کمی مانده به پایان سال اهل هنر در گپ‌هایی کوتاه از رؤیاهایشان گفته‌اند

در ستایش رؤیا


کیمیا سماوات / خبرنگار
او در دو صفحه پیش  رو  از رؤیای اهالی فرهنگ و هنر پرسیده است

شاید بسیاری در خلوت و جلوت این یکسال گذشته این سؤال را بسیار از خودشان پرسیده‌اند که تکلیف روزهایی که خواهد آمد چیست و تا کجا این رنجوری‌ها ادامه خواهد داشت. پرسندگان این سؤالات، پاسخ‌هایی برای آن حتماً داشته و دارند و همین که چشم‌ می‌بندند و یا جایی به چیزی، گیرم که هیچ‌چیزی، خیره می‌شوند محو تصویری می‌شوند از جهانی بهتر که شاید هیچ کدام از این تلخی‌ها یا راه ورودی به آن ندارد یا چاره‌ای دارند تا اینهمه لااقل تلخ نباشند. این همان چیزی‌ست که قرن‌هاست خواستند تعبیر و تفسیرش کنند و هر کدام از فیلسوفان و نظریه‌پردازان روان‌شناسی و روان‌کاوی، مثل تکه‌ای از حقیقت، گوشه‌ای از آن را درک کردند و درباره‌اش گفتند و نوشتند. این‌همان وجه خلاقه ذهن آدمی‌ است که زندگی را تحمل کردنی‌تر می‌کند و پیشنهادهایی برای آن دارد. پیشنهادهایی که روزگاری شاید خنده را بر لب بسیاری آورد و روزگاری دیگر واقعیتی را روبه‌روی‌شان نهاد. نامش رؤیاست اینکه می‌نویسیم و البته به گفت نمی‌آید. چیزی که سخت می‌شود درباره‌اش حرف زد و بسیار می‌شود به آن خیره شد. گاهی حتی آدم‌هایی این‌طور فکر کرده‌اند که زندگی، فرصتی است در ستایش رؤیا و رؤیابافی‌های خلاقانه که تجلی پیدا کرد و عملی شد. پس ما حق داریم در سختی‌های این روزگار تیز و برنده، به دامن رؤیا پناه ببریم. رؤیایی که تصویر پشت تصویر می‌سازد و آدم را می‌برد به خیال‌ها و باورهایی که آرزویش را دارد و چه بسا که آرزو، اتفاق است. اهل فرهنگ و هنر در گپ‌های کوتاه پیش رو از رؤیاهایشان نوشته‌اند و از رؤیا... کوتاه مثل رؤیا.

ذهن‌ها را باید شست

علیرضا خمسه
بازیگر
رؤیای من و رؤیای جهان هنر، هنرمندان و شاعران و همه مردم، جهانی است عاری از کینه، فقر، نفاق، پلشتی و زشتی، غم. رؤیای جهان هنر، رؤیایی است پر از زیبایی، عشق، مهر، صلح، روشنایی، شادی و امیدواری. ما حق نداریم رؤیاهایمان را از دست بدهیم. ذهنی که رؤیابافی نکند، افسرده است. ذهن‌ها را باید شست، چشم‌ها را باید شست و سرشار از رؤیا کرد. ما در هیچ مقطعی از زندگی فردی و اجتماعی حق نداریم دست از رؤیابافی بکشیم. تمام معلم‌هایی که داشته‌ام، تمام عشق‌ها و زیبایی‌هایی که تجربه کردم، رؤیابافی را به من یاد داده‌اند. خوشبختانه کارنامه فردی من پر از افراد و اتفاق‌هایی است که هرکدام از آنها در نقش‌های متفاوت مثلاً دوست یا همراه، موجب رؤیابافی شده‌اند. ما باید هر روز رؤیابافی کرده و از ناامیدی و غم پرهیز کنیم. آدمی به رؤیا زنده‌ است و چه بهتر که این رؤیاها شامل عشق و مهربانی و زیبایی باشد. نباید اجازه دهیم مشکلات موجود ما را خلع سلاح کنند و شادی را از ما بگیرند. جامعه هنری همیشه کوشیده ذهن‌ها را رؤیاباف و امیدوار کند و این روند باید ادامه یابد. آدمی که رؤیابافی نکند مانند کسی است که زندگی نمی‌کند بنابراین رؤیابافی همچون زندگی دارای اهمیت بسیار است و نباید از آن چشم‌پوشی کرد.

هنر شکلی از بودن است

مهرداد اسکویی
مستندساز
من اصولاً زمان زیادی را به مطالعه تاریخ، ادبیات و فرهنگ اختصاص می‌دهم و راستش رؤیا و هدف دوری ندارم. هر شب خودم را می‌کشم و صبح‌ها، زنده می‌کنم. وقتی این چنین زندگی می‌کنم باعث می‌شود قدر روزهایم را بدانم و هر روز صبح که بلند می‌شوم، می‌توانم برای همان روز برنامه‌ریزی کنم. شاید هرچه می‌گذرد این طرز تفکر پررنگ‌تر می‌شود؛ دیگر رؤیای ماشین و خانه و جایزه‌های بزرگ را در سر نمی‌پرورانم اما هر روز برای همان روز برنامه‌ریزی می‌کنم. مثلاً دوتا کتاب دارم که یکی در صحافی و دیگری در صفحه‌بندی است، همه این کارها روزمر‌گی من است که معنای بودنم را شکل می‌دهند. هنر، رؤیا نه بلکه شکلی از بودن من است. اگر از رؤیای جمعی بگویم باید اشاره کنم که این روزها آدم‌ها بشدت غمگین هستند و دلشان برای دورهم جمع شدن تنگ است. معتقدم که باید در موقعیت‌های بحرانی خودمان را با محیط سازگار کنیم و با مشکلات بجنگیم مثلاً من دائماً ذهنم را درگیر کارهایی می‌کنم که بدانم برای جامعه و فرهنگ ایران مفید است. کرونا یک جنگ خاموش است و ما باید هر روز بجنگیم؛ وقتی درگیر گردباد می‌شویم دلمان می‌خواهد کمی نفس بکشیم؛ اهداف، نزدیک می‌شوند و هدف‌های دور و رؤیاها رمانتیک و کمرنگ می‌شوند برای همین است که سعی می کنم رؤیاهایم را نزدیک نگه دارم. رؤیاهای من روزهای نزدیکم را شکل می‌دهند.

اگه رؤیاهات رو از دست بدی...

مهدی غبرایی
مترجم
رؤیای من این است که کرونا از میان ما برود و از حبس خانگی دربیاییم. بزرگان شعر و ادب درباره رؤیا سخنان بسیاری گفته‌اند مانند شعری که شاملو ترجمه کرده که با آن صدای گرمش در آن می‌گوید: «اگر رؤیاهایت را از دست بدهی زمین مانند برهوت می‌شود.» رؤیابافی نه اما رؤیا ساختن برای هموار کردن راه زندگی لازم و مفید است و همیشه ارغوانی بوده برای بشر و همیشه ضروری است و هیچ گریزی از آن نیست، نمی‌شود برای آن حد و مرز تعیین کرد‌. از رؤیاست که هنر نشأت می‌گیرد. بسیاری از نویسندگان دنیا برای من تداعی یک رؤیااند‌. اخیراً با نویسندگان بزرگ آفریقایی آشنا شدم که مشغول ترجمه آثارشان هستم یکی از آن ها به‌نام «میاکوتو» که یک رمان از او منتشر شده و رمان دیگری در دست چاپ دارم و دیگری «اگوالوسا» که سه تا رمان از او ترجمه و منتشر کرده ام. اینها اولین کسانی هستند که چون از نزدیک با آنها سر و کار داشتم و آثار آنان را ترجمه کردم، برای من تداعی‌کننده رؤیا هستند. کسان دیگری هم هستند از جمله فاکنر و همینگوی و... همه اینها برای من تداعی رؤیا و باعث رؤیاپردازی‌اند. رؤیا زمانی خوب است که در زندگی حقیقی به تحقق برسد نه رؤیایی که صرفاً رؤیا باقی بماند. ما باید از بزرگان ادب و هنر کمک بگیریم و در رؤیاپردازی‌هایمان از آن استفاده کنیم.

رؤیا در حصر نمی‌ماند

فرزین محدث
بازیگر سینما و تئاتر
به‌خاطر می‌آورم استاد کیارستمی می‌گفت ذهن همیشه می‌تواند رؤیاپردازی کند، یعنی ذهن هیچ‌وقت زندانی و محصور نیست و می‌تواند به هرکجا که دلش می‌خواهد سفر کند. تنها چیزی را که از انسان نمی‌توان گرفت رؤیاپردازی است. آدم‌ها می‌توانند با خیالبافی هرکاری که می‌خواهند انجام دهند، کارهایی که ممکن است در زندگی روزمره به آن دسترسی پیدا نکنند و جاهایی که نتوانند به آن بروند یا با آدم‌هایی ملاقات کنند که ممکن است در زندگی عادی مقدور نباشد. رؤیاپردازی جزو ویژگی‌های انسان‌ است‌. اگر رؤیا را از انسان بگیرند ممکن است دیگر نتواند دست به خلاقیت و اختراع بزند. زمانی بود که انسان رؤیای سفر به ماه را داشت که امروزه قابل انجام است؛ زمانی رؤیای انسان زندگی در سیارات دیگر بود که حالا انسان معاصر می‌تواند به مریخ برود و شاید مدتی هم در آنجا زندگی کند. البته ما نمی‌توانیم فقط در رؤیا زندگی کنیم و واقعیت زندگی را نبینیم. اگر رؤیا‌پردازی به ما کمک کند که بتوانیم مشکلات را حل کنیم و با آرامش از آن رد شویم، می‌تواند رؤیای مفیدی باشد اما اگر صرفاً خیال باشد جای پیشرفت ندارد و انسانی که فقط خیالباف است هیچ‌وقت رشد نمی‌کند. رؤیای من دل خوش، آسایش، آرامش و حال خوب از نظر اقتصادی و اجتماعی برای مردم کشورم است و دوست دارم مردم سرزمینم ایران، به چیزی که استحقاق آن را دارند یعنی حال خوش برسند.

رؤیابافی به مثابه تسلی

ساناز بیان
بازیگر تئاتر
این روزها حال دلمان خوب نیست و نمی‌توان به راحتی امیدوار و شاد بود و همه خوب می‌دانیم که آسیب بسیار زیادی به‌دلیل کرونا به مردم و جامعه وارد شده است‌. خیلی‌ها ممکن است به سختی و در ناامیدی و باگرفتاری و بیماری شب را به صبح برسانند و زندگی کردن برای همه سخت شده و آینده انگار پُر از هیچ شده اما نمی‌شود ناامید بود و به معجزه و رؤیا دل خوش نداشت. پس امیدوارم معجزه‌ای اتفاق بیفتد که دیگر نگوییم دریغ از پارسال‌‌. هرچند باید بابت چیزهایی که داریم حتی اگر سقفی ساده و استیجاری است، شکرگزار باشیم. سلامتی نعمت بزرگی است که این روزها بیش از پیش در معرض خطر قرار گرفته و باید بیشتر مراقب بود.‌ ذهنی می‌تواند رؤیابافی کند که حالش خوب باشد‌ و اگر امیدواری و حال خوب وجود نداشته باشد، رؤیابافی هم کمرنگ می‌شود. گاهی وقت‌ها بخشی از زندگی بر پایه رؤیا می‌گذرد برای همین است که می‌گویم رؤیابافی نباید از دست برود. رؤیا همیشه تسلی‌بخش زمان‌هایی است که در گرداب ناامیدی دست و پنجه نرم می‌کنیم برای همین باید سعی کرد که بیشتر رؤیابافت و برای رسیدن به رؤیاها تلاش بیشتری کرد. رؤیاها می‌توانند فردی یا جمعی باشند، برای تحقق رؤیاهای جمعی همه باید دست به دست هم دهیم و کنار هم به‌سمت آینده بهتر پیش برویم.

رؤیای کودکی‌ام کجاست؟

رضا فیاضی
نویسنده و بازیگر
جمله بیگانه‌ای نیست ،اما آرزوی من دیدن شادی همیشگی بچه‌هاست. فکر می‌کنم این بچه‌ها هستند که می‌توانند جامعه را بسازند. امید ما به جوانانی است که جامعه به‌دست آنان می‌افتد. رؤیای من بالندگی بچه‌هاست. چه بچه‌های ایران و چه بچه‌های جهان. رؤیا جزو لاینفک بشری است. من با رؤیای کودکی‌ام زندگی می‌کنم. شعری را اینجا می‌آورم که در کتاب «بانوی نیلوفری» چاپ شده است: «رؤیای کودکی‌ام کجاست؟ / در خواب کدام مسافر خسته می‌گذرد این خیال سبز / مادرم شقایق نیم‌شبی بر لب‌ تبدار مردی مرده رویید/ مردی چنان عاشق که آبی چشمانش نوشگاه پرندگان بود/ رؤیای کودکی‌ام کجاست/ در بستر تنهایی کدام بانوی عاشق که از جانش خواب خدا را هم آشفته می‌کند/ رؤیای کودکی‌ام کجاست.» انسان بدون رؤیا یک جسد است و خالی از هرچیز است؛ به کودکی کردن بچه‌ها نگاه کنیم تا متوجه شویم که آنها چگونه با رؤیایشان زندگی می‌کنند. با شخصیت‌های خیالی که دوست دارند حرف می‌زنند، بازی می‌کنند و با آنها ارتباط برقرار می‌کنند. رؤیای بشر هم همین‌طور ساخته شده است و تمام سفینه‌هایی که به فضا رفتند یا حتی پیش از آن تمام پیشرفت و تکنولوژی بشری از همین رؤیاپردازی آدمی به تحقق رسیده است. انسان بی‌رؤیا، انسان مرده است و ما همیشه باید رؤیاپروری کنیم و دست از امید و آرزوهایمان برنداریم.

که آید بهار‌...

اسماعیل آذر
استاد دانشگاه
چند وقت پیش شعری از «هانری لانگ‌لوا»ترجمه کردم که این یادداشت را هم نقل به مضمون با آن شروع می‌کنم: سربازی در جنگ زخم شمشیر می‌خورد و به دیواری تکیه می‌دهد که ناگهان فرشته مرگ را می‌بیند. به او می‌گوید تو قدرت‌ داری هرکاری که می‌خواهی در حق من بکنی اما من تسلیم تو نمی‌شوم. اگر انسان‌ها تسلیم ناملایمات پیرامون خود نشوند و در وجود خودشان بایستند و خودشان، خودشان را شکست ندهند، هیچ چیز در این عالم نمی‌تواند انسان را شکست دهد. همه رؤیاهای انسان‌های شکست خورده درهم می‌ریزد، زمانی انسان بی‌رؤیا، بی‌آرزو و امید است که در درون خود شکست خورده باشد. حدیث نفس انسان‌هایی را که به کرونا دچار شده‌اند را خوانده‌ام و آن دسته از افرادی که در مبارزه با کرونا او را شکست داده اند‌؛ با خود فکر می‌کنم کسی می‌تواند رؤیاپردازی کند که وجهی محکم از خویشتنِ خویش در درونش داشته باشد‌ و این دژ درونی انسان است که نمی‌گذارد رؤیای نامطلوبی در ذهنش شکل بگیرد و همین است که می‌گویم رؤیاپردازی باید به قدر وسعت انسان‌ها باشد. مولوی می‌گوید: آرزو می‌خواه لیک اندازه خواه؛ این‌جا می‌توانیم آرزو را معادل رؤیا فرض کنیم. گمان می‌کنم هرچیزی را که انسان درباره آن رؤیاپردازی کند می‌تواند به واقعیت برساند. به قول صائب: «می‌توان رفت به یک چشم پریدن تا مصر / بوی پیراهن اگر قافله سالار شود» باور دارم تا زمانی که ما بترسیم و اندیشه را خرج زندگی‌مان نکنیم به رؤیاهایمان نمی‌رسیم، همان‌گونه که در قرآن مجید هم آمده «اَفَلاَ تَعْقِلُونَ، تَذَکرُونَ، تَتَفَکرُونَ» بزرگ‌ترین نعمت انسان اندیشیدن است و اگر اندیشیدن را در خود گم کنیم همه چیز را گم کرده‌ایم‌. پس این شعر را زمزمه کنیم که «که آید بهار و پیراهنِ بیشه نو شود»

خیال می‌بافم و می‌نویسم

داوود  فتحعلی بیگی
کارگردان تئاتر
من این روزها مشغول نوشتن نمایشنامه‌‌ای هستم و همیشه هم رؤیاهای زیادی  برای نمایشنامه‌هایم دارم؛ به‌طور همزمان چند کار در دست دارم و به‌همین خاطر برای هرکدام رؤیاهای متفاوتی به ذهنم می‌رسد،البته بهتر است نامش را خیال‌بافی بگذاریم.‌ من خیالاتی را می‌بافم و از این طریق به فضای نمایشنامه و حال و هوای شخصیت‌ها نزدیک می‌شوم و بعد آنها را روی کاغذ می‌آورم و پر و بال می‌دهم وبعد هربار که روی کاغذ می‌آورم چیزهای جدیدی به ذهنم می‌رسد که خود موجب خیال‌بافی‌های جدید است؛ اگر یک نویسنده نتواند خیال‌بافی کند، نمی‌تواند داستان بنویسد‌. ممکن است مبنای اصلی داستان الهام گرفته از طبیعت و محیط اطراف باشد، اما طبیعتاً نویسنده با رؤیابافی‌های خود در آن دخل و تصرف می‌کند و وارد خیال‌بافی می‌شود. رؤیای جمعی و اجتماعی من، همزیستی مسالمت‌آمیز مردم با رفتن ویروس کرونا کنار هم است؛ برای هر شخص، چیزهای زیادی تداعی‌کننده رؤیا هستند‌، بستگی دارد که مقصود از رؤیا خاطره باشد یا چیز دیگر‌. اگر مقصود خاطره باشد با دیدن تمام عزیزان آن خاطره‌ها زنده می‌شوند، اما گاهی هم پیش می‌آید که با مطالعه بعضی آثار، چه یک جمله چه یک خبر، قصه کوتاه، کتاب تاریخی یا حتی شنیدن یک سخنرانی کوتاه از یک اندیشمند، موجب رؤیابافی در ذهن می‌شود و ذهن مدام رؤیابافی می‌کند.

حیات جعلی

آرش سنجابی
کارگردان تئاتر
رومن پولانسکى در یکى از آن فیلم‌های کوتاه‌ اولیه‌اش، قصه پیرزنى را روایت می‌کند که دریک توالت عمومى شهرى کار مى‌کند. پیرزن در طول روز و وسط کارهای روزانه‌اش، گاهی روى یک صندلى می‌نشیند و غرق در رؤیا مى‌شود؛ رؤیایی که در آن  پیرزن معشوقه‌اى دارد و همه چیز در اغراقى غریب، پاکیزه و زیباست. انگار که بخش رؤیابین ذهنش، تنها مفر و ملجأ مسلطى‌ست که از آن محیط چندش‌آور جدایش می‌کند و او را به دنیایی دیگر می‌برد؛ دنیایی که بر عکس دنیایی که در آن کار می‌کند، دنیایی جذاب و دلرباست. به نظر من هم نکته اساسی بین واقعیت و رؤیا همین است؛ اینکه تمام ما یک زندگى درونى هم داریم؛ آنجا که رنج روزمره را به درون مختصات رؤیا مى‌کشانیم و مثل پیرزنِ فیلم پولانسکى، حیاتى جعلى براى خودمان می‌سازیم. واژه  ترکیبى رؤیاهاى جسمانى، پوچى‌اش در اینجا معنا مى‌گیرد که گاهی هیچکدام از رؤیاهامان جسمیت نمى‌گیرند و در سطح همان وضعیت «رؤیا» مى‌مانند و مى‌پُکند؛ براى من هم همین است، خصوصاً در این روزهایی که تجربه می‌کنیم. هیچ‌وقت نباید دست از رؤیابافی برداریم‌. آدمی به رؤیا زنده‌ است، نه تنها رؤیا بافی بلکه رؤیاسازی‌. همه تلاش و کوشش ما باید بر این مبنا باشد که رؤیایی را که در سر می‌پرورانیم، به واقعیت تبدیل کنیم و به سرانجام برسانیم. دنیا بدون رؤیا، تیره و تاریک می‌شود.















آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7581/4/571224/1
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها