افسونِ گم شدن، پرسه زدن و تحمل ابهام

من عاشق تعطیلاتم!


سحر سخایی
پژوهشگر قوم‌-موسیقی‌شناسی
همین که می‌شود فراغت را دوجور نوشت، همین که فراغ در خودش فراق هم دارد، بهترین مقدمه‌ است تا من را به اصل حرفم برساند. گاهی همین چیزهای ساده و تکرارشده است که مثل تکیه‌کلام‌های تکراری خبر از پیچیدگی‌های عمیقی می‌دهد که هست و از فرط حضور، غایب است. مثل فراغتی که در خودش فراقت هم دارد. برای آنکه کار خودم و شما را آسان کنم بگذارید گربه‌ این عشق را پای همین حجله بکشم: من عاشق تعطیلاتم. هرچه‌قدر هم که بگویند امان و ای داد از این تعطیلی طولانی دوهفته‌ای و بیایند ریشه‌یابی کنند که اصلاً عقب‌ماندگی ما و نسبت‌مان با تقدّسِ کارکردن در نگاه غربی بوده که باعث شده حالا اینجا باشیم، من با شرمساری پنهانی سر تکان می‌دهم، راهم را می‌گیرم و می‌روم تا برای تعطیلات آماده شوم. تعطیلاتِ بیشتر از یکی دو روز برایم حکم پرسه‌زدن در کوچه‌های شهری را دارد که نمی‌شناسمش. یک شهر غریبه. یا حتی نه آنچنان غریبه اما حامل چیزهایی ناشناخته. توی همین تهران هم می‌شود گم شد و اتفاقاً یک سال نوروز ما برای اینکه به خودمان این را ثابت کنیم آنقدر رفتیم و رفتیم تا جایی حوالی عودلاجان گم شدیم و چند ساعتی در گمگشتگی قدم زدیم تا بالاخره به اولین نشانی آشنا برخوردیم. این معنای واقعی تعطیلات برای من است: گم شدن، پرسه زدن و تحمل ابهام.
تقویم سالانه هرکدام ما، چه دفترچه‌های کوچک سرمه‌ای و سیاه توی کیف‌مان باشد و چه تقویم‌های دیواری بزرگ با عکس هنرمندان درگذشته، تصویرسازی‌های لطیف اردشیر رستمی یا عکس‌های مریم زندی، یک دستورالعمل است. شنبه می‌روی دکتر. یکشنبه می‌روی کتابخانه. دوشنبه باید تا هشت شب سر کار باشی. پنجشنبه شام منزل فلانی. دایر‌ه‌های قرمزی که دور اعدادِ روزها می‌کشیم، به ما شکلی از بودن را نشان می‌دهند که در نسبتش با باقی دنیا معنا می‌یابد. در رابطه با کار. در رابطه با بدن. در رابطه با آینده. تعطیلات غیبت تمام اینهاست. دست‌کم آن دو هفته آغاز سال نوی ما، از رد آن دایره‌های قرمز و فلش‌های سیاه در امان است. در غیاب دیگران، ماییم و دنیایی که اگر توانسته‌باشیم شکلش بدهیم، زیبایی‌های نابی دارد: یکیش هم همین که ما دنیایی ساخته باشیم که بشود در آن دو هفته گم شد. بود درحالی که نبود. فراغت و فراقت. فراغ و فراق.
من عاشق تعطیلاتم و از آن بیشتر عاشق روزهای پیش از روزهای تعطیل در باقی سال. آن ظهرهای عجیب پنجشنبه که آبستنِ آدینه است. آخرهای اسفند که آخر دنیاست و شهریور، که جان می‌دهد برای گم شدن و دیگر پیدانشدن.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7581/10/571232/1
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها