ناهــنجاری مولود عدم گفتوگو
فاضل میبدی/ فعال سیاسی و استاد حوزه و دانشگاه
او درباره جامعه بیگفتوگو نوشته است
در ابتدا باید دید غرض از گفتوگو چیست؟ گاهی منظور این است که با دیگری گفتوگو کنیم که حرفهایمان را بر او حاکم کنیم، در اینجا گفتوگو صورت نگرفته است، در واقع به اینکه حرف خود را بر کرسی بنشانیم گفتوگو نمیگویند غرض از گفت و گو مغلوبیت طرف مقابل نیست بلکه هدف از گفت و گو کشف حقیقت است یعنی من با دیگری گفتوگو میکنم تا حقیقتی را کشف کنم؛ در این حالت، پیش فرض گفتوگو را بر این میگذاریم که شاید فکر و ایده من صحیح نباشد برای همین با دیگری گفت و گو میکنم تا آگاه شوم ایده من درست یا غلط است. پس هدف از گفتوگو کشف حقیقت برای طرفین است. گاهی در جامعه پیش میآید که شخصی را بزرگ و قدیس فرض میکنیم و حرف های او را صددرصد قطعی و جزمی تلقی کرده و بر همین اساس گفتوگو میکنیم و معیار ما بزرگی آن شخص است. در حالی که در گفتوگو علاوه بر اینکه بهدنبال کشف حقیقت هستیم نباید هیچ شخصی را بزرگ فرض کنیم و تنها چیزی که باید ملاک گفت و گوی ما باشد استدلال، عقل و منطق است. ابوعلی سینا یک جملهای دارد که میگوید «کسی که عادت کرده است بدون دلیل سخنی را بپذیرد یا بگوید از کسوت انسانیت خارج شده است» پس اگر بخواهیم که از کسوت انسانیت خارج نشویم باید حواسمان باشد که حرفی را بدون دلیل قبول نکنیم و هیچ حرفی را بدون سند و مدرک و برهان علمی نزنیم. در گفت و گوی سالم نه پیشفرضهای ما ملاک و معیار قرار می گیرد نه بزرگی شخص مقابل؛ متأسفانه در جامعه ما منطق گفتوگو حاکم نشده و رواج پیدا نکرده است و همیشه به شکل یک طرفه و مونولوگ بوده است. من معتقد هستم تمام ناهنجاریهای فرهنگی که اتفاق میافتد ریشه در نبود گفتوگو در بین افراد هست.
اگر بخواهیم گرههای سخت جامعه را باز کنیم، مشکلات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را حل کنیم باید راههای گفتوگو را بر این اساس که حقیقتی کشف کنیم باز کنیم و در فرهنگ خود جا بیندازیم مثلاً از طریق صدا و سیما و رسانههای دیگر.
تمام مراتب علمی و فرهنگی از جمله دانشگاهها باید بر این اساس شکل گرفته باشند که بین استاد و شاگرد دیالوگ و گفتوگو برقرار شود.
استاد نباید سر کلاس خودش را حقیقت محض فرض کند و گمان کند که شاگرد چیزی را متوجه نمیشود این درست است که شاگرد از نظر علمی از استاد رتبه علمی پایین تری دارد اما در محیط علمی این فرق را بایستی نادیده گرفت و با گفتوگوها حقیقتها را کشف کرد. نباید بگذاریم که هیاهو بر گفت و گو حاکمیت کند. بازار امروز جامعه ما، بازار هیاهو است. منظور از هیاهو این است که افراد در جایگاههای مختلفی نظر بدهند، بیایند و گفتوگو کنند در حالی که در آن رشته تخصص لازم را ندارند. در این حالت به جای گفتوگو هیاهو شکل میگیرد. بنابراین بهترین جا برای تمرین و مشق گفت و گو دانشگاهها و مراکز علمی هستند که استاد و دانشجو سخن یکدیگر را درک کرده و گفتوگو کنند.
اگر به قول جامعه شناسها یکی از عوامل عمده ما فقر باشد بنابراین فقر یکی از عوامل آسیبزای طبقات اجتماعی میشود که بسیار هم خطرناک است در اینجا عدهای معتقد هستند که بنشینیم و با یکدیگر گفت و گو کنیم اگر این گفتوگو انجام بشود و افراد منتقد روبه روی همدیگر بنشینند و گفت و گو کنند در نهایت مشکل حل می شود، این تنها یک مثال بود؛ امروزه غالب کشورهای دنیا مسائل اقتصادی خودشان را سامان بخشیدهاند که این تنها از راه گفتوگو صورت میگیرد. در هر حالتی گفتوگوی علمی باید پیرامون مسائل و مشکلات روز جامعه صورت بگیرد. در قرآن ما نیز بسیار از گفتوگو و مشورت سخن گفته شده است. البته اشتباه نشود که مشورت را با گفتوگو یکسان بدانیم؛ این دو با یکدیگر متفاوتند. در واقع اگر تصمیم به کاری گرفتهایم باید احتمال خطای آن را در نظر بگیریم، در آن تردید کنیم و برویم با افراد دیگر درباره آن گفتوگو کنیم و خطای احتمالی را برطرف کنیم، اگر هم در عرصه گفتوگو ثابت شد که خطایی وجود ندارد آن تصمیم را عملی کنیم.
فرهنگ ما تبدیل به فرهنگی یک طرفه و مونولوگ شده است؛ فرهنگ خطابه با فرهنگ گفت و گو متفاوت است. مثال بارز دانشگاهها هستند که با فرهنگ مونولوگ فقط استاد سخن میگوید و دانشجو شنونده است. از دل فرهنگ مونولوگ استبداد در میآید استبداد از نظر فکری بشدت خطرناک است. در ادامه فرهنگ مونولوگ چاپلوسی به وجود میآید. در این حالت فرد بهدنبال کشف حقیقت نیست بلکه تنها به منافع شخصی خود فکر میکند به قول حافظ «حدیث چون و چرا دردسر دهد ای دل»
و اگر در جامعهای حدیث چون و چرا دردسر درست کند این جامعه هیچگاه رشد نمیکند بنابراین باید فرهنگ گفتوگویمان طوری باشد که بتوانیم از جهت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی همه کارها را با گفتوگو پیش برده و مسائل را با گفتمان حل کنیم.
در تمام کشورهای پیشرفته مشاهده میکنیم که مصاحبه که خود نوعی گفتوگو است جا افتاده یعنی خبرنگاری مینشیند و از فرد دیگری سؤال و جوابهایی میپرسد که او پاسخ میدهد و اگر پاسخ طرف مقابل خبرنگار را قانع نکرد درباره آن بیشتر گفت وگو میکنند. هرکس که هر حرفی را میزند باید برای حرف خود دلیلی داشته باشد، گفت و گو به معنای سخن گفتن و انتقال فکر و ذهن به دیگری است. ما باید برای تمام گفت و گوهایمان پشتوانهای داشته باشیم و اگر پشتوانه و دلیل محکمی وجود نداشته باشد گفتوگو تبدیل به چاپلوسی یا حرفهای بیهوده میشود.
جنجال و هیاهو را نباید با گفتوگو اشتباه بگیریم. آدمی که به فرهنگ گفتوگو مجهز نیست به پریشان گویی، تملق و چاپلوسی، استبداد فکری و آسیبهای فکری دیگر دچار میشود و رفتهرفته از افراد دیگر جدا شده و هیچگاه
متوجه نمیشود ایدهها و فکرهای موجود در ذهنش صحت دارد، درست است یا خیر. پس ما باید این موضوع را در نظر بگیریم که یکی از پایههای مهم هر جامعه و فرهنگی گفتوگو بین افراد آن است و اگر گفتوگو نباشد آسیبهای بزرگ و جدی به آن فرهنگ و افرادش وارد میشود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه