مردی با چشمان حادثه ساز

راهی برای نجات مردم جزیره





محمد بلوری/ روزنامه نگار
سهراب دانشجوی رشته پزشکی به‌عنوان سرپرست درمانگاه مرادآباد همراه با سهیلا دختری که معلم مدرسه این آبادی است، به دیدن استاد ارغنون در محل اقامتش آمده‌اند تا درباره فاجعه شیوع ویروس هاری از او کمک بخواهند...
٭٭٭
خانم معلم گفت: شیوع ویروس هاری در این آبادی فاجعه بار شده است. از یک طرف تعداد حیوانات مبتلا به بیماری هاری افزایش پیدا می‌کند و از طرف دیگر انسان‌های بیشتری به این ویروس مرگبار مبتلا می‌شوند. هر روز در این آبادی با صحنه‌های هولناکی روبه رو هستیم و شب‌ها این سگ‌ها و دیگر جانوران هار هستند که برای پیدا کردن طعمه‌ای به کوچه‌ها هجوم می‌آورند و حتی برای بیرون کشیدن مرده‌ها از توی قبرها خاک قبرستان را زیر و رو می‌کنند و روزها هم شاهدیم که بیماران مبتلا به هاری در اوج بحران بیماری از خانه‌ها به کوچه و بازار می‌زنند و به‌وضع دلهر‌ه‌آوری در برابر دیدگان وحشتزده مردم جان می‌دهند.
 سگ‌ها و گربه‌های اهلی هم که در خانه‌ها نگهداری می‌شوند در حمله حیوانات وحشی و ولگرد زخم برداشته‌اند و به بیماری هاری مبتلا شده‌اند که خطرناک هستند و سبب سرایت ویروس هاری در میان اعضای خانواده‌ها می‌شوند.
با این‌ وضع بحرانی هیچ‌کس خود را مسئول نجات جان مردم آبادی نمی‌داند. در حالی که باید تمامی ساکنان آبادی با تزریق واکسن ضد هاری از مرگ دردناک نجات پیدا کنند وگرنه هیچ‌کس از ‌چنین مرضی در امان نخواهد بود.
جوان دانشجو در تأیید سخنان خانم معلم گفت: استاد، متأسفانه حاکم به‌ جای اینکه هر چه زودتر برای تزریق واکسن ضد هاری اقدام کند، شیوع هاری را سزای مردم گناهکار می‌داند و به‌خانواده‌ها توصیه می‌کند برای نجات بیماران به دعانویسان مراجعه کنند در حالی که باید تزریق واکسن ضدهاری تا آخرین نفر در سراسر آبادی انجام شود وگرنه انسانی در این آبادی زنده نخواهد ماند.
ارغنون پرسید: پس چرا تزریق واکسن ضدهاری را شروع نمی‌کنید؟
دانشجوی جوان گفت: دعانویس‌ها برای گرمی بازارشان واکسن ضد هاری را نوعی تزریق شیطانی عنوان می‌کنند و به مردم تلقین می‌کنند که چنین تزریقی نوعی مایه‌کوبی است که روح شیطانی با آن به جسم و جان آنها نفوذ پیدا می‌کند. همین شایعه پراکنی است که سبب می‌شود رمال‌ها و دعانویس‌ها با نوشتن دعا یا از طریق رمل و اسطرلاب درآمد هنگفتی به چنگ بیاورند.
استاد فکری کرد و گفت: این ترفند کلاهبرداری رمال‌ها را می‌شود از بین برد. حاضرم با پیران و ریش سفیدان آبادی گفت‌وگو کنم تا به کمک هم بتوانیم توطئه رمال‌ها و دعانویس ها را نقش بر آب کنیم و به خانواده‌ها هشدار بدهیم که راه نجات آنها از مرگ فقط مایه کوبی است. خانواده‌ها که باید به شما بیش از رمال‌ها و دعانویس‌ها اعتماد داشته باشند. ما ریش سفیدها هم که در میان خانواده‌ها ارج و قربی داریم در این راه به کمک شما خواهیم آمد.
دانشجوی جوان گفت: در این باره مطمئن هستم استاد اما مشکل اینجاست واکسن ضدهاری به اندازه کافی نداریم.
ارغنون گفت: از پایتخت تقاضا خواهیم کرد واکسن ضدهاری برای نجات مردم این آبادی بفرستند.خانم معلم جواب داد این راه هم بسته است استاد. هیچ ارتباطی با شهرنشینان نداریم. هیچ کشتی یا لنجی به اینجا رفت و آمد ندارد و در بی‌خبری کامل با مردم بیرون از جزیره هستیم.
استاد با تعجب پرسید: در جزیره وسیله‌ای نداریم که برای درخواست کمک به آن سوی دریا بفرستیم؟ سهراب گفت: با یک قایق هم نمی‌شود برای تقاضای کمک کسانی را به پایتخت فرستاد، یک شبانه‌روز باید در سفر دریایی بود. فقط یک کشتی یا حداقل یک نفر را باید راهی این سفر کرد.
ارغنون به فکر ماند و آنگاه پرسید: معمولاً رفت و آمد کشتی‌ها و لنج‌ها بین جزیره و شهرهای مختلف چه مدتی برقرار بود که کالا و مسافر حمل می‌کردند.
جوان دانشجو گفت: ما هم حیرت زده‌ایم فکر می‌کنیم زلزله‌ای یا واقعه‌ هولناک و مرگباری در آن سوی آب‌ها برای مردم شهرها پیش آمده که این رفت و آمدها قطع شده؟ وگرنه بی‌سابقه است! سهراب گفت: خدا کند چنین فاجعه‌ای رخ نداده باشد وگرنه ما مردم جزیره نشین سرنوشت هولناکی خواهیم داشت. گویی ما در این جزیره گرفتار آمده‌ایم استاد. ارغنون به فکر ماند و در نگاهش سایه پرابهامی نشست، هراسان از اندیشه‌ای خوفناک گفت.
-اگر موادغذایی یا آب سالم برای نوشیدن به مردم آبادی نرسد...؟
سهراب گفت: امسال که به خاطر خشکسالی چند ماه گذشته محصول کشاورزی و درخت قابل توجهی نداشته‌ایم.
با نگاهی رو به آسمان، نی نی چشمانش را زیر تاقی ابروانش گرداند و گفت: مگر خداوند به دادمان برسد!
دانشجوی جوان گفت: امیدوارم انسان‌های آن سوی دریاها فراموش‌مان نکرده باشند. فاجعه بعد از فاجعه...! فکری به خاطرمان رسید استاد که خدمت شما رسیدیم. استاد با نگاهی به انتظار گفت: خب!
سهراب گفت: به فکرمان رسید چند نفر داوطلب این سفر دریایی شوند و خبر بیاورند که چه بر سر مردم شهرهای آن سوی دریاها آمده. در ضمن هر طور هم که هست برای نجات مردم جزیره از ویروس هاری به فکر تهیه واکسن ضدهاری باشیم. شاید از گرسنگی جان به در ببریم اما ویروس هاری تا آخرین نفر از ساکنان این جزیره را خواهد کشت. پس باید به فکر تهیه واکسن ضدهاری بود.
استاد ارغنون پرسید: اما چگونه؟ با یک قایق هم که نمی‌شود این راه دراز دریایی را تا رسیدن به ساحل در آن سوی دریاها طی کرد!
دانشجوی جوان جواب داد: شنیده‌ایم از زمان جنگ یک لنج قراضه و زنگ زده در گوشه انبار یکی از ماهیگیران عمده باقی مانده که شاید بشود تعمیرش کرد و به دریا کشاندش. شنیده‌ایم این صیاد از دوستان قدیمی ماست. سفارش کنید برای مدتی در اختیارمان بگذارد تا پس از تعمیر اساسی با آن به سفر دریایی برویم.



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7407/12/549943/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها