فلسفه در چه فضایی امکان رشد ندارد؟
«اجارهنشینی فکری» فلسفه را عقیم میکند
حمیدرضا یوسفی
استاد دانشگاه پوتسدام آلمان و متخصص فلسفه میانفرهنگی
یکی از پرسشهایی که در گفتمانهای متعدد علومانسانی به آن پرداخته شده رابطه «فرهنگ» و «فلسفه» است. حال پرسش این است که فلسفه چیست؟ و در چه فضایی میتواند رشد کند؟ باید بدانیم که «فرهنگ» یک نرمافزار است و به خودیخود وجود خارجی ندارد. این اندیشهورزی و حضور فعال انسان است که فرهنگ میآفریند، دانش تولید میکند و به تبیین ساختار هستی و نقش خود در آن میپردازد. آنچه که در زبان یونانی «فلسفه» و در زبان فارسی «اندیشهورزی» نامیده میشود، اشاره روشمند بههمین امر است. لذا برای ترسیم رابطه بین فرهنگ و فلسفه جای واژه «فلسفه» را با واژه «اندیشهورزی» عوض میکنم. زیرا فلسفه همان «اندیشهورزی هدفمند مبتنی بر روش» است.
وضع فرهنگ و فلسفه در هر قوم، ملت و جامعهای با نوع اندیشهورزی افراد آن نسبتی مستقیم دارد. هرچه افراد یک جامعه بهدنبال اندیشهورزی فعالانه و جرح و تعدیل کنشگرانه داشتههای خود باشند، بههمان میزان فرهنگ و فلسفه آنان نیز از درجا زدن، درجا ماندن و بازتولید افکار تقلیدی و عاریه گرفته شده از این و آن، کمتر برخوردار خواهد بود.
هرچه افراد یک جامعه معانی فرهنگی و نوع اندیشهورزی خود را درونی کنند و با نگاهی بیدار به این واقعیت پیببرند که چگونه میتوان آنها را هدفمند و مبتنی بر روش بهکار گرفت و با شرایط منطبق کرد، بهتر خواهند توانست به فرهنگ و اندیشهورزی خود روح و جان حرکتدهنده و کاوشگرانه ببخشند.
اینجاست که «فرهنگ» و «اندیشهورزی» درهم تنیده میشوند و موجب تنظیم احساسات و رفتارها خواهند شد. بنابراین باید به این شناخت رسید که «فرهنگ» و «اندیشهورزی» میتوانند مکمل یکدیگر باشند. هیچ کدام از آنها خود به خود ایجاد، اجرا و بارور نخواهند شد، بلکه این تک تک افراد جامعه هستند که با تواناییهای مسئولیتپذیر خود، خودیاری فکری را اندیشمندانه تبدیل به یک فرهنگ قوی، انعطافپذیر و روبهرشد خواهند کرد.
فلسفه با معانی و مفاهیم گسترده خود فرزند کنجکاو و سختکوش اندیشهورزی است. از این رو، تعاریف متفاوتی از فرهنگ و فلسفه بهعنوان فرزندان اندیشهورزی وجود دارد. اندیشهورزی و به بیانی دیگر «میل به فلسفیدن» در فطرت بشر نهاده شده است و توانمندیهای آن آفاق و گستره عظیم هستی را دربرمیگیرد. البته اندیشهورزی و محصول آن در بستر فرهنگی بهوجود میآیند و شکوفا میشوند. از بزرگترین تولیدات تاریخساز بشر تا ویرانگریهای او، محصول همین اندیشهورزی روشمند و هدفمند است. اندیشهورزی، بسترهای فرهنگی بهوجود میآورد و از آن طریق خواسته یا ناخواسته تحت تأثیر مستقیم و غیرمستقیم آن قرار میگیرید. یکی از ارکان اندیشهورزی ایجاد سلامت ذهن و بهداشت رفتار فردی و جمعی است.
در مغز ما یک چهارضلعی همپیوند «تفکر» و «حس» و «احساس» و «شهود» فعال است که کلیه رویدادهای زندگی ما در گرو نوع استفاده از آن قرار دارد. این چهارضلعی کانون ایجاد تنوع شیوههای اندیشهورزی و باعث تفاوت دیدگاه تکتک انسانها است و به همین دلیل است که صحنههای زندگی، اغلب تبدیل به عرصههای نبرد بیپایان میشوند. جهانبینی انسان محصول کارکرد درهم تنیده این چهارضلعی است که در بسترهای مختلف فرهنگی متفاوت جلوه میکند. تنوع اندیشهورزی در فرهنگ مسیحی یا اسلامی که خود نیز جلوههای متفاوتی دارند، نشانگر این است که رویش درست اندیشهورزی و فرهنگسازی در همه ممالک به بیداری جامعه و شکوفایی شعور فردی و جمعی کمک میکند. کسانی که به بهانه «مدرنیته» یا «مدرن بودن» دنبال فرهنگ و فلسفه وارداتی هستند، هم در نظر و هم در عمل با اندیشهورزی خداحافظی کردهاند و اجارهنشینی فکری میکنند.
«جامعه اندیشهورز» یک جامعه بیدار و خوداتکاست که با عزتنفس عمل میکند. درحالی که اجارهنشینهای فکری تسلیم تمدنی میشوند و خود را فاقد هرگونه اندیشهورزی میدانند و ازخودگریزی فرهنگی و دگردوستی را گاهی زیر لوای «تعامل با جهانیان» دنبال میکنند. این دیدگاه در عمل باعث عقبگرد اجتماعی بسیاری از استعدادهای جامعه میشود که میتوانند با تربیت و روشنگری مناسب چرخهای پیشرفت و تحول جامعه شوند. تجربیات یکصد سال گذشته نشان میدهد که این جهانبینی، آسیبهایی چون «سستی هویتی»، «فروریختگی عزت نفس» و «امتناع تفکر» به کشور وارد کرده است. بیخانمانهای فکری معتقدند که «باید» برای متحول شدن همان مسیری را طی کرد که برخی کشورهای مغربزمین طی کردهاند. «باید» با کمک آنان صنعتی شد. «باید» با کمک آنان قانوناساسی خود را متحول کرد. «باید» با کمک آنان سیستم سیاسی کشور را بهروز کرد و...
چیزی که اجارهنشینهای فکری به آن بیتوجه میمانند این است که آنان نمیتوانند تجربههای تاریخی غرب را مثل خود آنان تجربه کنند و بههمان نتایج با همان کیفیت برسند. برای آسیبشناسی این خودزنی میتوان به اندیشهورزی هدفمند و مبتنی بر روش روی آورد و آن را تبدیل به ارابهای مقاوم برای فرهنگسازی در زمینههای مختلف علمی و غیرعلمی کرد. ما در مقابل مواریث فکری خود و نسلهای بعدی مسئولیم. بیاعتنایی ما یعنی نادیده گرفتن تلاشهای نیاکانمان برای ایرانی که میخواهد بهعنوان یک کنشگر واقعی در عرصههای مختلف جهانی نقشآفرینی کند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه