مردی با چشمان حادثه ساز

آیا جهان در آستانه نابودی است؟



محمد بلوری/ روزنامه نگار
پهلوان حیدر در گفت‌و‌گو با سهراب همان دانشجوی پزشکی گفت: شکر خدا که دیگر از حمله سگ‌های هار به آبادی خبری نیست. روزهای سرشار از اضطراب و وحشت به آخر رسیده حالا مردم بدون احساس خطر از حمله سگ‌ها، با آرامش خاطر به کسب و کار مشغول هستند و در کوچه رفت‌‌وآمد می‌کنند یا به‌ دیدن هم می‌روند و از حال هم باخبر می‌شوند. احساس امنیت چه نعمتی است و دکترجان...
سهراب جواب داد: -‌همینطوره پهلوان. اما حیدرجان با نشانه‌های یک ویروس ناشناخته‌ای روبه رو شده‌ایم که خدا نکند شیوع پیدا کند وگرنه مصیبت بار خواهد بود. همان ویروس کشف شده در بدن اجساد سرنشینان قایق که امواج دریا به ساحل کشانده بود.
بدبختانه تا حالا خانم معلم و صیادی که به جنازه‌ها دست زده بودند به ویروس مبتلا شده‌‌اند.
پهلوان حیدر با تأسف سرجنباند و گفت:
-‌ آه سهراب‌جان، من برای این دخترخانم زحمتکش دلم می‌سوزه، طفلک معصوم به‌ خاطر عشق به تعلیم بچه‌های این آبادی دل از خانواده و تحصیلات دانشگاهی کشیده، ترک شهر و دیار کرده، آمده به این‌جا با قبول محرومیت‌ها، مکتبخانه راه انداخته تا به پسرها و دخترها و زن‌ها سواد یاد بده، اما چه مرارت‌هایی کشیده، شنیده‌ای که خرافه پرست‌های متعصب به‌ خاطر سوادآموزی به دختر‌ها و زن‌های آبادی چه رفتار زشتی با این دخترخانم داشته‌اند، حتی یک شب در تاریکی کوچه‌ای می‌خواستند با قمه بکشندش؟ اگر جوان‌های لوطی برای نجاتش سر نمی‌رسیدند کشته شده بود. بعد هم به مکتب‌اش هجوم بردند و همه چیز را داغان کردند. حالا حالش چطوره؟ سهراب جواب داد: تو همین درمانگاه تو قرنطینه نگهش‌ داشتم. حالش بد نیست.
-‌ سهراب گفت: یکی‌شان که پیرمردی است حالش بحرانی‌ است و امیدی به نجاتش نیست، اما آن‌ یکی بهبود پیدا می‌کند.
پهلوان پرسید: آخر فهمیدید قربانیان دریا مبتلا به چه نوع ویروسی بوده‌اند؟
سهراب جواب داد: پس از آزمایش امعا و احشای اجساد قربانیان روشن شد که هم زن و شوهر هم بچه‌ها مبتلا به ویروس بوده‌اند اما دکتر صادقی هرچه در کتب علمی پزشکی جست‌وجو کرد نام و مشخصاتی از این ویروس نوظهور پیدا نکرد. به‌همین‌خاطر دستور داد هر چهار جنازه را به آتش بکشند. حتماً پی‌ برد این ویروس نوظهور به‌سرعت تکثیر پیدا می‌کند و مرگبار‌تر از هر ویروس شناخته شده‌ای است.
پهلوان پرسید: خانم معلم را می‌شود برای چند لحظه دید؟
دانشجوی جوان با قاطعیت جواب داد: نه پهلوان. به‌ دستور دکتر صادقی در قرنطینه شدید قرار دارد و با چهره‌ای بیمناک گفت: پس با این ترتیب می‌شود حدس زد که این ویروس حالا در شهر چه کشتاری راه انداخته! و حتماً آنهایی که جنازه‌های‌شان در دریا پیدا شده، در فرار از شهر طاعونی بوده‌اند که جنازه‌های‌شان به ساحل ما رسیده.
دانشجوی جوان با نگرانی آه عمیقی کشید و گفت:
-‌ پناه برخدا، در این صورت با موج فراریان از شهر ویروس‌زده به این روستا روبه‌رو خواهیم شد. پهلوان به یادش آمد که قرار است با سهراب به دیدن عارف پیرشان -استاد ارغنون- بروند و به او خبر دهند که قاضی «دارالعدل» قرار منع تعقیب برایش صادر کرده و آزاد است تا از مخفیگاهش بیرون بیاید.
در این دیدار وقتی عارف از شیوع ویروس ناشناخته باخبر شد سری تکان داد و گفت: احتمالاً این بار نیز رمالان فریبکار به‌دنبال بازار پررونقی برای سرکیسه کردن مردم می‌گردند. سهراب گفت: از فریبکاری تازه‌شان بگویم استاد. این شیادان اعلام خطر کرده‌اند و هشدار داده‌اند فاجعه‌ای برای بشریت در پیش است که با زیرورو کردن زمین و ویرانی شهر‌ها و روستاها، بشریت را به آستانه نابودی خواهد کشاند. این رمالان دغلکار، دعاهایی به مردم ساده لوح می‌فروشند که همراه داشته باشند تا از هر خطر مرگباری خود و آبادی‌شان را نجات بدهند. استاد نمی‌دانید با فروش این «طلسم‌نجات» چه پولی از افراد فریب‌خورده به‌جیب می‌زنند...
استاد ارغنون با لبخندی گفت: گویی در هر عصر و زمانی با‌وجود مردم ساده دل، بازار شیادان و فریبکاران پررونق خواهد بود.
در نیمه‌ سال 99 هجری‌قمری، چند ماه مانده به سال یکهزار قمری منجم بی‌سوادی در بوق و کرنا دمید که با آغاز سال یکهزار جهان‌ ما به پایان می‌رسد و با نابودی کره خاکی، با تحویل سال همه نابود خواهند شد. حالا ببینید این پیشگویی چه مصائبی به بار آورد...



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7497/12/561026/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها