چرا جایزه داستان تهران؟
محمد طلوعی
نویسنده
صغرای قضیه اینطور است که ادبیات در تنوع ساخته میشود و این تنوع چیز بازارپسندی نیست. یعنی نمیتوانید یک داستان علمی خیالی بنویسید که در تهران صدسال دیگر بگذرد و انتظار داشته باشد داستانتان مخاطب عام داشته باشد یا یک داستان تاریخی بنویسید در دوره تیموری و انتظار خواننده فراوان برایش داشته باشید. این تنوع ژانری چیزی است که علاقهمند تخصصی و به تبع آن یک جایزه میتواند بسازد. در همهجای دنیا کار جایزههای ادبی همین است. که سلیقهای بسازد و بازار را بشکند. البته مفهوم بازار برای من یک چیز تمامیتخواه ویرانگر نیست، بازار کتاب یعنی ادبیات همهخوان در یک دوره خاص. بسیاری از چیزها که یک روزی پرفروش بودند امروز ارزشهای ادبیشان آشکار میشود مثل داستانهای فصیح یا بسیاری از نوشتهها که خاصپسند بودند و ادبیات خا ص فرض میشدند امروز میفهمیم که جز زبان مغلق و ماجرای ناتن درست چیزی نداشتند اما همان سلیقههای خارج از بازار هم خودشان را با جایزهها تثبیت کردند. هیچ جایزه جریان اصلی به یک داستان علمیخیالی جایزه نمیدهد، توقع نداشته باشید آرتور.سی.کلارک جایزه نوبل ببرد اما جوایز داستانهای علمیتخیلی چنان معتبرند و چنان تعقیبکنندگانی دارند که کم از نوبل ادبیات ندارند. کبرای قضیه این است که ادبیات ورطه تجربهگرایی است، هیچ شکل تثبیت شدهای از ادبیات وجود ندارد و هیچکس با بردن یک جایزه و چندجایزه نمیتواند ادعا کند شکلی غایی از ادبیات را کشف کرده، بههمین قیاس همیشه ادبیات محل تجربههای تازه است اما کسی به این تجربههای تثبیت نشده جایزه نمیدهد. همه منتظر میمانند شکلی از ادبیات تکرار ومقبول شود تا به آن توجهکنند. این خلافآمد درونی همیشه باعث شده در کنار جریان اصلی ادبیات جوایزی برای شکلهای تجربهگراتر ادبیات هم شکل بگیرد. شکلی از ادبیات که بیشتر خاصیتی درونزا و والایشی برای خود ادبیات دارد و اینجا است که جایزههای خصوصی وارد میشوند و نقشی اساسی دارند. جایزههای خصوصی داستاننویسی مثل اسپری اکسیژناند یا آبی که با اکسیژن غنی شده باشد. ذات آب و هوا اکسیژن است اما گاهی لازم است همین عنصر هم تقویت شود. مقوم ادبیات داستانی زنده جایزههای داستاننویسی بخش خصوصی است که فارغ از سیاستگذاریهای دولتی اهدا میشود، فارغ از سیاستورزیهای ادبی یا سانسور بازار داده میشوند و قرار است شکلی از ادبیات را که در حاشیه مانده زنده نگهدارند. جایزه داستان تهران یکی از همین جایزهها است، جایزهای که با فکرکردن به یک خلأ تاریخی بنیان گذاشته شده، اینکه تصویر تهران در ادبیات داستانی ما کمرنگ است و ما برای دیدن این تصویر به مقومی ادبی نیاز داریم. جایزه داستان تهران با این ایده تأسیس شده که تهران بهعنوان قهرمان داستان ظهور کند و داستانهایی داشته باشیم که هیچجایی جز این زمین و زمان اتفاق نیفتد. بنابراین فارغ از حرفهای بودن و تازهکار بودن نویسندهها، فارغ از نامهای نویسندگان موضوع داستان تهران در هر دوره به مسابقه گذاشته میشود و سابقه سه دوره برگزاری قبلی جایزه نشانداده که مورد استقبال همگانی قرارگرفته. داستان شهری و علیالخصوص داستانی که در فضای شهرتهران بگذرد به نظر فراوان نوشته میشود اما وقتی سراغ داستانها میرویم میبینم که این داستانها در فضاهایی بسته در جاهایی بدون اتمسفر نوشته میشوند و فرقی بین تهران و رشت و آمستردام نیست. شهرهای این داستانها شهری است بدون چهره، بدون خاطره و بدون تصویر. داستانهایی که در هر کجا میتوانند اتفاق افتادهباشند. جایزه داستان تهران فارغ از مضمونها و درونمایهها تأکید دارد که باید چهره شهر پیداباشد ما باید بفهمیم داستان در تهران اتفاق میافتد به گونهای که در هیچکجای دیگر دنیا واقع نشود و شهر تهران چنان با داستان عجین شده باشد که جدانشود. این خیلی آرمانی است اما همین دورههای انجام شده نشانداده که شدنی است. همینطور است که یک جایزه میتواند انگیزهای باشد باید برای تعمیق چیزهایی که جاری است. اگر یک روزی جایزه رشت هم برگزار شود من خیلی خوشحال میشوم یا جایزه تبریز و اگر جایزه داستانهای تاریخی یا جایزه داستانهای علمیتخیلی. چون فکر میکنم هرکدام این جایزهها میتوانند بخشی از ادبیات ما را بارور کند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه