خاطرات یک دیپلمات
روایت گمشده
فاروق الشرع / وزیر خارجه سابق سوریه
مترجم: حسین جابری انصاری
بیماری حافظ اسد
پاسخ آخر من برای بسیاری از نخبگان امریکایی تنگنا آفرین بود، وقتی خطاب به کارتر و فورد رؤسای جمهور سابق امریکا گفتم: آیا تمرکز انتقاد روی سوریه و فراموش کردن تهاجم اسرائیل و محاصره بیروت و کشتارهای صبرا و شتیلا، پذیرفتنی است؟
حافظ اسد در بخش مراقبتهای ویژه
در ۱۰ نوامبر ۱۹۸۳ به دمشق بازگشتم، بیآنکه خاطرات خوبی از کنفرانس جورجیا با خود داشته باشم و بلافاصله از مدیر دفتر رئیسجمهوری خواستم وقت ملاقاتی برای من در نظر گرفته شود تا رئیسجمهوری را در جریان نتایج شرکت در میزگرد کارتر - فورد قرار دهم. پاسخی به درخواست ملاقات من داده نشد و دچار این نگرانی شدم که چرا رئیسجمهوری مرا به حضور نپذیرفته است. اما این نگرانی شخصی را با نگرانی بزرگ تری، پشت سر گذاشتم، وقتی خبردار شدم، رئیسجمهوری اسد به بیمارستان منتقل و در بخش مراقبتهای ویژه بستری شده و هیچ کس نمیتواند از او عیادت کند.
مطلع شدم که سلامتی رئیسجمهوری به یک باره با عقبگرد مواجه شده و بهصورت اورژانسی به بیمارستان شامی منتقل و خدام نیز با اطلاع از وضعیت رئیسجمهوری از کنفرانس گفتوگوی ملی در ژنو بازگشته است. بویژه که شرکت کنندگان در کنفرانس پس از بحثهای طولانی، نتوانستهاند به چیزی بیش از توافق درباره هویت عربی لبنان برسند.
شاید من از آخرین مسئولان سوری بودم که از عارضه پیش آمده برای رئیسجمهوری آگاه میشدم، چون در این ایام به کنفرانس کارتر در مکانی دور از دسترس و بدون سفارت و کنسولگری؛ رفته بودم و همچنین عضو رهبری شاخه سوری حزب بعث نبودم. کمی پس از بازگشت از امریکا، اطلاع یافتم رئیسجمهوری کمیته کوچکی برای اداره امور کشور در مرحله بیماری خود شکل داده است. این کمیته مرکب از عبدالله الاحمر جانشین دبیرکل رهبری شاخه عربی حزب بعث، محمد زهیر مشارقه جانشین دبیرکل رهبری شاخه سوری حزب بعث، عبدالرئوف الکسم نخستوزیر، عبدالحیم خدام وزیر خارجه، مصطفی طلاس وزیر دفاع و سرلشکر حکمت شهابی رئیس ستاد ارتش سوریه بود.
تشکیل این کمیته، امری منطقی و بجا بود و عضویت آن شامل سران نهادهای رسمی حزب و حکومت و ارتش و سیاست خارجی میشد. ضمن اینکه نشان دهنده این بود که رئیسجمهوری حافظ اسد که کمیته را تشکیل داده، از نظر سلامتی در وضعیت مناسبی بوده که به او اجازه میداده این تصمیم را بگیرد و نه آنگونه که شایعات پخش شده در داخل و خارج حاکی از آن بود و در موضع اکثریت اعضای رهبری شاخه سوری حزب بعث و برخی افراد صاحب نفوذ انعکاس یافت.
همه اعضای کمیته تشکیل شده توسط اسد، در هنگام ضرورت و در حوزه کاری خود؛ برای خود یلی بودند؛ اما هنگامی که رئیسجمهوری با لباس نظامی یا غیر نظامی خود ظاهر میشد، تحتالشعاع او قرار میگرفتند. ضمن اینکه افقهای دید هر یک از آنها با یکدیگر همگون نبود. رئیسجمهوری خدمات آنها را قدر میدانست و هیچ گاه خوبیهایشان را انکار نمیکرد، اما همگی در جایگاهها و قدرت خود مدیون اسد بودند و بالاتر از آن، باقی ماندنشان در پستها؛ محکوم به میزان خشنودی و ارزیابی رئیسجمهوری از آنها بود.
ارزیابیهای اعضای کمیته از وضعیت بیماری رئیسجمهوری متفاوت و آشفته بود، تا اندازهای که به ذهن هیچ کس خطور نمیکرد. همانگونه که آوردم من عضو رهبری حزب بعث و حکومت نبودم تا بهصورت مستقیم در جریان رویدادها قرار گیرم، به بیان روشنتر جزئی از مشکل ایجاد شده نبودم و بهدلیل ویژگیهای شخصی، مسائل غافلگیر کننده بزرگتر از حد اطلاعات من بود. این بدان معنا نبود که نمیدانستم چه تحولاتی در جریان است، چون آنچه در پس پردههای رهبری حزب بعث و حکومت میگذشت؛ آشکار شده بود. از سوی دیگر چون از درهم تنیدگی با مراکز قدرت رویگردان و مایل نبودم با یکی از آنها همراه شوم، یا خود یک گروه کوچک درون حزبی ایجاد کنم، از توانایی بیشتری برای فهم جریانات؛ برخوردار بودم. به این علت ساده که وضعیت من اجازه میداد نگاه موضوعی و دور از آرزوهای شخصی و مبتنی برغلبه منافع خاص خود بر منافع عمومی، داشته باشم. نمیخواهم بگویم تمایل بیشتری در مقایسه با دیگر مسئولان به بازگشت سلامتی اسد و ادامه رهبری او داشتم، اما قطعاً از جمله کسانی بودم که بیشترین امید و تمایل را به این موضوع داشتم. در این شرایط، رفعت اسد با تعدادی از وزرا جلسه گذاشت - من در میان آنها نبودم، زیرا هیچ روزی از جمله تملق گویان او نبودم - و آنگونه که مطلع شدم، سخنانی مطرح کرد که در تناقض آشکار با اصولی بود که حداقل من از سیاست سوریه و حافظ اسد؛ میفهمیدم. روشن بود که رفعت اسد مانند کسی سخن میگوید که رئیسجمهوری را در آستانه مرگ دیده و برنامه رهبری جدید کشور را مطرح میکند.
مترجم: حسین جابری انصاری
بیماری حافظ اسد
پاسخ آخر من برای بسیاری از نخبگان امریکایی تنگنا آفرین بود، وقتی خطاب به کارتر و فورد رؤسای جمهور سابق امریکا گفتم: آیا تمرکز انتقاد روی سوریه و فراموش کردن تهاجم اسرائیل و محاصره بیروت و کشتارهای صبرا و شتیلا، پذیرفتنی است؟
حافظ اسد در بخش مراقبتهای ویژه
در ۱۰ نوامبر ۱۹۸۳ به دمشق بازگشتم، بیآنکه خاطرات خوبی از کنفرانس جورجیا با خود داشته باشم و بلافاصله از مدیر دفتر رئیسجمهوری خواستم وقت ملاقاتی برای من در نظر گرفته شود تا رئیسجمهوری را در جریان نتایج شرکت در میزگرد کارتر - فورد قرار دهم. پاسخی به درخواست ملاقات من داده نشد و دچار این نگرانی شدم که چرا رئیسجمهوری مرا به حضور نپذیرفته است. اما این نگرانی شخصی را با نگرانی بزرگ تری، پشت سر گذاشتم، وقتی خبردار شدم، رئیسجمهوری اسد به بیمارستان منتقل و در بخش مراقبتهای ویژه بستری شده و هیچ کس نمیتواند از او عیادت کند.
مطلع شدم که سلامتی رئیسجمهوری به یک باره با عقبگرد مواجه شده و بهصورت اورژانسی به بیمارستان شامی منتقل و خدام نیز با اطلاع از وضعیت رئیسجمهوری از کنفرانس گفتوگوی ملی در ژنو بازگشته است. بویژه که شرکت کنندگان در کنفرانس پس از بحثهای طولانی، نتوانستهاند به چیزی بیش از توافق درباره هویت عربی لبنان برسند.
شاید من از آخرین مسئولان سوری بودم که از عارضه پیش آمده برای رئیسجمهوری آگاه میشدم، چون در این ایام به کنفرانس کارتر در مکانی دور از دسترس و بدون سفارت و کنسولگری؛ رفته بودم و همچنین عضو رهبری شاخه سوری حزب بعث نبودم. کمی پس از بازگشت از امریکا، اطلاع یافتم رئیسجمهوری کمیته کوچکی برای اداره امور کشور در مرحله بیماری خود شکل داده است. این کمیته مرکب از عبدالله الاحمر جانشین دبیرکل رهبری شاخه عربی حزب بعث، محمد زهیر مشارقه جانشین دبیرکل رهبری شاخه سوری حزب بعث، عبدالرئوف الکسم نخستوزیر، عبدالحیم خدام وزیر خارجه، مصطفی طلاس وزیر دفاع و سرلشکر حکمت شهابی رئیس ستاد ارتش سوریه بود.
تشکیل این کمیته، امری منطقی و بجا بود و عضویت آن شامل سران نهادهای رسمی حزب و حکومت و ارتش و سیاست خارجی میشد. ضمن اینکه نشان دهنده این بود که رئیسجمهوری حافظ اسد که کمیته را تشکیل داده، از نظر سلامتی در وضعیت مناسبی بوده که به او اجازه میداده این تصمیم را بگیرد و نه آنگونه که شایعات پخش شده در داخل و خارج حاکی از آن بود و در موضع اکثریت اعضای رهبری شاخه سوری حزب بعث و برخی افراد صاحب نفوذ انعکاس یافت.
همه اعضای کمیته تشکیل شده توسط اسد، در هنگام ضرورت و در حوزه کاری خود؛ برای خود یلی بودند؛ اما هنگامی که رئیسجمهوری با لباس نظامی یا غیر نظامی خود ظاهر میشد، تحتالشعاع او قرار میگرفتند. ضمن اینکه افقهای دید هر یک از آنها با یکدیگر همگون نبود. رئیسجمهوری خدمات آنها را قدر میدانست و هیچ گاه خوبیهایشان را انکار نمیکرد، اما همگی در جایگاهها و قدرت خود مدیون اسد بودند و بالاتر از آن، باقی ماندنشان در پستها؛ محکوم به میزان خشنودی و ارزیابی رئیسجمهوری از آنها بود.
ارزیابیهای اعضای کمیته از وضعیت بیماری رئیسجمهوری متفاوت و آشفته بود، تا اندازهای که به ذهن هیچ کس خطور نمیکرد. همانگونه که آوردم من عضو رهبری حزب بعث و حکومت نبودم تا بهصورت مستقیم در جریان رویدادها قرار گیرم، به بیان روشنتر جزئی از مشکل ایجاد شده نبودم و بهدلیل ویژگیهای شخصی، مسائل غافلگیر کننده بزرگتر از حد اطلاعات من بود. این بدان معنا نبود که نمیدانستم چه تحولاتی در جریان است، چون آنچه در پس پردههای رهبری حزب بعث و حکومت میگذشت؛ آشکار شده بود. از سوی دیگر چون از درهم تنیدگی با مراکز قدرت رویگردان و مایل نبودم با یکی از آنها همراه شوم، یا خود یک گروه کوچک درون حزبی ایجاد کنم، از توانایی بیشتری برای فهم جریانات؛ برخوردار بودم. به این علت ساده که وضعیت من اجازه میداد نگاه موضوعی و دور از آرزوهای شخصی و مبتنی برغلبه منافع خاص خود بر منافع عمومی، داشته باشم. نمیخواهم بگویم تمایل بیشتری در مقایسه با دیگر مسئولان به بازگشت سلامتی اسد و ادامه رهبری او داشتم، اما قطعاً از جمله کسانی بودم که بیشترین امید و تمایل را به این موضوع داشتم. در این شرایط، رفعت اسد با تعدادی از وزرا جلسه گذاشت - من در میان آنها نبودم، زیرا هیچ روزی از جمله تملق گویان او نبودم - و آنگونه که مطلع شدم، سخنانی مطرح کرد که در تناقض آشکار با اصولی بود که حداقل من از سیاست سوریه و حافظ اسد؛ میفهمیدم. روشن بود که رفعت اسد مانند کسی سخن میگوید که رئیسجمهوری را در آستانه مرگ دیده و برنامه رهبری جدید کشور را مطرح میکند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه