فرودگاه قلعهمرغی -4
آغاز مبارزه برای قتل عام کبوتران
محمدبلوری/آنچه گذشت: اواخر دهه 30 هجوم دستهای از کبوتران به یک هواپیمای نظامی سبب سقوط این هواپیما شد و برای امنیت پرواز در آسمان تهران، مبارزه با کبوتربازی به حکومت نظامی سپرده شده و مقرر شد کسانی که اقدام به مسابقات کبوتربازی کنند یا کبوتری در خانه داشته باشند در دادگاه نظامی محاکمه میشوند. یک استوار پاسگاه ژاندارمری قلعهمرغی در جنوب شهر که حوزه استحفاظی نخستین فرودگاه تهران بود با سفارش یکی از همکاران روزنامه نگارم در تحریریه روزنامه کیهان به دیدنم آمد تا مشکل عجیبی را که داشت با من (بهعنوان دبیر سرویس حوادث روزنامه) در میان بگذارد...
٭٭٭
استواری چاق با قامتی نسبتاً کوتاه نگاه مهربانی در چشمهایش میدرخشید که هر بینندهای را جذب میکرد، وقتی من را در انتظار شنیدن دید با تواضع خاصی گردن خم کرد و گفت: -من استوار قاسمی، معروف به خان نایب، سرگروه مأموران پاسگاه ژاندارمری در حوزه استحفاظی فرودگاه قلعه مرغی هستم و در دوره خدمت ده - پانزده سالهام طوری با مردم رفتار کردهام که بزرگ و کوچک حرمتم را داشته باشند و از همه مهر و محبت ببینم.
استوار نایب لبخندی زد و ادامه داد:
اهالی بهشوخی مثلی دارند که میگویند: شبی که نوبت استوار نایب در گشت شبانه است، آن شب دزدها هم به احترامش از دیوار خانهای بالا نمیروند، هرچند این حرفشان از سر مزاح و شوخی است اما نشان میدهد که همه احترامم را دارند و من هم همینطور... پرسیدم: پس مشکلتان چی هست که برای حل آن به دیدنم در روزنامه آمدهاید؟
استوار نایب آه کشان میگوید:
در ارتباط با دستگیری و محاکمه کبوتر بازهاست. همانطور که درصفحه حوادث روزنامهتان نوشتهاید پساز برخورد یک دسته کبوتر با یک هواپیما، کبوتر بازی قدغن شد و هرکس اقدام به نگهداری یا برگزاری مسابقه کبوتر پرانی کند در دادگاه نظامی محاکمه خواهد شد.
از قضا آن شب در حاشیه فرودگاه قلعهمرغی دو کبوتر باز مسابقه کفترپرانی داشتند و نقل میکنند که دستهای از کبوترهای این مسابقه با هواپیما برخورد کردهاند در صورتی که این حادثه در آسمان فرودگاه مهرآباد اتفاق افتاده با این حال دستور رسیده در قلعه مرغی مبارزه با کفترپرانی با شدت بیشتری اجرا شود.
به دستور رئیس باشگاه قلعهمرغی، باید یک گروه ضربت با همکاری مأموران پاسگاه برای مبارزه با کبوتر بازی تشکیل بدهیم، به دارندگان کبوتر یک هفته مهلت دادیم کبوترانشان را به پاسگاه بیاورند و در حیاط کارد و چاقو به دستشان دادیم تا کبوترانشان را سر ببرند و بعد تعهدنامهای را امضا کنند که از این پس اگر در خانهشان کبوتری کشف شود او را با تنظیم پروندهای برای محاکمه به دادگاه نظامی معرفی کنیم. بعد هم بازرسی خانه بهخانه را شروع کردیم تا کبوتر بازی را قلعوقمع کنیم. هرچند در این مدت احترام و حرمت من در میان مردم قلعه مرغی بهخاطر مبارزه با کبوتربازی از بین رفته و در کوچه و خیابان حتی بزرگ و کوچک نگاهی به من نمیکنند و بیاعتنا از کنارم میگذرند اما مشکل بزرگتری پیدا کردهام که آرامش شب و روزم را از من گرفته به خاطر همین مشکل است که به دیدنتان آمدهام تا راه نجاتی پیدا شود. استوار آهی میکشد و میگوید:
از روزی بگویم که مأموریت مبارزه با کبوتربازی به من واگذار شد. رفتم به مردم نشان بدهم در ریشهکن کردن کبوتر و کبوتربازی آشنا و غریبه برایم فرقی ندارند و برنامه کبوتر کشی را از خانواده خودم شروع کردم...
و اما مبارزه چگونه آغاز شد. توی قهوهخانه بازارچه قلعه مرغی مردها کیپ هم بهت زده نشسته بودند و چشم به رادیوی قدیمی روی پیشخوان قهوهچی داشتند؛ مارش عزا پخش میشد و گوینده رادیو لحظه به لحظه اعلام میکرد:
شنوندگان عزیز توجه کنید در پی سقوط یک هواپیمای نظامی در برخورد با کبوتران چند لحظهای اطلاعیه فرمانداری نظامی تهران درباره این سانحه غمناک پخش خواهد شد. در این هنگام استوار نایب با شتاب وارد قهوهخانه شد و با فشار دست در را بهروی هجوم طوفان باد که در بیرون ادامه داشت بست کاسکت خاکآلودش را از سر برداشت و در حال تکان دادن کلاه، پی یک صندلی خالی چشم گرداند. پیرمردی با احترام نیمخیز شد و گوشهیک تخت برایش جا وا کرد. بفرما خاننایب، خوشآمدی، صفا آوردی.
و سرها به احترامش خم شدند.استوار لب تخت نشست و نگاه نگرانش به چهره مردها پرسه زد. از پیرمرد پرسید:
چه خبر شده اخوی؟ مارش عزا برای چه پخش میشه؟ قراره اعلامیه جنگی پخش کنند از رادیو؟نه خان نایب، این مارش برای کشتهشدگان طیاره نظامی است. منتظریم اعلامیه فرمانداری نظامی را پخش کنند. شنیدیم کفتربازی قدغن میشه قراره کفتر بازها تو دادگاه نظامی محاکمه شن. در این هنگام مارش نظامی قطع شد و گوینده رادیو با صدای غرایی اعلام کرد:
شنوندگان عزیز توجه کنید. این اعلامیه امروز از طرف فرمانداری نظامی تهران انتشار یافته است. هموطنان توجه کنید... با این هشدار سکوت سنگین با چهرههای بهت زده حاضران فضای قهوهخانه را فرا گرفت...
ادامه مطلب پنجشنبه آینده
٭٭٭
استواری چاق با قامتی نسبتاً کوتاه نگاه مهربانی در چشمهایش میدرخشید که هر بینندهای را جذب میکرد، وقتی من را در انتظار شنیدن دید با تواضع خاصی گردن خم کرد و گفت: -من استوار قاسمی، معروف به خان نایب، سرگروه مأموران پاسگاه ژاندارمری در حوزه استحفاظی فرودگاه قلعه مرغی هستم و در دوره خدمت ده - پانزده سالهام طوری با مردم رفتار کردهام که بزرگ و کوچک حرمتم را داشته باشند و از همه مهر و محبت ببینم.
استوار نایب لبخندی زد و ادامه داد:
اهالی بهشوخی مثلی دارند که میگویند: شبی که نوبت استوار نایب در گشت شبانه است، آن شب دزدها هم به احترامش از دیوار خانهای بالا نمیروند، هرچند این حرفشان از سر مزاح و شوخی است اما نشان میدهد که همه احترامم را دارند و من هم همینطور... پرسیدم: پس مشکلتان چی هست که برای حل آن به دیدنم در روزنامه آمدهاید؟
استوار نایب آه کشان میگوید:
در ارتباط با دستگیری و محاکمه کبوتر بازهاست. همانطور که درصفحه حوادث روزنامهتان نوشتهاید پساز برخورد یک دسته کبوتر با یک هواپیما، کبوتر بازی قدغن شد و هرکس اقدام به نگهداری یا برگزاری مسابقه کبوتر پرانی کند در دادگاه نظامی محاکمه خواهد شد.
از قضا آن شب در حاشیه فرودگاه قلعهمرغی دو کبوتر باز مسابقه کفترپرانی داشتند و نقل میکنند که دستهای از کبوترهای این مسابقه با هواپیما برخورد کردهاند در صورتی که این حادثه در آسمان فرودگاه مهرآباد اتفاق افتاده با این حال دستور رسیده در قلعه مرغی مبارزه با کفترپرانی با شدت بیشتری اجرا شود.
به دستور رئیس باشگاه قلعهمرغی، باید یک گروه ضربت با همکاری مأموران پاسگاه برای مبارزه با کبوتر بازی تشکیل بدهیم، به دارندگان کبوتر یک هفته مهلت دادیم کبوترانشان را به پاسگاه بیاورند و در حیاط کارد و چاقو به دستشان دادیم تا کبوترانشان را سر ببرند و بعد تعهدنامهای را امضا کنند که از این پس اگر در خانهشان کبوتری کشف شود او را با تنظیم پروندهای برای محاکمه به دادگاه نظامی معرفی کنیم. بعد هم بازرسی خانه بهخانه را شروع کردیم تا کبوتر بازی را قلعوقمع کنیم. هرچند در این مدت احترام و حرمت من در میان مردم قلعه مرغی بهخاطر مبارزه با کبوتربازی از بین رفته و در کوچه و خیابان حتی بزرگ و کوچک نگاهی به من نمیکنند و بیاعتنا از کنارم میگذرند اما مشکل بزرگتری پیدا کردهام که آرامش شب و روزم را از من گرفته به خاطر همین مشکل است که به دیدنتان آمدهام تا راه نجاتی پیدا شود. استوار آهی میکشد و میگوید:
از روزی بگویم که مأموریت مبارزه با کبوتربازی به من واگذار شد. رفتم به مردم نشان بدهم در ریشهکن کردن کبوتر و کبوتربازی آشنا و غریبه برایم فرقی ندارند و برنامه کبوتر کشی را از خانواده خودم شروع کردم...
و اما مبارزه چگونه آغاز شد. توی قهوهخانه بازارچه قلعه مرغی مردها کیپ هم بهت زده نشسته بودند و چشم به رادیوی قدیمی روی پیشخوان قهوهچی داشتند؛ مارش عزا پخش میشد و گوینده رادیو لحظه به لحظه اعلام میکرد:
شنوندگان عزیز توجه کنید در پی سقوط یک هواپیمای نظامی در برخورد با کبوتران چند لحظهای اطلاعیه فرمانداری نظامی تهران درباره این سانحه غمناک پخش خواهد شد. در این هنگام استوار نایب با شتاب وارد قهوهخانه شد و با فشار دست در را بهروی هجوم طوفان باد که در بیرون ادامه داشت بست کاسکت خاکآلودش را از سر برداشت و در حال تکان دادن کلاه، پی یک صندلی خالی چشم گرداند. پیرمردی با احترام نیمخیز شد و گوشهیک تخت برایش جا وا کرد. بفرما خاننایب، خوشآمدی، صفا آوردی.
و سرها به احترامش خم شدند.استوار لب تخت نشست و نگاه نگرانش به چهره مردها پرسه زد. از پیرمرد پرسید:
چه خبر شده اخوی؟ مارش عزا برای چه پخش میشه؟ قراره اعلامیه جنگی پخش کنند از رادیو؟نه خان نایب، این مارش برای کشتهشدگان طیاره نظامی است. منتظریم اعلامیه فرمانداری نظامی را پخش کنند. شنیدیم کفتربازی قدغن میشه قراره کفتر بازها تو دادگاه نظامی محاکمه شن. در این هنگام مارش نظامی قطع شد و گوینده رادیو با صدای غرایی اعلام کرد:
شنوندگان عزیز توجه کنید. این اعلامیه امروز از طرف فرمانداری نظامی تهران انتشار یافته است. هموطنان توجه کنید... با این هشدار سکوت سنگین با چهرههای بهت زده حاضران فضای قهوهخانه را فرا گرفت...
ادامه مطلب پنجشنبه آینده
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه