اهالی سینما و رسانه از آیین سینما رفتن و خاموشی چراغ‌ سینماهای قدیمی گفته‌اند

چراغ‌های رابطه تاریک اند


نرگس عاشوری
خبرنگار
رادیوسیتی، متروپل، نیاگارا، شهر قشنگ، کوچ، کریستال، ایران، اروپا، ادئون، همای، تاج، تیسفون، تمدن، سینما رویال (نادر)، سینه موند (قیام)، شهر قصه  و... این نام‌ها احتمالاً برای بخش زیادی از نسل جوان غریب و ناآشناست، به گوش بخشی از نسل قبل‌تر رسیده و برای نسلی قدیمی‌تر اما پر از خاطره بصری است؛ نسلی که در فضای آن فیلم دیده‌، رؤیا بافته‌، خاطره ساخته‌ و برخی‌ را عاشق سینما کرده و همین عشق کسب و کارشان شده است. اگر پای صحبت نسل قدیمی سینما بنشینیم و رد علاقه‌شان به سینما را بگیریم، بعید است از یکی از همین سالن‌های سینما سر درنیاوریم. کمتر اتفاق می‌افتد با اهالی سینما همصحبت شوید و صحبت به تماشای فیلمی تأثیرگذار بر زندگی‌شان برسد و از سالنی که در آن فیلم را  دیده‌اند، یاد نکنند. تماشای هر فیلم در پس و پیش، کلی خاطره دارد. از انتخاب فیلم، قرار دوستانه، واکنش‌های دم گوشی داخل سالن و تحلیل‌هایی که با روشن شدن چراغ سالن، از روی همان صندلی‌های سینما آغاز می‌شود و تا رسیدن به خانه ادامه دارد. همه این مؤلفه‌ها از سینما رفتن آیینی می‌سازد که ساز خاطره را کوک می‌کند و این خاطرات مثل موسیقی پس‌زمینه جزئی از همان فیلم می‌شود و هر بار که عنوان فیلم به گوش می‌رسد نقشی از این خاطرات هم در گوشه ذهن سوسو می‌زند. نام فیلم‌ها به خاطرات و خاطرات به سالن سینما گره خورده است. شاید به همین خاطر است که وقتی خبر تغییر کاربری سینما بولوار و تعطیلی سینما عصر جدید می‌رسد اولین واکنش‌ها مرور خاطرات جمعی است؛ خاطرات مشترکی که حال‌مان را خوب می‌کند و خبر تخریب آنها غبار حسرت و اندوه به جا می‌گذارد. این واکنش‌ها برای نسلی که عادت کرده فیلم‌ها را روی صفحه لپ تاپ و موبایل ببیند شاید عجیب به نظر برسد و  خاموشی چراغ سالن‌های سینماها و محو شدن تدریجی آنها اهمیتی نداشته باشد. همین موضوع از نگرانی‌ها برای جامعه‌ای است که دارد دچار نسیان و کدورت در خاطره جمعی می‌شود. به همین بهانه در گفت‌وگو با جواد طوسی (منتقد سینما)، علی سرتیپی (تهیه‌کننده و سینمادار) و حبیب اسماعیلی (تهیه‌کننده و سینمادار) درباره نوستالژی‌ها و تأثیر فیلم دیدن در سالن سینما، چرایی رکود این سینماها و پیشنهادات برای رونق گرفتن آنها صحبت کرده‌ایم.

از صف‌های بلند لاله‌زار تا شلوغی سینماهای انقلاب بعد از نماز جمعه
توالی خبر حکم تخریب سینما ایران در لاله‌زار، پلمب سینما گلدیس یوسف‌آباد به خاطر اختلافات مالکیتی، تغییر کاربری سینما بولوار (بلوار کشاورز)، تعطیلی سینما «عصر جدید» و... علاقه مندان جدی سینما را نگران سرنوشت سینماهای خاطره‌ساز کرد. آن طور که محمد قاصد اشرفی رئیس انجمن سینماداران پیش  از این به «ایران» خبر داد، این فهرست احتمالاً در روزهای آینده بلندتر خواهد شد چرا که خیلی از سینماها درخواست تغییر کاربری داده‌اند و منتظر تأییدیه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هستند. اگر چه در یک سال گذشته شیوع کرونا فروش تمام سینماها را با مشکل مواجه کرده اما در این میان سینماهای تک سالن با تهدید بیشتری مواجه هستند. برخی از اهالی سینما بر این باورند که در ایام پساکرونا و رونق اکران هم نمی‌توان امیدی به آینده این سالن‌ها داشت. همایون اسعدیان کارگردان سینما در این باره به «ایران» گفته بود: «با جاگیری پلتفرم‌های نمایش آنلاین فیلم و سریال در زندگی جامعه ایرانی، دیگر مخاطب راضی نمی‌شود صرفاً برای تماشای فیلم راهی سینما شود. او برای یک مجموعه نیاز از خرید و فضای گپ و گفت در کافی‌شاپ گرفته تا تفریح فرهنگی به سینما مراجعه خواهد کرد که طبیعتاً نقش پردیس‌های سینمایی پررنگ تر خواهد شد.» البته این نظریه مخالفانی هم دارد و به عنوان مثال محمد قاصد اشرفی با استناد به ایام جشنواره به ما گفته است «فیلم خوب که برای اکران باشد این سینماها دوباره سرپا خواهند شد.»
حبیب اسماعیلی، تهیه‌کننده و سینمادار به ظهور پردیس‌های سینمایی و امکانات مدرن این مالتی پلکس سینماها به عنوان عامل بی‌رغبتی مردم برای حضور در سالن‌های قدیمی اشاره می‌کند و می‌گوید: «سینما ممکن است آگاهی دهنده و آموزشی هم باشد اما وجه پررنگ و غالب آن تفریح و سرگرمی است. مردم سینمایی را برای فیلم دیدن انتخاب می‌کنند که اسباب این سرگرمی در آن کامل باشد. در کنار فیلم دیدن، فرصت تفریح و خرید و فضای گپ و گفت کافی‌شاپ و رستوران و... هم مهیا باشد.»
او در ادامه با یادی از دوران رونق سینماهای قدیمی لاله‌زار،  در سایه قرار گرفتن سینماهای قدیمی با ظهور  سینماهای جدید را امری طبیعی می‌داند: «اوایل انقلاب روزهای پنجشنبه و جمعه صف‌های عجیب و غریبی جلوی سینماهای لاله‌زار شکل می‌گرفت. سال 62، زمان اکران «بازجویی یک جنایت» از طرف مدیر سینما برای اکران این فیلم دعوت شدم. مردم از 8 صبح به سینما آمده بودند. این منطقه کلی آدم عبوری و به اصطلاح رهگذر داشت از سرباز تا آدم‌های بیکار که به همراه خانواده‌ها به سینما می‌آمدند و ازدحام عجیبی شکل می‌گرفت. لاله‌زار گل سرسبد سینمای ایران بود اما با ساخت سینما آزادی و دیگر سینماهای مدرن، اقبال مردم به سینماهای آن کمتر شد. رادیوسیتی و گلدن سیتی که مرکز فیلم‌های خوب بود تعطیل شد. سینماهای میدان انقلاب هم که بعد از نماز جمعه با صف‌های عجیب و غریب مواجه بود دچار همین سرنوشت شد و این روزها سینما مرکزی کاملاً تعطیل شده است چون مردم با همان امکانات قدیمی دیگر نمی‌توانند با سینما ارتباط بگیرند.»
اسماعیلی تصمیم صاحبان این دست سینماها برای تغییر کاربری را امری منطقی می‌داند و می‌گوید: «کار کردن در چنین فضایی فقط ضرر است. صاحبان سینما عصر جدید هزینه کرده و ملک را به همین منظور خریده‌اند اما وقتی درآمد سینمایشان جوابگوی هزینه‌های معمول‌ هم نیست مجبور به تغییر کاربری هستند تا شاید منبع درآمد دیگری ایجاد شود. خیلی‌ها از این سینما به عنوان کانون اهالی فرهنگ و فکر و اندیشه یاد می‌کنند و معتقدند به عنوان مکانی که مصداق خاطرات خوب جمعی سینمایی است باید حفظ شود  برای این منظور توقع این است که این سینما زیر چتر حمایت وزارت ارشاد قرار بگیرد اما با توجه به بودجه این وزارتخانه این انتظار هم واقع بینانه نیست. از سوی دیگر مگر بخش خصوصی چقدر توان دارد که در چنین شرایطی از پس هزینه آب و برق و گاز و کارکنان مجموعه بربیاید. این سینما به ضرردهی افتاده و صاحبانش چاره‌ای جز تغییر کاربری ندارند»
این تهیه‌کننده سینما در پایان با اشاره به سلایق متفاوت مخاطبان، سالن‌هایی با گنجایش کم را لازمه این زمانه می‌داند و می‌گوید دیگر فعالیت سینماهایی همچون صحرا و آفریقا با حدود هزار نفر گنجایش تناسبی با شرایط امروز ندارند و طبیعی است برای سینمایی که با بحران مخاطب رو به رو است فعالیت این سالن‌ها با ضرردهی همراه باشد.
 
آوردن نوآوری در دل نوستالژی
برخی از کارشناسان سینما معتقد هستند که می‌توان با اجرای برنامه‌های جانبی فرهنگی از تحلیل آثار و نمایش فیلم‌هایی متفاوت از برنامه نمایش پردیس‌های سینمایی از جمله اکران فیلم‌های خارجی یا مروری بر آثار کلاسیک سینمای جهان ،سینماهای قدیمی را احیا کرد. آنها توصیه می‌کنند حتی با توجه به منطقه جغرافیایی هر کدام از این سالن‌ها، خوراک مناسب برای آن تعیین شود.
علی سرتیپی تهیه‌کننده سینما و سینمادار با تأیید این پیشنهادها برای بازگشت رونق نسبی به این سینماها در عین حال می‌گوید: «بخش زیادی از این سینماها از رده خارج شده‌اند، نمی‌توان نسخه واحدی برای همه آنها پیچید مثلاً در همین خیابان تخت جمشید سابق و طالقانی فعلی یک سینمای دیگر هم داریم به اسم سینما قیام که برای این سینما دیگر نمی‌شود کاری کرد ولی در همین منطقه برای عصر جدید می‌شود چاره‌ای اندیشید چرا که مردم هزاران خاطره از سینما دارند.»
او معتقد است با آوردن نوآوری به دل نوستالژی قطعاً شاهد اتفاق‌های خوبی در این بخش خواهیم بود: «علاوه بر عصرجدید، سینما ایران در لاله‌زار و حتی سینما آفریقا این پتانسیل را دارند که برای آنها کارهای فرهنگی تازه‌ای برنامه‌ریزی شود. باید به مجموعه‌ای از برنامه‌های فرهنگی فکر کرد. فیلم‌های خارجی یا کلاسیک نمایش بدهیم، آثار قدیمی سینمای ایران را همراه با تحلیل منتقدان و فیلمسازان داشته باشیم، کافه کتاب دایر کنیم، نشست‌های سینمایی و برنامه رونمایی از آثار داشته باشیم، فیلم‌های هنر و تجربه را نمایش دهیم و فرصتی فراهم کنیم تا مخاطب با فیلمساز ارتباط بدون واسطه داشته باشد و... در واقع با برنامه‌ریزی درست این فضاها را به پاتوقی برای جوانان تبدیل کنیم.»
سرتیپی با اشاره به رونق گرفتن سالن‌های قدیمی تئاتر در همین منطقه می‌گوید: «مگر در دوره‌ای ادعا نمی‌شد که تئاتر در این منطقه مرده است اما امروز فعالیت چند سالن نمایش این منطقه را زنده کرده است. سینما عصر جدید نزدیک دانشگاه تهران است. این همه سالن‌ نمایش در این منطقه فعالیت دارند و از آنها استقبال می‌شود، این اتفاق گویای آن است که می‌توان با برنامه‌های فرهنگی و اتکا به شاخصه هر سالن مثلاً نوستالژی‌ برای عصر جدید، حیات سینمایی را به این منطقه برگرداند. در همین سینما گروهی یک سانس را اجاره کرده بودند و  سینما خاطره داشتند. همراه با نمایش فیلم‌ها خاطرات آن دوران هم زنده می‌شد مثلاً با نان بولکی ساندویچ درست می‌کردند و...  کلی مردم استقبال می‌کردند. باید نوآوری داشت. اگر بخواهیم با همین دید سنتی این سینماها را مدیریت کنیم مسلم است که در مقابل زرق و برق مجتمع‌های سینمایی، فروغی نخواهند داشت.»

سینما رفتن یعنی...
بافت جغرافیایی شهر دگرگون شده، از عقبه تاریخی‌ فاصله گرفته و هویت تازه‌ای به آنها تحمیل شده است. تغییر بافت شهری یکی از مؤلفه‌هایی است که علاوه بر عوامل ذکر شده، جواد طوسی از آن به عنوان عامل رکود این سینماها یاد می‌کند. به گفته او بخشی از این اتفاق برآمده از سیاستگذاری‌های ناکارآمد و نگاه انفعالی نسبت به حفظ اماکنی است که می‌توانست به عنوان شناسنامه و هویت شهر تهران، سیرانتقالی منطقی پیدا کند: «تأکید من روی لاله‌زار قدیم است که الان تبدیل به مغازه‌های پر از سیم و کابل شده و هیچ نشانی از لاله زار نوستالژیکی که خاطرات فردی و خانوادگی و فرهنگی، اجتماعی‌ چند نسل‌ در این محیط و فضا ضبط شده وجود ندارد. آیا باید به همین راحتی بپذیریم که سینما عصر جدید با آن سابقه فیلم‌های روشنفکرانه و اروپای شرقی که پاتوق مخاطبان خاص و قشر دانشجو بود چراغش به خاموشی گراییده و دچار سرنوشتی مشابه سینما رادیو سیتی، پارامونت، رویال و... شود»
او با اشاره به تعلق خاطر فیلمسازان به سالن‌های قدیمی سینما می‌گوید: «چرا کیمیایی در «سرب» آن فصل درخشان را جلوی سینما «خورشید» لاله‌زار اجرا می‌کند؟ چرا در «رئیس» در آن سکانس قابل توجه دو شخصیت اصلی و مرکزی (فرامرز قریبیان و امین تارخ) قرارشان در سینما متروکه «رکس» است یا همین فیلم «متروپل» که قصه‌اش در این سینما روایت می‌شود. سینما رامسر خیابان ری، رکس لاله‌زار و متروپل و سینما کریستال چرا بعدها به نوستالژی این افراد تبدیل می‌شود؟ جدا از دغدغه‌های اجتماعی‌، کیمیایی همواره به خود سینما تعلق خاطر دارد. بخشی از آن به دوران کودکی و نوجوانی فیلمسازانی چون او برمی‌گردد که با سینما رشد کردند و قد کشیدند. نگاهشان تغییر پیدا کرد و از شکل غریزی کوچه و محله پا فراتر گذاشت و به یک نقطه انتخاب‌شونده جدی تر تبدیل شد و بعدها در گردهمایی جوانی به گونه خاصی از سینما مثلاً ژانر وسترن تمایل پیدا کرد. فیلم نوآر نمی‌تواند خلق‌الساعه در فردیت یک جوان و نوجوان شکل پیدا کند و به زایش بعدی تبدیل شود.»
او می‌افزاید: « اینها همه از جنس فیلم دیدن عاشقانه آن گردهمایی و رفاقت‌هایی می‌آید که در ضمیر ناخودآگاه‌شان ثبت و ضبط شده و سینمای او را پایه‌ریزی می‌کند. اگر همین روزمرگی‌ها درست انتخاب شود و در جامعه شهری به حس و تعلق خاطر برای فرد تبدیل شود، بعدها می‌تواند نوستالژی را به شکل درست معنا کند نه آن شکل عقیم و سترون و دوران سپری شده‌ای که برخی از جامعه روشنفکری می‌گویند دیگر جامعه ما نوستالژی را برنمی‌تابد. اتفاقاً تزریق موج مثبت و تحرک انگیزه و سیر انتقالی در نسل‌های دیگر می‌تواند از طریق آن خاطره‌ها و نوستالژی‌ها از یک پدر به فرزندانش صورت بگیرد. اگر نوستالژی را به انقطاعی بی رحمانه تبدیل کنیم نسل‌های بعدی فقط قائم به ذات و فردیت خودشان هستند. نمی‌توانند از بزرگترها خط مشی بگیرند و آن حس و حال را تجربه کنند.»
طوسی در ادامه با اظهار نگرانی درباره نسل جدید که زیر سقف خانه رو صفحه لپ تاپ و موبایل فیلم می‌بینند و هیچ خاطره بصری از تماشای فیلم در این سالن‌ها ندارند، می‌افزاید: «نسل امروز با موبایل یا هر وسیله‌ای که اقتضای زمانه است ارتباط برقرار می‌کنند ولی چقدر در این پیله تنهایی ساحت انسانی‌شان یا مناسبات عرفی که ریشه‌دار شود و بتواند خاطرات سال‌های بعد را پایه گذاری کند، اتفاق می‌افتد. در حالی که ارتباط با یک رسانه مثل سینما آمیخته با مناسکی است که ضرورت‌های اولیه دارد. در وهله اول یک انتخاب حسی غریزی یا تعقلی توأم با آگاهی است. این انتخاب تو را سوق می‌دهد به این که لباس بپوشی، تلفن بزنی و با یک دوست و رفیق و همدل قرار بگذاری. با هم فیلم را ببینید. فیلم را که دیدید تازه هوس کنید از پیاده‌رو همان مسیر عبور کنید و به کشف و شهود برسید. راجع به مفهوم فیلم، نگاهی که فیلمساز داشت و... گفت وگو کنید، از یکسونگری پا فراتر بگذارید، به دریافت‌های نو برسید و... همه اینها در شرایطی است که سینما در رفتارشناسی اجتماعی برگزار شود. الان متأسفانه وضعیتی متفاوت به نسل جوان تحمیل شده است؛ نسلی که فردا قرار است فرهنگ‌ساز جامعه باشند و هویت فردی خودشان را به نگاه تأثیرگذار و روشن‌بینانه اجتماعی تبدیل کنند.»
این منتقد سینما البته بارها با تأکید بر مؤلفه مهم امنیت و رفاه اقتصادی و اجتماعی بر رونق سینماها می‌گوید: «اولویت قرار گرفتن سینما در چرخه بی‌رحمانه روزمرگی امروز انگار حکایت همان دل خوش سیری چند است. حاصل استمرار چنین وضعیتی، جامعه عبوس و دلمرده‌ای است که نمی‌تواند رشد و شکوفایی سرزمینش را رقم بزند.»
*عنوان تیتر برگرفته از شعر فروغ فرخزاد است.

از دوبله هما روستا تا تماس تلفنی عباس کیارستمی

احمد طالبی‌نژاد
منتقد سینما
شاید ما تنها ملتی باشیم که تمام فیلم‌های تارکوفسکی را روی پرده دیده‌ است. مخاطبش خاص بود و احتمالاً در هیچ جای دنیا برای دیدن آن صفی تشکیل نشده است؛ سالی که برنامه جشنواره فیلم فجر به مرور سینمای این فیلمساز اختصاص داشت جلوی سینما عصر جدید اما صفی بلند از قشر دانشجو و علاقه‌مندان جدی سینما تشکیل شد. فیلم‌های تارکوفسکی 2-3 ساعت و به زبان فصیح روسی بود و آن زمان زیرنویس رواج نداشت. زنده‌یاد هما روستا از علاقه‌مندان جدی این سینما بود؛ جوانی‌اش در شوروی گذشته و به همین خاطر مسلط به زبان روسی بود. وسط سالن می‌نشست و به صورت پچ‌پچه، فیلم را دوبله می‌کرد. آدم‌های کناری، چشمشان به پرده بود و گوش‌شان تیز برای شنیدن صدای خانم روستا. روزی آقایی با کسوت روحانیت اعتراض کرد که« خانم ساکت بنشین، ببینیم چی می‌گه». انگار که مثلاً خیلی به زبان روسی مسلط بود. خانم روستا به‌ خاطر سوابق خودش و پدرش، در سکوت و تاریکی سالن را ترک کرد و دیگر بازنگشت. عصر جدید در رشد فرهنگی همنسلان من خیلی تأثیر داشت. سینما بولوار اما زمانی برای من جذاب شد که آن خورشید زرین بر تارکش نشست و به نمایش فیلم‌های ویژه کودک و نوجوان اختصاص یافت؛ بچه‌های خوشحال، دسته‌دسته به سینما می‌آمدند. روزگار خوش سینمای کودک بود. فیلم «مسافر» را روی پرده سینما بولوار دیدم. مطلبی پرشور برای مجله فیلم نوشتم با تیتر «غزل زیبای آرزومندی». عباس کیارستمی از سر فیلمبرداری «خانه دوست کجاست» به دفتر مجله زنگ زد و چنان سرشار از لطف و محبت از مطلب تعریف کرد که دستانم می‌لرزید؛ از این جهت سینما بولوار شاید حس‌ و حال بهتری برای من دارد. با بسته شدن هر سالن سینمایی احساس می‌کنم بخشی از خاطراتمان مدفون می‌شود.

سینما حرفه ما شد

هارون یشایایی
تهیه‌کننده سینما
نسلی که من از آن هستم سینما یا سینما رفتن را در دهه ۱۳۲۰ در واقع کشف کـــــــــرد. در جغرافیای آن زمان تهران، دو سینما در جنوب شهر و یک سینما در خیابان ری و چند سینما در خیابان لاله زار وجود داشت. سینما تمدن در میدان مولوی نزدیک ترین سینما به‌خانه ما بود. ما چند نفر بچه‌محل، جوانان 10، 15 ساله‌ای بودیم که از پول مقرر هفتگی خود صرفه‌جویی می‌کردیم تا آخر هفته به سینما برویم. یک نفری به سینما رفتن معمول نبود چون در جریان نمایش فیلم گاهی عکس‌العمل نشان می‌دادیم. سینما تمدن در مقیاس آن زمان هم صندلی‌های راحتی نداشت. سینماهای خیابان لاله‌زار که معروف ترین آنها سینما ایران، سینما خورشید و سینما تابان بود که بعدها سینما‌ رکس به آنها اضافه شد صندلی‌های راحت‌تر و نمایش بهتری داشتند. برای ما سینما تمدن به‌صورت یک پاتوق درآمده بود. اولین فیلمی که روی پرده سینما تمدن دیدم یکی از فیلم های «تارزان» بود. در فیلم‌های «تارزان» جانی ویسمولر هنرپیشه اول و یک هنرپیشه زن و یک میمون دست آموز معمولاً در محیط جنگل بازی می‌کردند. «فیلم‌های تارزان» و اتفاقات جاری در آن همیشه ما را به این فکر می‌انداخت که مگر می‌شود!... کمی بزرگتر که شدیم به سینماهای لاله زار رفتیم. اولین بار در سینما خورشید فیلم «دختر لر» را دیدم اهمیت این فیلم این بود که عوامل روی پرده، ایرانی بودند و به فارسی صحبت می‌کردند. من با این فیلم به سینما به‌عنوان یک حرفه قابل دسترس باور کردم و در اولین فرصت در مشارکت با دوستم یک دوربین کوکی ۸ میلیمتری خریدیم. از همان موقع تا امروز به سینما علاقه‌مند شدیم و با گذشت زمان سینما حرفه ما شد. تا امروز که در واقع سینمایی هستیم.








آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7582/14/571407/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها