به مناسبت سالروز شهادت امام سجاد(ع)

پیام‌آور عاشورا



اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
نخستین بازتاب واقعه عاشورا با آوردن اسیران کربلا به کوفه رخ نمود وعبور کاروان اسیران از کوچه‌های کوفه، آنچنان صحنه‌های دردناکی پدید آورد که اهالی کوفه را به عکس‌العمل عاطفی واداشت. مردم کوفه خاطرات بسیاری از حضورخاندان رسول گرامی اسلام(ص) زمان خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) در شهر خود داشتند. ازاین رو با مشاهده وضعیت نامناسب اسیران که اهل بیت آن حضرت(ص) نیز درمیان آنان بودند، بویژه غل و زنجیرشدن علی بن الحسین(ع) به‌صورت «جامعه» (بسته شدن دست و پای با کند و زنجیر به گردن) در شرایطی که از بیماری رنج می‌برد، بشدت متأثر شدند. اغلب آنانی که به تماشا ایستاده بودند می‌گریستند تا آنجا که شگفتی امام سجاد(ع) را برانگیخته وخطاب به آنان می‌فرماید: «شما برای ما گریه و اظهار ناراحتی می‌کنید؟ پس چه کسی ما را کشت؟!» سؤالی که پیام عاشورای حسینی(ع) را در نخستین روزهای پس از وقوع تا عمق جان‌ها نفوذ داده و تخم تردید و ندامت را در وجود کوفیان نشاند. با ورود کاروان اسیران به دارالاماره، ابن زیاد که با تبختر و استکبار بر تخت حکومت تکیه زده بود، از سر تجاهل، خطاب به امام سجاد(ع) پرسید: «کیستی؟» حضرت پاسخ داد:«علی بن الحسین هستم.» ابن زیاد این بار با هدف به رخ کشیدن پیروزی ظاهری خود برآل‌الله پرسید: «آیا خدا علی بن الحسین را نکشت!؟» آن حضرت(ع) با اغتنام از فرصت برای برقراری گفت‌و‌گویی چالشی میان اسلام اموی و اسلام محمدی(ص) وبا شجاعت و تسلط فرمود: «آنکه به دست مردمان کشته شد برادر هم نامم  بود.» ابن زیاد که انتظار چنین پاسخی را از امام سجاد(ع) در آن شرایط روحی و درغل و زنجیر اسارت نداشت، بار دیگر تأکید کرد نخیر خدا او را کشت! پاسخ دیگر باره امام سجاد(ع) با استناد به کلام وحی، ابن زیاد را به موضع ضعف وانفعال کشانده و با عصبانیت گفت: آیا تو هنوز تا آن حد جرأت و توان ‌داری که جواب مرا بدهی و حرف مرا رد کنی؟! آنگاه دستور داد تا حضرت را ببرند و سر از بدنش جدا کنند. در این وقت عمه‌اش زینب(س) با صلابت علوی زبان به سخن گشود که: ای پسر زیاد! آیا خون‌هایی که از ما ریختی بس نیست؟ بخدا قسم از او جدا نخواهم شد، تا خون مراهم به همراه خون او بریزی! امام سجاد(ع) که می‌دانست اگر در این مقطع با صراحت از حقانیت نهضت حسینی(ع) دفاع نکند، پیام عاشورا را ابلاغ نکرده است، بار دیگر صدا به سخن بلند نموده و فرمود: ای پسر زیاد آیا مرا از مرگ می‌ترسانی! آیا ندانسته‌ای که مرگ در راه خدا عادت ما وشهادت در راه او کرامت ما خاندان رسول خداست؟! ابن زیاد از ترس بیرون رفتن کنترل اوضاع از دستش دستور داد تا اسیران را به خلوتی ببرند تا کسی دسترسی به آنان نداشته باشد. سپس برای ایجاد رعب و وحشت در میان اهالی کوفه امر کرد تا سرهای کشته شدگان را در کوچه‌های شهر بچرخانند و هرچه زودتر اسیران را نیز راهی شام کرد. درشام اما شرایط متفاوت بود چرا که شامیان خاطره‌ای از اهل بیت پیامبر(ص) واطلاع چندانی از ارجمندی و جایگاه آنان در مجموعه تعالیم اسلام نداشتند. از این‌رو کاروان اسرا با بدرفتاری مردم شام مواجه شدند. در اینجا امام سجاد(ع) با برقراری گفت‌و‌گو در دو سطح مردم کوچه و بازار و حاکمان ستم پیشه، اجازه نداد تا دستگاه خلافت یزید به اهداف خود نائل آید و کار را به آنجا رساند که خشونت علنی که با چرخاندن شهر به شهر سرهای بریده برسر نیزه ها نشانه اقتدار و امری عادی بشمار می‌رفت، منسوخ، از رسمیت افتاده وامری قبیح شمرده شود.

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7432/20/553217/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها