو جنگ جهانی افتاد، بازتاب احساسی این اتفاق‌ها بود. طرح‌های سیاه قلم اوتو دیکس از زندگی در سنگر جبهه‌های جنگ جهانی اول یا تابلوی «زن گریان» پابلو پیکاسو(1937)، شاهدی است از خشم این هنرمندان از آنچه طی جنگ جهانی اول یا جنگ داخلی اسپانیا بر سر هموطنان شان آمد. سوررئالیسم در پی جنگ جهانی به وجود آمد و عصیانی بود بر ضد تمام قواعد و قوانین موجود در عرصه اجتماع، مذهب، هنر و ادبیات.
 یک ویژگی مهم این مکاتب و نحله‌ها در مواجهه با بحران، خصلت ضد جنگ آنهاست. تابلوی «گرونیکا» اثر پابلو پیکاسو که از بمباران شهری به همین نام در ایالت باسک اسپانیا الهام گرفت یکی از مشهورترین نقاشی‌های ضد جنگ در تاریخ است. فوتوریست‌ها هنر را زنده و ناپایدار می‌خواستند؛ یعنی خواهان هنری بودند که تاریخ مصرف داشته باشد تا به‌عنوان عنصری تاریخی و عتیقه شناخته نشود. این ایده شاید یکی از مهم‌ترین عناصر بنیادینی بود که پس از جنگ مورد استفاده هنرمندان انقلابی جنبش دادا قرار گرفت. فوتوریست‌ها یا همان آینده‌گرایان به‌شدت بر هنر محافظه‌کار آکادمیک و موزه‌ای تاختند. «مارینتی» و دوستانش پس از یک تصادف رانندگی مختصر به خانه بازگشتند و دست به‌کار نوشتن بیانیه تند و تیزی شدند که روزنامه فیگارو آن را در سال 1909 منتشر کرد.
 نقطه مشترک و مشخصه اتفاق‌های هنری در آن دوره و بعد هم کوبیسم و اکسپرسیونیسم، گروهی بودن و کیفیت نهضتی آنها بود. هر هنرمند روی هنرمند دیگر تأثیر می‌گذاشت. پیکاسو در ارتباط مستمری با سوررئالیست‌ها بود و تمایل او به فلسفه سوررئالیسم منجر به آن شد که آندره برتون، نویسنده و شاعر سوررئالیست در مقاله «سوررئالیسم و نقاشی» که در سال ۱۹۲۵ منتشر شد، از پیکاسو به‌عنوان «یکی از ما» یاد کند.
 نکته بعدی در تفاوت بین دوره حاضر و آن دوران، مسأله رسانه‌ها است. با اینکه رسانه‌های اجتماعی و اینترنت باعث تسهیل رابطه هنرمند و اجتماع شده‌اند؛ با این حال همین رسانه‌ها واجد خصوصیتی هستند که همگان را اتمیزه (atomize) و جدا از هم می‌کنند. این رسانه‌ها زمینه ساز انفرادی شدن افراد جامعه می‌شوند و این فرد‌گرایی باعث افول نهضت‌ها و مکاتب هنری می‌شود. اگر دقت کنید ما در دوران امروز دیگر شاهد نهضت‌ها یا مکاتب هنری قرن بیستم نیستیم. حداکثر شاهد جمع شدن تعدادی هنرمند کنار هم و تشکیل دادن یک گروه و برپایی دو، سه نمایشگاه و... هستیم که فاقد کارایی و تأثیری است که اتفاق‌های هنری قرن بیستم داشتند. با اینکه ممکن است موضوع‌های هنری به سمت مسائل اجتماعی سوق پیدا کرده باشد، اما تأثیر‌گذاری خاصی در هنرمندان موسیقی و تجسمی شاهد نیستیم و یک انفکاک و قطع رابطه بین هنرمندان و جامعه به وجود آمده و همه چیز انفرادی شده است و لذا هنرمندان بر بحران‌ها تأثیری ندارند؛ گو اینکه چون انفرادی شده‌اند نمی‌توانند بگویند تأثیری گرفته‌اند. هنرمندان امروز، در بحران و گرفتار در چنبره آن هستند. براستی هنرمندان معاصر ما بجز اینکه از بدو پاندمی کرونا به این پاندمی به‌عنوان موضوع نگاه کرده‌اند چه تأثیری گرفته‌اند؟ آیا می‌توان گفت که با خلق تعدادی نقاشی روی ماسک یا بازنمایی تصویری شاهکارهای نقاشی دنیا توانسته‌اند تأثیری روی این بحران بگذارند؟!
از بحران کرونا که بگذریم، در حال حاضر مسأله بزرگ‌تر از کرونا که البته با کرونا هم ارتباط دارد، مسأله گرم شدن زمین و بحران‌های زیست محیطی است. کدام هنرمند بجز تعدادی معدود در امریکا و اروپا در مورد این مسائل تأثیر‌گذار بوده‌اند؟ هیچ کدام! امکان دارد درباره بحران زیست محیطی جهان داد سخن هم بدهند و ابراز نگرانی کنند، اما در عمل برایشان اهمیت ندارد که آب داریم یا خاک داریم یا نه.
در حوزه معماری وضعیت بسیار بدتر است. اصلاً در حوزه معماری پایدار که با بحران زیست محیطی ارتباط مستقیم دارد چه تئوری جدید یا نهضت جدیدی مطرح شده است؟ همه به‌صورت انفرادی کار می‌کنند؛ به این دلیل مهم که جامعه اتمیزه شده و جامعه اتمیزه هنرمند را هم اتمیزه می‌کند. همه در رسانه‌های اجتماعی حضور دارند، معمارها هم همین طور؛ با این حال ارتباطی با یکدیگر ندارند و نسبتی هم با اتفاقی که در جامعه می‌افتد، ندارند. موسیقیدان‌ها هم همین طور. کانسپچوال آرت(هنرمفهومی)، هنرهای اجرایی یا حتی ویدئو و چیدمان هم که اصلاً دیگر نداریم و همه به کارهایی مابین مجسمه و نقاشی روی آورده‌اند. همه کارها انفرادی شده است و چون انفرادی است، تأثیر ندارد. از سوی دیگر، خود بحران کرونا به انزوای هنرمندان دامن زده و سبب خانه نشینی آنان و کاهش فعالیت‌های هنری و محدودیت‌های متعدد شده است.
از پی بحران کرونا، هنر برای چندمین بار نشان داد در مواقع بحرانی آن خدمتی را که علم می‌تواند به بشریت و محیط زیست بکند هنر نمی‌تواند بکند؛ با اینکه هنر ادعای یک نوع رسالت و پیامبری هم دارد، باز نشان داد هنر یک پدیده دست چندم است. شما باید سالم باشید، امنیت و رفاه داشته باشید و بعد به هنر بپردازید. می‌توان گفت هنر به پدیده‌ای سانتی مانتال بدل شده که در زیست بشر به آن شکل که ادعا می‌کند، دارای اولویت نیست. در یک کلام می‌توان گفت کارهای خوب هنری ساخته شده، نقاشی‌های خوب کشیده شده و موسیقی‌های خوب هم نواخته شده است.‌‌‌
 


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7666/5/580940/1
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها