مأموریت سخت در صبح سرد زمستانی


پیمان بخشی
کارشناس فوریت‌های پزشکی ۱۱۵ پایگاه تجره شهرستان خرم آباد استان لرستان
صبح روز پنجشنبه یازدهم دی امسال که از روزهای سرد زمستانی بود طبق روال هر روزه برای تحویل گرفتن شیفت و تغییر و تحول تجهیزات آمبولانس وارد پایگاه شدیم، پس از بررسی تجهیزات و نوشتن دفتر با همکارم امید یاراحمدی مشغول صرف صبحانه شدیم. ساعت 9:40 صبح حدود یک ساعت و نیم از شروع شیفتمان گذشته بود که ناگهان تلفن پایگاه زنگ خورد.
در سامانه آسایار (سامانه اتوماسیون ثبت مأموریت‌های اورژانس) از طریق اتاق فرمان یا همون دیسپچ خبر تصادف دو دستگاه خودروی سواری از روبه‌رو در کیلومتر10 محورسپید دشت - خرم آباد اعلام شد. با اینکه لباس مأموریت بر تن داشتیم و آماده بودیم، گفتم: «امید جان عجله کن که مورد تصادف است». در پایگاه را باز کردم و همکارم آمبولانس را از پایگاه بیرون آورد. امید در حالی که از قبل آلارم‌ها را روشن کرده بود، آژیر را نیز روشن کرد و پس از حدود 6 دقیقه به محل رسیدیم. جمعیت زیادی تجمع کرده بودند. امید آمبولانس را پارک کرد و به سرعت پیاده شدیم.
ارزیابی کلی از صحنه نشان می‌داد دو دستگاه خودرو 206 و پیکان سواری با هم تصادف کرده و از شدت برخورد از جاده منحرف شده بودند، سرنشینان خودروها نیز به بیرون پرت شده و وضع خوبی نداشتند. وقتی بالای سر راننده 206 که مردی 32 ساله بود رسیدم گفت آقا من خوبم برو سراغ بقیه به آنها کمک کن! من فریاد زدم امید جان درخواست کد کمکی کن بعدش بیا پیش این مصدوم من می روم سمت پیکان سواری...وقتی به خودرو نزدیک شدم خانمی 57 ساله با عصای شکسته و خراشیدگی سروصورت، بالای سر شوهرش نشسته و در حالی که صورت او را می‌بوسید با گریه از من درخواست کمک کرد و گفت: «تورو خدا به همسرم کمک کنید من خوب هستم» وضعیت شوهرش وخیم بود زیر ماشین گیر کرده و از درد می‌نالید. با صدایی منقطع و نفس نفس زنان گفت: «پاهایم را از شدت درد نمیتونم تکان بدم، دارم خفه میشم»...
امید با عجله تخت را آورد و با کمک حاضران در صحنه مصدوم را بیرون کشیدیم و به داخل آمبولانس منتقل کردیم. اما حالش رو به وخامت گذاشت صدای ریه کاهش پیدا کرد و رنگش کبود شد. با عجله کیت احیا را آماده کردیم به همکارم گفتم مسیر طولانی است و ممکن است به بیمارستان نرسد باید کاری کنیم. تصمیم‌گیری سخت بود از شدت هیجان و اضطراب صدای ضربان قلبم را در گوش‌هایم احساس می‌کردم، بیمار با مرگ دست و پنجه نرم می کرد و ما در تلاش برای نجات مصدوم بودیم.
همزمان که از خداوند کمک می خواستم با سوزن آنژیوکت سوراخی در قفسه سینه‌اش ایجاد کردم.کار سخت و حساسی بود همزمان با خارج شدن هوا از آنژیوکت ناگهان مصدوم نفس راحتی کشید و رنگ پوست و صورتش عادی شد. من و امید هم با دیدن این صحنه نفس راحتی کشیدیم و خدا را شکر کردیم. در همین موقع نیروهای کمکی رسیدند و به سایر مصدومین رسیدگی کردند. با توجه به شرایط اورژانسی مصدوم او را به بیمارستان شهدای عشایر که 15 کیلومتر با صحنه حادثه فاصله داشت، منتقل کردیم. از شدت خستگی و استرس ماسک‌هایمان خیس عرق شده بود بعد از اطمینان از اتمام مأموریت با رضایت از اینکه یک نفر را از مرگ نجات داده بودیم، راهی پایگاه شدیم.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7535/12/565482/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها