سینمای متروک و افسون زدایی از سینما
بهزاد عشقی
مدرس ومنتقد سینما
با دخترم یاسمن فیلم مستندی میساختیم درباره سینماهای شهررشت. در دهه 1340 ،10 سینما در رشت فعال بود. ایران، رادیوسیتی، آسیا، سهیلا، سعدی، کوروش، سالار، آبشار، مولن روژ، قصرزرین. این سینماها معمولاً هفتهای یک فیلم اکران میکردند و اغلب این فیلمها نیز مورد اقبال عمومی قرار میگرفتند. این سینماها چه سرنوشتی پیدا کردند؟ سینما ایران پارکینگ شده است. سینما سالار به پاساژ بدل گشته است، سینما مولن روژ باشگاه ورزشی است، سینما قصرزرین نمایشگاه اتومبیل است، سینما سهیلا را به پاساژ و دو سینمای کوچک بهنام سپیدرود بدل کردهاند. سینماهای کوروش و سعدی و آبشار نیز متروک شدهاند. از آن روزگار فقط دو سینمای رادیو سیتی و آسیا باقی ماندهاند که با نامهای 22بهمن و میرزا کوچک خان کار میکنند و در اغلب سانسها نیز تقریباً برای اشباح و صندلیهای خالی فیلم نمایش میدهند. معنی کنید که سینماهای فعال کنونی تفاوت چندانی با سینماهای متروک ندارند. یاسمن اجازه گرفت که برای فیلم مستند خود از سالن متروک سینما آبشار فیلم بگیرد.
این سینما در سالهای درخشان تئاتر گیلان، تماشاخانه بود. اما با رونق سینما تئاتر دیگر دخل و خرج آن یکی نبود و تعطیل شد و بسیاری از بازیگران این تئاتر نیز، از جمله فرخ لقا هوشمند، سامی تحصنی ، ملکه رنجبر ، حسین میلانی و دیگران به تهران کوچیدند و سر از فیلمهای ایرانی در آوردند. آنگاه در این مکان سینمایی تأسیس شد که نخست مولن روژ بود و بعد نیاگارا شد و پس از انقلاب آبشار نام گرفت. آبشار در این دوران به شکل سینمای فرسودهای درآمد که معمولاً فیلمهای اکران چندم و از رده خارج اکران میکرد. کسی برای دیدن فیلم به این سینما نمیآمد و معمولاً معتادها و ولگردها و کارتن خوابها این سینما را انتخاب میکردند که دمی بیاسایند و چرت بزنند و به خود بپردازند. این وضع چندان نپایید و پس از چندی سینما آبشار برای همیشه تعطیل شد و به دیگر سینماهای متروک شهر پیوست. اکنون دخترم میرفت که از بقایای این سینمای نیمه ویران تصویر بگیرد. دخترم از این سینما خاطرهای نداشت، اما من بخشی از کودکی و جوانی خود را در بقایای این سینما باز مییافتم. بوی نم و نا، اکران فرو ریخته، خاک و سیمان و آجر در کف سالن، صندلیهای پوسیده، موش و سوسک و تار عنکبوت، پوست تخمه آفتابگردان زیر صندلیها. این شاید تنها نشانهای از زندگی بود و نشان میداد که عدهای روی این صندلیها نشستهاند و تخمه شکستهاند و فیلم دیدهاند و غرقه در رؤیا شدهاند. به پرده ویران سینما نگاه میکردم و به فیلمهایی میاندیشیدم که در این سینما دیده بودم. اسپارتاکوس، بن هور، ده فرمان، ال سید، ماجرای نیم روز، وراکروز، کنتس پابرهنه، بینوایان، میخواهم زنده بمانم و بسیاری دیگر از فیلمهای خاطره انگیز جهان. چه بسیار ستارگانی که بر پرده این سینما زندگی کردند و درخشیدند و رؤیا آفریدند و دیگر نیستند و به هفت هزار سالگان پیوستهاند. گاری کوپر، مارلون براندو، برت لنکستر، چارلتون هستون، سوزان هیوارد، آواگاردنر، آنتونی کویین، آدری هیپورن، کرک داگلاس، شون کانری و بسیاری دیگر. ستارگانی که دم دستی نبودند و در هرجایی دیده نمیشدند و فقط میشد آنها را در تاریکی سینما و بر پرده جادو دید. این سینما اکنون گورستان ستارگان و فیلمهای شکوهمند بود و فضای خوفناک تری پیدا کرده بود. میگویند انسان از وقتی که به دنیا میآید هر روز هزاران سلول در او میمیرند و هزاران سلول به دنیا میآیند.
اما هر قدر که سن بالا میرود سلولهای بیش تری میمیرند و سلولهای کم تری زاده میشوند. در واقع ما قبل از آن که بمیریم ذرهذره رو به زوال میرویم. این زوال نیز فقط در جسم رخ نمیدهد بلکه در خانهها و کوچهها و محلهها و خیابانها و عمارتها و مدرسهها و کافهها و سینماها و آدمهایی که با آنها خاطره ساختهایم، هم اتفاق میافتد. بله سینماهای شهر خاطره میسازند و تاریخ میآفرینند و فرهنگ میپرورند و حیف است که فنا شوند. آیا به این ترتیب میخواهیم با دیگران همصدا شویم و برای سینماهایی که تعطیل میشوند حسرت خواری کنیم؟ زیاد اهل حسرت خواری نیستم و به گمانم بسیاری از اتفاقهایی که در گذشتهام رخ دادهاند چندان ارزش حسرت خواری ندارد. فقط در این میان سینما فرق میکند و لذت فیلم دیدن در کودکی و نوجوانی رؤیایی گم شده است که دیگر نمیتواند تکرار شود.
آیا کودکان و جوانان امروزی میتوانند همچون ما از فیلم دیدن در سالن سینما لذت ببرند؟ سینما در زمان ما جادو بود و فیلم دیدن همچون اجرای مراسمی آیینی بود. باید لباس میپوشیدیم و خود را میآراستیم و از خانه خارج میشدیم. جلوی گیشه صف میکشیدیم و بلیت میخریدیم. با موج جمعیت وارد سالن انتظار میشدیم و منتظر میماندیم تا درهای سالن نمایش به رویمان باز شود. نور سالن خاموش میشد و نور آپارات بر پرده میتابید و تصاویر رؤیایی جان میگرفتند. نمیتوانستی فیلم را به عقب و جلو ببری، یا جریان نمایش را قطع کنی و آب بنوشی و به تلفن جواب بدهی. فیلم فقط یک بار و فقط در پرده اتفاق میافتاد. اگر میخواستی فیلم را دوباره ببینی باید آیین را دوباره اجرا میکردی. گیشه، سالن انتظار، معبد جادو. اما اکنون سینما به نوعی اسباب بازی خانگی و دم دستی بدل شده است. میتوانی در خانه بمانی و هر وقت که اراده کنی در تلویزیون و لپتاپ و تلفن همراه فیلم ببینی. والتر بنیامین میگوید هنر در دوران تکثیر مکانیکی تا حدود زیادی جایگاه یکه و افسون کننده خود از دست داده است. سینما گرچه خود نوعی تکثیر مکانیکی است، اما در دوران پیشا اینترنت و فناوری دیجیتال، هویت یکهای داشت که فقط در معبد جادو یا سالن تاریک سینما، قابل دسترس بود. اما اکنون سینما دیگر جادو نیست و سرشت افسون کننده خود را از دست داده است.
از این نظر دیگر مهم نیست که سینماهایی تعطیل شوند و سینماهای مجللی جای آنها را بگیرند. مهم این است که سینما از دوران طلایی خود عبور کرده است و فیلم دیدن درسالن سینما دیگر چون گذشته افسون کننده نیست. این جبر تاریخ است و هرگز نمیتوان با سینماسازی و بازسازی سینماهای فرسوده، جلوی چرخش تاریخ را گرفت و سینما را به دوران طلاییاش بازگرداند.
مدرس ومنتقد سینما
با دخترم یاسمن فیلم مستندی میساختیم درباره سینماهای شهررشت. در دهه 1340 ،10 سینما در رشت فعال بود. ایران، رادیوسیتی، آسیا، سهیلا، سعدی، کوروش، سالار، آبشار، مولن روژ، قصرزرین. این سینماها معمولاً هفتهای یک فیلم اکران میکردند و اغلب این فیلمها نیز مورد اقبال عمومی قرار میگرفتند. این سینماها چه سرنوشتی پیدا کردند؟ سینما ایران پارکینگ شده است. سینما سالار به پاساژ بدل گشته است، سینما مولن روژ باشگاه ورزشی است، سینما قصرزرین نمایشگاه اتومبیل است، سینما سهیلا را به پاساژ و دو سینمای کوچک بهنام سپیدرود بدل کردهاند. سینماهای کوروش و سعدی و آبشار نیز متروک شدهاند. از آن روزگار فقط دو سینمای رادیو سیتی و آسیا باقی ماندهاند که با نامهای 22بهمن و میرزا کوچک خان کار میکنند و در اغلب سانسها نیز تقریباً برای اشباح و صندلیهای خالی فیلم نمایش میدهند. معنی کنید که سینماهای فعال کنونی تفاوت چندانی با سینماهای متروک ندارند. یاسمن اجازه گرفت که برای فیلم مستند خود از سالن متروک سینما آبشار فیلم بگیرد.
این سینما در سالهای درخشان تئاتر گیلان، تماشاخانه بود. اما با رونق سینما تئاتر دیگر دخل و خرج آن یکی نبود و تعطیل شد و بسیاری از بازیگران این تئاتر نیز، از جمله فرخ لقا هوشمند، سامی تحصنی ، ملکه رنجبر ، حسین میلانی و دیگران به تهران کوچیدند و سر از فیلمهای ایرانی در آوردند. آنگاه در این مکان سینمایی تأسیس شد که نخست مولن روژ بود و بعد نیاگارا شد و پس از انقلاب آبشار نام گرفت. آبشار در این دوران به شکل سینمای فرسودهای درآمد که معمولاً فیلمهای اکران چندم و از رده خارج اکران میکرد. کسی برای دیدن فیلم به این سینما نمیآمد و معمولاً معتادها و ولگردها و کارتن خوابها این سینما را انتخاب میکردند که دمی بیاسایند و چرت بزنند و به خود بپردازند. این وضع چندان نپایید و پس از چندی سینما آبشار برای همیشه تعطیل شد و به دیگر سینماهای متروک شهر پیوست. اکنون دخترم میرفت که از بقایای این سینمای نیمه ویران تصویر بگیرد. دخترم از این سینما خاطرهای نداشت، اما من بخشی از کودکی و جوانی خود را در بقایای این سینما باز مییافتم. بوی نم و نا، اکران فرو ریخته، خاک و سیمان و آجر در کف سالن، صندلیهای پوسیده، موش و سوسک و تار عنکبوت، پوست تخمه آفتابگردان زیر صندلیها. این شاید تنها نشانهای از زندگی بود و نشان میداد که عدهای روی این صندلیها نشستهاند و تخمه شکستهاند و فیلم دیدهاند و غرقه در رؤیا شدهاند. به پرده ویران سینما نگاه میکردم و به فیلمهایی میاندیشیدم که در این سینما دیده بودم. اسپارتاکوس، بن هور، ده فرمان، ال سید، ماجرای نیم روز، وراکروز، کنتس پابرهنه، بینوایان، میخواهم زنده بمانم و بسیاری دیگر از فیلمهای خاطره انگیز جهان. چه بسیار ستارگانی که بر پرده این سینما زندگی کردند و درخشیدند و رؤیا آفریدند و دیگر نیستند و به هفت هزار سالگان پیوستهاند. گاری کوپر، مارلون براندو، برت لنکستر، چارلتون هستون، سوزان هیوارد، آواگاردنر، آنتونی کویین، آدری هیپورن، کرک داگلاس، شون کانری و بسیاری دیگر. ستارگانی که دم دستی نبودند و در هرجایی دیده نمیشدند و فقط میشد آنها را در تاریکی سینما و بر پرده جادو دید. این سینما اکنون گورستان ستارگان و فیلمهای شکوهمند بود و فضای خوفناک تری پیدا کرده بود. میگویند انسان از وقتی که به دنیا میآید هر روز هزاران سلول در او میمیرند و هزاران سلول به دنیا میآیند.
اما هر قدر که سن بالا میرود سلولهای بیش تری میمیرند و سلولهای کم تری زاده میشوند. در واقع ما قبل از آن که بمیریم ذرهذره رو به زوال میرویم. این زوال نیز فقط در جسم رخ نمیدهد بلکه در خانهها و کوچهها و محلهها و خیابانها و عمارتها و مدرسهها و کافهها و سینماها و آدمهایی که با آنها خاطره ساختهایم، هم اتفاق میافتد. بله سینماهای شهر خاطره میسازند و تاریخ میآفرینند و فرهنگ میپرورند و حیف است که فنا شوند. آیا به این ترتیب میخواهیم با دیگران همصدا شویم و برای سینماهایی که تعطیل میشوند حسرت خواری کنیم؟ زیاد اهل حسرت خواری نیستم و به گمانم بسیاری از اتفاقهایی که در گذشتهام رخ دادهاند چندان ارزش حسرت خواری ندارد. فقط در این میان سینما فرق میکند و لذت فیلم دیدن در کودکی و نوجوانی رؤیایی گم شده است که دیگر نمیتواند تکرار شود.
آیا کودکان و جوانان امروزی میتوانند همچون ما از فیلم دیدن در سالن سینما لذت ببرند؟ سینما در زمان ما جادو بود و فیلم دیدن همچون اجرای مراسمی آیینی بود. باید لباس میپوشیدیم و خود را میآراستیم و از خانه خارج میشدیم. جلوی گیشه صف میکشیدیم و بلیت میخریدیم. با موج جمعیت وارد سالن انتظار میشدیم و منتظر میماندیم تا درهای سالن نمایش به رویمان باز شود. نور سالن خاموش میشد و نور آپارات بر پرده میتابید و تصاویر رؤیایی جان میگرفتند. نمیتوانستی فیلم را به عقب و جلو ببری، یا جریان نمایش را قطع کنی و آب بنوشی و به تلفن جواب بدهی. فیلم فقط یک بار و فقط در پرده اتفاق میافتاد. اگر میخواستی فیلم را دوباره ببینی باید آیین را دوباره اجرا میکردی. گیشه، سالن انتظار، معبد جادو. اما اکنون سینما به نوعی اسباب بازی خانگی و دم دستی بدل شده است. میتوانی در خانه بمانی و هر وقت که اراده کنی در تلویزیون و لپتاپ و تلفن همراه فیلم ببینی. والتر بنیامین میگوید هنر در دوران تکثیر مکانیکی تا حدود زیادی جایگاه یکه و افسون کننده خود از دست داده است. سینما گرچه خود نوعی تکثیر مکانیکی است، اما در دوران پیشا اینترنت و فناوری دیجیتال، هویت یکهای داشت که فقط در معبد جادو یا سالن تاریک سینما، قابل دسترس بود. اما اکنون سینما دیگر جادو نیست و سرشت افسون کننده خود را از دست داده است.
از این نظر دیگر مهم نیست که سینماهایی تعطیل شوند و سینماهای مجللی جای آنها را بگیرند. مهم این است که سینما از دوران طلایی خود عبور کرده است و فیلم دیدن درسالن سینما دیگر چون گذشته افسون کننده نیست. این جبر تاریخ است و هرگز نمیتوان با سینماسازی و بازسازی سینماهای فرسوده، جلوی چرخش تاریخ را گرفت و سینما را به دوران طلاییاش بازگرداند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه