قصه جدایی
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
این ستون درباره شرایط فعلی است و اصلاً ربطی به سالگرد تولد یا مرگ کسی ندارد؛ حتی اگر از من بخواهند درباره بهرام صادقی بنویسم که 12 آذر سالمرگش بود و البته که یکی از درخشانترینهاست. اما از صبح که از خواب بیدار شدم چشمم روی یک سری کتاب میرود و میآید. دلم میخواهد درباره این کتابها بنویسم ،اما فکر میکنم چه مناسبتی میتواند داشته باشد این است که به تقویم نگاه میکنم و میبینم تولد نویسندهاش 21 آذر است و در خوشبینانهترین حالت محتوای این ستون را باید هفته آینده بنویسم؛ اما آقایان و خانمها این شما و این هم احمد شاملو که متولد آذر است و کتابی عظیم دارد به نام کتاب «کوچه»؛ کتابی که فرهنگ عامیانه را در خودش جا داده است. اما چه شد که فکر میکنم باید درباره این کتاب یا کتابهای مشابه آن بنویسم. دلیلش همین شرایط امروز جهان است؛ از صبح فکر میکنم اگر این قرنطینهها و این بیماری ویروسی بخواهد حالا حالاها بماند چه بلایی سر فرهنگ عامه میآید. اصلاً فرهنگ عامه لزومش در ارتباط بودن است و این ویروس خودش را به در و دیوار میزند تا آدمها را از هم جدا کند. اما به خودم نوید میدهم که روابط مجازی شده است و حتماً شکلی دیگر از فرهنگ عامه بهوجود میآید. اما فکر میکنید از این مجازی چه چیزی عایدمان میشود؟ فکر کنید یکی از همین نسل جدیدیها بخواهد فرهنگ عامه در مجازی خلق کند؛ این است که مینویسد: «چرا ج نمیدی؟» قطعاً ج یعنی جواب و البته همین را هم فینگیلیش مینویسد که فاتحه خط و خطوط فارسی را هم میخواند و اگر هم ازآنان بخواهید فارسی تایپ کنند سختشان است. اما همین «ج» در فرهنگ عامیانه میدانید چه خصوصیاتی دارد؟ بیایید سری به کتاب «کوچه» احمد شاملو بزنیم و از «ج» خبر بگیریم؛ در ابتدای جلد یازده این کتاب ذیل حرف «ج» نوشته: «ج از اسماء طلسمات است. اگر به همین صورت «ج» بیست.چهار بار بر نبات مصری نویسد و به خورد صاحب قلنج دهد شفا یابد.»
میبینید که این حرف چقدر در فرهنگ عامه خاصیت دارد، البته خاصیتهای دیگری هم دارد که حتماً شما را ارجاع میدهم به کتاب شاملو تا بخوانید و ببینید از حرف «ج» چه کارهایی ساخته است؛ در فرهنگ عامه مجازی اینروزهای ایران هم از این حرف خیلی کارها بر میآید که شما را با تخیلاتتان همراه میکنم تا کاربردهای آن را پیدا کنید.
خب اگر فرهنگ عامه تولید نشود چه اتفاقی میافتد؟ زندگی آیا متوقف میشود؟ بعید است زندگی متوقف شود، اما از غنای زندگی کم میشود؛ اصطلاحات رنگ و روی شان کم میشود و مثلها و متلها رنگ میبازند. فکر کنید پدربزرگها و مادربزرگها بخواهند برای نوههایشان قصه بگویند شب تا شب پیام تصویری با نوه عزیزشان بدون هیچ محبتی چه قصهای در خودش دارد؟ تنها و تنها این قصه قصه جدایی است. آدمی تنهاست اما در جمعیت معنا پیدا میکند. معنای زندگی آدمی هم که گفتم همین فرهنگ عامهای است که قرنهاست با ماست؛ تلاشی که اشخاصی مانند علیاکبر خان دهخدا یا صادق هدایت و دیگران در گردآوری آن کردهاند. اما فکر میکنم همین روابط مجازی هم نیاز به جمعآوری اصطلاحات دارد؛ اینکه آنقدر زمان انگار فشرده شده است که جای کلمه ناقابل «که» مینویسند «ک» یا جای کلمه بیچاره «به» مینویسند «ب». اما من هنوز که و به را همانطور که هستند دوست دارم.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه