گپی با حمید بهرامی، طراح، نقاش و کارتونیست

عطر زعفران زیر شنل کابوی‌ها


رضا جمیلی  / روزنامه‌نگار
او هربار رد پای فرهنگ  روزمره ایرانی را درآثار هنرمندان تجسمی دنبال می‌کند

حمید بهرامی متولد 1351 در خرمشهر است. ١٤ سال است به امریکا مهاجرت کرده ،اما نقاشی‌هایش جهانی بازیگوش، چندفرهنگی و با زمینه‌ای ایرانی دارند. در یک گفت‌ و‌ گوی مفصل با او درباره این جهان صحبت کرده‌ایم. خلاصه‌ای از این گفت‌ و‌ گو به شکلی روایی تنظیم شده است.

خاطره آن سیالیت دلنشین که با جنگ تبخیر شد!
خرمشهر تنها جغرافیایی است که با اینکه در طول دوران زندگی‌ام کمتر در آن زندگی کرده‌ام نسبت به آن شدیداً احساس مالکیت دارم، نه به این دلیل که صرفاً شهر محل تولدم بوده ،بلکه جغرافیایی است که در آن به درک مفاهیمی مثل خانواده، سرپناه، قلمرو، ماجراجویی، برادری، سینما و... رسیده‌ام. همه اینها را اگر ضرب در بوی شرجی و گرما، خنکای شط، آوای نی‌انبان و شب‌های بلند و ناتمام جنوب کنید به من حق خواهید داد که در سن ٨ یا ٩ سالگی به درک واقعی این جمله رسیده باشم که «زندگی چقدر زیباست». من دیگر هیچ‌وقت در زندگی حسی به آن شفافیت و سیالیت را تجربه نکرده ام. این مهم‌ترین حسی است که وقتی به زادگاهم برمی‌گردم برایم تداعی می‌شود؛یقیناً به همین دلیل جنگ پررنگ‌ترین مفهوم و تعیین‌کننده‌ترین واقعه در زندگی من است. بیشتر به این خاطر که ناگاه هوار می‌شود و ظرف چشم‌برهم‌زدنی تمام قاعده زندگی را برهم می‌زند و با نخستین صدای مهیب انفجار این حقیقت را عیان می‌کند که هی! زندگی روی دیگری هم دارد؛ رویی که به تو حکم می‌کند از تمام داشته‌هایت دست بکشی و به نداشتن‌شان عادت کنی. معمولاً این وجه زندگی در شرایط طبیعی در سنین بالاتر سراغ آدم‌ها می‌آید؛ وقتی که سرمایه‌شان، عشقشان یا عزیزانشان را از دست می‌دهند، ولی برای کودک جنگ این واقعیت در بدو اصابت نخستین گلوله توپ، پارگی پرده گوش ونگاه هراسان به سقف لرزان رقم می‌خورد. اگرچه تا سال‌ها عصیان‌زده و بی‌تفاوت در پی نادیده گرفتن جنگ و تأثیراتش بودم ،ولی امروز اعتراف می‌کنم که زندگی من به دو بخش اصلی تقسیم می‌شود؛ یکی 9 سال قبل از جنگ و دیگری 40 سال بعد از آن. از همین روست که اگر کماکان در دنیای آثار من رد پایی از نبود جدیت، کارآکترهای کارتونی یا بازیگوشی‌های تصویری می‌بینید همگی در تجلیل از کودکی ناتمامی‌ است که مرور خاطراتش هنوز برای من منشأ الهام است و بروز هنری‌ام را به سمت خود می‌کشاند.

درمانگری هنر در زندگی ما
یکی از عمده‌ترین کاربردهای هنر، جنبه درمانی یا همان بعد درمانگرانه آن است. خلق اثر هنری می‌تواند منجر به پاسخ‌گویی به نیازهایی مثل آرامش، تمرکز یا اظهار وجود و... شود از طرف دیگر می‌تواند شرایطی برای تخلیه احساساتی از جمله خشم و عصیان‌زدگی، وسواس و اضطرابات ذهنی را فراهم کند. با این بعد درمانگر، دو امکان برای هنرمند فراهم می‌شود؛ یکی امکان به تصویر کشیدن آرزوها و دیگر امکان عینیت بخشیدن و مواجه‌شدن با ترس‌ها ،همین دو شکل مواجهه منشأ اصلی خلق جهان‌های تصویری در تاریخ هنر است. اصولاً یکی از مهم‌ترین کاربردهای هنر، بهبود بهداشت روانی جامعه است؛ شاید حرف عجیبی باشد اما هنر مثل صابون است، کمک می‌کند آلودگی‌ها از روان ما زدوده شوند؛ کسی که کار هنری می‌کند هویت پیدا می کند و صدایش شنیده خواهد شد؛ هرچیزی که به پروسه خلق منجر شود با تعریف من گونه‌ای از هنر است و حتماً درمانگر! جالب است که این وجه درمانگری هنر در دوران کرونا هم بیشتر دیده و هم تقویت شد؛ بی‌حوصلگی، اضطراب و نگرانی‌های یک جامعه را می‌توان در یک اثر هنری تخلیه کرد؛ چه شما خالق آن اثر باشید چه مخاطب آن. در واقع یکی از درس‌های کرونا این بود که هنر بشدت کاربردی است و برای سلامت الزامی.

از خود گفتن در یک جهان غریبه
همه ما بواسطه هالیوود - دیزنی، سریال‌های تلویزیونی و کامیک‌بوک‌ها، شناختی ضمنی از شکل زندگی امریکایی داریم؛فرهنگی که به مدد گستردگی «مدیا » درعمر کوتاه خود توانسته مفاهیم زندگی امریکایی و تصاویر «کالکتیو» را به جهان صادر کند. قبل از مهاجرت به امریکا من هم شناختی بیرونی از زندگی و هنر امریکایی داشتم، هنرش را در حد رمینگتون، پولاک و وارهول می‌شناختم. تصویرسازی‌های راکول و فانتزی‌های «فرازتا» را می‌پسندیدم و از روی دستشان یاد می‌گرفتم؛ در بدو مهاجرتم همه آن تصاویر سطحی را که از گستره مدیا به من رسیده بود  شخصاً زندگی کردم. این نزدیکی و مواجهه نرم نگاه من را واقع‌بینانه‌تر کرد تا آنجا که از خودم می‌پرسیدم آیا واقعاً اینجا همان گونه است که می‌نمایاند. نه... حالا شما از پوسته عبور کرده‌اید به یک محدوده تازه‌ای از تعریف روابط اجتماعی رسیده‌اید. با واقعیت های پنهان و پیچیده‌تر مواجه می‌شوید. بقای موجودیت خود را در بروز هویت‌تان می‌دانید و می‌خواهید بگویید چه کسی هستید و چطور فکر می‌کنید و... . آن وقت است که تحلیل‌های محیطی شما ضرب در تجربیات فرهنگی‌تان می‌شود. اینجاست که تجربه زیسته وارد آثار شما می‌شود؛ برای من رجوع به تجربیات سال اول مهاجرت بسیار تعیین‌کننده بود. روزهایی مملو از حیرانی و پرسش. از همین‌رو بود که در کارهایم پرسوناژهای مختلف در یک میزانسن وادار به گفت‌و‌گو می‌شوند، هرچند سخت ،اما به هر نحو نسبت به هم عکس‌العمل نشان می‌دهند، به هم خیره می‌شوند، لبخند می‌زنند، دشمنی می‌کنند و عشق می‌ورزند.

هویت و تجربه‌های زیسته‌ ما
مفهوم هویت مجموع تجربیاتی است که از مؤلفه‌های جغرافیایی، اقلیمی، فرهنگی و تربیتی شکل می‌گیرد. هویت یعنی همه عناصر و المان‌هایی که یک چیز را به روح تو اضافه کند. این هویت است که مدام از ذهن هنرمند تصویر استخراج می‌کند و... این‌ تصاویر با جوهره تحلیلی و رفتار تکنیکی درهم آمیخته می‌شوند و نهایتاً خودشان را بر هنرمند تحمیل می‌کنند؛ درواقع من تسلیم تصویرهای هویتی خودم هستم، به‌همین خاطر وقتی یک کابوی امریکایی هم می‌کشم گویی زعفران وطنی زیر جلد آنها تزریق کرده‌ام.







آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7581/16/571239/1
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها