در همسایگی شعر با مردمان «سی‌سخت»




گروه فرهنگی: «سی‌سخت» را زلزله آوار کرد و در همه‌ رنج‌های این روزها، تلخ‌تر از تماشای مردمانی نجیب که از بد حادثه، بی خانمان شده‌اند، نمی‌توان چیزی تصور کرد. دوستان شاعر بسیاری در آن سرزمین همه‌ این سال‌ها برای ما شعر نوشته‌اند که در آیینه‌ «سه‌شنبه‌های شعر» روزنامه‌ ایران بارها و بارها با مخاطبان خود در گفت‌وگو بوده‌اند. این صفحه به عکسی با دیوارهای خانه‌ای خسته از زلزله‌ سی‌سخت و شعری از زنده‌یاد مهدی سهیلی که غم زلزله‌زده‌ها را سروده است تقدیم می‌گردد و به همین اندک، آرزو می‌کنیم پس از این خبرهای خوش بشنویم.

لبخندها فسرد
پیوندها گسست
آوای لای لای زنان در گلو شکست
گلبرگ آرزوی جوانان به خاک ریخت
جغد فراق بر سر ویرانه‌ها نشست
از خشم زلزله
پوپک، شکسته بال به صحرا پرید و رفت
گلبانگ نغمه در رگ نای شبان فسرد
هر کلبه گور شود
عشق و امید، مرد
در پهندشت خاک که اقلیم مرگ‌هاست
با پای ناتوان و نفس‌های سوخته
هر سو دوان دوان
افسرده کودکان زپی مادران خویش
دلدادگان دشت
سرداده‌اند گریه پی دلبران خویش
در جست‌و‌جوی دختر خود مادری غمین
با صد تلاش پنجه فرو می‌برد به‌خاک
او بود ودختری که جز او آرزو نداشت
اما چه سود؟ دختر او، آرزوی او
خفته است در درون یکی تیره‌گون مغاک
بس کودکان که رنگ یتیمی گرفته‌اند
بس مادران به خاک غریبی نشسته‌اند
بس شهرها که گور هزاران امید شد
شام سیاه غم به سر شهر خیمه زد
آه غریب غمزدگان شکسته دل
بالا گرفت و هاله ابری سپید شد
آن کومه‌ها که پرتو عشق و امید داشت
غیر از مغاک نیست
آن کلبه‌ها که خانه دل‌های پاک بود
جز تل خاک نیست
این گفته بر لبان همه بازمانده‌ است:
کای دست آفتاب
دیگر مپاش گرد طلا در فضای شهر
ای ماه نقره‌رنگ
دیگر مریز نقره به ویرانه‌های ده
مارا دگر نیاز به خورشید وماه نیست
دیگر نصیب مردم خاموش این دیار
غیر از شبان تیره و روز سیاه نیست
خشکید چشمه‌ها و بجز چشمه‌های اشک
در دشت ما نماند
افسرد نغمه‌ها و بجز وای وای جغد
در روستا نماند
دیگر حدیث غربت وتنها نشستن است
یاران خوش سخن همگی بی‌زبان شدند
آنان که بود بر لبشان داستان عشق
خود «داستان» شدند
این گفته بر لبان همه بازمانده ماست:
هان، ای زمین دشت!
ما را تو در فراق عزیزان نشانده‌ای
ما را تو در بلای غریبی کشانده‌ای
ما داغدیده‌ایم
با داغدیدگی همه دلبسته توایم
زینجا نمی‌رویم
این دشت، خوابگاه جوانان دهکده است
این خاک، حجله‌گاه عروسان شهر ماست
ما با خلوص بر همه جا بوسه می‌زنیم
اینجا مقدس است
این دشت عشق‌هاست
هر سبزه‌ای که بردمد از دامن کویر
گیسوی دختری‌ست که در خاک خفته است
هر لاله‌ای که سرزند ازدشت سوخته
داغ دل ز نیست که غمناک خفته است
اما تو ای زمین
ای زادگاه ما
ما باتو دوستیم
زین پس شرار قهر به بنیاد ما مزن
ما را چنانکه رفت اسیر بلا مکن
این کلبه‌ها که خانه امید و آرزوست
ویرانسرا مکن
ور خشم می‌کنی
ویرانه کن عمارت هر قریه را ولی
مارا ز کودکان و عزیزان جدا مکن




آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7574/15/570492/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها