ایدهآلها و واقعیتها در دوران امروز چه هستند و چگونهاند
دوباره باید از نو آغاز کرد و ساخت
پیام دهکری
بازیگر و کارگردان تئاتر و سینما
گاهی این سؤال مطرح میشود که در شرایط موجود باید چه کرد و آیا سراسر باید ضعفها و مشکلات را دید و گله کرد یا باید کاری کرد. بیننگاه واقعبینانه و نگاه منفیگرا تفاوتهایی وجود دارد که جز با درایت نمیتوان به آن رسید و پاسخی برایش پیدا کرد. چه فرق میکند مرکزیتی بهنام تهران با شهری کوچک اما پر از ظرفیت مثلاً لاهیجان یا هرکجای دیگر این کشور؛ مهم این است که نباید به انسداد فکر و کار برسیم و بگذاریم چیزی حرکت را از ما بگیرد، اگر در این وضعیت قرار بگیریم حتماً باید کاری کرد. کاری که من کردم این بود آمدم به لاهیجان و سعی کردم نقطه شروعی باشم. ایمان دارم خوشبختی و پیشران شدن در یک جامعه محقق نمیشود مگر از خروجی سرشار از ادراک واقعیت یک جامعه؛ یعنی هرچقدر نگاه من واقعبینانه باشد، امکان خوشبختی من در فراروی بیشتر خواهد بود، واقعگرایی یعنی اینکه هستن امروز من چیست؛ بهطور واقعی نه بهشکل آرمانی. باید حواسمان باشد به این نکته که ما در نسبتی از حرکت بهسمت یک آرمان شهر ذهنی حرکت میکنیم اما با گامهای واقعی. وقتی واقعی حرکت میکنیم، طبیعتاً با همه چیز منطقی برخورد میکنیم. آن چیزی که شاید باعث شده من همچنان در لاهیجان باشم توجه در این نکته است که بر خلاف خیلی از آدمها با لاهیجان بهعنوان مدینهفاضله برخورد نکردم بلکه اینطور اندیشیدم که این شهر هم مثل هر جای دنیا سختیها و دشواریهای خودش را در درونش دارد و البته کلی آدم مهربان و خوب. حال اگر بخواهیم این مسأله را در بستر هنر و خصوصاً تئاتر بررسی کنیم باید بگوییم که یکی از اشکالات و نقدهایی که میتوانیم به طور جدی به ساختار هنر خصوصاً در حوزه تئاتر داشته باشیم، این است که هنر تئاتر سالهای سال از جامعه دور شد و بعد هم که تمنای بازگشت بهسمت جامعه داشت، بیشتر به سمت سطحینگری حرکت کرد؛ یعنی دچار عوامزدگی شد. باور من این است که اگر به تودهها نزدیک شویم، آن هم نه با نگاه و موضع از بالا به پایین و دانا به جاهل، بلکه از موضع یک انسان به انسان، بشدت میتوانیم همافزایی داشته باشیم و عموم مردم در هر سطحی میتوانند روی کاری که ما میخواهیم انجام بدهیم تأثیر بگذارند و آن اثر هنری، حال تئاتر باشد یا... هم برآمده از درد همین مردم خواهد بود. بنابراین در یک نظام هارمونیک ما بستههایی را مهیا میکنیم که باعث خوشگذرانی یا لذت یا کیف بسیاری از آدمها هم خواهد شد و از طرفی به ظرفیتهای هنر این مملکت افزوده خواهد کرد. مسأله دیگر شاید به شخص برمیگردد. برای من همینها کافی است. من هیچ وقت در زندگی زیادهخواه نبودم که امروز بگویم این یا آن را میخواهم و فردا چیز دیگری طلب کنم. همیشه دلم میخواهد با همین قناعت زندگی کنم. این همان جملهای بود که وقتی عزم مهاجرت به لاهیجان را کردم با خودم گفتم. گفتم: دوباره باید هفده ساله شوم و دوباره آغاز کنم.
بازیگر و کارگردان تئاتر و سینما
گاهی این سؤال مطرح میشود که در شرایط موجود باید چه کرد و آیا سراسر باید ضعفها و مشکلات را دید و گله کرد یا باید کاری کرد. بیننگاه واقعبینانه و نگاه منفیگرا تفاوتهایی وجود دارد که جز با درایت نمیتوان به آن رسید و پاسخی برایش پیدا کرد. چه فرق میکند مرکزیتی بهنام تهران با شهری کوچک اما پر از ظرفیت مثلاً لاهیجان یا هرکجای دیگر این کشور؛ مهم این است که نباید به انسداد فکر و کار برسیم و بگذاریم چیزی حرکت را از ما بگیرد، اگر در این وضعیت قرار بگیریم حتماً باید کاری کرد. کاری که من کردم این بود آمدم به لاهیجان و سعی کردم نقطه شروعی باشم. ایمان دارم خوشبختی و پیشران شدن در یک جامعه محقق نمیشود مگر از خروجی سرشار از ادراک واقعیت یک جامعه؛ یعنی هرچقدر نگاه من واقعبینانه باشد، امکان خوشبختی من در فراروی بیشتر خواهد بود، واقعگرایی یعنی اینکه هستن امروز من چیست؛ بهطور واقعی نه بهشکل آرمانی. باید حواسمان باشد به این نکته که ما در نسبتی از حرکت بهسمت یک آرمان شهر ذهنی حرکت میکنیم اما با گامهای واقعی. وقتی واقعی حرکت میکنیم، طبیعتاً با همه چیز منطقی برخورد میکنیم. آن چیزی که شاید باعث شده من همچنان در لاهیجان باشم توجه در این نکته است که بر خلاف خیلی از آدمها با لاهیجان بهعنوان مدینهفاضله برخورد نکردم بلکه اینطور اندیشیدم که این شهر هم مثل هر جای دنیا سختیها و دشواریهای خودش را در درونش دارد و البته کلی آدم مهربان و خوب. حال اگر بخواهیم این مسأله را در بستر هنر و خصوصاً تئاتر بررسی کنیم باید بگوییم که یکی از اشکالات و نقدهایی که میتوانیم به طور جدی به ساختار هنر خصوصاً در حوزه تئاتر داشته باشیم، این است که هنر تئاتر سالهای سال از جامعه دور شد و بعد هم که تمنای بازگشت بهسمت جامعه داشت، بیشتر به سمت سطحینگری حرکت کرد؛ یعنی دچار عوامزدگی شد. باور من این است که اگر به تودهها نزدیک شویم، آن هم نه با نگاه و موضع از بالا به پایین و دانا به جاهل، بلکه از موضع یک انسان به انسان، بشدت میتوانیم همافزایی داشته باشیم و عموم مردم در هر سطحی میتوانند روی کاری که ما میخواهیم انجام بدهیم تأثیر بگذارند و آن اثر هنری، حال تئاتر باشد یا... هم برآمده از درد همین مردم خواهد بود. بنابراین در یک نظام هارمونیک ما بستههایی را مهیا میکنیم که باعث خوشگذرانی یا لذت یا کیف بسیاری از آدمها هم خواهد شد و از طرفی به ظرفیتهای هنر این مملکت افزوده خواهد کرد. مسأله دیگر شاید به شخص برمیگردد. برای من همینها کافی است. من هیچ وقت در زندگی زیادهخواه نبودم که امروز بگویم این یا آن را میخواهم و فردا چیز دیگری طلب کنم. همیشه دلم میخواهد با همین قناعت زندگی کنم. این همان جملهای بود که وقتی عزم مهاجرت به لاهیجان را کردم با خودم گفتم. گفتم: دوباره باید هفده ساله شوم و دوباره آغاز کنم.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه