محصور در دیوارهای آپارتمان


 بهاءالدین مرشدی
داستان‌نویس
یک وقتی، آن‌وقت‌هایی که در مدرسه درس می‌دادم به بخش تخیل که می‌رسیدم تا مدت‌ها روی این تخیل گیر می‌کردم و با دانش‌آموزها از تخیل می‌گفتم و می‌گفتم که چطور باید ذهن را باز گذاشت و خودتان را به دست فکرتان بسپارید و بعد ببینید به کجاها که نمی‌روید. البته دانش‌آموزهای من هرگز به حرف‌های من توجه نمی‌کردند و بعید است هیچ‌کدام‌شان حالا بدانند تخیل یعنی چه و چه کاری ازش برمی‌آید.
در این نوشته می‌خواهم درباره همین تخیل بگویم. از کتاب هزار و یک شب بگویم و بعد هم سراغ چندتا چیز دیگر بروم و بعد هم نتیجه بگیرم که چطور ما تخیل‌های‌مان محدود است. همیشه فکر می‌کنم آن آقای فیلمنامه‌نویسی که در هالیوود نشسته و دارد داستان می‌نویسد حتماً شب‌ها کتاب هزار و یک شب زیر متکایش می‌گذارد و می‌خوابد و تخیل از هزار و یک شب به متکا و بعد به سر نویسنده منتقل می‌شود و این درست کاری است که ما انجام نمی‌دهیم. درست اتفاقی است که در ایران رخ نمی‌دهد. برای همین است که آن آقای امریکایی خیال‌پروری‌اش بیداد می‌کند و می‌تواند هرکاری دلش خواست در فیلمنامه انجام دهد.
اما می‌خواهم بحث را جای دیگری ببرم. یک وقتی که به نوشته‌های فارسی فکر می‌کردم و به رسم‌الخط فارسی و اینکه ما از راست به چپ می‌نویسیم و غربی‌ها از چپ به راست می‌نویسند آیا تأثیری در ساختار ذهنی ما این تفاوت‌ها دارد یا ندارد؟ یا بعضی وقت‌ها فکر می‌کردم آیا وقتی یکی زبان مثلاً انگلیسی یاد گرفت با زبان انگلیسی فکر می‌کند یا با زبان فارسی فکر می‌کند و بعد فکرش را به انگلیسی ترجمه می‌کند. همیشه فکر می‌کردم این سؤال‌های من سؤال‌های مسخره‌ای است اما بعدها فهمیدم چندان هم مسخره نیستند چون بالاخره اینها تأثیر دارند. این را نوشتم تا به تخیل برسم. تخیلی که در آدم ایرانی شکل می‌گیرد با تخیلی که در یک آدم غربی شکل می‌گیرد زمین تا آسمان تفاوت می‌کند. بخشی از آن به فرهنگ کشورها ربط پیدا می‌کند. یعنی شما یک کاری را در یک فرهنگ می‌توانید انجام دهید و یک کاری را در یک فرهنگ دیگر نمی‌توانید انجام دهید. شما می‌توانید در یک فرهنگ ومپایرها و دراکولا تولید کنید و در یک فرهنگ دیگر می‌توانید از جن‌ها حرف بزنید و در ژانر وحشت ورود کنید. اما فکر می‌کنم همین تفاوت فرهنگی چیز خوبی است اما به‌شرط آنکه ما درست از آن استفاده کنیم. آن نویسنده غربی خوب بلد است این کار را انجام دهد چون پانصد سال است دارد انواع قصه می‌نویسد اما ما تنها صد سال است که وارد قصه‌گویی شده‌ایم. اما فکر می‌کنم این‌جا یک گسست وجود دارد و آن هم این است که داستان‌هایی مثل هزار و یک شب یا کلیله و دمنه یا داستان سیمرغ عطار یا داستان‌های دیگر از این دست را فراموش کرده‌ایم و نمی‌دانیم قدیم‌ها چطور می‌توانستند تخیل کنند و خوب هم تخیل کنند و شاهکار خلق کنند. درست ماجرای ما همین گسست است که بین نسل‌های قصه‌نویسی به‌وجود آمده است. ما یکهو مدرن شده‌ایم و سنت‌های نوشتاری خودمان را فراموش کرده‌ایم. فراموش کرده‌ایم چطور می‌شود تخیل کرد. در آپارتمان‌های خودمان گیر کرده‌ایم و چارچوب‌های ذهنی‌مان را بسته‌ایم و نمی‌توانیم فکر کنیم دور و اطراف‌مان پر است از اتفاق‌های نادری که می‌افتد یا نمی‌افتد اما می‌شود روی آنها تخیل کرد. چطور می‌شود در ژانر وحشت ورود کرد و وحشت‌نویس شد و فیلم در این ژانر ساخت و بالاخره از فیلم «شب بیست‌ونهم» فراتر رفت؛ اما می‌خواهم در این نوشته بگویم این حتماً یک راهکاری دارد که من بلدش نیستم.



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7648/16/579207/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها