مردی با چشمان حادثه ساز
سگهای هار در تله آتش
محمد بلوری/ روزنامه نگار
مش صفدر پیشخدمت شیخ صدای زاری او را در سحرگاه از پشت در اتاقش میشنید که از درگاه خدا طلب بخشش گناهانش را میکرد. به زاری میگریست و میگفت:
-خدایا من روسیاه به تو بخشنده رو آوردهام. من در جمع رمالان جاه طلب عمری برای جاه و مقام و ثروت مردم سادهدل را فریب دادهام و از حق و عدالت دور ماندهام، من به جای ترغیب بیماران به دوا و درمان و مراجعه به طبیب با نوشتن خزعبلات بهعنوان جنزدگان و اسیران طلسم مردم را روانه قبرستان کردهام. من کسانی را که با داشتن زخم از چنگ و دندان سگهای وحشی طلب شفا میکردند با جادو و جنبل از دوا و درمان منع کردهام و این بیماران مبتلا به ویروس هاری را به زیر خاک فرستادهام. ای خدا فردا باید کفاره گناهانم را پس بدهم آیا من روسیاه بخشیده خواهم شد...؟
پیشخدمت پشت در بسته اتاق شیخ زانو به زمین زد صدای هق هق شیخ را میشنید که بهزاری میگریست و طلب بخشش میکرد. پیشخدمت سالخورده بهت زده به گلهای قالی کف اتاق خیره شد و از خودش پرسید:
-پس آقا چرا از دستههای مطربهای دورهگرد خواسته فردا به حضورش برسند؟
در این هنگام صدای زاری آقا را شنید که با بغضی در گلو نالید:
-خدایا بهخاطر فریب مردم روسیاهم با عمری فریبکاری سزاوار بدنامیام.
خدمتکار پیر با تعجب از خود پرسید: منظور آقا چی هست، فردا با آمدن دسته مطربها برای توبه گناهان چه خواهد کرد؟
آن روز صبح چگونه آغاز شد؟
با روشنی روز دسته بزرگی از سگهای هار جنگل حمله را آغاز کردند و خرناس کشان یکی از کوچههای اصلی آبادی را در پیش گرفتند و مراقبانی که در حاشیه جنگل روی درختان در میان انبوه شاخهها پنهان بودند با نواختن طبلها و دمیدن ضربه سرنا و شیپور هجوم سگها و مسیر حمله آنها را به ساکنان آبادی خبر دادند تا زنها و مردهایی که در مسیر قرار داشتند شتابزده کودکان پراکنده در کوچه را جمع کنند و به خانهها پناه ببرند.
سگها با سرعت عجیبی به یورش ادامه دادند تا با گذر از پیچ و تاب کوچهای بلند که به میدان بزرگ میرسید وارد این میدان شوند. سگهای وحشی طبق معمول هدفشان همین میدان بود چون به تجربه میدانستند در حاشیه میدان دکهها و دکانهایی است که با غافلگیری کاسبکارها میتوانند طعمههایی به چنگ بیاورند، همچنین خبر داشتند ممکن است زنها و مردهایی که برای خرید به دکانهای حاشیه میدان آمدهاند در وحشت فرار خوراکیها را به زمین پرت کنند تا خود را به پناهگاهها برسانند و طعمههایی پراکنده بر زمین در میدان بر جا بماند.
اما آن روز صبح با ترفندی که کدخدا و مردان ریش سفید آبادی برای مقابله با سگها بهکار برده بودند حادثه شگفتیآوری اتفاق افتاد.
سگها که تعدادشان به سی و پنج قلاده میرسید با رسیدن به دهانه میدان به ناگاه مردان و زنانی که بر لبه بامهای دو سوی کوچه کمین کرده و منتظر رسیدن سگها بودند دست به کار شدند. آنها تورهای بلند ماهیگیری را که در دست داشتند در انتهای کوچه یکباره روی سگها گستردند، سگها که راهی به میدان نداشتند وحشتزده تصمیم به بازگشت گرفتند اما همگی در میان تورهای ماهیگیری که رویشان گسترده بودند هر چه بیشتر برای نجات خود تقلا میکردند تورها بر دست و پا و کمرشان پیچیدهتر میشد و راه گریزی نداشتند.
در این میان گروه دیگری از مردان پیتهای نفت را روی سگها ریختند و با انداختن مشعلهایی فروزان شعلههای سرکش آتش یکباره از سر و تنشان زبانه کشید. سگهای هار شعلهور برای نجات خود به تقلا افتادند و زوزه کشان تن به سوختن دادند. اما در این لحظات واقعهای پرخطر و پیشبینی نشده اتفاق افتاد. مرد و زن از بام خانهها دیدند که چند سگ توانستند از حاشیه دیوار خود را از لبه تور بیرون بکشند و شعله کشان روی دیوار کوتاهی پریدند که چند لحظه بعد شعلههای آتش از پنجرههای خانهها به بیرون زبانه کشید. در این حادثه کسی آسیب ندید اما دو منزل در آتش سوخت و به این ترتیب ریش سفیدهای آبادی برای نابودی سگهای هار با شکست روبهرو شدند.
ادامه دارد
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه