چطور از کرونا گذر کنیم؟
ذهنهای خلاق
دکتر مهرداد ناظری
جامعهشناس و استاد دانشگاه
1. بدون شک یکی از تحولات مهم زندگی بشر در هزاره سوم ورود بیماری اپیدمیک کرونا است. در خصوص جنبههای پزشکی و درمانی این موضوع و نحوه مواجهه با آن سخنان بسیاری گفته شده است. اما توجه به جنبههای فلسفی و اجتماعی این موضوع میتواند حائزاهمیت باشد.
به لحاظ فلسفی دو دیدگاه در خصوص جهان هستی و زندگی انسان وجود دارد؛ گروه اول بر این باورند که زندگی مبنا و پایهای مبتنی بر رنج و درد دارد و بشر به این دنیا آمده تا با سختیهای بسیاری مواجه شود. شوپنهاور معتقد است که انسان همواره در رنج و بدبختی بسر میبرد و برای عبور از رنج تنها راهحلها، توجه به هنر، اخلاق و زهد است. حتی برخی مثل فیلسوف معاصر «دیوید بناتاری» استاد فلسفه دانشگاه کیپ تاون، پا را از این هم فراتر نهاده و معتقد است تولد انسان یک تراژدی است. او تئوری زایش ستیزی(Antinatalism) را مطرح کرده و بر این باور است که تولد هر انسان یک واقعیت دردآور است.
در مقابل این نوع نگاه، دیدگاههایی وجود دارد که رنج را پایهای برای عبور به سوی زندگی برتر میدانند و معتقدند که در هر رنج، شادی نیز نهفته است. در بسیاری از فلاسفه شرق آسیا و فلاسفه آیینهای هندی و عرفان اسلامی چنین دیدگاهی به چشم میخورد. مثلاً بودا زندگی را رنج میداند و راههای رهایی از رنج را به انسان نشان میدهد.
2. حال در خصوص کرونا نیز میتوان بر اساس این دو دیدگاه نظریات متفاوتی را مطرح کرد. گزاره اول این است که کرونا بیماری ای است که هیولاوار به سمت انسانها هجوم میآورد و آنان را میبلعد. بنابراین انسان رنجور اما در اوج تکنولوژی و عقلانیت، نمیتواند راهی برای نجات خود بیابد. اما گزاره دوم این احساس را به انسان میدهد که کرونا نیز یک نشانه و زمینهای برای فهم متفاوت بشر است که باید در مورد آن نقادانه، عمیقتر و ژرفانگرتر توجه نشان داد.
اگر نگاه دوم را بپذیریم با توجه به فلسفه غنی اندیشههای مولانا، حافظ و سعدی میتوان اینگونه تفسیر کرد که انسانها میتوانند در نظام اجتماعی در برابر سختیها و مشکلاتی که با آنها مواجه میشوند راهی برای بهتر زیستن خود بیابند. در اینجا مسأله «امید» حائزاهمیت میشود. انسان امیدوار با اراده در پی پیدا کردن راهی برای تغییرات خواهد بود. در واقع او میخواهد مسیری را برای رسیدن به شرایط مطلوب طی کند.
به عقیده گابریل مارسل امید راهی است برای استعلا جستن از تنگناهای زندگی. در واقع تنگناهای زندگی است که مسأله امید را مطرح میکند و منزلت انسانی را ارتقا میبخشد. در اینجا «خود انسانی» (Self) موضوع مهمی است. از منظر جرج هربرت مید در اینجا کنشگر اجتماعی بین من اجتماعی (me) و منِ خلاق (I) در حرکت است. در این دیالکتیک دو وجهی من اجتماعی مجموعه هنجارهای اجتماعی مبتنی بر تکرار و تقلید است که راهی را برای عبور انسان از تنگناهایی مثل کرونا فراهم نمیکند. او تسلیم و سرسپرده موقعیت است، در واقع همه تلاشهای او برای زندگی به پوچی و نیستی منجر میشود. بر این مبنا یا مرگ را میپذیرد یا خود، مرگ را در قالب خودکشی انتخاب میکند.
اما وجه دوم این قضیه این است که فرد بتواند براساس «من خلاق» یک پالایش ذهنی انجام دهد. او ادراکی متفاوت از موقعیت پیدا میکند. کرونا مهمترین پدیده اجتماعی است که در هزاره سوم، تکنولوژی و امنیت را با چالش مواجه میسازد. او باید با تفسیر وضع موجود راهی برای رهایی بیابد. در اینجا نوع نگرش مفهومی عمیقی از مهرورزی مطرح میشود. «انسان مهرورز خلاق» انسانی است که در بنبست زندگی باقی نمیماند و از روی مانعی بهنام کرونا عبور میکند. در اینجا میتوان بازگشتی به اندیشههای متعالی مولانا داشت. او میگوید:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش
انسان دور مانده از اصل و هویت مهرورز خویش باید راهی به سوی خود پیدا کند، راهی که او را در مسیر کمال و متعالی شدن قرار میدهد. بر این مبنا و با توجه به آنچه که گفته شد، بهنظر میرسد که در نگاه فلسفی و اجتماعی به کرونا میتوان دو برداشت را مدنظر قرار داد؛ اول آنکه بشر سقوط خود را باور کند و بر این اصل تأکید کند که تراژدی بیهودگی و نیستی بر حیات او مستولی خواهد شد یا اینکه او میتواند کنشی مبتنی بر تازگی انجام داده و به تعبیر جامعهشناسان تفسیری مثل مید و بلومر از کنش ماندگی عبور کند. این قدرت عبور کردن، قدرت زایش و خلاقیت است. در واقع او در خود مرور میکند و همه چیز را با چالش مواجه میسازد. اینک برای تغییر به ارادهای نیاز است، تغییری که او را از فضای تاریکیها به سوی روشنی سوق میدهد.
جسم خاک از عشق، بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
در این خصوص کنشگر با آگاهی و درک متفاوت از خود و جهان اطراف میتواند حرکت کند؛ حرکتی که مبتنی بر ایجاد اندیشه و معرفت جدید در اوست. نقطه عزیمت حرکت بشر، عبور از مهرورزی نابالغ و آسیبزا به سوی مهرورزی بالغانه است به گونهای که او ارتباط خود با طبیعت و هستی را مورد بازنمایی و نقد قرار میدهد.
3. تجربه نشان میدهد که ستیز انسان با طبیعت، خروجی شکلگیری بیماریهای اپیدمیک را بههمراه خواهد داشت که نتیجه آن نیستی برای انسان هوشمند است، درحالی که او باید همگام و مداراجویانه و با نگاه مهرورزانه به طبیعت و هستی راهی به سوی تغییرات اساسی و ریشهای پیدا کند. بنابراین فرض اساسی، درک مهرورزی خلاق و متعالی شدن است. کرونا میتواند به انقلاب درونی در بشر منتهی شود در صورتی که او بخواهد نگاهی متفاوت و خلاقانه به این پدیده داشته باشد. مهمترین نکته این است که بدانیم نظام کائنات و هستی بر مدار نظم و هماهنگی حرکت میکند و حالا انسان متمدن باید در مسیر پیشرفت خود تعریف و تفسیری نو ارائه داده و خود را بهعنوان جزوی از این نظام هماهنگ و بدون نقص جانمایی و معرفی کند. در آن صورت او میتواند زندگی متفاوتی را در آینده تجربه کند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه