هزینههای کلان جنگ سرد امریکا با چین
یوشکا فیشر، وزیر خارجه پیشین آلمان
مترجم: وصال روحانی
اجلاس اخیر نهاد موسوم به «گروه هفت» هر ابهامی را هم که موجب شده باشد، بر یک موضوع بهطور صریح پافشرد؛ بر این نکته که جنگ سرد شدیدی بین امریکا و چین به راه افتاده که بیشباهت به جنگ سرد روانی امریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق در نیمه دوم قرن بیستم نیست.
البته تفاوتهایی در پسزمینههای این دو جنگ وجود دارد. امریکا و شوروی در حالی از اواسط دهه 1950 ماشینهای تبلیغاتی خود را علیه یکدیگر بهکار گرفتند که هر دو و بخصوص روسها از یک پیکار لعنتی و خونین همچون جنگ جهانی دوم فراغت یافته و در حال درمان آماسهای روحی خود بودند، وقتی متحدین به سرکردگی آلمان نازی و با همراهی ژاپن تسلیم متفقین شدند، بدیهی بود که روسیه و امریکا خود را برندههای اصلی این نبرد بینگارند. با این حال تضادهای شدید عقیدتی آنها را به سوی یک جدال سرد و سیاه فرهنگی- سیاسی- امنیتی سوق داد و زرادخانههای پنهانی هر دو کشور را پر و پیمانتر کرد. وقتی شوروی همزمان با سوسیالیسم سازی شرق اروپا،آرایش سیاسی خود را به نیمی از این قاره تزریق کرد، عناد امریکا با روسها بیشتر شد. از همه بدتر اینکه علوم لازم برای گسترش سلاحهای هستهای نیز که نماد اول آن در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم هیروشیما و ناکازاکی ژاپن را به یک جهنم واقعی تبدیل کرد نزد هر دو دشمن ایدئولوژیک اوج گرفته بود و سایر کشورها بیم داشتند در صورت سر رفتن حوصله سران امریکا و شوروی قربانی جنگ هستهای مخوفی شوند که این دو کشور زیادهخواه احتمالاً علیه یکدیگر به راه خواهند انداخت. چنین اتفاقی هرگز رخ نداد اما بسیاری از آگاهان میگویند اگر اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 متلاشی و به 15 کشور تقسیم نمیشد و چنانچه بلایی مشابه بر سر یوگسلاوی نمیآمد و پیمان نظامی ورشو رنگ نمیباخت، دیر یا زود چند موشک هستهای از سوی سران امریکا و روسیه شلیک میشد و فقط خدا میداند که در آن صورت از اروپا و امریکا شمالی و البته بخشهایی از آسیا و امریکای مرکزی چه چیزهایی در نقشه جهان باقی میماند.
البته خطرات جنگ سرد فعلی «امریکای جو بایدن» با «چین شی جین پینگ» بسیار متفاوت و شرایط آن غیر خطیرتر است. درست است که چین با تأکید بر تکحزبی بودن عملاً از کمونیست ماندن خود میگوید اما نحوه کارهای تجاری و شیوههای معاملاتی آنها چندان متفاوت با کاپیتالیستها نیست. چین برای عبور کامل از اقتصاد بحرانزده امریکا و حتی رجحان آشکار تکنولوژیکی بر این رقیب، سال 2030 را بهعنوان زمان تحقق این امر تعیین کرده اما سرعت پیشرفت چینیها و شدت عقبگرد امریکاییها به حدی است که شاید این مهم 5 سال زودتر هم حاصل آید. معلوم نیست جو بایدن از ستیزهجویی آشکار ماههای اخیرش با چین چه چیزی را جستوجو میکند.
آیا او میخواهد چینیها را وادار به رعایت بیشتر اصول دموکراسی در گردش امور کشور خود کند و یا صرفاً میخواهد ماشین توقفناپذیر اقتصادی طرف مقابل را اسقاط کند. اهداف بایدن هرچه باشد، باید تأکید کرد نیل احتمالی به آنها با هزینههای کلانی برای امریکا همراه خواهد شد.
چین با داشتن جمعیتی 1.4 میلیاردی و مردمانی بهشدت منضبط و پرکار بر این باور است که سرانجام زمان حکومتش بر سطح جهان رسیده است و امریکا و روسیه پس از سالها زمامداری باید به ایفای نقشهای دوم و سوم خود بپردازند و اگر بایدن قصد دارد با ایجاد فضایی سرد و ملتهب این فکر را از سر چینیها خارج کند، فقط وقتش را هدر خواهد داد.
منبع: Project Syndicate
مترجم: وصال روحانی
اجلاس اخیر نهاد موسوم به «گروه هفت» هر ابهامی را هم که موجب شده باشد، بر یک موضوع بهطور صریح پافشرد؛ بر این نکته که جنگ سرد شدیدی بین امریکا و چین به راه افتاده که بیشباهت به جنگ سرد روانی امریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق در نیمه دوم قرن بیستم نیست.
البته تفاوتهایی در پسزمینههای این دو جنگ وجود دارد. امریکا و شوروی در حالی از اواسط دهه 1950 ماشینهای تبلیغاتی خود را علیه یکدیگر بهکار گرفتند که هر دو و بخصوص روسها از یک پیکار لعنتی و خونین همچون جنگ جهانی دوم فراغت یافته و در حال درمان آماسهای روحی خود بودند، وقتی متحدین به سرکردگی آلمان نازی و با همراهی ژاپن تسلیم متفقین شدند، بدیهی بود که روسیه و امریکا خود را برندههای اصلی این نبرد بینگارند. با این حال تضادهای شدید عقیدتی آنها را به سوی یک جدال سرد و سیاه فرهنگی- سیاسی- امنیتی سوق داد و زرادخانههای پنهانی هر دو کشور را پر و پیمانتر کرد. وقتی شوروی همزمان با سوسیالیسم سازی شرق اروپا،آرایش سیاسی خود را به نیمی از این قاره تزریق کرد، عناد امریکا با روسها بیشتر شد. از همه بدتر اینکه علوم لازم برای گسترش سلاحهای هستهای نیز که نماد اول آن در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم هیروشیما و ناکازاکی ژاپن را به یک جهنم واقعی تبدیل کرد نزد هر دو دشمن ایدئولوژیک اوج گرفته بود و سایر کشورها بیم داشتند در صورت سر رفتن حوصله سران امریکا و شوروی قربانی جنگ هستهای مخوفی شوند که این دو کشور زیادهخواه احتمالاً علیه یکدیگر به راه خواهند انداخت. چنین اتفاقی هرگز رخ نداد اما بسیاری از آگاهان میگویند اگر اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 متلاشی و به 15 کشور تقسیم نمیشد و چنانچه بلایی مشابه بر سر یوگسلاوی نمیآمد و پیمان نظامی ورشو رنگ نمیباخت، دیر یا زود چند موشک هستهای از سوی سران امریکا و روسیه شلیک میشد و فقط خدا میداند که در آن صورت از اروپا و امریکا شمالی و البته بخشهایی از آسیا و امریکای مرکزی چه چیزهایی در نقشه جهان باقی میماند.
البته خطرات جنگ سرد فعلی «امریکای جو بایدن» با «چین شی جین پینگ» بسیار متفاوت و شرایط آن غیر خطیرتر است. درست است که چین با تأکید بر تکحزبی بودن عملاً از کمونیست ماندن خود میگوید اما نحوه کارهای تجاری و شیوههای معاملاتی آنها چندان متفاوت با کاپیتالیستها نیست. چین برای عبور کامل از اقتصاد بحرانزده امریکا و حتی رجحان آشکار تکنولوژیکی بر این رقیب، سال 2030 را بهعنوان زمان تحقق این امر تعیین کرده اما سرعت پیشرفت چینیها و شدت عقبگرد امریکاییها به حدی است که شاید این مهم 5 سال زودتر هم حاصل آید. معلوم نیست جو بایدن از ستیزهجویی آشکار ماههای اخیرش با چین چه چیزی را جستوجو میکند.
آیا او میخواهد چینیها را وادار به رعایت بیشتر اصول دموکراسی در گردش امور کشور خود کند و یا صرفاً میخواهد ماشین توقفناپذیر اقتصادی طرف مقابل را اسقاط کند. اهداف بایدن هرچه باشد، باید تأکید کرد نیل احتمالی به آنها با هزینههای کلانی برای امریکا همراه خواهد شد.
چین با داشتن جمعیتی 1.4 میلیاردی و مردمانی بهشدت منضبط و پرکار بر این باور است که سرانجام زمان حکومتش بر سطح جهان رسیده است و امریکا و روسیه پس از سالها زمامداری باید به ایفای نقشهای دوم و سوم خود بپردازند و اگر بایدن قصد دارد با ایجاد فضایی سرد و ملتهب این فکر را از سر چینیها خارج کند، فقط وقتش را هدر خواهد داد.
منبع: Project Syndicate
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه