علی(ع) و اراده و انتخاب مردم
منصور پهلوان
استاد دانشگاه تهران
از مسائلی که برای برخی از پیروان ولایتمدار امیرمؤمنان علی علیهالسلام مطرح بوده است یکی هم این است که چرا آن حضرت در پذیرش امر خلافت تعلل کردند و از مردم و پیروان خود خواستند برای تصدی حکومت به سراغ فرد دیگری بروند. آیا تشکیل حکومت عادله تکلیف الهی و برعهده امام نیست؟ استنکاف علی علیهالسلام از پذیرش حکومت در مواضع مختلف صورت پذیرفته و در نهجالبلاغه و سایر متون حدیثی و تاریخی گزارش شده است. از جمله:
١- در نهجالبلاغه آمده است که پس از قتل عثمان مردم به گرد او آمدند و درخواست کردند که خلافت را بپذیرد، امام فرمود «دعونی و التمسوا غیری» یعنی مرا رها کنید و از دیگری بخواهید تا بر شما حکومت کند... اگر مرا رها کنید من مانند یکی از شما خواهم بود بلکه شنواترین و مطیعترین شما برای والی شما خواهم بود. من اگر وزیر شما باشم بهتر از آن است که امیر و فرمانده شما باشم. (نهجالبلاغه خطبه٩٢ و طبری٤٣٤/٤)
٢-محمد بن حنفیه گوید: پس از قتل عثمان، اصحاب پدرم نزد وی آمدند و گفتند: ما برای خلافت، کسی را شایستهتر از تو نمیشناسیم. علی(ع) گفت: من وزیر باشم، بهتر از آن است که امیرتان باشم. آنان گفتند: جز بیعت با تو چیزی نمیپذیریم. (بلاذری ٢١٠/٢ و طبری ٤٢٧/٤)
٣-علی(ع) در جمع مهاجران - که طلحه و زبیر نیز جزو آنان بودند- اظهار داشت: من به هر کسی که شما انتخاب کنید، راضیام؛ ولی آنان گفتند: «ما نختار غیرک»؛ جز تو را نمیخواهیم. (طبری ٤٢٨/٤ و ابن اثیر ١٩٠/٣)
براستی چرا علی(ع) درخواست آنان را اجابت نمیکرد؟ آیا او از پذیرش تکلیف الهی سر باز میزد یا آنکه تعارف و تکلم میکرد و در دل خواستارحکومت بود؟ البته کسانی که با سیره امام آشنایی دارند میدانند که او اهل مجامله کاری در دستورات الهی نبود و اگر تکلیفی الهی برعهده او بود در به جای آوردن آن کوتاهی نمیکرد مخصوصاً که فی الجمله زمینه مناسبی هم فراهم آمده باشد. استاد عبدالحسین زرین کوب که در مسائل تاریخی ایران و اسلام صاحبنظر است در این باره میگوید: «سخنان علی(ع) در رد خلافت، با جدیت و از روی اعتقاد بود و قصدش عذرآوردن و بازارگرمی نبود». (زرینکوب١٣٨٥/ ١٠٥). حقیقت آن است که تا اجماع و اتفاق امت حاصل نگردیده بود، امام علی(ع) از پذیرش خلافت سر باز زده است، خود ایشان از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل کرده اند: «رسول خدا(ص) مرا متعهد پیمانی کرده و فرمود: پسر ابی طالب! ولایت امتم حق توست. اگر بدرستی و عافیت، تو را سرپرست خود کردند و با رضایت دربارۀ تو به وحدت نظر رسیدند، امرشان را بهعهده گیر و بپذیر، اما اگر دربارۀ تو به اختلاف افتادند، آنان را به حال خود واگذار؛ زیرا خدا برای تو گشایشی قرار خواهد داد.» (ابن طاووس، ١٤١٢ ص٢٤٨ و مجلسی ١٥/٣٠). نکته حائز اهمیت در این بحث تمایز مبحث امامت و حکومت است. علی(ع) امام است و این به خواست مردم بستگی ندارد چنان که پیامبری نیز چنین است و خدا بهتر میداند که چه کسی را به پیامبری برگزیند، اما حکومت، با وجود آنکه علی(ع) شایستهترین فرد برای تصدی آن است ولی این حق برای مردم وجود دارد که هرکسی را که میخواهند بدین سمت بگمارند و پیامبر بهعلی فرموده است که اگر در حکومت او اختلاف کردند کناره بگیرد و آنان را به حال خود واگذارد تا آنان هر کسی را که بخواهند به حکومت بگمارند و علی(ع) نیز چنین کرد. او تا زمانی که اجماع امت حاصل نشده بود از پذیرش حکومت استنکاف میکرد و خود او در این باره فرموده است: «ولکنی لما اجتمع رأیکم لما یسعنی ترککم». (ابن ابی الحدید٣٧/٧) چون رأی شما به اجماع و اتفاق رسید دیگر نتوانستم شما را بهحال خود رها سازم. در خطبه سوم نهج البلاغه هم به هجوم انبوه مردم برای بیعت اشاره فرموده است، همان خطبهای که در آن آمده: مردم مانند موی گردن کفتار به دورم ریختند و از هر طرف به سوی من هجوم آوردند، بهطوری که از ازدحام ایشان و بسیاری جمعیت حسن و حسین به زیر دست و پا افتادند و دو طرف جامه و ردای من پاره شد و اطراف مرا گرفتند مانند گله گوسفندی که به گرد شبان خود گرد آمده باشد. آنگاه فرمود: لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بهوجود الناصر... به خدا سوگند اگر آن جمعیت انبوه حاضر نمیشدند و بواسطه وجود یاری کننده، حجت قائم نمیشد و اگر نبود عهدی که خدا از دانایان گرفته تا بر شکم بارگی ستمکار و گرسنه ماندن ستمدیده رضا ندهند و آرام ننشینند، افسار شتر خلافت را بر کوهانش میانداختم تا به هر راهی که میخواهد برود....(نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام ص٥٠) آری این است ارزش رأی مردم از دیدگاه پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) و این است معنای دموکراسی و توجه به آرای مردم در اسلام.
استاد دانشگاه تهران
از مسائلی که برای برخی از پیروان ولایتمدار امیرمؤمنان علی علیهالسلام مطرح بوده است یکی هم این است که چرا آن حضرت در پذیرش امر خلافت تعلل کردند و از مردم و پیروان خود خواستند برای تصدی حکومت به سراغ فرد دیگری بروند. آیا تشکیل حکومت عادله تکلیف الهی و برعهده امام نیست؟ استنکاف علی علیهالسلام از پذیرش حکومت در مواضع مختلف صورت پذیرفته و در نهجالبلاغه و سایر متون حدیثی و تاریخی گزارش شده است. از جمله:
١- در نهجالبلاغه آمده است که پس از قتل عثمان مردم به گرد او آمدند و درخواست کردند که خلافت را بپذیرد، امام فرمود «دعونی و التمسوا غیری» یعنی مرا رها کنید و از دیگری بخواهید تا بر شما حکومت کند... اگر مرا رها کنید من مانند یکی از شما خواهم بود بلکه شنواترین و مطیعترین شما برای والی شما خواهم بود. من اگر وزیر شما باشم بهتر از آن است که امیر و فرمانده شما باشم. (نهجالبلاغه خطبه٩٢ و طبری٤٣٤/٤)
٢-محمد بن حنفیه گوید: پس از قتل عثمان، اصحاب پدرم نزد وی آمدند و گفتند: ما برای خلافت، کسی را شایستهتر از تو نمیشناسیم. علی(ع) گفت: من وزیر باشم، بهتر از آن است که امیرتان باشم. آنان گفتند: جز بیعت با تو چیزی نمیپذیریم. (بلاذری ٢١٠/٢ و طبری ٤٢٧/٤)
٣-علی(ع) در جمع مهاجران - که طلحه و زبیر نیز جزو آنان بودند- اظهار داشت: من به هر کسی که شما انتخاب کنید، راضیام؛ ولی آنان گفتند: «ما نختار غیرک»؛ جز تو را نمیخواهیم. (طبری ٤٢٨/٤ و ابن اثیر ١٩٠/٣)
براستی چرا علی(ع) درخواست آنان را اجابت نمیکرد؟ آیا او از پذیرش تکلیف الهی سر باز میزد یا آنکه تعارف و تکلم میکرد و در دل خواستارحکومت بود؟ البته کسانی که با سیره امام آشنایی دارند میدانند که او اهل مجامله کاری در دستورات الهی نبود و اگر تکلیفی الهی برعهده او بود در به جای آوردن آن کوتاهی نمیکرد مخصوصاً که فی الجمله زمینه مناسبی هم فراهم آمده باشد. استاد عبدالحسین زرین کوب که در مسائل تاریخی ایران و اسلام صاحبنظر است در این باره میگوید: «سخنان علی(ع) در رد خلافت، با جدیت و از روی اعتقاد بود و قصدش عذرآوردن و بازارگرمی نبود». (زرینکوب١٣٨٥/ ١٠٥). حقیقت آن است که تا اجماع و اتفاق امت حاصل نگردیده بود، امام علی(ع) از پذیرش خلافت سر باز زده است، خود ایشان از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل کرده اند: «رسول خدا(ص) مرا متعهد پیمانی کرده و فرمود: پسر ابی طالب! ولایت امتم حق توست. اگر بدرستی و عافیت، تو را سرپرست خود کردند و با رضایت دربارۀ تو به وحدت نظر رسیدند، امرشان را بهعهده گیر و بپذیر، اما اگر دربارۀ تو به اختلاف افتادند، آنان را به حال خود واگذار؛ زیرا خدا برای تو گشایشی قرار خواهد داد.» (ابن طاووس، ١٤١٢ ص٢٤٨ و مجلسی ١٥/٣٠). نکته حائز اهمیت در این بحث تمایز مبحث امامت و حکومت است. علی(ع) امام است و این به خواست مردم بستگی ندارد چنان که پیامبری نیز چنین است و خدا بهتر میداند که چه کسی را به پیامبری برگزیند، اما حکومت، با وجود آنکه علی(ع) شایستهترین فرد برای تصدی آن است ولی این حق برای مردم وجود دارد که هرکسی را که میخواهند بدین سمت بگمارند و پیامبر بهعلی فرموده است که اگر در حکومت او اختلاف کردند کناره بگیرد و آنان را به حال خود واگذارد تا آنان هر کسی را که بخواهند به حکومت بگمارند و علی(ع) نیز چنین کرد. او تا زمانی که اجماع امت حاصل نشده بود از پذیرش حکومت استنکاف میکرد و خود او در این باره فرموده است: «ولکنی لما اجتمع رأیکم لما یسعنی ترککم». (ابن ابی الحدید٣٧/٧) چون رأی شما به اجماع و اتفاق رسید دیگر نتوانستم شما را بهحال خود رها سازم. در خطبه سوم نهج البلاغه هم به هجوم انبوه مردم برای بیعت اشاره فرموده است، همان خطبهای که در آن آمده: مردم مانند موی گردن کفتار به دورم ریختند و از هر طرف به سوی من هجوم آوردند، بهطوری که از ازدحام ایشان و بسیاری جمعیت حسن و حسین به زیر دست و پا افتادند و دو طرف جامه و ردای من پاره شد و اطراف مرا گرفتند مانند گله گوسفندی که به گرد شبان خود گرد آمده باشد. آنگاه فرمود: لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بهوجود الناصر... به خدا سوگند اگر آن جمعیت انبوه حاضر نمیشدند و بواسطه وجود یاری کننده، حجت قائم نمیشد و اگر نبود عهدی که خدا از دانایان گرفته تا بر شکم بارگی ستمکار و گرسنه ماندن ستمدیده رضا ندهند و آرام ننشینند، افسار شتر خلافت را بر کوهانش میانداختم تا به هر راهی که میخواهد برود....(نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام ص٥٠) آری این است ارزش رأی مردم از دیدگاه پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) و این است معنای دموکراسی و توجه به آرای مردم در اسلام.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه