دیروز و امروز «سنگلج» در گفتوگو با لاله تقیان به بهانه 55 سالگی اش
تاریخ با شکوه یک تماشاخانه
محسن بوالحسنی
خبرنگار
لاله تقیان کارگردان و پژوهشگر ایرانی در رشته تعزیه و تئاتر است و او را بهعنوان اولین ارائهدهنده طرح تهیه پرونده تعزیه برای یونسکو هم میشناسند. او از همان سالهای آغاز به کار تماشاخانه سنگلج در این تماشاخانه حضور داشته و امروز نیز دغدغه تماشاخانهای را دارد که به گفته خودش اولین تماشاخانه و سالن استاندارد تئاتر در ایران بوده است. تقیان که آثار بسیاری در حوزه پژوهش تعزیه و تئاتر نوشته در گفتوگو با «ایران» از دیروز و امروز تماشاخانه سنگلج میگوید.
شما از چه زمانی کار در تماشاخانه سنگلج را تجربه کردید؟
در اداره کار گروههای نمایشی وجود داشت و این گروهها به نوبت در تماشاخانه سنگلج کار اجرا میکردند و من هم اولین تجربهام را در این تماشاخانه زمانی روی صحنه بردم که با گروه علی نصیریان همکاری میکردم و همه آن زمان از احداث این سالن استقبال میکردند و خوشحال بودند که میتوانند آثارشان را در این تماشاخانه روی صحنه ببرند چون سالن دیگری وجود نداشت.
دلیل این استقبال دقیقاً چه بود؟
دلیل استقبال از تماشاخانه توسط تئاتریها و البته مردم را به دو نکته بسیار مهم میتوان مربوط دانست. یکی اینکه سنگلج اولین و شاید آخرین سالنی بود که در ایران با استانداردهای کامل سالن تئاتر ساخته شد و از طرفی دیگر نیز وقتی تصمیم گرفتند این تماشاخانه مخصوص نمایشهای ایرانی باشد هم این تماشاخانه را در مرکز توجه بسیاری قرار داد. البته بعدها نمایشهای غیرایرانی نیز در این تماشاخانه روی صحنه رفتند که اکثراً کارهای مهم و برجستهای بودند و به غنای آثار به نمایش درآمده در این تماشاخانه کمک کردند و امروز شاید با آنچه در گذشته به داشتنش افتخار میکردیم فاصله گرفتهایم و متأسفانه بیراه نیست اگر بگوییم سنگلج از دوران شکوهش فاصله بسیار دارد.
سنگلجی که امروز میبینید با آنچه در دهههای گذاشته وجود داشت چه فرق و فاصلههایی دارد؟
متأسفانه سالهاست که خط و مشی مشخصی در تماشاخانه سنگلج در مقایسه با دهههای گذشته وجود ندارد. قبل از انقلاب تکلیف تماشاخانه مشخص بود و همانطور که گفتم گروههای مشخص تئاتری وجود داشتند که به نوبت همه آنها در این تماشاخانه نوبت اجرا میگرفتند و روی صحنه میرفتند و مردم هم از این آثار استقبال بینظیری میکردند؛ در واقع مشخص بود که قرار است این تماشاخانه چه مشی و روشی داشته باشد و به چه سمتی برود و از سوی دیگر هم، همین تکلیف روشن، باعث میشد مخاطب هم بداند کجا میرود و چه میخواهد ببیند. بعدها آنقدر مدیریت این تماشاخانه دستبهدست شد که تکلیفش هم به نسبت همین تغییر و تحولات بسیار، از مسیری که قرار بود برود دور افتاد. یک دورهای پیشنهاد دادیم که تماشاخانه به آثار هنری در قالب هنرهای سنتی اختصاص داده شود و محلی باشد برای ارائه این آثار نمایشی که بستر مناسبی برای ارائهشان وجود ندارد. تا مدتی هم به این پیشنهاد عمل شد اما بعد از مدت کوتاهی دوباره رویه سابق را پیش گرفت و از اجرایی کردن این پیشنهاد هم غفلت ورزیده شد. به هر صورت چیزی که درباره این تماشاخانه مهم است یادگاری است که گذشتگان ما بهجا گذاشتند. تماشاخانهای که استانداردترین تماشاخانه ما بوده و حالا نیز ما میتوانیم با مدیریت درست فرهنگی آن را به دوران اوجش برگردانیم.
پس شما اعتقاد دارید که جایی مثل سنگلج، باید اجرای نمایشهای خاصی را عهدهدار شود؟
ببینید در کشور فرانسه جایی مثل «کمدی فرانس» وجود دارد که مشخصاً به یک رویکرد در حوزه نمایش میپردازد و مخاطبان خاص خودش را دارد و آنها میدانند اگر بخواهند چنین ژانری را تماشا کنند، میتوانند به این تماشاخانه بروند و کیفیت آثار هم مشخصاً در حد استانداردی است که آنها را از تماشای یک نمایش ناامید نمیکند. از سوی دیگر اینجا فقط بحث تئاتر نیست و کشورهای پیشرفته دنیا در کنار همه اینها به مسأله جذب توریست هم فکر میکنند و تاریخشان را در معرض تماشای عموم قرار میدهند تا آنها نیز ببینند و در کنار سودآوری اقتصادی، پویایی و بهروز بودن این تاریخ را هم تجربه کنند. متأسفانه ما خیلی راحت از چنین گنجینههایی غافل میشویم و گاهی حتی خودمان خواسته و ناخواسته، به ویرانی و فراموشی آنها صحه میگذاریم و فقط مثل شیوه رانندگیمان که انگار مسابقهای است برای اول شدن، در حوزهای مثل حوزه نمایش هم خیلیها فقط رسیدن به مسند و صندلی برایشان مهم است و این موضوع واقعاً دردآور است.
در این صورت اصول پذیرش یا رد یک نمایش چه خواهد بود؟
من هیچ وقت در شورای نظارت نبودم و اگر عقیده و نظری داشتم آن را به صورت مکتوب در مجله نمایش منتشر میکردم و هیچ وقت خودم را در موقعیتی قرار ندادم که بگویم فلان کار اجرا شود و بهمان کار اجرا نشود. چیز خیلی عجیبی هم نیست. چون تئاتر معیارها و مؤلفههای مشخصی دارد و سلیقه و نظر شخصی در آن جایگاهی ندارد. این مؤلفههای تئاتری هم چیزی نیست که ما بخواهیم از خودمان دربیاوریم، بلکه دهههاست که به عنوان یک دوره آکادمیک در دانشگاههای سراسر جهان و البته ایران تدریس میشود و تنها نیاز است که در شاکله اجتماعی آن، یک مدیر لایق فرهنگی را در کنار خود داشته باشد تا هر تماشاخانهای بتواند کارهای ماندگاری را در پرونده خود ثبت کند. اینکه مدیریت فرهنگی خوب است در یک نقطه و مسند ثابت باشند تا بتوانند برنامههای خود را طویلالمدت پیریزی کنند مسألهای است که تماماً بستگی به خود مدیر دارد و ویژگیهایش. مثلاً بهروز غریبپور زمانی که مدیر فرهنگسرای بهمن بود واقعاً خدمات بسیار زیادی را ارائه کرد و باعث شد این فرهنگسرا، روزگار روشنی را سپری کند و آیندهاش هم تا حدود زیادی تحت تأثیر همین دوره شکوفایی بود. اگر کسی مثل غریبپور داشته باشیم که یک مدیر فرهنگی است که هم مدیریت را خوب میشناسد و هم فرهنگ را، چرا نباید اجازه داد که کارش را به صورت مستمر انجام بدهد؛ پس همه موضوع بستگی به مدیر دارد و ظرفیتهای مدیریتی و فرهنگیاش.
گنجینه امن خاطرات
پریسا مقتدی
مدیر تماشاخانه سنگلج
تماشاخانه سنگلج؛ گنجینه امن خاطرات پنج نسل از هنرمندان و تماشاگران تئاتر پا به ۵۵سالگی گذاشت. خانهای مصفا به عطر و یاد بزرگان این هنر والا که بانیان و صاحبان این خانهاند. چرا که رونق خانه از صفای میزبان است و میزبانان این خانه اگرچه در قید حیات نیستند اما روح بلندشان در فضای بیغبار این تماشاخانه تا همیشه زنده است و زندگی میکند. بزرگانی چون عزتالله انتظامی، محمدعلی کشاورز، جمشید مشایخی، داوود رشیدی، جعفر والی و... که هریک در هنر و اخلاق و منش والا سرآمد نسل خود و الگوی نسلهای آینده بودند. روح استاد عباس جوانمرد میهمان تازه این ضیافت است. چراغ تماشاخانه سنگلج امروز و بعد از ۵۵ سال کماکان روشن است و این درخت تنومند همچنان بارور و چه شور و شعفی از این بزرگتر؟ در این خانه به انتظار آمدن روزهای بهتر باز است به لطف آمدگان و رفتگانی که با هربار حضور در اینجا و نفس کشیدن در هوای آن، گرمابخش این خانه بودهاند. به امید و آرزوی تداوم این ماندگاری. گنجینه امن خاطرات؛ تولد ۵۵سالگیات مبارک.
خبرنگار
لاله تقیان کارگردان و پژوهشگر ایرانی در رشته تعزیه و تئاتر است و او را بهعنوان اولین ارائهدهنده طرح تهیه پرونده تعزیه برای یونسکو هم میشناسند. او از همان سالهای آغاز به کار تماشاخانه سنگلج در این تماشاخانه حضور داشته و امروز نیز دغدغه تماشاخانهای را دارد که به گفته خودش اولین تماشاخانه و سالن استاندارد تئاتر در ایران بوده است. تقیان که آثار بسیاری در حوزه پژوهش تعزیه و تئاتر نوشته در گفتوگو با «ایران» از دیروز و امروز تماشاخانه سنگلج میگوید.
شما از چه زمانی کار در تماشاخانه سنگلج را تجربه کردید؟
در اداره کار گروههای نمایشی وجود داشت و این گروهها به نوبت در تماشاخانه سنگلج کار اجرا میکردند و من هم اولین تجربهام را در این تماشاخانه زمانی روی صحنه بردم که با گروه علی نصیریان همکاری میکردم و همه آن زمان از احداث این سالن استقبال میکردند و خوشحال بودند که میتوانند آثارشان را در این تماشاخانه روی صحنه ببرند چون سالن دیگری وجود نداشت.
دلیل این استقبال دقیقاً چه بود؟
دلیل استقبال از تماشاخانه توسط تئاتریها و البته مردم را به دو نکته بسیار مهم میتوان مربوط دانست. یکی اینکه سنگلج اولین و شاید آخرین سالنی بود که در ایران با استانداردهای کامل سالن تئاتر ساخته شد و از طرفی دیگر نیز وقتی تصمیم گرفتند این تماشاخانه مخصوص نمایشهای ایرانی باشد هم این تماشاخانه را در مرکز توجه بسیاری قرار داد. البته بعدها نمایشهای غیرایرانی نیز در این تماشاخانه روی صحنه رفتند که اکثراً کارهای مهم و برجستهای بودند و به غنای آثار به نمایش درآمده در این تماشاخانه کمک کردند و امروز شاید با آنچه در گذشته به داشتنش افتخار میکردیم فاصله گرفتهایم و متأسفانه بیراه نیست اگر بگوییم سنگلج از دوران شکوهش فاصله بسیار دارد.
سنگلجی که امروز میبینید با آنچه در دهههای گذاشته وجود داشت چه فرق و فاصلههایی دارد؟
متأسفانه سالهاست که خط و مشی مشخصی در تماشاخانه سنگلج در مقایسه با دهههای گذشته وجود ندارد. قبل از انقلاب تکلیف تماشاخانه مشخص بود و همانطور که گفتم گروههای مشخص تئاتری وجود داشتند که به نوبت همه آنها در این تماشاخانه نوبت اجرا میگرفتند و روی صحنه میرفتند و مردم هم از این آثار استقبال بینظیری میکردند؛ در واقع مشخص بود که قرار است این تماشاخانه چه مشی و روشی داشته باشد و به چه سمتی برود و از سوی دیگر هم، همین تکلیف روشن، باعث میشد مخاطب هم بداند کجا میرود و چه میخواهد ببیند. بعدها آنقدر مدیریت این تماشاخانه دستبهدست شد که تکلیفش هم به نسبت همین تغییر و تحولات بسیار، از مسیری که قرار بود برود دور افتاد. یک دورهای پیشنهاد دادیم که تماشاخانه به آثار هنری در قالب هنرهای سنتی اختصاص داده شود و محلی باشد برای ارائه این آثار نمایشی که بستر مناسبی برای ارائهشان وجود ندارد. تا مدتی هم به این پیشنهاد عمل شد اما بعد از مدت کوتاهی دوباره رویه سابق را پیش گرفت و از اجرایی کردن این پیشنهاد هم غفلت ورزیده شد. به هر صورت چیزی که درباره این تماشاخانه مهم است یادگاری است که گذشتگان ما بهجا گذاشتند. تماشاخانهای که استانداردترین تماشاخانه ما بوده و حالا نیز ما میتوانیم با مدیریت درست فرهنگی آن را به دوران اوجش برگردانیم.
پس شما اعتقاد دارید که جایی مثل سنگلج، باید اجرای نمایشهای خاصی را عهدهدار شود؟
ببینید در کشور فرانسه جایی مثل «کمدی فرانس» وجود دارد که مشخصاً به یک رویکرد در حوزه نمایش میپردازد و مخاطبان خاص خودش را دارد و آنها میدانند اگر بخواهند چنین ژانری را تماشا کنند، میتوانند به این تماشاخانه بروند و کیفیت آثار هم مشخصاً در حد استانداردی است که آنها را از تماشای یک نمایش ناامید نمیکند. از سوی دیگر اینجا فقط بحث تئاتر نیست و کشورهای پیشرفته دنیا در کنار همه اینها به مسأله جذب توریست هم فکر میکنند و تاریخشان را در معرض تماشای عموم قرار میدهند تا آنها نیز ببینند و در کنار سودآوری اقتصادی، پویایی و بهروز بودن این تاریخ را هم تجربه کنند. متأسفانه ما خیلی راحت از چنین گنجینههایی غافل میشویم و گاهی حتی خودمان خواسته و ناخواسته، به ویرانی و فراموشی آنها صحه میگذاریم و فقط مثل شیوه رانندگیمان که انگار مسابقهای است برای اول شدن، در حوزهای مثل حوزه نمایش هم خیلیها فقط رسیدن به مسند و صندلی برایشان مهم است و این موضوع واقعاً دردآور است.
در این صورت اصول پذیرش یا رد یک نمایش چه خواهد بود؟
من هیچ وقت در شورای نظارت نبودم و اگر عقیده و نظری داشتم آن را به صورت مکتوب در مجله نمایش منتشر میکردم و هیچ وقت خودم را در موقعیتی قرار ندادم که بگویم فلان کار اجرا شود و بهمان کار اجرا نشود. چیز خیلی عجیبی هم نیست. چون تئاتر معیارها و مؤلفههای مشخصی دارد و سلیقه و نظر شخصی در آن جایگاهی ندارد. این مؤلفههای تئاتری هم چیزی نیست که ما بخواهیم از خودمان دربیاوریم، بلکه دهههاست که به عنوان یک دوره آکادمیک در دانشگاههای سراسر جهان و البته ایران تدریس میشود و تنها نیاز است که در شاکله اجتماعی آن، یک مدیر لایق فرهنگی را در کنار خود داشته باشد تا هر تماشاخانهای بتواند کارهای ماندگاری را در پرونده خود ثبت کند. اینکه مدیریت فرهنگی خوب است در یک نقطه و مسند ثابت باشند تا بتوانند برنامههای خود را طویلالمدت پیریزی کنند مسألهای است که تماماً بستگی به خود مدیر دارد و ویژگیهایش. مثلاً بهروز غریبپور زمانی که مدیر فرهنگسرای بهمن بود واقعاً خدمات بسیار زیادی را ارائه کرد و باعث شد این فرهنگسرا، روزگار روشنی را سپری کند و آیندهاش هم تا حدود زیادی تحت تأثیر همین دوره شکوفایی بود. اگر کسی مثل غریبپور داشته باشیم که یک مدیر فرهنگی است که هم مدیریت را خوب میشناسد و هم فرهنگ را، چرا نباید اجازه داد که کارش را به صورت مستمر انجام بدهد؛ پس همه موضوع بستگی به مدیر دارد و ظرفیتهای مدیریتی و فرهنگیاش.
گنجینه امن خاطرات
پریسا مقتدی
مدیر تماشاخانه سنگلج
تماشاخانه سنگلج؛ گنجینه امن خاطرات پنج نسل از هنرمندان و تماشاگران تئاتر پا به ۵۵سالگی گذاشت. خانهای مصفا به عطر و یاد بزرگان این هنر والا که بانیان و صاحبان این خانهاند. چرا که رونق خانه از صفای میزبان است و میزبانان این خانه اگرچه در قید حیات نیستند اما روح بلندشان در فضای بیغبار این تماشاخانه تا همیشه زنده است و زندگی میکند. بزرگانی چون عزتالله انتظامی، محمدعلی کشاورز، جمشید مشایخی، داوود رشیدی، جعفر والی و... که هریک در هنر و اخلاق و منش والا سرآمد نسل خود و الگوی نسلهای آینده بودند. روح استاد عباس جوانمرد میهمان تازه این ضیافت است. چراغ تماشاخانه سنگلج امروز و بعد از ۵۵ سال کماکان روشن است و این درخت تنومند همچنان بارور و چه شور و شعفی از این بزرگتر؟ در این خانه به انتظار آمدن روزهای بهتر باز است به لطف آمدگان و رفتگانی که با هربار حضور در اینجا و نفس کشیدن در هوای آن، گرمابخش این خانه بودهاند. به امید و آرزوی تداوم این ماندگاری. گنجینه امن خاطرات؛ تولد ۵۵سالگیات مبارک.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه