خرمشهر دیگر بوی باروت نمی دهد
مرجان قندی
خبرنگار
در یکی از گذرگاههای تاریخ کشورمان روزی رقم خورد که خرمشهر در هجوم خمپارهها و خمسه خمسهها ناگهان آرامش خود را از دست داد و یکسره روبه ویرانی گذاشت.
با وزش بادهای مسموم تجاوز بر پیکر نخلهای سرسبز خرمشهر ساقههای سبز نی در کنارههای شط و گوشه و کنار شهر پژمرد و از نخلها سطحی باقی ماند و تنی بیسر. دیگر از صدای چرخش موتور کشتیها، لنجها و قایقها در آب خبری نبود و از صدای دورگه ناخدا، ملوان و... تعارفها، خندهها، از تندیها و از دعواهای پای اسکله هیچ اثری بروز نمییافت و آنچه شنیده میشد ضجه زخمیها بود و صدای انفجار و حریق ظالمانهای که نخلهای سرسبز خرمشهر را در بر میگرفت.
اینگونه بود که آنچه باقی ماند، خط مقاومت در خرمشهر بود که جان گرفت و برای دفاع هوشمندانه در مقابل وحشیهای متجاوز به تکاپو درآمد. از آن پس سنگر بعد سنگر ساخته شد و دستها به سلاح مقابله با دشمن مجهز و زنان و مردان سلحشور جنوبی و غیر جنوبی مسلح شدند تا سینه دشمن متجاوز را نشانه روند. درد روی درد جمع شد و اندوه روی اندوه و رنج روی رنج و داغ روی داغ، تا آنکه، درد و رنج و اندوه و داغ به هم پیوست و ناگهان توفانی از خشم برخاست و چون مذاب آتشفشان به طرف دشمن سرازیر شد. سپاهی بزرگ از مردان مصمم دیار سلمان فارسی به راه افتاد و دشمن را در محاصره خویش ذلیل ساخت. ضعف بعثیها در مقابل اراده خدا که در مردانی پولادین تجلی مییافت دیدنی بود. از جمله این مردان شهید حسن باقری، شهید علی صیاد شیرازی، شهید حسین خرازی، شهید احمد متوسلیان و شهید احمد کاظمی بودند.
پس از ۵۷۶ روز اشغال توسط نیروهای ارتش بعث عراق، روزی در تاریخ کشورمان رقم خورد که خرمشهر آرامش یافت. در کنار فرزندانی از نسل عاشورا و گوشهای بومی مردم آن سامان پس از سوم خرداد ۱۳۶۱ صدای رویش نخلهای خرمشهر را شنید. با رفتن بعثیها شادی در رگهای شهر بیدار شد و در این بیداری دشمن بعثی قدرتی نداشت تا از حرفهای گندهتر از دهانش که بر دیوارهای نیمه ویران شهر نوشته بود دفاع کند.
هرچه دشمن بیشتر در گسترش دایره هجوماش کوشید، کمتر نتیجه گرفت. ظهرهای داغ خرمشهر اشغال شده گذشت تا سلحشوران و مدافعان شهر با صورتهای گر گرفته از گرما آمدند، غوغای درون فرزندان عاشورا و کربلا در رزم استوار آنها ظهور یافت و بعثیها سرگردان شدند.
نفهمیدند از چه راهی برگردند، اسیر شدند، اسیران بعثی در خرمشهر مصداق دزدان حقیری بودند که سرافکنده تجاوز شدند و تا همیشه خواهند ماند.
از فاتحان خرمشهر بسیاری با دنیای ما خداحافظی کردند، خیلیها که نامشان در آسمانها مشهور است و در زمین خدا گمنام. سینههای گرم و ملتهب اهالی خرمشهر التیام یافت وقتی فرزندان ایران بر فراز مسجد جامع خرمشهر شعار استقامت و زندگی سر دادند. شط موج میخورد و ماهیها تن به امواج میسپردند، بیترس از صداهای ناآشنا و بیترس از بوی باروت.
خبرنگار
در یکی از گذرگاههای تاریخ کشورمان روزی رقم خورد که خرمشهر در هجوم خمپارهها و خمسه خمسهها ناگهان آرامش خود را از دست داد و یکسره روبه ویرانی گذاشت.
با وزش بادهای مسموم تجاوز بر پیکر نخلهای سرسبز خرمشهر ساقههای سبز نی در کنارههای شط و گوشه و کنار شهر پژمرد و از نخلها سطحی باقی ماند و تنی بیسر. دیگر از صدای چرخش موتور کشتیها، لنجها و قایقها در آب خبری نبود و از صدای دورگه ناخدا، ملوان و... تعارفها، خندهها، از تندیها و از دعواهای پای اسکله هیچ اثری بروز نمییافت و آنچه شنیده میشد ضجه زخمیها بود و صدای انفجار و حریق ظالمانهای که نخلهای سرسبز خرمشهر را در بر میگرفت.
اینگونه بود که آنچه باقی ماند، خط مقاومت در خرمشهر بود که جان گرفت و برای دفاع هوشمندانه در مقابل وحشیهای متجاوز به تکاپو درآمد. از آن پس سنگر بعد سنگر ساخته شد و دستها به سلاح مقابله با دشمن مجهز و زنان و مردان سلحشور جنوبی و غیر جنوبی مسلح شدند تا سینه دشمن متجاوز را نشانه روند. درد روی درد جمع شد و اندوه روی اندوه و رنج روی رنج و داغ روی داغ، تا آنکه، درد و رنج و اندوه و داغ به هم پیوست و ناگهان توفانی از خشم برخاست و چون مذاب آتشفشان به طرف دشمن سرازیر شد. سپاهی بزرگ از مردان مصمم دیار سلمان فارسی به راه افتاد و دشمن را در محاصره خویش ذلیل ساخت. ضعف بعثیها در مقابل اراده خدا که در مردانی پولادین تجلی مییافت دیدنی بود. از جمله این مردان شهید حسن باقری، شهید علی صیاد شیرازی، شهید حسین خرازی، شهید احمد متوسلیان و شهید احمد کاظمی بودند.
پس از ۵۷۶ روز اشغال توسط نیروهای ارتش بعث عراق، روزی در تاریخ کشورمان رقم خورد که خرمشهر آرامش یافت. در کنار فرزندانی از نسل عاشورا و گوشهای بومی مردم آن سامان پس از سوم خرداد ۱۳۶۱ صدای رویش نخلهای خرمشهر را شنید. با رفتن بعثیها شادی در رگهای شهر بیدار شد و در این بیداری دشمن بعثی قدرتی نداشت تا از حرفهای گندهتر از دهانش که بر دیوارهای نیمه ویران شهر نوشته بود دفاع کند.
هرچه دشمن بیشتر در گسترش دایره هجوماش کوشید، کمتر نتیجه گرفت. ظهرهای داغ خرمشهر اشغال شده گذشت تا سلحشوران و مدافعان شهر با صورتهای گر گرفته از گرما آمدند، غوغای درون فرزندان عاشورا و کربلا در رزم استوار آنها ظهور یافت و بعثیها سرگردان شدند.
نفهمیدند از چه راهی برگردند، اسیر شدند، اسیران بعثی در خرمشهر مصداق دزدان حقیری بودند که سرافکنده تجاوز شدند و تا همیشه خواهند ماند.
از فاتحان خرمشهر بسیاری با دنیای ما خداحافظی کردند، خیلیها که نامشان در آسمانها مشهور است و در زمین خدا گمنام. سینههای گرم و ملتهب اهالی خرمشهر التیام یافت وقتی فرزندان ایران بر فراز مسجد جامع خرمشهر شعار استقامت و زندگی سر دادند. شط موج میخورد و ماهیها تن به امواج میسپردند، بیترس از صداهای ناآشنا و بیترس از بوی باروت.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه