خاطرات یک دیپلمات
روایت گمشده
فاروق الشرع / وزیر خارجه سابق سوریه
مترجم: حسین جابری انصاری
حاکمیت عقلانیت در دولت «سامی حناوی»
حکومت «حسنی زعیم» بعد از چهار ماه و نیم پایان یافت، بیآنکه سر و صدای قابل ذکری ایجاد کند؛ برخلاف روزهای شادی و شایعات و تظاهراتی که با زمان اوجگیری زندگی سیاسی کوتاه او همراه شد. دوران کودتای اول [حسنی زعیم] با کودتای دوم که به آرامی توسط «سامی حناوی» در اوت ۱۹۴۹ راهبری شد، پایان یافت و «حناوی» قدرت را با سرعت و در جشنی رسمی به رئیسجمهوری
جا افتاده، «هاشم آتاسی» تحویل داد. بهرغم بازگشت زندگی مدنی به کشور و دوری ظاهری ارتش از مداخله در سیاست، کودتای اول و دوم، مؤسسه نظامی را بیدار کرده و جایگاهش را در زندگی سیاسی سوریه ارتقا داده بود. این واقعیت جدیدی بود که سرهنگ «ادیب شیشکلی» را تشویق کرد تا در پی تلاش و عقلانیت «سامی حناوی» در جبران سبکسری «حسنی زعیم»، نقشی برای خود در زندگی سیاسی بیافریند. از اینرو اقدام به کودتا کرد و با یک کودتای دیگر و تأسیس حزبی جدید، آن را پی گرفت و برخی چهرههای کشوری و لشکری را تغییر داد. از تعدادی از افسران ارتش مانند «عبدالحمید سراج»، «محمد ناصر»، «ابراهیم حسینی»، «غسان جدید»، «عدنان مالکی»، «محمد معروف»، «امین ابو عساف» و دیگرانی در طول و عرض «سوریه» در دهه ۱۹۵۰ نام برده میشد، که برخی در معرض ترور یا تبعید قرار گرفتند و برخی با متهم شدن به مشارکت در توطئهای سیاسی، از میان برداشته شدند یا به دلایل انتقام شخصی کشته شدند و تنها تعداد بسیار اندکی از آنها جان به سلامت بردند. رقابت میان بعثیها و ناسیونالیستهای سوری در آغاز دهه ۱۹۵۰ در اوج خود بود و در تلاش هر دو حزب برای جذب جوانان و دانشجویان به صفوف خود بروز مییافت. بعثیها نسبت به تاریخ عربی و نمادهای آن و همچنین فرهنگ عمومی، اهتمام داشتند و کتابخانه غسانی را در «درعا» تأسیس کردند. ناسیونالیستهای سوری، بر شخصیت رهبری خود آنتوان سعاده تمرکز داشتند، بیآنکه حوزه آموزش نظامی را بهعنوان میدانی برای جذب جوانان پسر و دختر، [به رقیب بعثی خود]، واگذارند. در آن زمان «کودتا»، در حکم «انقلاب» تلقی میشد و شوخ چشمانه به رؤیای بسیاری از افسران و سیاستمداران رو به اوج تبدیل شده بود. از همین رو عجیب نیست که در متن رسمی قانون اساسی «حزب بعث»، آمده بود: «حزب بعث»، جنبشی مردمی و کودتایی است و این تنها پس از مارس ۱۹۶۳ بود که [کودتای حزب بعث]، «انقلاب» نامیده شد. احساس بسیاری به استثنای برخی جریانهای سیاسی سنتی، این بود که مؤسسه نظامی در سوریه و اکثر کشورهای جهان سوم، در مقایسه با نهادهای مدنی، از تشکیلات و همبستگی درونی بهتری برخوردار است و عناصر جوانی که برای خدمت نظام وظیفه از سراسر کشور آمدهاند، از حظ و توانایی بیشتری برای کار با فناوریهای پیشرفته و تجهیزات نظامی جدید برخوردارند، اضافه بر اینکه مؤسسه نظامی از بودجه بالا و غیر قابل مناقشهای برخوردار بود، زیرا با توجه به وجود رژیم غاصب صهیونیستی و آماده باش ارتشهای عربی برای رویارویی با آن در هر لحظه، هیچ یک از مسئولان یا روزنامه نگاران - حتی با فرض وجود قانون مطبوعات حامی آزادی بیان - امنیت ملی را محل مناقشه یا معامله سیاسی قرار نمیدادند. موازنهای بسیار سخت و نزدیک به محال در سوریه [فراروی شیشکلی قرار داشت]، که نمیتوانست از رویاروییهای سیاسی با رنگهای مختلف آن و از رقابتهای شخصی و وسوسههای آن خالی باشد. سرهنگ «ادیب شیشکلی» به این موضوع توجه نداشت که به انحصار گرفتن حکومت در سوریه توسط او، قطعاً منجر به نوعی رقابت بزرگ در درون مؤسسه نظامی و نارضایتی سیاسی و مدنی در درون جامعه سوریه خواهد شد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه