دلنوشته‌ای برای کامبوزیا پرتوی

قلمت حرف نداشت برای بیان قصه‌هایی که سرشار از حرف بودند




فرشته طائرپور
فیلمساز
از «ماهی» تا «گلنار» و از «گلنار» تا «مدرسه مادربزرگ‌ها» باهم قدم زدیم؛ و سرانجام از «کرونا» تا درگاه دیارِ دیدار با خدا، تو رفتی و ما ماندیم...کی به تو خواهیم رسید را فقط خدا می‌داند. همیشه عادت داشتی جلوتر از بقیه، پا به راه بگذاری و حتماً سخت‌ترین مسیر را انتخاب کنی. سخت کردنِ راه برای خودت و دیگران، روش همیشگی ات برای پیمودن بود ،چون عادت داشتی به سختی‌ها بخندی و خندیدن را دوست داشتی... .
قراردادن تو در قالب‌های قول و نظم، خیلی سخت بود و عادت داشتی مشتریان قصه‌هایت را بیچاره کنی؛ بی‌آنکه آنها را برانی، یا خود بروند...اصلاً کجا می‌توانستند بروند که بهتر از تو پیدا کنند؟! اگر هم چندی به قهر می‌رفتند، چیزی نمی‌گذشت که به منت باز می‌گشتند،  تا تو به بازگشت‌شان بخندی و خودشان را هم بخندانی و... .
اصلاً عادت داشتی به همه چیز بخندی  و دیگران را هم سیر بخندانی ،حتی به مصیبت‌ها، طغیان‌ها و بحران‌ها... .
چقدر دلم می‌خواهد وقتی به تو فکر می‌کنم، مجسم کنم که آنجا هم‌ داری می‌خندی؛ می‌دانم که این کار از تو بر می آید... اصلاً بیا و یادمان بده که مثل تو به کرونا، مرگ، جدایی، حسرت، دلتنگی و هرچیزی که تلخ و ناخواسته است بخندیم... .
کمتر کسی بلد بود مثل تو، به همه چیز بخندد و از همه چیز قصه بسازد...حتماً جایی، زمانی، کسی برای تو سهمی بیشتر از مهارتِ قصه گویی،  از خدا گرفته بود... یادم نمی‌رود که موقع نوشتن، بر تشکچه‌ای روی زمین می‌نشستی، این را بارها، در سال‌های قبل، در اقامتگاه گروه گلنار در هشتپر و در خانه‌ات در تهران دیده بودم...انگار از همان ایام، با زمین و خاک رفاقت بیشتری داشتی...
درونِ آن پیکر نحیف ات، چه آسمانی از تخیل، آفتابی بود! و چه رودی از تعابیرِ ناب جاری بود! و چه حیرت برانگیز بود وقتی شرحی از آن همه تخیل و تعابیر را روی کاغذهای بزرگ - با دستخطی نه چندان زیبا، اما بسیار خوانا - می‌خواندیم... .
قلمت حرف نداشت، برای بیان قصه‌هایی که سرشار از حرف بودند... .
باید جای خوبی باشی؛ مگر می‌شود خدا که خود بهترین قصه گوست، قصه گویان - بخصوص آنها  را که برای بچه‌ها قصه‌های شیرین گفته‌اند-  به جای خوبی نبرد؟! خوابت آرام و خانه ات روشن...
لطفاً هرجا هستی، دست از روایت قصه‌های خوب بر ندار، ما هم اینجا قصه‌های تو را نسل به نسل منتقل می‌کنیم تا نامت همیشه برای بچه‌ها آشنا بماند.‌

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7501/16/561468/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها